پاورپوینت کامل پرسش ها و مفاهیم کلیدی در تحلیل تجدد(قسمت دوم) ۱۱۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل پرسش ها و مفاهیم کلیدی در تحلیل تجدد(قسمت دوم) ۱۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پرسش ها و مفاهیم کلیدی در تحلیل تجدد(قسمت دوم) ۱۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل پرسش ها و مفاهیم کلیدی در تحلیل تجدد(قسمت دوم) ۱۱۲ اسلاید در PowerPoint :
۱۴
اشاره:
در بخش نخست این مقاله به دو پرسش درباره مفهوم کاوی تجدد پرداخته شد که عبارت بود از این که تجدد غربی گسست از تاریخ بشر یا مرحله ای از تکامل تاریخی است؟ و این که تجدد یک نظام و سیستم است یا نگرشی غیر سیستمی است؟ در این بحث به چهار پرسش دیگر پیرامون روند تجدد، جغرافیا، آرمان ها و واقعیت ها، جایگاه آن در دو گفتمان مادی و الهی و رابطه آن با ایده پایان تاریخ پرداخته می شود.
۳. پرسش سوم: تجدد پروژه یا پروسه:
پرسش دیگر در همین رابطه این است که اساساً آیا تجدّد یک پروژه و طرح غربی است یا اینکه یک پروسه است؟ این پرسش از آن حیث قابل دقت است که اگر ما تجدد را طرح و پروژه غربی بدانیم، طبعاً نگرش سلطه جویانه و هژمونی آن در ذهن ما تداعی می کند؛ زیرا هر پروژه ای به دنبال اهداف و غایاتی است که منافع کلان و خرد یک جامعه و حکومت را در کوتاه مدت یا بلند مدت تأمین کند. لذا استراتژی جوامع سلطه گر برای توسعه و پیاده کردن پروژه تجدد همواره با یک برنامه ریزی و مهندسی پیچیده اجتماعی صورت می گیرد. لذا در فرض اینکه ما تجدد را یک پروژه بدانیم، موضع ما نسبت به تجدد نمی تواند صرفاً یک رابطه تعاملی و داد و ستد برابر میان دو فرهنگ و تمدن باشد؛ زیرا در این نگرش، تمدن و فرهنگ دیگری، «غیریتی» «ابژه ای» است که بایستی تصرف و تسخیر شود. البته این نسبت سلطه گری و سلطه پذیری نیز امری نیست که آشکارا و بی پرده بر آن تصریح و اذعان کنند و بتوان همه زوایای آن را لمس کرد، بلکه رابطه سلطه گرایانه و هژمونیک در پشت گفتمان ترقی خواهانه و اصلاح طلبانه وجود دارد. این روابط سلطه پنهانی و در مواردی آشکار، امری نیست که بتوان آن را در تناسبات و تعاملات خود با تمدن و فرهنگ های مهاجم سهل شمرد و در موضع گیری خود نسبت به گفتمان مقابل تجدیدنظر نکرد.
پاسخ به این پرسش، تحلیل ما را از گفتمان تجدد متحول می کند. با توجه به رویه استعماری و سلطه گری غرب در طول چند سده، اندیشمندان غربی و شرقیِ بسیاری بر ماهیت پروژه ای و طرح واره گفتمان تجدد تصریح کرده اند. «گیدنز» یکی از جامعه شناسان شاخص غربی، در پاسخ به این پرسش که آیا تجدد یک پروژه غربی است یا یک روند جهانی است؟ وی برای پاسخ به این پرسش دو ویژگی مهم و مستقل از مدرنیته برمی شمارد که به اعتقاد وی نوعاً در رخساره های معینی از روند تکاملی تاریخی اجتماعی، سیاسی و فرهنگ ریشه دارند و آن عبارت است از: ۱. ظهور نظم دولت های ملی (نظام دولت – ملت)؛ ۲. شیوه تولید نظام مند سرمایه داری.
وی مدرنیته را به لحاظ خصلت و گرایشات جهانی ساز آن، پدیده و پروژه صرف غربی نمی داند، اما پدیده مدرنیته به لحاظ دو خصلت و ویژگی مذکور، و نیز به اذعان بسیاری از نظریه پردازان غربی، یک برنامه و پروژه مشخص غربی است.(۱)
پروژه تجدد از آن جا که بر اعمال اراده یک جریان حاکم و بر وجه ایدئولوژیک مسأله، دلالت می کند، طبعاً حکایت از یک سرپرستی و مهندسی اجتماعی پیچیده می کند، که این مهندسی اجتماعی نیز یک مهندسی گام به گام بوده و پروژه تجدد را در یک فرآیند خاص هدایت و مدیریت می کند. امروزه براین نوع مهندسی تدریجی، مدرنیزاسیون اطلاق می شود. این مدرنیزاسیون، هر چند در واژه شناسی به معنای نو شدن و نوگرایی دلالت می کند، اما با توجه به این که این فرآیند با سیاست خاص و مهندسی اجتماعیِ کشورهای متروپل (مرکزی) توأم است، بسیاری آن را، نوسازی، مدرن سازی، و یا غرب سازی معنا می کنند. در واقع مدرن شدن، مدرنیزه کردن و غربی کردن دو رویه و مدرنیزه با مدرن کردن (Moderniz) مدرنیزاسیون (Modernization) ارتباط تنگاتنگی دارند. اولی برای اشاره به انطباق و سازگاری با فرایند تغییر از قبل مدرن به مدرن و دومی برای اشاره به خود این فرایندها به کار می رود. البته معمولاً اصطلاح اولی در مفهوم پیروی از چارچوب از پیش تعیین شده و خطی استفاده می شود.(۲)
به هر حال، تبعیت از تجدد و سودای تحقق آن در جوامع «پیرامونی» بستری بوده که این پرسش را به وجود آورده و لذا سیاست مدرن کردن، در ابعاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و حتی دینی، از سوی کشورهای مرکزی با حمایت و همراهی نوگرایان و غربی گرایان داخل که عموماً از تحصیل کردگان و پرورش یافتگان غربی می باشند، مقارن بوده است. بعضی از تحلیل گران با توجه به اینکه غرب مدرن، رهبری و سرپرستی این پروژه را در دست دارند، معتقدند: غرب، مدرنیزه کردن جوامع را در جهت توسعه جهانی غرب می طلبد، لذا مدرن سازی چیزی جز غربی سازی جوامع پیرامونی نیست. «سر ژلاتوش» می گوید: غرب پیشرفت را به عنوان اساس مدرنیته طرح کرد و مدرنیته نیز پروژه فراگیری است که به اقتصاد بهای بیشتری می دهد، اما توسعه صرفاً یک سیاست اقتصادی نبوده، بلکه یک سیاست اصلاح کل جامعه است و اندیشه پیشرفت و ترقی قلب همه این پروژه های مشابه است، لذا کشورهای توسعه نیافته از وسوسه نوسازی تأثیر پذیرفته و هدف کاملاً تقلیدی را پیش گرفته اند. از این رو، درونی شدن نگاه مدرن شدن و پذیرفتن پیشرفت و توسعه غربی به عنوان الگوی اصلاحی کل جامعه در جوامع غیرغربی که عنوان راهبرد توسعه تلقی شده و یک ضرورت محسوب می شود. این در واقع یک غربی سازی برنامه ریزی شده است. البته غربی سازی نیز بستر و زمینه ای است که سه فرآیند «صنعتی شدن»، «توسعه شهری»، «ملی نظامی گری» در دل آن تحقق می یابد. لذا غربی سازی به نحوی آشکار «روکش» فرهنگ صنعت سازی است، اما غرب سازی جهان سوم پیش از هر چیز، فرهنگ زدایی است؛ یعنی تخریب بی قید و شرط ساختارهای اقتصادی – اجتماعی و بینش های سنتی.(۳)
حاصل اینکه، تجدد غربی، پروژه فراگیری است که با ساز و کار پیچیده و متنوع صورت می گیرد. این نیز از سوی دولت مرکزی و بنیادهای فرهنگی و اقتصاد سرمایه داری وابسته به آن حمایت می شود. همه آنها تلاشی است برای اعمال سلطه که همه چیز را دربرمی گیرد. لذا سلطه نظامی است که در آن نحوه زندگی و طرز تفکر خاص، چیرگی یافته و یک استنباط و برداشت خاصی از واقعیت در تمام جامعه، نهادها و اشکال خصوصی زندگی اشاعه و بر سلیقه و اخلاقیات، سنن و اصول سیاسی و دینی و همه روابط اجتماعی سایه می اندازد. در واقع این نظام سلطه گری است که در جهت هژمونی گفتمان غرب واقع شده است.(۴)
البته پذیرش این سلطه نیز با ابزار زور بر اتباع یک جامعه تحمیل نمی شود. بلکه با ارائه ظاهری از واقعیت – نه خود واقعیت آن گونه است – صورت می گیرد. اگر یک جریانی ابزار متقاعد کردن را در اختیار داشته باشد، گاه می تواند مردم را قانع کند که جهان بینی اش – اگر چه مطابق با واقعیت نباشد – باز صحیح است. همچنین، چنان وانمود می کند که عقیده مسلط به طور مستقل و قائم به ذات شکل گرفته و این نگرش مدرن، بیانگر وفاق در درون جامعه است. برهمین اساس، در دنیای غرب همواره تلاش می شود که بر بی طرفی ارزشی و ماهیت بشر دوستانه برنامه های آنها تأکید شود و وجود دستورالعمل پنهانی و از پیش تعیین شده را انکار کرده و آن را غیرایدئولوژیک جلوه دهند. در حالی که ناظران ژرف نگر به این گونه القائات بها و ارزشی نمی دهند، بلکه معتقدند: فعالیت های تبلیغات غربی که از سوی بنیادهایی؛ همچون دیل کارنگی، فورد و راکفلر حمایت می شود، افزون بر آنچه خود اعلام می کنند، همواره اهداف و منافع خاص سرمایه دارانه را پی گیری می کنند.(۵)
حاصل اینکه، پروژه تجدد غربی، در بطن خود در پی تحقق اهداف امپریالیستی است که می خواهد همه جوامع پیرامون و بشر سنتی را تابع نظام خود کند، لذا امپریالیسم، شکل نوین استعمار است و اساساً امپریالیسم با شروع تاریخ مدرن غربی شروع گشته در این نگاه بایستی اقوام غیرغربی در مغلوبیت و مقهوریت خود باقی بمانند و در عین حال غربی شوند. غرب با توجه به وجه استیلایی خود، به تمام عالم صورتِ غربی داده و ارزش های آن در حکم ارزش های مطلق تلقی می شود، که نباید آن را در صرف اقتصاد، سیاست و نظامی گری خلاصه کرد.(۶)
البته در مقابل این نگرش که تجدد پروژه غربی است، بعضی روشنفکران غربی و روشنفکران سکولار وابسته، اساساً با تلقی فوق مخالف بوده با این تصور که تجدد پدیده ای جهانی است و فرایند خاصی را طی می کند، آن را پروژه غربی نمی دانند. لذا دیگر، تجدد غربی مقوله ای نیست که کسی آن را اعمال و حاکم کند، بلکه این ما هستیم که می توانیم در مقابل این روند آزادانه و با اختیار دست به انتخاب بزنیم. از این، تجدد چون روند و پروسه جهانی است، طبعاً میراث و حاصل تلاش عقلانی بشر نیز هست و نمی توان آن را پروژه غربی دانست و بر آن استعمار و امپریالیسم جدید نام نهاد. به هر حال، این نگرش وجه ایدئولوژیک پدیده تجدد را باور نداشته و براین تلاش است که تجدد غربی را در قالب مدرنیزاسیون، درونی کند، تا به آرزو و ایده آرمان تحقق مدرنیته و نیل به جامعه مدرن نائل گردد. لذا سیاست نوسازی را در همه وجوه، تحت عنوان نظریه های علمی و کارشناسی در جامعه سنتی پیاده می کند. مدل های توسعه را در وجه صنعتی، اقتصادی و سیاسی از مدل های جوامع مدرن غربی، اخذ و بدون اعمال و لحاظ نیازهای بافت فرهنگی، عمومی و سنتی، در مهندسی کلان اجتماعی به کار می گیرد.
به نظر می رسد که شواهد عینی حکایت از این می کند که جوامع در حال توسعه و پیرامونی، ناخواسته وارد نظام و سیستمی از روابط سلطه شده اند، که تبعیت و پیروی از مدل های توسعه غربی در جوامع جهان سوم و پیرامونی، بحران ها و چالش های اساسی ایجاد کرده است. در یک وضعیت معکوس، آثار توسعه و تجدد غربی، جوامع مزبور را به مدرن بودن نزدیک نکرد، بلکه در پارادوکس وضعیت گذار قرار داده و آنها را در آشفتگی و بحران هویت ها دچار کرده است. لذا علائم و نمودهای بحرانی و چالشی، حکایت از اعمال سیاست ها و مهندسی اجتماعی کشورهای مدرن درجه اول در هدایت و سرپرستی جوامع توسعه نیافته می کند. لذا می توان به صراحت گفت که تجدد یک پروژه و برنامه کاملاً غربی است، که در یک پروسه خاصی که خود آنها را تعریف کرده اند، تحقق می یابد.
۴. پرسش چهارم: مرز و جغرافیای گفتمان تجدد
پرسش دیگر که پاسخ به آن در تلقی و تصویر ما از تجدد مؤثر واقع می شود، این است که آیا تجدد غربی در حرکت و توسعه خود، به جغرافیا و مرزهای خاصی محدود است؛ یعنی گفتمان تجدد مرز و جغرافیا می شناسد. یا اینکه اساساً تجدد، نظامی است که در بطن خود استیلاء طلب و توسعه طلب است و لذا هیچ مرزی و حدود جغرافیایی نمی تواند آن را محصور کند و در ورای مرز و اقلیم جغرافیایی خود رحل اقامت گزیند؟ به نظر می رسد که پاسخ به این سؤال اجمالاً در پاسخ سؤال های پیشین مندرج است، اما در بیان تفصیلی آن می توان گفت که اساساً تجدد غربی به لحاظ پیوند با قدرت و افزایش آن، دارای ماهیت توسعه طلبانه و سلطه طلبانه است. لذا حضور و وجود گفتمان تجدد غربی در هر نقطه از عالم، زمینه ای مهیا برای توسعه و قدرت غرب می باشد. براین اساس، مدرنیته ذاتاً یک پدیده جهانی است که به هر میزان فرایند مدرنیزاسیون در جوامع در حال توسعه تحقق می یابد، بستر توسعه مدرنیته غربی نیز فراهم می گردد. از این نظر، مدرنیته امروز در اوج رشد خود، به «مدرنیته جهانی» ارتقاء یافته و امروزه موضوع و بحث جهانی سازی و جهانی شدن، جزء بحث های کلیدی در گفتمان علمی امروز است. اینک این سؤال در میان اندیشمندان مطرح می شود، که آیا جهانی شدن فرایندی اجتماعی است که خواه ناخواه در حال تحقق است، یا اینکه جهانی شدن، خود بیشتر به عنوان پروژه غربی محسوب می شود؟
به تصریح بسیاری از اندیشمندان غربی و شرقی، مدرنیته پدیده عالم گیری است؛ زیرا ابزارها و ساختارهایی که غرب مدرن به وجود آورده است، به هر میزان که پیشرفت و ترقی می گردد. دولت ها و سیاستگذاران، دیگر در تدبیر و اداره جوامع خود نمی توانند در یک سیکل بسته با قطع نظر از آنچه که در جهان پیرامون می گذرد اقدام کنند. به گفته بعضی، غرب یک سحابی است که همانند پاسکال (زبان برنامه نویسی) مرکزش همه جا و محیط اش هیچ جاست. غرب، ماشینِ اجتماعی گسترده ای شده که نقاط ثقل آن در مغزهای ما و بلکه در قلب و روح بعضی افراد جای گرفته است. با این تصور که تجدد غربی در پی غربی سازی است و این فرایند نیز به لحاظ گسترش و تاریخ اش، «جهان گستر» است از این رو، الگوی غرب و ماهیت اش قابل تولید است. در واقع امروزه غرب تقریباً به طور کامل با سرمشق «غیرسرزمینی شده» که آن را پدید آورده، شناسایی شده است.(۷) تکنولوژی و ماشین غربی به عنوان الگوی مطلوب و قابل وصول همگانی زمینه می گردد، که دیگر غربی شدن و تجدد غربی منحصر به جغرافیای آن نباشد، بلکه قابلیت تولید مجدد دارد. این قابلیتِ تولید در کشورهای مدرن شده، همچون ژاپن و چهار اژدهای کوچک جنوب شرقی آسیا نشانگر قابلیت توسعه و جهان گستری غرب است.
غرب با جهانی کردن خود، بیشتر از زمانِ آغازینِ نقش محوری خود در حال جهانی شدن است.(۸) بر همین اساس است که «گیدنز» مدرنیته را پدیده ای ذاتاً جهانی می داند و جهانی شدن مدرنیته را نیز مدرنیته تکاملی می داند، که در آن روابط اجتماعی از موقعیت های مکانی و محلی اش با شدت بیشتر از جا کنده می شود و روابط در پهنه وسیع و در یک شبکه جهانی توسعه پیدا می کند.(۹)
بعضی از تحلیل گران، همچون «رابرتسون» جهانی شدن را، همان مدرنیته در مقیاس جهانی می دانند. به هر روی، بحث های گسترده ای در حوزه «جهانی سازی» حکایت از این امر می کند که غرب مدرن، پدیده ذاتاً توسعه یاب است و این روند توسعه یاب نیز به لحاظ ماهیت نوشوندگی مدرنیته استمرار دارد. با توجه به آنچه گفته شد، امروزه تاریخ غربی، تمام تاریخ ما را پوشانده و در همه جا درباره گذشته بشر به طور کلی با موازین غربی حکم می شود. اکنون عالم به دو بخش تفکیک شده است: ۱. بخش مدرن؛ ۲. بخش در طلب و سودای مدرن. با پذیرش این تقسیم، تاریخ مدرنیته و مدرنیزاسیون به گذشته و آینده بشر سایه انداخته است. البته توسعه و نشر گفتمان تجدد، نه از طریق فلسفه و تفکر، بلکه ابتدا از راه صنعت و بازرگانی بود و بعداً به سایر حوزه ها نیز توسعه یافت.(۱۰)
به همین جهت، غرب یک منطقه جغرافیایی نیست؛ غرب عالمی است که شرط پدید آمدن علم و تکنیک جدید است. «توینبی» مورخ شهیر نیز تصریح دارد که انقلاب عظیم صنعتی موجب گشته که ملل اروپایی به دیگر جوامع، تفوق پیدا کنند و قدرت خود را بر سایر مدنیت های جهان تحمیل نمایند.(۱۱)
«توینبی» در مقدمه تاریخ تمدن خود می نویسد: غرب بین سال های ۱۸۳۷ و ۱۷۹۸ برتری خود را نسبت به سایر نواحی جهان تثبیت کرد. این تثبیت، جریانی بود که چهار صد سال قبل از ۱۸۹۷، با اقیانوس پیمایی کلمب و گردش دریایی و اسکودوگاما به دور دماغه امیدنیک تا سواحل غربی هند، شروع شده بود. تمام کشورهای غیر غربی، به جز افغانستان و حبشه (اتیوپی)، در عرض این چهار قرن، یا تحت سلطه غرب قرار گرفتند و یا اینکه با اتخاذ داوطلبان شیوه حیات تمدن غرب، استقلال خود را خطر سلطه غرب رهانیدند با اینکه استقرار برتری غرب در ایام اخیر رخ داده، ولی این برتری طوریست که نوعی برتری پایان به نظر می رسد. چنین می نماید که جهان در سال ۱۸۹۷ م. تحت سلطه غرب درآمده باشد.
این تصویر خوشبینانه از تاریخ در سال ۱۸۹۷م. جالب و خوش نما بود، چون در آن زمان چنین می نمود که برتری غرب – که بعدها بدان نایل شد – یک برتری همیشگی خواهد بود. در سال ۱۹۳۷ چنین می نمود، که برتری غرب در کسب گستره جهان بی سابقه است، ولی حال به نظر می رسد که این برتری ناپایدارتر از برتری های جهان مغولان، اعراب، هونها، روس ها، یونانی ها، ایرانی ها، آشوری ها و اکوی ها می باشد.(۱۲) حاصل اینکه، با بیان فوق روشن گشت که مدرنیته اساساً نمی تواند در چارچوب تنگ جغرافیایی بماند، بلکه با توجه به ماهیت تجدد و نیز ابزار و تکنولوژی اطلاعاتی و رسانه ای، تجدد در هر مکان و زمان و خانه ای لانه کرده و مأوا گزیده است. لذا برخورد ما با تجدد، برخورد قلمرو جغرافیایی و یا یک قدرت سیاسی مشخص نیست، بلکه مواجهه با قدرت و تناسبات و سلطه منتشری است که ما نوعاً در فضای آن تنفس می کنیم و ضرورت و نیازهای خاصی را بر ما تعریف و تجدید می کند. ما را به تناسبات، مناسک و کنش های خاصی رهنمون می کند. اینک گفتمان تجدد محیط بر فضای زندگی ماست و بایستی در شناخت و فهم آن و کسب خودآگاهی لازم نسبت به آن، بسیار محتاط و دقیق بود و عکس العمل لازم را نشان داد. طبعاً با این میزان از فهم و دقت در حوزه و جغرافیای گفتمان تجدد، بایستی مدرنیته غرب را در بسیاری از عادات، خلقیات و تناسبات زندگی فردی، شخصی و اجتماعی خود یافت و بر وجه غربی بودن، بیگانه بودن و بحران خیز بودن آن نیز توجه داشت.
۵. پرسش پنجم: گفتمان تجدد طرح ها، آرمان ها، واقعیت ها و تجربه های آن
از جمله بحث هایی که بایستی در تحلیل تجدد مورد توجه قرار گیرد، این است که تجدد غربی دارای دو مرتبه و مرحله متفاوت است، که در فهم آن بایستی آن دو را ملاحظه و مقایسه کرد؛ یعنی میان ایده ها و آرمان های تجدد که در قالب نظریه های ترقی و پیشرفت، آزادی و امنیت و رفاه در قرن روشنگری ارائه شده، با آنچه که غرب در عمل و واقعیت به آن رسیده و مواجه شده.(۱۳) در واقع وقتی سراغ تحلیل و بررسی گفتمان تجدد می رویم، بسته به اینکه کدام مرتبه از تجدد را مورد
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 