پاورپوینت کامل ارزیابی عقلانیت اسلامی از طریق ارزیابی حجاب قانونی;حجاب عقلانی و عقلانیت حجاب(قسمت دوم) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ارزیابی عقلانیت اسلامی از طریق ارزیابی حجاب قانونی;حجاب عقلانی و عقلانیت حجاب(قسمت دوم) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ارزیابی عقلانیت اسلامی از طریق ارزیابی حجاب قانونی;حجاب عقلانی و عقلانیت حجاب(قسمت دوم) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ارزیابی عقلانیت اسلامی از طریق ارزیابی حجاب قانونی;حجاب عقلانی و عقلانیت حجاب(قسمت دوم) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۱۶
ب) کارویژه حکومت اسلامی؛ شرح صدر ایمانی (ایمان حداکثری نه حداقلی)
دین، کامل و دین داری مستکمل است؛ از همین رو، میان دین داری حداقلی و دین داری حداکثری فاصله زیادی هست. هر مرتبه از دین ورزی، اقتضائات و استلزامات و نیز نتایج و پیامدهایی دارد. دلیل مراتب داشتن دین داری، تشکیکی بودن و مراتب داشتن شرک است. دین برای نفی شرک آمده است؛ اگر خود شرک مراتبی داشته باشد، دین ورزی نیز باید مراتبی داشته باشد تا نفی هر مرتبه شرک، الزام و پیامد یک مرتبه خاص از دین ورزی باشد.
بی شک، برپایی و اقامه حکومت اسلامی مرتبه ای از مراتب دین ورزی اجتماعی است که بالاتر از مراتب دین ورزی فردی است. حکومت اسلامی برای مبارزه با مرتبه ای از مراتب شرک اقامه می شود که دین ورزی های صرفاً فردی حتی در بالاترین مدارج خود قادر به نفی آن مرتبه نیست. خود حکومت اسلامی تشکیکی است و هر مرتبه از تحقق آن تنها قادر به نفی مرتبه ای خاص از شرک می باشد. در این صورت، پرسش اساسی در خصوص حکومت اسلامی این است که غایت کمالی آن چیست و تا چه مرتبه ای باید بسط یابد؟ در پاسخ به این پرسش، توجه به کارکرد دو مرتبه از مراتب تحقق حکومت اسلامی به شرح ذیل لازم است:
۱) حکومت حداقلی: در فقه اسلامی، پنج نوع حکم دینی لحاظ شده است: واجب، مستحب، حرام، مکروه و مباح. در حکومت حداقلی، به حداقل های دینی (واجبات و محرمات) اکتفا می شود. در این نوع حکومت، ساختار به گونه ای تعبیه نمی شود که منجر به تشویق و تقویت انجام مستحبات و ترک مکروهات شود. به عبارت دیگر؛ در این نوع حکومت، مستحبات، مکروهات و مباحات هر سه در حکم مباحات می باشند. مهم ترین نقص این نوع حکومت در این است که بدون انجام مستمر و مداوم مستحبات و ترک مکروهات، انجام و ترک برخی واجبات و محرمات چندان سهل نخواهد بود. به عبارت دیگر؛ برای این که انسان بتواند یک واجب الهی را درست امتثال کند، لازم است قبل از آن بر بسیاری از مستحبات و مکروهات مواظبت داشته باشد. به عنوان مثال؛ جهاد اصغر یکی از واجبات کفایی است که حضور در آن، مستلزم گذشتن از جان می باشد. آیا کسی که نفس خود را از طریق انجام مستحبات و ترک مکروهات، مستعد گام برداشتن برای امتثال اوامر و نواهی الهی نکرده، به یکباره قادر خواهد بود آن ها را امتثال کند؟ خلاصه این که: در این نوع حکومت، نوعی ساده انگاری در خصوص امتثال اوامر و نواهی الهی صورت گرفته است.
۲) حکومت حداکثری: در این نوع حکومت، منظومه معارف اسلامی به مثابه یک کل و سیستم مورد نظر قرار می گیرد؛ بدین معنی که ساختار حکومت به گونه ای چیده می شود که چرخش آن مستلزم عمل به هر پنج نوع احکام اسلامی می باشد. به عبارت دیگر؛ در این نوع حکومت، مراتب احکام، متناظر مراتب ساختار قرار می گیرد به گونه ای که شدت و ضعف در امتثال احکام، مستقیماً در شدت و ضعف کارآمدی ساختار تأثیر می گذارد (کارآمدی ساختار تابع متغیری از امتثال احکام اسلامی می شود).
ساختار حکومت اسلامی اگر به گونه ای تنظیم شده باشد که چرخش آن منوط به اجرای مجموعه احکام اسلامی باشد، در این صورت، افراد و جامعه از نوعی شرح صدر ایمانی حداکثری برخوردار می گردد. به هر میزان که امکان تخطی از این قاعده بالاتر رود، نتیجه در جهت تحقق نوعی شرح صدر در کفر میل پیدا می کند. شرح صدر در کفر یعنی تقویت ظرفیت افراد و جامعه برای تحمل مظاهر عصیان؛ یعنی خو گرفتن با عصیان و… متقابلاً شرح صدر در ایمان یعنی تشدید ظرفیت افراد و جامعه برای تحمل مناسک ایمانی . تردیدی نیست که هر دو نوع شرح صدر به طرق مختلف تقویت می شوند که برخی از مهم ترین آن ها عبارتند از:
۱) ایجاد و تکثیر نمادها: نمادها اگرچه به شکل پسینی خلق می شوند؛ بدین معنی که باید ابتدا چیزی باشد که سپس چیز دیگری نماد آن معرفی شود، به رغم این می توانند به شکل دیالکتیکی عامل تقویت چیزی شوند که نماد آن قرار گرفته اند. به عنوان مثال؛ ابتدا باید فرهنگ اسلامی وجود داشته باشد تا به تبع آن مساجد ساخته شوند، اما آن گاه که مساجد ساخته شدند، بی شک در تقویت فرهنگ اسلامی تأثیرگذار خواهند بود. کثرت نمادها به معنی کثرت مفاهیم، رفتارها و نتایج است. از همین روست که هر یک از دو جبهه ایمان و کفر همواره در صدد تکثیر و افزایش کمّی و کیفی نمادهای خود هستند. مسلماً تأثیری که یک یا چند نماد محدود در انتقال پیام دارد، با تأثیری که همان نماد به همراه انبوهی مشابه خود در این خصوص دارد، قابل مقایسه نیست. از همین روست که گفته اند: «با یک گل [و حتی چند گل]، بهار نمی شود»، اما وقتی یک یا چند گل تبدیل به هزاران گل شوند، بی شک پیام آور بهار خواهند بود. نمادهای ایمان و کفر آن گاه که تکثیر شوند، نوعی فضای ویژه ایجاد می کنند که از آن به شرح صدر در ایمان و کفر یاد می شود.
۲) ایجاد و تکثیر برنامه ها: برنامه ها نیز اگرچه مسبوق به اندیشه ها هستند و به همین علت، نسبت به اندیشه ها پسینی اند، به رغم این، به شکل دیالکتیکی بر اندیشه ها تأثیر می گذارند. برنامه ها می توانند اندیشه های موجود را به دلیل جلوگیری از به حاشیه رفتن شان شتاب دهند و یا این که باعث کارآمدی آن ها شوند. هم چنان که می توانند باعث ایجاد اندیشه های جدید هم سو شوند و مهم تر این که می توانند از طریق ترکیب شدن و پشتیبانی از یک دیگر به کارآمدی های مضاعفی برسند که بدون ترکیب شدن، امکان حصول به آن ها نیست. مناسک و آیین های ایمانی و الحادی، نمونه های بارز برنامه هایی هستند که به شرح صدر در ایمان و کفر کمک می کنند. به عنوان مثال؛ حکومت اسلامی آن گاه که در صدد شرح صدر در ایمان است، ناگزیر از به پا داشتن بسیار یا همه مراسم مذهبی اعم از واجب و مستحب است. اگر حکومت اسلامی بخواهد شرح صدر در ایمان ایجاد کند، باید به تشدید و تکثیر برنامه هایی از قبیل: اعتکاف، مراسم عزاداری، زیارت اماکن متبرکه، ایجاد حلقه های معرفتی و… بپردازد. حکومت اسلامی نمی تواند این امور را فردی تلقی کرده و به حال خود رها کند. هم چنان که حکومت الحادی نیز اگر بخواهد شرح صدر در کفر ایجاد کند، نمی تواند نسبت به صورت بندی اماکن عمومی، نظام آموزشی، ساختار سیاسی و… بی توجه باشد.
۳) جذب و تربیت نیروی انسانی: دین برای هدایت انسان ها نازل شده است و جریان الحاد در برابر این هدایت قرار می گیرد. نمادها و برنامه های هر دو جریان همه معطوف به تأثیرگذاری بر انسان ها هستند. این انسان ها هستند که حاملان اندیشه ها و طراحان و مجریان برنامه ها هستند. از همین رو، برای هر دو جریان ایمان و الحاد، علاوه بر کیفیت، کمّیّت نیز مهم است. رابطه کیفیت و کمیت مثل رابطه ظاهر و باطن رابطه ای دوسویه است؛ بدین معنی که در بسیاری از موارد، کیفیت بر کمیت و کمیت بر کیفیت تأثیر می گذارند. به عنوان مثال؛ به هنگام قابل ملاحظه بودن کمیت انسانی، ضریب امکان تحقق برخی احکام دینی از جمله امر به معروف و نهی از منکر، جهاد، برائت از مشرکین، خدمات تعاونی اجتماعی و… بالا می رود. همین بالا بودن کمیت انسانی به نوبه خود باعث می شود تا به دلیل وجود متقاضیان بیش تر برای تحقق و امتثال یک حکم دینی، امکان رقابت بیش تر برای امتثال کیفی تر آن مهیا باشد.
حکومت اسلامی با قانونی کردن حجاب اسلامی و تبدیل حجاب اسلامی به یک برنامه عملی اجتماعی، باعث افزایش شرح صدر ایمانی شهروندان خود می شود و متعاقباً به شکل پسینی، از طریق افزایش شرح صدر ایمانی آن ها، باعث می شود تا در آن ها تحمل اجبار مضمَر در قانونیت حجاب اسلامی بالاتر رود. تجربه عملی برخی برنامه های دینی در جمهوری اسلامی به خوبی موءید این نظریه است. به عنوان مثال؛ از زمانی که پخش دعای ندبه در صبح های جمعه از تلویزیون جمهوی اسلامی به صورت یک الزام درون سازمانی درآمده است، نه فقط تلویزیون باعث شده تا بسیاری از مردم توفیق استماع دعای ندبه و یا شرکت فیزیکی در جلسات آن را داشته باشند، بلکه نیز باعث شده تا همین مردم درباره پخش مناسب تر و کیفی تر آن نیز به تلویزیون طرح و برنامه ارایه کنند. این قاعده می تواند درباره همه احکام و آموزه های اسلامی صدق کند.
ج) کارویژه حکومت اسلامی؛ گذار انسان ها از غریزه به فطرت
انسان ها دارای سه ساحت وجودی هستند: ساحت طبیعت، ساحت غریزه و ساحت فطرت که ساحت طبیعت، مشترک میان آن ها و جمادات و نباتات، ساحت غریزه مشترک میان آن ها و حیوانات و ساحت فطرت، مختص خود آن هاست. دین آمده تا انسان ها را از ساحت طبیعت تا ساحت فطرت بالا ببرد. به عبارت دیگر؛ دین آمده تا انسان ها را در ساحت و جایگاه مخصوص خود آن ها قرار دهد و دین ورزی چیزی نیست جز پیمودن فاصله طبیعت تا فطرت و تبدیل کردن فطرت به حیات.
سیر از طبیعت به فطرت چندان سهل و آسان نیست. این سیر، سیر از نقصان به کمال و از بی وجودی به وجود است و عقلاً نمی تواند بدون زحمت وکلفت باشد. اگر بخواهیم این سیر را به چیزی تشبیه کنیم، شبیه سیر از درّه تا قله می باشد. چنین سیری نمی تواند بدون قاعده و قانون صورت بگیرد، هم چنان که نمی تواند با قواعد و قوانینی صورت بگیرد که از قوت و انسجام لازم برخوردار نیستند. دین مجموعه قواعد و قوانینی است که برای این سیر جعل شده است. این بدین معنی است که اگر فرد یا جامعه ای بخواهد فاصله طبیعت تا فطرت را طی کند، ناگزیر است که تن به قوانین دینی بدهد و البته قوانین دینی مثل همه قوانین دیگر، متضمن اجبار و فشار خواهد بود. نکته این جاست که بدانیم مجموعه قوانین دینی به مثابه یک کروکی برای رسیدن به یک مقصد است و به هر میزان که از مسیر آن ها خارج شویم، به همان میزان از مسیر اصلی کروکی دور شده و یا در یک نقطه از این مسیر توقف کرده و در هر دو صورت، امکان نیل به مقصد را مشکل تر کرده ایم.
نه رسیدن به ساحت فطرت و نه ماندن در آن، سهل و آسان حاصل می شود. دلیل این امر این است که فطرت مهم ترین گنج و گنجینه بشری برای هدایت و سعادت است. نباید انتظار داشت که چنین گنجی را بتوان بدون رنج به دست آورد، بلکه حتی باید بر این باور بود که هرچه اعتبار گنج بالاتر باشد، رنج تحصیل آن منطقاً باید سنگین تر باشد. مسلّماً نتایج دین ورزی صادقانه (قرب الهی، رضوان الهی، آرامش باطنی، هم نشینی با اولیاء و…) گنج های والایی هستند، بلکه مهم ترین گنج ها هستند، پس تحصیل آن ها نیز باید مستلزم سنگین ترین رنج ها باشد. تحمل این رنج ها به اندازه ای دشوار است که حتی کسی مثل پیامبر اسلام (ص) که از بالاترین ظرفیت وجودی در میان مخلوقات برخوردار است، درباره آیه شریفه «فأستقم کما اُمرت» آیه ای که او را مأمور به استقامت در برابر این رنج ها می کرد می فرماید: «شیّبتنی سوره هود». حال، چگونه ممکن است حکومت اسلامی و یا تک تک مسلمانان برای اقامه و امتثال احکام اسلامی حاضر به تحمل کم ترین رنج و فشار ناشی از قانونی شدن احکام اسلامی نباشند و در عین حال، به مقامات والای دینی دست یابند؟
به عبارت دیگر؛ اگر در قانونی شدن احکام اسلامی از جمله حکم حجاب، فشار و اجباری هم وجود داشته باشد، برای نیل به مقاصد والا، ناگزیر از تحمل آن خواهیم بود. نظریه ای که برای مواجه نشدن با این فشار و اجبار و تنها به این دلیل، اصل قانونی شدن احکام اسلامی را زیر سوءال می برد و نفی می کند اگر میان تحصیل گنج و بردن رنج، تلازمی وجود داشته باشد منطقاً نمی تواند برای تکامل بشر طرح و برنامه ای داشته باشد. چنین نظریه ای بشر را تنها در سطوح پایین نظری عملی دینی می تواند نگه دارد. این در حالی است که یکی از مهم ترین رسالت های حکومت اسلامی هم چنان که گذشت ایجاد شرح صدر ایمانی است که بدون تردید مستلزم گذار از مراحل پایین تر به مراحل بالاتر دینی است؛ امری که نمی تواند بدون زحمت و رنج حاصل شود. پس شاید بتوان گفت: یکی از مهم ترین رسالت های حکومت اسلامی، ایجاد رنج و زحمت برای افراد جامعه در راستای تکامل و رشد آن ها، التبه متناسب با ظرفیت شان می باشد. بر این اساس، قانونی کردن حجاب اسلامی به منظور ارتقای ظرفیت ایمانی افراد امری موجه می باشد.
د) ارجحیت نفاق اجتماعی نسبت به فشار معکوس اجتماعی
هرچند به لحاظ هنجاری و ارزشی، نفاق از شرک بدتر است؛ چرا که مشرک از روبه رو و مقابل و به شکلی واضح به جریان دین ضربه می زند، این در حالی است که منافق از پشت و درون سیستم و به شکل نامحسوس خیانت می کند و ضربه می زند و طبیعی است که این دومی، ضربه ای مهلک تر و خطرناک تر از اولی باشد. به رغم این، نباید پنداشت که به لحاظ جامعه شناختی نیز منافق به ویژه منافقی که تا حدودی ماهیتش بر دیگران آشکار گشته از مشرک بدتر است؛ چرا که منافق به دلیل نفاقش ناگزیر است در مقام ظاهر، با جریان دین همراهی تاکتیکی داشته باشد و این همراهی هرچند ظاهری و تاکتیکی بوده باشد به نوبه خود فرصتی است برای اهل دین که برنامه های خود را به جلو برده و تحقق بخشند. به عنوان مثال؛ شخص منافقی که در رأس یک دانشگاه قرار می گیرد، ناگزیر است حداقل در برخی موارد با برپایی برنامه های مذهبی از قبیل همایش های قرآنی، نمایشگاه های دینی، مراسمات مذهبی و… همراهی کند و این همراهی باعث می شود تا محتوای آن برنامه ها فرصت فرهنگ سازی داشته باشد و هرچه بیش تر از این برنامه ها اجرا شود، حصه فرهنگ دینی، سنگین و سنگین تر می شود تا جایی که دیگر آن شخص منافق حتی در موارد محدود هم نخواهد توانست با عناصر و جریان های دینی مخالفت کند.
به عبارت دیگر؛ از آن جا که منافق در مقام ظاهر مجبور به همراهی با جریان دینی است و بلکه در مواردی خودش مجبور است مباشرتاً مجری برخی از آموزه های دینی باشد، این همراهی باعث تکثیر و تورم مفاهیم، عناصر و مناسک دینی می شود و به میزان این تورم و تکثیر، انسان های دین دار تقویت می شوند. تقویت ظاهری اهل دین به نوبه خود باعث تشدید انگیزه های دینی آن ها می شود و تشدید انگیزه های دینی، موجب رفتارهای دینی جدید و جدیدتری می شود و به هر میزانی که این رفتارهای دینی بیش تر شود، اضطرار همراهی منافق با جریان دینی بیش تر می شود تا جایی که نهایتاً یا باید در همه امور با جریان دینی هماهنگ شود و یا باید از جبهه نفاق به در آید و رسماً لباس مشرک و دشمن آشکار را بپوشد. این در حالی است که اگر فرایند همراهی تاکتیکی اولیه منافق با جریان دینی تا همراهی اضطراری ثانویه وی با این جریان به اندازه ای طول کشیده باشد که رفتارهای منافق برای وی نوعی هویت و شخصیت اجتماعی را در پی داشته باشد، تحقق فرض دوم (از جبهه نفاق درآمدن و لباس دشمن آشکار پوشیدن) تا حدّ زیادی منتفی خواهد بود و احتمالاً وی نهایتاً در جریان دینی حل خواهد شد.
با تأمل در تاریخ انبیاء الهی و سیر تحولی که در جوامع عصر خود به وجود آورده اند، به وضوح می بینیم که جریان هدایت نبوتی همواره سیری از شرک به توحید یا از الحاد و کفر به ایمان نداشته است. بدین معنی که کسانی که به انبیاء الهی ایمان آورده اند، ضرورتاً مستقیم از ساحت شرک وارد ساحت توحید نشده اند، بلکه گاهی اوقات فاصله شرک و توحید را با واسطه نفاق طی کرده اند؛ بدین صورت که برخی از مشرکین تحت شرایط ویژه اجتماعی که با مدیریت حجت الهی ایجاد شده ناگزیر به ایمان نفاقی شده اند، اما در ادامه همه آن ها یک سیر را طی نکرده اند، بلکه برخی از این افراد در ادامه تحت تأثیر اندیشه ها و رفتارهای جریان دینی قرار می گرفتند و ایمان واقعی می آوردند و برخی دیگر تا آخر عمرشان هم چنان ایمان نفاقی خود را حفظ کردند، اما حتی این گروه دوم نیز بی آن که بخواهند به گونه ای مصادره جریان حق شده اند؛ بدین صورت که اگرچه خود آن ها هرگز ایمان نیاورده اند، اما به دلیل ایمان نفاقی که داشته اند نتوانسته اند مانع ایمان واقعی دیگران حتی فرزندان خود شوند. به عنوان مثال؛ ایمان ابوسفیان در جریان فتح مکه، به رغم این که وی تا آخر عمرش بر ایمان نفاقی خود باقی ماند، اما ایمان نفاقی وی مانع از این نشده که دخترش، ام ایمن ایمان واقعی بیاورد و توفیق همسری پیامبر اسلام (ص) را بیابد. هم چنان که اشعث بن قیس پدر جعده همسر امام حسن مجتبی(ع) نیز ایمان نفاقی داشت، اما ایمان نفاقی وی مانع از این نشده که از تبار وی نیز، ابن سکیت در جایگاه یکی از بهترین صحابه امام ششم تا امام یازدهم (ع) قرار گیرد.
در ابتدای انقلاب اسلامی نیز تحت مدیریت حضرت امام (ره) فضایی به وجود آمد که بسیاری از کسانی که انقلاب اسلامی را قبول نداشتند و حتی در زمره معاندان آن بودند، ناگزیر از همراهی با جریان کلی انقلاب اسلامی بودند. اگرچه برخی و حتی شاید بسیاری از این افراد هرگز به جریان واقعی انقلاب اسلامی نپیوستند، اما همراهی اضطراری آن ها با جریان انقلاب باعث شده تا نیروهای تحت امر آن ها (اعم از سربازان، دانش جویان، کارمندان و…) که واقعاً در جریان انقلاب اسلامی قرار داشتند، به راحتی بتوانند از پتانسیل امکانات انقلاب اسلامی برای تقویت و تکامل راه آن استفاده کنند.
با توجه به این مقدمه، این مسأله که در صورت قانونی کردن حجاب اسلامی، نوعی ایمان نفاقی به وجود می آید و برای فرار از این محظور نباید حجاب اسلامی را قانونی کرد، غیرموجه می نماید. می توان به گونه ای دیگر نیز غیرموجه بودن این استدلال را نشان داد؛ بدین صورت که مسأله حجاب را در یک مرکز خاص دولتی مثل دانشگاه به مثابه یک پدیده عینی مورد تحلیل قرار دهیم. اینک، به رغم این که رعایت حجاب اسلامی در ادارات دولتی یک قانون است، اما هم چنان که گذشت به دلیل عرف شدن عدم پای بندی به آن، این قانون عملاً لغو و عبث است و این مسأله به نوبه خود باعث شده تا حتی آن دسته از دانش جویانی که معتقد به رعایت حجاب اسلامی بوده و عملاً نیز بر آن پای بند هستند، کم کم تحت تأثیر فشار اجتماعی ناشی از عرف شدن عدم پای بندی به رعایت حجاب اسلامی از صورت های ایده آل و الگویی حجاب اسلامی خود دست بکشند. بدترین نتیجه این فرایند این است که همان افراد پای بند به حجاب اسلامی در نهایت امر، خود غیرمحجبه شوند. در این صورت، استدلال مخالفان حجاب قانونی کاملاً به نتیجه ای، عکس آن چه پنداشته می شد ختم می شود؛ چه، آنان بر این باور بودند که قانونی کردن حجاب اسلامی منجر به نوعی ایمان نفاقی می شود و برای فرار از این نتیجه و نیز برای ایجاد کشش و جذابیت به سوی حجاب اسلامی باید از قانونی کردن حجاب اسلامی پرهیز کرد. اما حسب تحلیلی که ذکر شد، قانونی نکردن حجاب اسلامی نه تنها زمینه را برای جذابیت بیش تر آن فراهم نمی کند، بلکه همان تعدادی هم که از قبل اهل حجاب اسلامی بوده اند، در شرایط انزوا و غربت و نهایتاً انفعال قرار می دهد و این دقیقاً عکس آن چیزی بود که انتظار می رفت.
ه) رابطه لباس (پوشش ظاهری) با هویت (رابطه ظاهر و باطن در دین)
در معارف اسلامی بسیاری از احکام مربوط به ظاهر می باشد تا جایی که نمی توان نسبت به آن بی تفاوت بود. دلیل این امر این است که ظاهر آیینه باطن است؛ بدین معنی که ظاهر، ساحت بازتاب باطن در عالم عین و محسوس است. از همین روست که هرگاه باطن انسان تغییر یافت، ظاهر آن تغییر می یابد. به عنوان مثال؛ آن گاه که دل مجنون در گرو دل لیلی قرار می گیرد، زبان (گویش) و لباس (پوشش) وی ترجمان دلش می شود به گونه ای که هم چنان که دل (باطن) مجنون بوی لیلی می دهد، ظاهر وی نیز رنگ لیلی به خود می گیرد.
عمیق ترین بازتاب باطن در ظاهر از طریق «زبان»، اما ملموس ترین و محسوس ترین آن از طریق «لباس» صورت می گیرد. از همین روست که انسان ها آن گاه که شخصی را که باشخصیتش می پندارند، با لباس ژنده پوش یا در حال تکلمی سبک سرانه ببینند، تعجب می کنند. هم چنان که اگر شخصی را که با شخصیتش نمی پندارند با لباسی آراسته و سخنانی حکمت آمیز ببینند نیز تعجب آن ها برانگیخته می شود. دلیل این امر این است که آن ها به طور ناخودآگاه میان باطن و ظاهر ارتباطی وثیق می بینند. اساساً بر این باور هستیم که از «کوزه همان برون تراود که در اوست». بر این اساس، صحت و سلامت ظاهری رفتار انسان ها را می توان نشان از صحت و سلامت باطن آن ها دانست. البته عکس این رابطه به شکل منطقی نمی تواند ضرورتاً درست باشد و در این صورت، قاعده ارتباط میان ظاهر و باطن را باید این گونه تعریف کرد که: هرگاه باطن انسان ها درست شد، بی شک ظاهر آن ها نیز تحت تأثیر باطن قرار گرفته و درست می شود، اما این گونه نیست که هرگاه ظاهر انسان درست شد، ضرورتاً باطن آن نیز درست شده باشد. اما در هر حال، برای نشان گرفتن از باطنی درست و پاک ناگزیر از ظاهری آراسته و درست هستیم.
البته از این نکته نباید غفلت کرد که در نظام تربیتی اسلام، اصالت با «تغییر باطن» است و از همین روست که انبیاء الهی تمام تلاش شان را مصروف تغییر در باطن انسان ها می کردند. آن ها بر این باور بوده اند که تغییر در «امکان» باید تابع تغییر در «انسان» باشد. به رغم این، نباید غفلت کرد که تغییر باطن برای (و معطوف به) تغییر ظاهر صورت می گیرد. نوع حیاتی که ادیان برای بشر به ارمغان آورده اند، حیاتی است که ظاهرش زیبا، منظم و منطقی است. اما مسأله این جاست که دغدغه مهم ادیان این بوده که این ویژگی ها را دائمی کنند و برای نیل به این مقصود، ناگزیر بوده اند آن ها را درونی و باطنی کنند. اساساً انسانی که تنها باطنش خوب است و ظاهرش بداخلاق، بدرفتار، نامنظم و… است، هرگز نمی تواند انسان مطلوب دین باشد. به عبارت دیگر؛ دین و ایمانی که نتواند ظاهر زندگی انسان ها را سامان دهد، مسلماً از ساماندهی باطن آن نیز عاجز خواهد بود. بر این اساس، حتی می توان توان مندی ادیان در ساماندهی ظاهری زندگی انسان ها را عیار سنجش و محک عینی (کارآمدی) آن ها قرار داد. پس در مجموع، در خصوص ظواهر انسانی به چند اصل توجه داشته و معتقد باشیم:
۱) هرچند اصالت در تغییر معطوف به تکامل برای انسان مربوط به تغییر باطن است، اما از آن جا که اگر باطن انسانی تغییر یافت، لاجرم ظاهرش را نیز متأثر می کند، باید ظاهرهای ناآراسته را نشان از باطن های ناپاک دانست.
۲) تأثیر پیشینی باطن بر ظاهر نباید ما را از این نکته غافل کند که ظاهر نیز می تواند به شکل پسینی و دیالکتیکی بر باطن تأثیر بگذارد. بر این اساس، می توان امیدوار بود که حتی با محافظت یک طرفه از ظاهر می توان بر باطن تأثیر گذاشت.
حجاب اسلامی امری است که مستقیماً مربوط به ظاهر انسان مسلمان می شود. محافظت بر آن به شکل مستمر بی شک به طور پسینی بر باطن انسانِ عامل به آن تأثیر می گذارد. اساساً رعایت مستمر حجاب اسلامی نوعی از شخصیت و فرهنگ را برای انسان به وجود می آورد که تنها با باطن خاصی تناسب پیدا می کند. دلیل این امر این است که نه از هر باطنی، هر ظاهری زاده می شود و نه هر ظاهری می تواند ظاهر هر باطنی شود؛ بدین معنی که هر باطنی تنها در ساحت ظاهری متناسب با خود امکان ظهور می یابد و نیز هر ظاهری تنها ظاهر باطن متناسب با خود می تواند باشد. پس اگر پوشش ظاهری انسان استمرار یابد، از انسان شخصیت و فرهنگی ارایه می دهد که نمی تواند با هر باطنی هماهنگ باشد. به صورت واضح تر، اگر انسانی ظاهراً به گونه ای زندگی کند که صفات رذیله ای چون دروغ، ریا، تهمت، پوشش های سبُک، جلف و زننده و… نداشته باشد، حتی اگر از ترک این صفات، قصد دیانت ورزی هم نداشته باشد، باطنی متناسب با همین صفات پیدا می کند.
از طرف دیگر؛ روان شناسان بر این باورند که لباس (پوشش ظاهری) حامل فرهنگ است. از همین روست که استعمارگران در روش استعمار کلاسیک (کهنه) به هنگام اشغال یک سرزمین و تبدیل آن به مستعمره، یکی از اولین اقداماتی که انجام می دادند تلاش برای تغییر «زبان» و «لباس» کشور مستعمره بود؛ چرا که توجه داشتند که این دو (زبان و لباس) بهترین محمل های فرهنگ شان می توانند باشند. در هر حال، لباس ها خنثی نیستند، بلکه آن ها سخن گویان خاموش فرهنگ هستند. نمودهای بارزتر پوشش ظاهری از قبیل یونیفرم پلیس، پرستاران، روحانیان، خدام امکان متبرکه و… می باشند که به وضوح بیان گر فرهنگ خاصی هستند. حجاب اسلامی پوششی عام است که با یونیفرم های صنفی نیز قابل جمع است، اما از فلسفه و ملاک هایی برخوردار است که به راحتی میان پوشش عفتی و پوشش غیرعفتی تمایز می گذارد و همین قابلیت تمایزگذاری است که بیان گر آن است که لباس سخن گوی خاموش فرهنگ است.
مهم ترین مسأله در خصوص رابطه لباس و فرهنگ مربوط به دوره ای از حیات انسان می شود که از بیش ترین پتانسیل برای ساختن هویت اجتماعی آن ها را دارد. دوران کودکی از بیش ترین پتانسیل برای ساختن هویت فردی انسان ها و دوران نوجوانی و جوانی از بیش ترین پتانسیل برای ساختن هویت اجتماعی انسان ها برخوردار هستند. با این حساب، اگر بتوانیم از طریق قانونی کردن حجاب اسلامی، پوششی اسلامی را برای نوجوانان و جوانان ارایه دهیم و به گونه ای برنامه ریزی کنیم که این نوع پوشش تمام دوره نوجوانی و جوانی آن ها را شامل شود، نظر به ارتباط وثیقی که میان لباس و فرهنگ از سویی و میان این دوره و ساخته شدن هویت اجتماعی از سوی دیگر است، قطعاً گام بزرگی در نهادینه کردن هویت دینی آنان برداشته ایم. نباید فراموش کرد که بیش ترین ناهنجاری های هویتی مربوط به پوشش اسلامی متعلق به همین دوره نوجوانی و جوانی می باشد. قبل از نوجوانی به دلیل فقدان درک عمیق مسایل مربوط به پوشش، و بعد از جوانی به دلیل پختگی نسبی افراد از سویی و گرفتار شدن آن ها در پیچ وخم های زندگی خانوادگی از سوی دیگر، کم تر با بحران های هویتی ناشی از پوشش غیراسلامی روبه رو هستیم. از همین رو، قانونی شدن حجاب اسلامی به ویژه در مدارس آموزش و پرورش (سطوح راهنمایی و دبیرستان) و دانشگاه ها به دلیل اشتمال آن ها بر دوره نوجوانی و جوانی از ضرورت و اهمیت بیش تری برخوردار می باشد.
این نکته نیز حایز اهمیت است که بیش تر انسان ها در دوره جوانی دوستان زندگی اجتماعی خود را انتخاب می کنند. و اکثر این دوستان ناخواسته با گرایشات فرهنگی شان انتخاب می شوند. از این رو، اگر بتوانیم فرهنگ حاکم بر رفتار ظاهری یک نسل را در این دوره مدیریت کرده و با ملاک های اسلامی هماهنگ کنیم، در حقیقت، نه فقط این دوره، بلکه دوره های پس از آن تا پایان حیات اجتماعی شان را نیز کنترل و مدیریت کرده ایم.
و) رابطه قانون و زور با فرهنگ سازی
بیش تر اهل فرهنگ بر این باور هستند که به مدد قانون و بخش نامه و نیز با بهره گیری از زور و خشونت نمی توان فرهنگ سازی کرد. این نظریه، اگر منظور این باشد که یک فرهنگ را تنها و صرفاً از طریق قانون و زور نمی توان ایجاد کرد و به تکامل رساند، موجه است، اما اگر منظور این باشد که با قانون و بخش نامه و نیز زور و خشونت اساساً هیچ گامی برای تقویت یک فرهنگ یا کم رنگ کردن آن نمی توان برداشت، سخنی ناموجه است. در خصوص ایجاد یا محو کردن یک فرهنگ، توجه به نکات ذیل حایز اهمیت است:
۱) تجربه تاریخی نشان داده است که یک فرهنگ پایدار را نمی توان با صرف «قانون و بخش نامه» یا «زور و خشونت» ایجاد کرد. فرهنگ ها در صورتی ایجاد می شوند که با ریشه های تاریخی یک قوم سنخیت و هماهنگی داشته باشند. اساساً مبادی فرهنگ ها، «تاریخ» و «فطرت» می باشند. قانون و زور در صورتی می تواند منجر به فرهنگ پایدار شود که حداقل در یکی از این دو ریشه داشته باشد. یکی از اشتباهات اساسی جریان روشن فکری در ایران، غفلت از همین نکته است؛ آن ها با تقلید از آن چه در جریان پروتستانتیزم مسیحی آموخته بودند، می خواستند در ایران نیز نسخه ای دیگر از آن را اجرا کنند. غافل از این که دین در این جا هم تاریخ و هم به این دلیل که تحریف نشده نبود برآمده از فطرت
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 