پاورپوینت کامل هشام شرابی و نقد غرب ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل هشام شرابی و نقد غرب ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل هشام شرابی و نقد غرب ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل هشام شرابی و نقد غرب ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۶

جست وجو از ماهیت غرب کار آسانی نیست؛ چرا که دلالت های این اصطلاح متنوع و متعدد است، به ویژه آن که طرح پرسش پیرامون غرب هم زاده غرب و برآمده از غرب است که از رهگذر بسط سلطه غرب بر دیگران تحقق یافته است. زیرا زادگاه حقیقی این پرسش، غرب و دستاوردهای اقتصادی و دستگاه های مادی و بنیان های فکری آن است. از این رو تعامل جهان عرب با غرب در بستر رویارویی امپراتوری عثمانی و قدرت غربی اتفاق افتاد؛ تعاملی که در آن موازنه قوا واژگونه شد و کار به جایی رسید که قدرتی که در قرن شانزدهم و هفدهم خود را سرور همگان قرار داده بود، در نیمه دوم قرن هجدهم توان رویارویی با خزندگی غرب را در خود نمی دید. در همان حال که امپراتور عثمانی «مرد بیمار» اروپا خوانده می شد، قدرتی غربی به راه افتاده بود که به اراده سلطه بر طبیعت و انسان و شایستگی علومی که همه مقدسات دینی را در می نوردید، ایمان داشت. زیرا حضور عملی مستقیم و غیرمستقیم غرب به لحاظ فکری و مادی در کشورهای عرب، عرب ها را به پرسش از غرب و اندیشیدن در چگونگی تعامل با این قدرت مطلق واداشت. این قدرت مطلق به شکل خطری درآمده بود که باید متوقفش می کردند و راه حل های غلبه بر ناتوانی خویش را می جستند و در برابر دخالت فرآیند غرب ایستادگی می کردند. در این بستر، ره یافت ها و نظریه هایی در باب تعیین ماهیت غرب ترسیم شیوه های تعامل با آن و الگوی رابطه درست عرب ها با غرب ظهور یافت.

ایستارهای متداخل و متفاوتی سر برآوردند، چندان که «ایستار نسبت به غرب حالت نزاع با غرب و در همان حال برای غرب به خود گرفت. چرا که عرب ها اگرچه غرب را از حیث استعمار دشمن خود می دانستند، اما با نمودهای ترقی غرب موافق بودند.

در اینجا پرسش این است که هشام شرابی، غرب را چگونه شناخته است؟ و آیا نظریه ای متفاوت از دیگر نظریات عرضه کرده است؟

غرب / استعمار

سیمایی که هشام شرابی از رابطه میان غرب و شرق به دست می دهد، دورنمای سیمای توطئه ای مستمر ضد شرق را دارد. زیرا امپریالیسم و استعمار و صهیونیسم در نگاه شرابی، حلقه هایی از یک زنجیره از توطئه ها است که غرب بر ضد شرق به راه انداخته است و همین وضع سبب شده تا شرابی احساس «نفرت و خشم و دلگیری خود را از بیگانه ای که ما را در خاک وطن خودمان با سبب و بی سبب تحقیر می کند، ابراز می کند.(۱)

۱. انواع استعمار

به نظر می رسد که استعمار دو وجه دارد؛ یکی آشکار و هویداست که در استیلا به مدد قدرت و ارتش و سرکوب تجسم می یابد که استعمار مستقیم است و ادوارد سعید آن را چنین معرفی کرده است:

اما استعمار Cohisation همان است که شهرک هایی را در قطعاتی از سرزمین دیگران کاشته است.(۲) گونه و وجه دوم استعمار، ناآشکار است و می توان آن را از نفوذ اقتصادی و فرهنگی و سیاسی ای که وابستگی و تن دادگی از آن زاده می شود، شناخت. این گونه از استعمار با عنوان امپریالیسم شناخته می شود که مقصود از آن: ممارست نظری و وجهه نظری است که مرکز توسعه یافته مسلط نسبت به قطعه ای از سرزمین دیگران دارد و این را تداوم می دهد، چندان که به حوزه فرهنگ عمومی و رفتارهای سیاسی و ایدئولوژیک و اقتصادی معین هم می کشند.

هشام شرابی به روشنی میان «کشورهای مستعمره» و «کشورهای وابسته» تفکیک و تمییز می نهد. او لیبی و الجزایر را در گذشته و فلسطین را در وضع کنونی اش از گروه نخست می شمارد، مقصود شرابی از استعمار مستقیم، وطن گزینی جاخوش کردن در سرزمین دیگران (استیطان) است؛ بدین گونه که یک کشور، کشور دیگری را به سرزمین خود ملحق می کند، چنان که فرانسه با الجزایر و ایتالیا با لیبی و تازگی یهودیان با فلسطین انجام دادند. شرابی، وطن گزینی (استیطان) را بالاترین رده استعمار می داند، زیرا استعمارگر می کوشد ساکنان اصلی را ریشه کن کند و بر املاک آنان چنگ افکند و آن ها را کوچ دهد و این همان سیاستی است که یهودیان در تعامل با فلسطینی ها در پیش گرفتند. و استعمار چه به طور مستقیم و چه در شکل غیرمستقیم، مفاهیمی مانند چیرگی و سلطه و بهره کشی و سرکوب و اشغال و استیلا را دارد. و لوازم و پیایندهای این ها که مراتب مختلف رد و وجوه و روش های متنوع مقاومت است، مبنای پیوند میان شرق و غرب و تعیین کننده روابط میان این دو قطب تمدنی بوده است. چرا که دخالت مستقیم بیگانگان که کشورهای عربی شاهد آن بوده اند، ریخت ها و شکل های متعددی داشته است که بخشی از آن در شکل استیطان و بخش دیگری در شکل قیمومیت و بخشی هم با بهانه حمایت ولی با اسباب و اهداف خاص بوده است.

به این ترتیب، می توان انواع سلطه غربی را در مفهوم «استعمار» خلاصه کرد که خود به شبه استعمار و استعمار مستقیم شاخه می شود. شبه استعمار، سیطره زمان دار است که قدرت های غربی از رهگذر آن در پی تحقق اهداف اقتصادی هستند و استعمار مستقیم همان استیطان یا وطن گزینی است که هدف از آن نابودسازی ساختار اجتماعی و ریشه کنی یک جامعه بومی است. زیرا در دوره زمانی کوتاه دست ساکنان استعمار شده از املاک خود کوتاه و از ریشه های خود جدا و به مناطق دیگری از کشور (استعمارگر) کوچ داده می شوند تا در سایه لطف و عنایت قدرت اشغالگر قرار گیرند. اما نوع دوم از سلطه غرب بر کشورهای عرب، استعمار غیرمستقیم است که در عصر کنونی رواج بیشتری دارد و با نام امپریالیسم شناخته می شود، که دنباله استعمار مستقیم است، اما تفاوتش با آن در ابزارها است، از آن رو که امپریالیسم، شرق را از راه جنگ اشغال نکرده و با استفاده از ابزارهای قدرت، ساکنان اصلی این مناطق را تحت سلطه خود در نیاورده است. بلکه با نفوذ مخفی، عرب ها را به وابستگی و تن دادن به سلطه مستمر غرب کشانده است. بدین ترتیب استعمار و امپریالیسم در اهدافی که برای دست یابی به آن اهداف، غرب، شرق را تحت سلطه خود درآورده و روابط دو طرف نیز بر همان مبنا شکل گرفته، با هم تلاقی می یابند. به این ترتیب به تعبیر شرابی «امپریالیسم – بر خلاف استعمار – صرفاً کنشی ساده از کنش های انباشتی و اکتسابی نیست، بلکه حالتی تمدنی است که مبتنی بر تسلط و غلبه است و هدف آن به فقر و جهل کشاندن است.

۲. تجلیات استعمار

توصیف غرب به «استعمار» کاری شگفت آور نیست. زیرا غرب، غالباً با عنوان ستیزه گر و متجاوز که رمز دشمنی و انحصارطلبی و سلطه است شناخته می شود و عادتاً هم رتبه مفاهیمی مانند تسلط و اجبار قرار می گیرد.

شرابی، غرب را به عنوان استعمار سلطه گر و منبع ترس و احتراز معرفی می کند و بر آن است که هجوم استعماری غرب به عرب ها، آغاز نزاع میان دو طرف نبوده است، بلکه ریشه این نزاع را به جنگ های صلیبی برمی گرداند. وی می گوید: خاطره صلیبی ها دوباره احیا شده و مسلمانان فراخوانده شده اند که برای دفاع از حق بسیج و تجهیز شوند و مفهوم جهاد مقدس بار دیگر احیا شده و چالشی که غرب طرح کرده، به علت مقایسه روشن آن با صلیبی ها، درون مایه مشخصی یافته است. زیرا جنگ های صلیبی نقش مهمی در رنگ ایدئولوژی دینی بخشیدن به اشغالگران اروپایی داشته است، که رابطه میان غرب و عرب ها را به سوی چالش دینی ای کشانده که هدف غرب از آن نابودی اسلام و مسلمانان و نشاندن ادیان دیگر به جای آن است. از این رو وی استعمار را هجومی تبشیری (میسیونری) مسیحی یهودی می داند که غرب می خواهد از رهگذر آن، انتقام خود را از صلاح الدین ایوبی بگیرد. «غربی هایی که در جنگ های صلیبی شکست خوردند، هشت قرن صبر کردند تا کسی بیاید و بگوید: هان صلاح الدین! ما بازگشته ایم.

شرابی معتقد است که اصلاح گران مسلمان، اختلاف دینی را بهانه ای برای بسیج توده ها بر ضد غرب قراردادند و کوشیدند تا با نیروی حافظه جمعی آنان بشورانند و جنگ های صلیبی را یادآوری کنند و آن را ریشه دشمنی غرب نشان دهند. به هر روی در نگاه گروه های گسترده ای از عرب های مسلمان عامل دینی، عاملی مهم برای مبارزه با استعمار بود. «جریان اسلام گرا چه در شکل اصلاحی اش و چه در شکل محافظه کار و سیاسی اش از زاویه ای ایدئولوژیک به تاریخ و غرب می نگریست. از این رو دشوار نیست که اصلاح گرایان مسلمان را در قامت مدافعان اسلام در برابر تهاجم مسیحیان و یهودیان غربی ببینیم. اما شایسته توجه است که مواضعی که صلیبی بودن جنگ های غرب با عرب ها را ابراز می کند، در تلاش است تا از مفهوم تاریخی برای برانگیختن شور دینی ملت های مسلمان بهره گیرد. با این حال می دانیم که این دعوت در نسبت دادن ابعاد دینی به استمعار غربی، زیاده روی کرده است.

استعمار غربی و به ویژه یهودی از نگاه هشام شرابی تنها اتفاقی خارجی یا واقعه ای تاریخی نبوده و بلکه حادثه ای مهم در زندگی شخص اش بوده است؛ به ویژه آن که انواع استعمار و زشت ترین آنها که استیطان بود بر کشورش رفته است. «استمعار برای من امری حقیقی و محسوس بوده است. من از استعمار نفرت داشتم، چنان که همه دوستانم نیز. اما نفرت من از استعمار، افزون براین ریشه در تجربه شخصی ام به عنوان یک فلسطینی داشت.

این که شرابی وطن خود را مستعمره می دید در درونش احساس آمیخته با نفرت و تلخی و ترس برمی انگیخت؛ احساسی که خشونت استعمار و رفتارهای غیرانسانی اش در برابر ملت های مستعمره پدید آورده بود. به ویژه آن که سازوکاری که استعمار / دیگری، برضد عرب ها و ملت فلسطین، تروریسم بود. تروریسم که از «ابزارهای اساسی سیطره بر دیگران است، اختراعی اروپایی است و به اشکال مختلفش از آغاز عصر امپریالیسم، بر ملت های غیر اروپایی اعمال شده است.

شرابی، با نقل برخی حوادث که برای او و خانواده و هم وطنانش در فلسطین رخ داد، رنج های خود و آنان را به تصویر می کشد. یک جا در بازگویی خاطره کوچ اجباری خانواده اش از حیفا اشاره می کند که پدر بزرگش به سبب شوک ناشی از ترک خانه اش که استعمارگران او را مجبور بدان کرده بودند، عقلش را از دست داده و پس از آن دیگر افراد پیرامون خود را نمی شناخته است. اما منزل پدربزرگم همچنان پابرجاست و خانواده ای یهودی در آن سکونت دارند.

با آن که هشام شرابی از معرکه درگیری ها و جنایت علیه فلسطینی ها به دور بود، زیرا در شیکاگو به تحصیل دانشگاهی اش ادامه می داد، اما این بعد مکانی او را از کشیدن بار رنج و دردی که نزدیکان او در نتیجه ترور و شکنجه می کشیدند، معاف نکرد: «در تابستان ۱۹۴۸ در شیکاگو به سبب حوادثی که در فلسطین به وقوع پیوست، حالت گرفتگی ای به من دست داد که طی آن نتوانستم هیچ کاری کنم یا با هیچ کسی ملاقات کنم.

بعد روشنگری تمدن غرب هیچ گاه نمی تواند اعمال تروریستی امپریالیسم غرب را که بعد انسانی ملت های مستعمره را لگدکوب کرده و از نقض حقوق انسان ها و به ویژه فلسطینی ها چشم پوشیده، پنهان نگاه دارد. به ویژه آن که «روشنگری، بُعد مثبت امپریالیسم اروپایی است، اما این چه روشنگری ای است که مبتنی بر سوء استفاده و تروریسم است؟! واقعیت این است که این دو وجه درهم آمیخته می شوند تا سیطره اروپایی را در طبقه نظام های خشن و ویران گری قرار دهند که فانون و سیزیر از آن سخن گفته اند. زیرا این نظام سلطه و سیطره پیاده نمی شود، مگر آن که منطق غیرانسانی اش را در حد اعلا در پی آن ببینیم.

بهره کشی، غالباً با استعمار رابطه مستقیم دارد و بلکه استعمار، زمانی استعمار است که بهره کشی را هدف نخست خود قرار داده باشد. زیرا استمعار با هر دو نوع آشکار و پنهانش، تنها در پی تثبیت مراعات منافع غرب و سیطره بر بیش ترین حد ممکن از سرزمین مستعمره به هدف استثمار (بهره کشی) و سلطه بر منابع آن است. از این رو در نگاه شرابی، استعمار در ردیف استثمار است.

هشام شرابی از وضعیتی که جوامع غربی به آن دست یافته اند احساس نفرت می کند، زیرا اگرچه این جوامع به سطح تمدنی و مادی ای دست یافته اند و به بالاترین سطوح زندگی دست یافته اند، اما نیروهای مادی اش را برای ایجاد نظام اجتماعی و اقتصادی ای که همچنان بر استثمار و سرکوب انسان است، به کار گرفته است: «غرب مدرن، مبتنی بر خشونت و استثمار است و آلوده به خون؛ و اگر غرب را با حجم کشتار و و یرانی ای که در عصر ما مرتکب شده است، بسنجیم، آن را وحشی تر و سرگردان تر از هر جامعه ای در تاریخ بشری خواهیم یافت.»

زیرا غرب به ویژه در تعامل با عرب ها به اصولی که خود پایه گذاری کرده و در جوامع غربی اعمال می شود، وفادار نمانده است. صهیونیست ها در سایه حمایت غرب، روز به روز دایره حضور خود را در شهرک ها گسترش می دهند و زمین های مردم فلسطینی را مصادره می کنند و هرکس در برابر آنان بایستد خود و خانواده اش را در معرض شکنجه و اهانت و قتل قرار داده است: «هم وطنان من پناهجو شدند؛ ملت من بی وطن شد؛ بی پناه شد، یهودیان، به اشغال منازل مسکونی اکتفا نکردند و خانه های خدا را هم هتک کردند و به مقدسات و نمادهای دینی تجاوز می کردند و در نتیجه مساجد از پرستندگان خدا خالی شد؛ هنوز هم مسجد جامعی که من نخستین دروس قرآن را در آن فرا گرفتم، پابرجاست، اما شیخ، ترکش گفته و آن مسجد، متروک مانده است.

خاطرات تلخ گذشته، روان هشام شرابی را به شدت می آزرد، زیرا وی نمی توانست سال های متمادی سرکوب و وحشت را که در بالاترین حد ممکن از سوی استعمارگران اعمال می شد، فراموش کند.

وضعیت جهان عرب، زمانی که غرب استعمارگر وارد آن شد، در همه سطوح متفاوت بود. عرب ها تحت سلطه امپراطوری عثمانی که مالیات های سنگینی بر آنان وضع کرده و حاکمان ستمگر را به جانشان انداخته بود، به شدت آزرده بودند، اروپاییان، زمینه را برای ورود به نام رهایی بخشیدن مردم از دست «مرد بیمار» مناسب دیدند، اما به زودی رسالت مرد سه چهره (غرب) آشکار شد؛ فاتح مسلح، مبشر (مبلّغ مسیحیت) و در جست وجوی ثروت. و بی تردید برپایی حکومت های استعماری و شبه استعماری در پایان قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، جایگاه زعمای قبایل و خانواده های تاجر سنتی را تثبیت کرد. غرب به جای این که به حمایت از مردم منطقه بپردازد که به همین بهانه وارد شده بود. در جهت تثبیت مظاهر ضعف و اختلال اوضاع کوشید.

تهاجم اروپا به جهان عرب، تهاجمی مادی بود که با آن، غرب، همه ادعاهای تمدنی اش را که در آزادی و برابری و حقوق بشر و دموکراسی نمود یافته بود، به فراموشی سپرد.

۳. نتایج استعماری

اما مهم ترین نتایج استعمار و امپریالیسم غرب، چه بود؟ استعمار مستقیم و امپریالیسم نتایجی فوری و نتایجی دراز مدت داشته اند. که نتایج دراز مدت آنها هنوز هم امتداد دارد و از نتایج فوری عمیق ترند. ساکنان اصلی منطقه در نظر استعمارگران فرانسوی و ایتالیایی و صهیونیست، تنها گردنه ای سخت برسر تحقق پروژه های استعماری اشان به شمار می آمدند و در هر حال رفتار با آنان، بدون کوچک ترین توجهی به حقوق انسانی یا قومی و یا احکام قانون بود.

هشام شرابی میان کشورهای مستعمره و شبه مستعمره تفاوت می نهد، زیرا شیوه استعمار آن دو یکسان نبوده است. وی تأکید می کند که کشورهای مستعمره بیشتر از شبه مستعمرات مورد چپاول و استثمار قرار گرفتند زیرا کشوری که در معرض استیطان (وطن گزینی اشغال گران) قرار می گرفت، با بی رحمانه ترین رفتارهای تروریستی مواجه می شد که هدفش بیرون آوردن زمین از چنگ صاحبانش و الحاق آن به اراضی اشغالی بود. استثمار در کشورهای مستعمره از دو عنصر تشکیل می شد:

نخست، استیلا بر سرزمین و دوم گرفتن حق مالکیت از ساکنان اصلی. اما در کشورهای شبه مستقل، این فرآیند به صورت غیرمستقیم انجام می شد؛ با معاهدات تجاری یا فشارهای سیاسی و یا دیپلماسی توپخانه ای.

اما ره آورد دیگر استعمار از دیدگاه شرابی، تثبیت ساختار نظام قبیله ای و تعمیق شکاف میان تجار و زعمای قبایل از یک سو و دیگر شهروندان از سوی دیگر بود. استعمار با این شگرد از شکل گیری مخالفت طبقه مسلط جلوگیری و بلکه حمایت آن را جلب کرد و جامعه عربی را در میان عقب ماندگی اش که سبب آن تضادفراگیر طبقاتی بود رها کرد. این وضعیت ساختار سنتی قدرت را از طریق تثبیت مالکیت در دایره زعمای قبایل و چهره های سرشناس تسهیل کرد و در تمام کشورهای مستعمره که تن به سلطه بیگانه داده بودند، طبقه ای برتر پدید آورد.

مقوله «دیگری» کاربست های فراوان و دلالت های متعددی یافته است. در متون عربی اسلامی قدیمی، در تعبیر از رابطه مسلمان با پیروان دیگر ادیان مانند یهودی و مسیحی و… از این اصطلاح بهره گرفته شده است اصطلاح «دیگری» گویای اختلاف دینی ایدئولوژیک است و اساساً این واژه افاده معنای اختلاف و تفاوت را می کند. از این رو سخن از دیگری ضرورتاً اشاره به موجودیتی متفاوت از خود و دور از برابری و هم ذات پنداری دارد و همین اشارت است که دو گانه من دیگری یا خود دیگری را پدید می آورد. غرب اما نسبت به شخصیت و خود عربی اسلامی، فراوان در جای دیگری نشانده می شود.

اما هشام شرابی به مفهوم غرب به عنوان دیگری، چگونه می نگرد؟ و از دید وی ماهیت رابطه میان شخصیت عربی اسلامی و غرب، یعنی دو طرف این دوگانه چیست ؟

شرابی در کتاب المثقفون العرب و الغرب (روشنفکران عرب و غرب) پس از طبقه بندی و نقد و بررسی مواضع روشنفکران عرب نسبت به غرب نتیجه می گیرد که نه سکولارها و نه اسلام گرایان، هیچ کدام در مواضع خود واقع نگر نبوده اند و نگره اشان به غرب غالباً تحت سیطره ایدئولوژی ها و منافعشان بوده است. از این رو وی بر آن است که هیچ کدام از این دو جریان عمده موفق به تاسیس نگره ای انتقادی یا تحلیلی به معنای درستش نشده اند؛ نگره ای که حلی روشن و عملی برای مشکلات هویت و تاریخ و غرب ارائه کند.

ماهیت رابطه دیگری با من

الف: دیگری ستیزه جو (دشمن)

غرب در نوشته های هشام شرابی، «دشمن شرق» جلوه می کند. این دشمنی هم تنها در صبغه استعماری غرب که علائم اولیه آن در چشم شرقیان بوده، متوقف نمی شود و به ژرف ترین آثار غرب در سطح روانی و تمدنی امتداد می یابد.

اما چه رفتارها و نمودهایی از غرب سرزده است که مهم ترین نشانه های دشمنی غرب را نسبت به شرق بازگو می کند؟

هشام شرابی این ادعا را رد می کندکه آزادی سیاسی ای که کشورهای عربی پس از استقلال سیاسی اشان از دولت های غربی به دست آورده اند نشانه رهایی عرب ها از سلطه غرب است و بلکه تاکید می کند که «اگر بعد مادی را در سطوح نظامی و سیاسی و اقتصادی مبنا قرار دهیم درخواهیم یافت که تاریخ جدید ما با همه نقاط منفی و مثبتش، به صورت مستقیم یا غیر مستقیم، دست ساخته غرب است.

غرب با هژمونی مادی و قدرت تکنولوژیکی اش، نماد، نیروهای مسلطی شده که وضعیت «من» عقب مانده اقتصادی و ناتوان مادی در دایره وابستگی را رقم زده به گونه ای آزادی این «من» را فلج و حرکتش را در خارج از چهار چوب های ترسیم شده (از سوی غرب) به شکست کشانده است و وابستگی بر مجموعه نظام های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی عرب ها سایه افکنده و روندی فزاینده داردو پویایی و آزادی آنان را می مکد.

شرابی با نظریه اقتصادی مارکس و ماکس و بر هم داستان است که بر این باورند که نوسازی، بدون دست یابی به مرحله سرمایه داری ناممکن است و دوره سرمایه داری، دوره ای ناگزیر از دوران های تکامل جامعه است و سرمایه داری با صبغه انقلابی اش در نزد مارکس و یا صبغه عقلانی اش در نزد ماکس و بربه جایگزینی ساختارهای جدید در جای ساختارهای سنتی می انجامد.

شکوفایی سرمایه داری در غرب، در پدپد آمدن دگرگونی فراگیر سهیم بوده است؛ اما جوامع عربی نتوانسته اند به مرحله سرمایه داری برسند و این وضع افزون بر اسباب و عوامل داخلی ای که دارد، عوامل خارجی هم داشته است و آن تحمیل سلطه اقتصادی اروپا بر جوامع عربی است، که هدف یگانه آن تامین منافع غرب بوده است. در نتیجه چنین تحمیلی، سرمایه داری وابسته در جوامع عربی شکل گرفت. بنا براین سیطره غرب به عنوان مرکزی صنعتی در نظام سرمایه داری، سبب شد تا غرب، دیگر کشورها را صرفاً پیرامونی حاشیه ای در شمار آورد. و بدین گونه چالش میان دو طرف به سود غرب رقم خورد. شکل گرفت. زیرا طرفی که تحت سلطه و سیطره قرار گرفت، برای تشکیل نظامی جهانی که در آن رابطه ای برابر میان «من» و «دیگری» برقرار می شد، وارد رابطه ای ناشناخته با غرب شد. اگر این رابطه برابر می بود توسعه طلبی سرمایه داری را متوقف و قانون بهره کشی (استثمار) را که لازمه رونق سرمایه داری جهانی است، باطل می کرد. پیام های اقتصادی سرمایه ای حاشیه ای در کشورهای عربی، ساختار اجتماعی ای را با خود آوردند که را وابستگی و ع

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.