پاورپوینت کامل انقلاب اسلامی و دنیای دین یافته(قسمت سوم) ۸۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل انقلاب اسلامی و دنیای دین یافته(قسمت سوم) ۸۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل انقلاب اسلامی و دنیای دین یافته(قسمت سوم) ۸۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل انقلاب اسلامی و دنیای دین یافته(قسمت سوم) ۸۵ اسلاید در PowerPoint :
۸
اشاره:
در دو شماره پیش تصویری از وضعیت دین در جهان قبل از انقلاب اسلامی شامل غرب لیبرال، شرق کمونیستی و شرق اسلامی ارائه شد. در این شماره تحولات برآمده از انقلاب اسلامی و تاثیر آن بر پهنه ها و گستره هایی که ذکر شد، بررسی می شود.
نقش دین در فرایند انقلاب اسلامی
برای استدلال آوردن درباره نقش به سزای دین در فرایند انقلاب اسلامی، از راه های متفاوتی می توان استدلال کرد، که برخی از این راه ها عبارتند از:
۱. پایگاه های مبارزاتی مذهبی: اگرچه اقشار مختلف جامعه ایران در انقلاب اسلامی حضور داشتند، اما پایگاه اصلی مبارزات آن ها دو کانون مساجد و حوزه های علمیه بودند، که البته هر دوی آن ها توسط روحانیت اداره می شدند. در واقع، آموزه های مکتب اسلام و تشیع، راه را به حضرت امام (ره) نشان داد و ایشان آن را به شاگردان روحانی خود عرضه کردند و روحانیون نیز از طریق پتانسیل بالایی که مساجد در ارتباط گیری با مردم داشتند، آن را به مردم انتقال دادند. رژیم پهلوی هرچند بسیار سریع و به وضوح به نقش محوری این دو پایگاه و کانون پی برد، اما به دلیل اعتباری که این کانون ها در تاریخ، ذهنیت و اعتقاد مردم داشتند، نمی توانست به صورت گسترده، علنی و تخریبی با آن ها برخورد کند. به عبارت دیگر، اعلان صریح مبارزه با مسجد و حوزه های علمیه توسط رژیم پهلوی، ریسک اش بسیار بالا بود و به خودی خود می توانست انقلاب آفرین باشد.
۲. شعارهای مذهبی: شعارها همیشه پسینی هستند و نشان از یک فرهنگ و شعوری در پشت خود می دهند. شعارها چکیده فرهنگ و شعور یک قوم اند که برای پیش برد اهداف علمی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آن قوم به کار گرفته می شوند. شعارهایی که قبل و بعد از انقلاب اسلامی و در ارتباط با آن سر داده شده، همگی شعارهایی با ریشه های مذهبی هستند، این شعارها بر مفاهیمی، از قبیل: آزادی، عدالت، استکبارستیزی، ارزش های انسانی و آسمانی، مظلومان و ستم دیدگان و… اشاره دارند، که همگی ریشه های مذهبی دارند.
۳. منابع تاریخی مذهبی: مهم ترین منبع الهام انقلابیون ایران، کربلای حسینی است که به مثابه یک مکتب بود. در مکتب حسینی، حیات و مرگ به عالی ترین شکل ممکن معنی شده اند. کربلا، تجلی گاه مبارزه حق علیه باطل است و در تجربه انقلاب اسلامی به عنوان بهترین الگو برای انقلابیون مبارز ضد استکبار عمل کرده است، تا جایی که بنیان گذار انقلاب اسلامی درباره آن فرموده اند: «این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است». علاوه بر کربلا، نهضت های شیعی ای که به لحاظ تاریخی در ایران شکل گرفته بودند، به عنوان پشتوانه این انقلاب عمل کردند.
۴. رهبری مذهبی: رهبر علی الاطلاق و مسلّم انقلاب اسلامی، حضرت امام (ره) یک مرجع تقلید بود، که به رغم این که قالب های سنتی ارایه می کرد، اما به لحاظ اندیشه ای و محتوایی، بسیار نو و جدید بود. مفاهیم، روش ها، مبادی و غایاتی که او برای مبارزه ترسیم می کرد، هرگز خارج از چارچوب اصول دینی نبود. به عنوان مثال، وی، حتی در بدترین شرایط جنگی که کشور ایران مورد حمله شیمیایی دشمن قرار گرفت، به رغم در اختیار داشتن سلاح شیمیایی و به دلیل پای بندی به اصول دینی، اجازه استفاده از آن ها را نداد. دینی بودن رهبر انقلاب اسلامی ایران به اندازه ای روشن و مبرهن است که حتی یک نفر از مخالفان آن، تا چه رسد به موافقانش در این مسأله تردید نکرده اند. او آن چنان که مهدی بازرگان به درستی در کتاب «ایران بین دو حکومت» خود گفته او حتی ایران را نیز برای اسلام می خواست و نه بر عکس.
۵. استدلالات مذهبی: در چند دهه گذشته پذیرش بسیاری از فشارهای داخلی و خارجی از سوی سران انقلاب اسلامی، تنها با استناد به استدلالات دینی بوده است. به عنوان مثال، حمایت از ستم دیدگان و نهضت های آزادی بخش، که حسب صریح قانون اساسی ما از وظایف و برنامه های انقلاب اسلامی است، جز با تکیه بر استدلالات دینی قابل توجیه نمی باشد. عدم خیانت در قراردادهای بین المللی، متعهد بودن و التزام عملی به شرایط سخت قراردادهایی که عضویت در آن ها را امضاء کرده ایم، دست کشیدن از برخی برنامه های سودآور، اما خلاف اسلام (مثل ترانزیت مواد مخدر در درون مرزهای کشورمان) و… همه و همه با استدلالات برون قانونی و صرفاً مذهبی توجیه شده است.
تأثیر انقلاب اسلامی بر جایگاه دین در عرصه جهانی
انقلاب اسلامی در عصری محقق شد، که در یکی از دو قطب دنیای آن زمان، دین از اساس انکار شده بود (قطب شرق) و در قطب دیگر آن، اگر نه انکار، حداقل به حاشیه رانده شده بود. درست در چنین زمانه ای، انقلابی به نام خدا، با شعارهایی دینی، با فرماندهی یک رهبر دینی و معطوف به اهداف دینی به وجود آمد و بلافاصله اثرات شگفت آور خود را در جهان معاصرش به جای گذاشت، که برخی از این تأثیرات، عبارتند از:
۱. جهان شرق: شکست مارکسیسم و کمونیسم
انقلاب اسلامی به لحاظ سیاسی، شعارسلبی «نه شرقی و نه غربی» را به عنوان اصل اساسی در سیاست داخلی و خارجی خود برگزید و به لحاظ فرهنگی، اساس خود را بر شعار اثباتی «الله سالاری و دین محوری» بنا کرد، که طبیعتاً جریان های غیردین محور را به میزان بُعد و فاصله شان از دین، سلب و نفی می کرد. بسیار طبیعی بود که با تحقق این انقلاب، به لحاظ فرهنگی، احساس غیریت نسبت به قطبی که از اساس، انکار دین می کرد (قطب شرق) بیشتر از احساس غیریت نسبت به قطبی باشد، که منکر دین نبود، بلکه تنها آن را در هسته مناسبات اجتماعی خود وارد نمی کرد. هم چنان که این بسیار طبیعی بود که تحقق این انقلاب به نام دین و خدا، انسان هایی را که از اساس به خدا و دین معتقد نبودند را بیش تر از انسان هایی که بدان معتقد بودند، اما آن را وارد مناسبات اجتماعی شان نمی کردند، شگفت زده کند و برای شان ایجاد سوءال و پرسش نماید. با این حساب، ضربه ای که انقلاب اسلامی می توانست به بلوک ضد دینی شرق بزند، به مراتب سنگین تر از ضربه ای بود که می توانست به بلوک غیردینی غرب بزند. صدور انقلاب اسلامی به بلوک شرق، به معنی صدور یک جهان بینی کاملاً متفاوت با آن چه قبلاً در آن جا وجود داشت، بود. این در حالی است، که صدور انقلاب اسلامی به غرب تنها به معنی از زیر به رو و از پایین به بالا آوردن دین و خدا بود. به عبارت دیگر، صدور انقلاب اسلامی در بلوک شرق، به معنی یک انقلاب واقعی بود و صدور آن به بلوک غرب به معنی اصلاح و تکمیل دیدگاه های دینی در آن جا بود.
انقلاب اسلامی برای درگیرشدن با بلوک شرق لازم نبود تا بدان جا صادر شود، بلکه همین که این انقلاب می توانست وجود خود را به نام دین و خدا در دنیایی که سرناسازگاری با جریان دیانت داشت، حفظ و تثبیت کند، خودبه خود به معنی نقد ایده مارکسیسم درباره دین بود. بر اساس آموزه های مارکسیستی، دین متعلق به ساحت روبنایی تاریخ بوده و به همین علت از ایجاد حرکت، پویایی، جنبش و جهش ناتوان است. اما اتفاقی که در انقلاب اسلامی افتاده بود، این بود که یک دین توانسته بود برای یک ملتی استقلال و آزادی به وجود آورد؛ یک دین توانسته بود ملتی را از بردگی نجات دهد؛ یک دین توانسته بود به ملتی درس خودباوری و امید دهد؛ و نهایتاً این که یک دین توانسته بود به گونه ای در حیات فردی و اجتماعی یک ملت نقش ایفا کند، که دیگر افیون آن ها نباشد. انگار خدای این دین در ساحت ازخودبیگانگی بشر متولد نشده بود؛ انگار خدای این دین، نه مرده است و نه مغلوب انسان و طبیعت شده است. انگار خدای این دین را نمی توان تنها جمعه ها در مساجد جُست، بلکه او در همه جا هست: در کارخانه، در بازار، در سیاست، در خانه، در معبد، در اجتماع و حتی در پنهانی ترین لایه های وجود فردی. انگار خدای این دین، بی عرضه نیست، مداخله گر است، دستور صادر می کند، جهت می دهد، امداد می کند، هم در زمان و هم بیرون از آن است و لذا چیره و محیط است.
بیش از پنجاه کشور دنیا که در زمان تحقق انقلاب اسلامی، ایدئولوژی مارکسیستی داشتند، با پیروزی انقلاب اسلامی با این سوءال روبه رو شدند، که چرا دین در ایران، افیون توده ها نشد. انقلاب اسلامی و قدرتی که به تبع آن ملت ایران کسب کرده بود، چیزی نبود که کشورهای مارکسیست بتوانند آن را انکار کنند. آن ها بیش از چند دهه با قطب دیگر دنیا آن روز (قطب غرب به رهبری آمریکا) جنگیده بودند و نتوانسته بودند کاری از پیش ببرند و هم چنان در جنگ فرسایشی سرد داشتند دست و پا می زدند. آن ها نیک می دانستند که اخراج آمریکا از ایران، مسبوق به ظهور قدرتی بیش از بلوک شرق کمونیستی بوده است و نیز، نیک می دانستند که رهبران و بازیگران این انقلاب، خود بر این باورند که این قدرت را مدیون و مرهون دین شان هستند.
مارکسیست ها ابتدا زیاد تلاش کردند تا نشان دهند، که انقلاب اسلامی نیز هم چنان از زیربنای اقتصاد ارتزاق می کند و ریشه در تحولات اقتصادی جامعه ایران دارد. آن ها تلاش کردند تا سهم و نقش دین و نمادهای آن را در پیروزی انقلاب اسلامی کم رنگ جلوه دهند، اما حضور دین در انقلاب اسلامی پررنگ تر از آن بود، که حتی بتوان با تبلیغات گسترده آن را کم رنگ کرد، تا چه رسد که بتوان آن را نفی و محو کرد: عنوان این انقلاب، به نام دین (اسلام) مزین شده است؛ رهبری آن یک رهبر و مرجع دینی است؛ شعارهای آن عیناً آموزه های دینی است؛ اهداف آن، اهداف دینی است؛ کانون های اجتماعی آن مساجد است، اساسی ترین کانون تاریخی آن عاشورا و مهم ترین افق تاریخی آن حکومت عدل حضرت مهدی (عج) است و… آیا چنین انقلابی را می توان انقلابی غیردینی نامید؟
چیزی از تحقق انقلاب اسلامی نگذشته بود، که پرسش از ماهیت دینی، که محرک انقلاب اسلامی بود، برای اندیشمندان و حتی توده کشورهای مارکسیست، پرسش اساسی شد. و آن ها به دنبال یافتن پاسخی درخور برای این پرسش، این بار نه به مبانی دینی، بلکه به مبانی خود مارکسیسم شک کردند. مارکسیسم تجدیدنظرطلب دیگر هرگز نگفت، دین روبناست هرگز نگفت، دین افیون توده هاست و… و این یعنی عقب نشینی مارکسیسم از محوری ترین شعارهایش. با گذشت کم تر از شش ماه از پیروزی انقلاب اسلامی، در بیش از ۳۰ کشوری که ایدئولوژی آن ها مارکسیسم بود، مساجد و معابد دوباره فعال شد و این نه بدین معنی است که آن ها به دین روی آوردند و از مارکسیسم دست برداشتند، بلکه بدین معنی است که دین هم در مناسبات اجتماعی آن ها جایی برای خود پیدا کرد. حداقل اگر پیش از این نسبت شان با دین، اصطلاحاً «بشرط لا» بود، از این پس، «لا بشرط» شدند.
به نظر می رسد، مهم ترین عامل فروپاشی شوروی نه اجرای درست یا نادرست طرح های گلاسنوست و پروستریکای گورباچف، بلکه ظهور انقلاب اسلامی بود، که فاصله گیری آن ها از دین را تبدیل به یک بحران کرد. انقلاب اسلامی با طرح دعوت از خدا در سرزمین هایی که خدای آن ها غائب بود و بلکه اساساً نبود، تزلزلی را در ارکان مارکسیسم به وجود آورد، که منجر به فروپاشی مظهر سیاسی آن شد.
۲. جهان غرب: خروج دین از انزوا
چند قرن تلاش برای تجربه زیست غیردینی در غرب، دین را در حاشیه مناسبات اجتماعی انسان غربی قرار داده بود، تا جایی که تنها مفاهیمی، از قبیل خدای مرده، خدای مغلوب، خدای محصور در کلیسا، خدای یک شنبه، خدای اسطوره ای و… که همگی دلالت بر نحیف شدن دین دارند، در ادبیات دینی مسیحیت فربه شدند. خدای مسیحیت نسبت به خدای مارکسیسم این شانس را داشت که متولد شده بود و آن قدر بزرگ شده بود که ارسال رسل کرده بود. اما نکته این جا بود که این خدا در سرزمین ترس، وهم، جهل، عقده جنسی و… متولد شده بود و به همین علت، آن جا که این ترس و جهل و… نبود، نمی توانست حضور داشته باشد. به همین علت، اروپای پس از قرن ۱۸؛ یعنی اروپایی که به جای جهل، رشد علم در آن به شکل روزافزون و تصاعدی بود و به جای ترس، به مدد تکنولوژی های برتری که داشت، قدرت افسانه ای کسب کرده، بود تا جایی که می توانست حتی دورترین کشورهای آسیایی، آفریقایی و آمریکای جنوبی را مستعمره خود کند هم چنان که لاپلاس به ناپلئون نوشته بود دیگر دلیلی نداشت که خدا داشته باشد و باید هم چنان که نیچه خبرش را عالم گیر کرده بود، خدایش می مرد.
قرن بیستم، قرن انتقام انسان از خداست. خدا باید در کلیسا زندانی می شد و تنها در روزهای یک شنبه به شکل یک طرفه مورد خطاب بندگانش قرار می گرفت. او حتی اجازه نداشت که در روز یک شنبه و در درون کلیسا به بندگانش امر و نهی کند. انسان قرن بیستم علوم و تکنولوژی ای در اختیار داشت که به وسیله آن ها، بدون هرگونه استمدادی ازخدا خودش می توانست کار خدایی کند. انسان قرن بیستم، پول داشت، اسلحه داشت، تکنولوژی داشت، قدرت داشت و با این همه، دیگر نمی خواست خدا هم داشته باشد. درست به همین دلیل، دیگر نیازی به حضور و وجود سنت های دینی، نمادهای دینی، کرسی های دینی، عالمان دینی و… نبود، این ها همه باید به کلیسا تبعید می شدند و کلیسا خودش نیز باید تبدیل به موزه ای می شد، که یک شنبه ها مردم از آن بازدید کنند؛ اما موزه ای آن قدر محقر، که حتی لازم نباشد مردم برای دیدن اشیای درون آن بلیط بگیرند و پول پرداخت کنند.
اما انگار خدای تحقیر شده در غرب، این بار می خواهد از شر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 