پاورپوینت کامل آیا انقلاب اسلامی به تمدن سازی می انجامد؟ ۷۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
4 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آیا انقلاب اسلامی به تمدن سازی می انجامد؟ ۷۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آیا انقلاب اسلامی به تمدن سازی می انجامد؟ ۷۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آیا انقلاب اسلامی به تمدن سازی می انجامد؟ ۷۹ اسلاید در PowerPoint :

گفت وگو و تدوین: عبدالوهاب فراتی

پیش از اینکه وارد بحث اصلی، «انقلاب اسلامی و مسئله تمدن اسلامی» شویم، در ابتدا مناسب است توضیحاتی را درباره انقلاب اسلامی بفرماییم تا بر آن اساس بحث را دنبال کنیم.

به نظر من، انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ «طرحی نو» در اندخته است. این انقلاب دارای آرمان های است که زمان زیادی می طلبد تا پیامدهای واقعی آن، درک شود.

در عین حال و صرف نظر ازمشکلات و مسایلی که به همراه داشته است، گمان من انقلاب اسلامی تا آن جا که به بیداری ایرانیان ارتباط پیدا می کند، به دلیل ذیل فضیلت مهمی است:

اولا، انقلاب کسانی را در راس قدرت اورد که از نظر فرهنگ سیاسی و الگوی رفتاری، هم دارای درجه ای از همگونی هستند و هم بومی می باشند؛ به عبارت دیگر نخبگان سیاسی جدید حکومت. برآمده از مردمند. البته مقصود این نیست که نخبگان رژیم گذشته از کره ی دیگری وارد شده بودند، بلکه مراد آن است که آن نخبگان غیر بومی وبه زبان رایج، غرب زده بودند. نخبگان جدید، عموماً از قشر اکثریت جامعه هستند که کمتر از فرهنگ جدید جهانی متأثرند و در غالب فرهنگ تدبر و رفتار می کند که ایرانی ـ اسلامی تر ست. افزون بر این، به قدرت رسیدن نخبگان جدید، این باور را به همراه می آورد که سیاست، ورزش شاهان یا نتیجه اراده خارجیان نیست.

ثانیاً، انقلاب، قطار تحول سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ایران را به مسیر طبیعی خود بازگردانند که از اوایل قرن بیستم، به مسیر دیگری هدایت شده بود، که بعداً در این باره توضیح بیش تری خواهد داد.

ثالثاً، شعار اصلی انقلاب «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» این گونه معنا شد که تمام قدرت های بیگانه، می باید ایران را ترک کنند مهم ترین پیامد این تحول، این بود که منشأ مصائب و بدبختی ها، از صحنه خارج شده و دیگر ممکن نیست خارجیان را برای هر مشکل داخلی سرزنش کرد.

به نظر می رسد انقلاب اسلامی موجب انقطاع مهمی در تاریخ ایران شده است که دست کم با تحولات یکصد سال اخیر ایران تفاوت های جدی دارد. علی رغم این که بنده هم می پزیرم خواسته های انقلاب «تئوریزه» نشده و ما دارای استراتژی مدون و معینی نیستیم، اما ایران کنونی به لحاظ موقعیت و شان، خود را در چارچوب منافع خود تعریف می کند؛ منافعی که با امکانات موجود، آرمان ها و محدودیت ها توصیف می شود؟

دقیقاً همین طور است انقلاب اسلامی موجب تغییرات اساسی در نحوه ی برداشت ایرانیان نسبت به خود شده است، که من از آن به «خود بازیابی» تعبیر می کنم برخی از پیش بینی های این خودبازیابی، عبارتند از:

۱) نزدیک شدن تدریجی جهان ذهن و عین و یا نظر و عمل؛ با حاکم نمودن چارچوب ذهنی بومی، یا باید واقعیت های ایران جدید پذیرفته و یا اینکه این واقعیت ها تعدیل شوند. جامعه ایرانی دریک سطح، سنتی تر می شود و درسطحی دیگر روزآمدتر و مدرن تر؛ (به این معنا که) جامعه و دولت فاصله خود را کم می کنند.

۲) ما اکنون پس از سالهای بهانه ای نداریم که مشکلات خودمان را بر عهده خارجیان بگزاریم. دیگر یک گروه غرب زده، که ممکن است خدمت گزار بیگانه باشند حاکم نیست؛ هم اکنون نخبگان سیاسی کشور همگی، همگی بومی هستند و سود و زیان، موفقیت و شکست ما، همگی ناشی از خودمان است.

در دومین فضیلتی برای انقلاب اسلامی بر شمردید اشاره کردید که قطار تمدن سازی ایرانیان که در ۲۰۰ سال اخیر از ریل خارج شده بود. انقلاب اسلامی توانست آن را مجدداً به ریل خود بازگرداند. پرسش مهم که در این جا مطرح می شود، این است که آیا اکنون این قطار به حرکت در آمده یا به حالت سکون، باقی مانده است؟ به طور کلی، مشکلات و موانع تمدن سازی ما ایرانیان چیست؟ آیا این مشکلات، هنوز هم در ایران پس از انقلاب پا بر جاست؟

اجمالاً عرض می کنم ان چه تمدن می سازد، جهان دارای یامعرکه آرا است، ونه معرکه جهان بینی ها. مهم ترین تمدن سازی در ایران نیز همین معرکه جهانی بینی ها است. که پس از انقلاب، نه تنها به معرکه آرا مبدل نشده است، بکله گاه شدت هم گرفته است. هم چنان که می دانید، بنده قلباً کلیت و چارچوب این بحث را در کتاب «معرکه جهان بینی ها» گفته ام. برای من همواره این دغه غه ی کلی وجود داشته است که در پی پاسخ به آن هستم. ایزابرلین در کتاب (متفکرین روس) در توصیف اندیشه ترسکول عنوان تامل برانگیزی دارد، به نام «خارپشت و روباه». به گفته آیزا برلین خارپشت یک چیز می داند، خوب هم می داند و تقریباً تمام فعالیت های زندگی اش با آن یک چیز مرتبط است، درحالی که روباه چیزهای متعددی می داند، اما به صورت پراکنده می داند. ایشان در ادامه، اذعان می دارد که اندیشمندان را می توان به خار پشت و روباه تشبیه و تقسیم کرد، مثلا افلاطون خارپشت است و تنها یک چیز می داند خوب می داند و آن (عدالت) است، در خالی که ارسطو و ماکس وب روباه هستند. به عبارت دیگر، برخی آدم ها تک پرسش هستند و تنها دنبال یک پرسش هستند و هرچه می داند همان یک پرسش است به خلاف برخی دیگر که پرسش های متعددی دارند.

بنده از قبیل اندیش مندانی هستم که همانند خار پشت، یک پرسش دارند پرسش من این است که اساساً چرا مدتی است در کشور ما جهان داری تولید نمی شود؛ جهان دارای در کنار جهان گرایی از واژگان فرهنگ سیاسی کهن ما است. «جهان گیر» هنر زیادی دارد و می توان جهان را به زیر سلطه ی خود در آورد، مانند نادرشاه افشار و بسیاری دیگر از افراد اما چه شده است که جهان داری در این مملکت پا نمی گیرد و آن هایی هم که جهان دارند، پس از مدتی ار پا می افتند؟ به عبارت کلی تر، چرا جهان داری نهادینه نمی شود؟ توجه داشته باشید که جهان گیری تولید حکومت می کند و جهان داری تولید تمدن.

حال پرسش کلی این است، چه شده است که دویست سالی است که ما بلد نیستیم جهان داری کنیم؟ من در تشبیه این بحث، این مثال عامیانه را بیان می کنم که همه ی ما بلد هستیم چگونه آب گوشت درست کنیم، اما چگونه است که هیچ یک از ما، آب گوشت مان مثل آب گوشت مادرمان نمی شود؟ چون مادرمان اندازه ی هر یک از لوازم آب گوشت را می داند؛ یعنی می داند اندازه ی آب، نمک، گوشت، فلفل و نخود و لوبیا چه مقدار است. جهان دار، اندازه ها را می داند ولی جهان گیر نه؛ زیرا جهان دار دنبال درست کردن و تولید همه جانبه است. به هر حال پرسش این است که چرا ما مدتی است فراموش کرده ایم که جهان داری کنیم؟

با این همه پرسش جلوتری مطرح می شود و آن این است که اساساً آیا ما درگذشته تمدن سازی داشته ایم؟ اگر داشته ایم چگونه به تمدن سازی رسیدیم؟ به عبارت دیگر، لازمه یک بحث جدی درباره ی آینده ای استوار یک صورت برداری دقیق از گذشته ای است که پشت سر گذاشته ایم. این امر بدین سبب است که افرادی مثل ابن خلدون، صورت برداری دقیقی از گذشتگان داشتند و سپس حرف زدند و تجویز کردند. گذشته برای ما خیلی مهم است. دوران پیش از اسلام، پدر بزرگ ما است و دوره ی پس از اسلام، پدر ما است. ما باید صورت برداری روشنی از زندگی مان در دوره ی پدر بزرگ و پدرمان ارایه کنیم تا بتوانیم برای فرزندان مان، تمدن سازی نشان دهیم. از این رو، ما باید به این بازگردیم که در دوره ای که تمدن سازی کردیم؛ چگونه بودیم و الان چگونه هستیم. به نظر من، وجه مشترک همه ی تمدن ها، وجود یک جهان بینی کلان و مشترک است که همگی نسبت به آن اجماع نظر دارند. به زبان فلاسفه ی بزرگ امروز، یک «مقام گرد آوری» مشترک، بین همه ی تمدن ها وجود دارد. و همه نیز نسبت به آن، آگاهی دارند و برای آن احترام و ارزش قائل اند، و در چارچوب آن است که به دنیا نگاه می کنند، امروزه در ادبیات مارکسیستی به این امر «جهان بینی» می گویند. پس هر تمدنی یک چارچوب کلانی دارد که همه آن را قبول دارند. این چارچوب خیلی کلان است، مانند کلیاتی از این قبیل که جهان خالق دارد، جهان نظم دارد. پس از این مرحله، نوبت به تبیین و به قول فلاسفه، مقام داوری می رسد. در مقام داوری، نگرش ها، رهیافت ها، و دیدگاه ها مختلف است، اما هم چنان، همان چارچوب اصلی پا برجاست. به نظر من، در دوره های تمدن سازی، «معرکه ی جهان بینی ها» نداریم، بلکه «معرکه آرا» داریم. تمدن از محرای معرکه آرا، اختلاف رهیافت ها و تنوع روش ها به وجود می آید. اینها در معرکه ی آرا، با هم به گفت و گو می پردازند و از درون این گفت و گوها قدرت تولید می شود. زمانی ما از تولید تمدنی فتادیم، که این جهان بینی با شکست مواجه شده بود. به همین دلیل، دوران معاصر ما، به جای این که دوران معرکه آرا باشد، دوران معرکه جهان بینی ها است. نتیجه جنگ و معرکه ی جهان بینی ها، «حذف» است. وقتی من الان حرف می زنم، شما احساس می کنید که من دارم همه چارچوب و جهان بینی ها شما را فرو می ریزم و به همین دلیل دوست دارید که من نباشم، در حالی که در معرکه ی آرا شما علاقه مند هستید که من باشم تا با شما حرف بزنم و شما را نقد کنم و شما هم بنده را نقد کنید؛ هر دو از صیقل زدن اندیشه های یک دیگر، بهره مند می شویم و «انتقاد» را پدیده ی مبارکی می بینیم و از یک دیگر هم احساس خطری نمی کنیم.

در ۲۰۰ سال گذشته، ما معرکه ی آرا، نداشته ایم و به همین دلیل است که به نابود کردن هم دیگر افتخار می کنیم.این معرکه ی جهان بینی ها است که ما از حذف یک دیگر خوشحال می شویم و وقتی تاریخ این ۲۰۰ سال گذشته را گزارش می کنیم، لذب می بریم. از این رو، ما باید به موقعیتی برسیم که معرکه ی جهان بینی ها را به معرکه ی آرا تبدیل کنیم. معرکه ی آرا ما را به تعمق وا می دارد، نه به وحشت. این عبارت «به زیر سوال برد» که امروزه در مملکت ما خیلی رایج است. حاکی از آن است که از هم دیگر وحشت داریم.

جامعه ای که نظر به تمدن سازی دارد، چگونه بین حوزه ی عمل و حوزه ی اندیشه، رابطه برقرار می کند؟ تأثیر تعام این دو حوزه بر جهان داری چیست؟ چگونه این وضعیت به آنتی تز خود تبدیل می شود؟

به نظر من درجامعه ی مولد، حوزه ی اندیشه و عمل، فاصله زیادی با یک دیگر ندارند. این به مفهوم آن است که این حوزه با هم فاصله دارند، اگر چه این دو در جامعه ی مولد، فاصله زیادی با هم دیگر ندارند. تنها دو گروه هستند که می توانند ادعا کنند اندیشه و عمل شان، یکی است:

گروه اول، پیامبران او معصومان هستند؛ زیرا اینها فوق بشرند. گروه دوم، افراد صوفی مسلک هستند که به طور کلی حوزه ی عمل را کنار می نهند و به اصطلاح به خمار می روند. به هر حال، در جامعه ی تولید کننده، نباید این دو حوزه با یک دیگر فاصله چندانی داشته باشند، اما این که حد و اندازه ی این فاصله کجا و چقدر است، بسته به حوزه های تمدنی دارد. هر تمدن و فرهنگی، خود این حد و فاصله ها را معین می کند، دست کم آن است که اگر این دو حوزه یک دیگر را تایید نمی کنند، نقض هم نکنند. حال باید بپرسیم که ایرانیان چگونه می اندیشند و چگونه عمل می کردند؟ وقتی به گذشته ی خودمان نگاه می کنیم، در می یابیم ایرانیان در عمل، اختیارات زندگی سیاسی را به فرد امینی می سپاردند. بنابراین، وقتی از ما می پرسیدند که نظام سیاسی شما چیست؟ می گفتیم: نظام سیاسی ما بهترین است. به طور کلی، شاه یعنی بهترین و این بر خلاف مفهومی است که در دوره ی پهلوی به این کلمه داده شد. در درجه ی بعد، این مسئله مطرح می شد که این آدم بهترین، چگونه عمل و رفتار کند و در نهایت این نظام چگونه توجیه می شود؟ در این جا حوزه ی نظر به میان می آمد و می گفت: این آدم باید یک آدم ویژه ای باشد؛ یعنی یا نور خدا باشد، یا سایه ی خدا و یا خلیفه ی رسول اللّه. در دوره های گوناگون، این آدم خاص، تعاریف ویژه ی خودش را دارد. بنابراین، وقتی به پیشینه ی اندیشه ی سیاسی خودمان باز می گردیم، می بینیم که همه به شخصی اعتماد می کنند که از همه بهتر است؛ منتها همه یک شرط مهم را هم مطرح کدره اند و آن این است که این فرد، هیچ گاه از چارچوب مقدس جدا نشود. این چارچوب در ایران باستان «اشه» نام داشت و در دوره ی اسلامی «شریعت»؛ اما گاهی لازم می شد که سیستم و سازو کار عملی هم درست کنند که در این سازوکار، صدر اعظم، نظام دیوانی و امثال آن بوجود می آمد. اینها هم حق نداشتند از آن چارچوب مقدس، خارج شوند. آن چارچوب مقدس هم «عدل» بود. عدل هم به این معنا بود که هر چیزی را سر جای خودش قرار دهیم. انوشیروان، مزدک و یارا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.