پاورپوینت کامل گفتمان اسلام گرایانه در برابر پسامدرنیته ۸۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل گفتمان اسلام گرایانه در برابر پسامدرنیته ۸۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گفتمان اسلام گرایانه در برابر پسامدرنیته ۸۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل گفتمان اسلام گرایانه در برابر پسامدرنیته ۸۱ اسلاید در PowerPoint :
ترجمه:فرهادساسانی
تجدد امروز با بحران مواجه است، نه بحران قدرت، بلکه بحران معنا؛ نه بحران اثر بخشی ابزارهای مدرن، بلکه بحران مشروعیتِ اهداف نو؛ نه بحران توانایی قهرمانان تجدد در انجام برنامه ی آن، بلکه بحران نیکوکاری و اخلاقیت نهایی خود این برنامه؛ زیرا جوامع نو در رویارویی با چالش های درونی حاکمیت و اقتصاد، یعنی عوامل تعیین کننده ی اصلی انسانیت براساس طرح نوگرایی، درمانده نیستند، حکومت های جدید نیز در برابر تهدیدهای دشمنان خارجی آسیب پذیر نیستند.
درون دیوارهای رُم نو هیچ پرده ای وجود ندارد و در کنار دروازه هایش افواجی از بربرها به چشم نمی خورند، با این حال ساکنان این شهر نو پای کوبی نمی کنند و سرمست و شادمان نیستند، بلکه احساس سردرگمی و سرکوفتگی می کنند؛ چون به این نتیجه رسیده اند که هیچ شهری در تاریخ، هیچ گاه نمی تواند به هماهنگی، عدالت یا حقیقت، کاملاً تحقق بخشد. از این رو، با ناراحتی دریافته اند که وعده ی تجدد به ایجاد مدینه ی فاضله، دهکده ی جهانی بشریت، هیچ گاه جامه ی عمل نخواهد پوشید و تمام مردان و اسبان تجدد نخواهند توانست بار دیگر پاره پاره های بشریت ما را به هم بچسبانند.
تنها با این تعبیر، یعنی ناتوانی عقل نو در وفا کردن به وعده ی اجرای الگویی از یک نظام تاریخی کامل است که لفظ «بحران تجدد» مشروعیت می یابد. این بحران از طریق بینش فلسفه ی معاصر مبنی بر این که تجدد دیگر نمی تواند به عنوان یک آموزه ایفای نقش کند و نمی تواند مدعی داشتن یک جهان بینی منسجم یا جهان شناسی معناداری باشد، آشکار می شود، یا اگر طوری دیگر بگوییم، تمام فرمایش های تجدد تجویزهای بی شمارشی برای جوامع اوتوپیایی، و برنامه های توسعه ی آن، چیزی بیش از تعصبات فرهنگی و تاریخی این تمدن غالب نیست. اینها استدلال هایی است از سوی قدرت، توسط قدرت و برای قدرت. گفتمان عقل همانند گفتمان وحی، یک مفهوم تاریخی است و به همان اندازه، اقتدارگرایانه و سلطه جویانه است.
تاریخ حاکم بر نظریه
بر خلاف تصور، عقل جدید (عقل عصر روشنگری)، که به دلیل کشف تاریخ به خود می بالد و این ادعای متافیزیکی بزرگ را کرده است که خانه ی واقعی انسان، وجودی تاریخی است، نه نوعی جاودانگی فرازمانی، اکنون به دلیل ناگواری حقیقت خود، تحقیر شده است؛ چون منطقِ «چه کسی به نوبه ی خود نگهبانان را نگهبانی می کند؟» ما را وامی دارد قبول کنیم که خود عقل، محصول تاریخ است، نه معیار فراتاریخی درست و نادرست؛ یا این که یک عقل همگانی وجود ندارد، بلکه چندین عقل منطقه ای، تاریخی و اتفاقی وجود دارد. از این رو، پرسش همیشگی فلسفه درباره ماهیت، بهترین رژیم و جست وجوی گریزناپذیر همه ی ارواح بشری به دنبال هدف و غایت وجودی بشری، در قالب عقل قرار نمی گیرد، اما این تحقیر شدگی عقل در برابر رازِ وجود بشر، علت شرمندگی عُرفِ جدیدِ نسبی گرایی نیست، برعکس، ناکامی عقل روشنگری در غلبه بر عصیان تاریخ علیه نظریه، گواهی است دال بر ماهیت سرکش و خودسر تمام ادعاها درباره ی حقیقت.
براساس انجیل پوچ گرایی، حقیقت چیزی نیست جز نقاب عقل که قدرت، آن را بر چهره می گذارد؛ یک بازی زبانی و راهبردی استدلالی است برای حفظ استیلای قدرت ها. از این رو، تمام طرح های جهانی، تمام نظریه های بزرگ و تمام فرا روایت ها ـ ادیان و نیز ایدئولوژی ها، آموزه های سیاسی و نیز روش های مهندسی اجتماعی ـ هیچ مشروعیتی برای وجود روشنگرانه ی پسا متافیزیکی ندارند.
پیش تر، در تعریف روزگار تجدد، از راز وجود بشر تعجب نمی کردیم، از نابَشَر بودن شرمنده نمی شدیم و در برابر غیبت وجودی که برای تمام گفتمان های نوگرایانه و پسانوگرایانه ی امروزی آگاهی بخش است، مرعوب می شدیم، بر عکس، اظهار می شد که چون پرده برداری فلسفه از «مکر عقل» همسانی عقلانی و واقعی، و سازگاری تجویزی و تجربی را فاش کرده است، تاریخ به پایان رسیده واتوپیای بی زمان بشر موجود است. تمام آن کاری که یک جامعه باید انجام دهد، تقلید از الگوی روح اروپایی، و پیروی از چرخه ی ترقی و توسعه آن در «تاریخ جهان» است و پاداش آن یک نظم اجتماعی کامل است.
از این رو، کشف تاریخ به عنوان یک نظام، یک هنجار قابل شناسایی برای عقل و یک هدف قابل پیش بینی برای توسعه، تاریخ را به جامعه شناسی تبدیل کرد و آب بندهای فن آوری های اتوپیایی مهندسی اجتماعی را گشود. تمام آن رنج و فلاکتی که در پی این آزمایش ها حاصل شد، یعنی درواقع مشروعیت بخشی به سیاست نسل کشی و پاک سازی قومی، ارمغان تجدد است و می توان آن را مستقیما به این ادعا نسبت داد که عقل بشر، در آشکار شدن ذهن اروپایی و در حرکت دولت ملّی در تاریخ، غایت حقیقی انسان را کشف کرده است.
امروز می دانیم نمی توان به باقی مانده ی وفاداری به ادعاهای اولیه ی تجدد، یعنی با بیان توانایی عقل در تجویز هنجاری کامل برای وجود تاریخی، بر بن بست اخلاقی و فکری ای که همه ی فلسفه های «جهانی» تاریخ ایجاد می کنند، فایق آمد. در واقع، از دیدگاهی اخلاقی، ضدیت هنجار با تاریخ ـ که در قالب الگوی روشنگری ناگزیر است ـ تنها زمانی رفع می شود که یا با عقل جهانی یا با اخلاقیت جهانی وداع کنیم؛ چون عقلی که جریان تاریخ جهانی را تعیین می کند عقلی است که بر اراده ی اخلاقی حاکم است؛ درست مثل تاریخی که از احکام این اراده ی اخلاقی تبعیت می کند، رژیم های عقل جهانی حاکم را زاید نشان می دهد. اگر اخلاقیت تمرین اراده ی آزاد باشد، نمی تواند در قالب هر نوع محدودیتی از جمله محدودیت های عقل عمل کند؛ به همین ترتیب، اگر عقل جوهر انسان باشد، نمی تواند از هنجارهایی تجویزی که برای «تمام زمان ها و مکان ها» درست است، دست بکشد.
بنابراین، این بن بست را نمی توان با هیچ یک از این دو راهبرد رفع کرد؛ زیرا یا هر کدام، حاکمیت وجود (تاریخ) را بر هنجار (نظریه) می پذیرد و اخلاقیت را از کل گفتمان عقل بیرون می کند، یا این که یکی از ارجحیت هنجار را قبول می کند، ولی تاریخ را از این تصور نظری به دور می دارد؛ چه تاریخیت بی هنجار و چه هنجاریت بی تاریخی، چه طرحی از عقل (فراتاریخی) و چه بی نظمی تاریخ (شبه عقلانی)، انتخاب هر چه باشد، اخلاقیت یا جزو عقلانیت نظری است یا زیر مجموعه ی ضرورت سیاسی. پس بر خلاف انتظار، میراث روشنگری ـ که بزرگ ترین اضطراب را برای روح نوین به وجود می آورد ـ از این بینش نشئت می گیرد که شرط انسان بودن، در زمانی که موانع تعالی اش برداشته شود، «فراتر از نیک و بد» به نظر می رسد، یا هدف انسانیت ـ که رنجش را قابل تحمل و معنا دار می سازد ـ خارج از افق تاریخ قرار دارد، یا انسان صرفا «حیوانی معنا آفرین» است که منشای اخلاقیت خود او است، اما در عمل، این بحران، صرفا راه را برای سلطه ی پوچ گرایی معاصر فراهم ساخته است؛ چون همان طور که برای جهان نوین درک تمایز بین خوبی و بدی، روز به روز دشوارتر می شود (که در اراده و طراحی بشر ریشه ندارد) در عین حال در می یابد که قضاوت های تجویزی را می توان با ادعاهای تجربی حمایت کرد و نهایتا از احتمال حفظ هر گونه تمایز بین درست و نادرست ناامید می شود. انسان جدید، با چشم پوشیدن از احتمال تعالی و آغاز کردن حاکمیت تاریخ بر نظریه، تصمیم گرفته است بدونِ هنجار زندگی کند. دنیای او یک دنیای شناختی است که فاقد احتمالِ قضاوتِ اخلاقی است.
از آموزه تا ضدآموزه
امروزه تجدد از یک آموزه به یک ضد آموزه تبدیل شده است. به جای «واقعی» دانستن الگویش برای دنیاهای درونی و بیرونی، اکنون می خواهد که خود مفهوم «حقیقت» ـ دست کم در قلمروی فلسفه و علم ـ کنار گذاشته شود. فلسفه ی نوگرایانه(ی کانتی) به توانایی خود در تعیین مرزی مشخص بین عقل و غیر عقل می بالید و می بالد و یکسانی عقل و شناخت را مطرح می کند؛ هر چه در محدوده ی عقل قرار دارد، شناخته شده و یا قابل شناخت است و هر چه خارج از قلمروی آن قرار دارد، غیر قابل شناخت و از این رو مبتنی بر حدس و گمان است.
بنابراین، تردید پیش روی انسان جدید این است که یا می تواند در قید و بند عقل بماند و بیآموزد که با تردید در مورد تمام حقیقت و نقصانِ تمام شناخت هم زیستی داشته باشد یا خارج از مرزهای عقل برود و با درک و تصوری از کل، نوعی معنا ایجاد کند، اما ممکن است این کار را تنها براساس این اطمینان انجام دهد که چنین «کلی» همیشه اتفاقی و اثبات ناپذیر است. بنابراین، با ناسازگاری نومید کننده ی شناخت و معنا، و نزاع بین روش(عقلانیت) علم که به سبب ماهیت تجربی آن لزوما تقلیل گرایانه است ـ و جست وجوی انسان به دنبال معنا ـ که نمی تواند از پرسش های «غیر علمی» در مورد کلیت و نهایت شانه خالی کند ـ رو به رو می شویم.
ظاهرا نوگرایی برخلاف تجدد، به «ساخت شکنی» موضوع نوگرایانه، پرده برداری از پایه ی زیر بنایی متافیزیکی گفتمان هایش، و به الاهیت زدایی از تمام زبان ها و گفتمان ها می پردازد. در واقع براساس نظر ریچارد رورتی (Richard Rorty) ـ صریح ترین سخن گوی این فلسفه «حقیقت صرفا در تملک زبان است؛ به این معنا که اگر جمله ای نباشد، هیچ حقیقتی وجود ندارد، و این تفکر که دنیا تصمیم می گیرد که چه توصیفی حقیقت دارد، دیگر معنا پیدا نمی کند.»
به علاوه چنین برداشت می شود که «چون تنها توصیفات جهان می تواند درست یا غلط باشد و تنها جملات می توانند درست باشند، پس حقیقت به توانایی بشر در ایجاد زبان هایی که جملات را می سازند، بستگی پیدا می کند.»
با مطرح کردن یکسانی حقیقت و زبان، افشاگری تجدد و متافیزیک آن، به جایی می رسد که ماانسان ها «دیگر هیچ چیزی را نمی پرستیم، هیچ چیز را شبه الاهیت نمی دانیم، و هر چیزی از جمله زبان، وجدان و جامعه مان را محصول زمان وتصادف می دانیم.»
در نتیجه، مدینه ی فاضله ی ضد نوگرایانه ی کنونی، به عنوان فرهنگ آزادی خواهی (لیبرالیستی) ایجاد می شود که سراسر روشنگرانه و غیر مذهبی (سکولار) خواهد بود؛ فرهنگی خواهد بود که در آن هیچ اثری از الاهیت، چه به شکل دنیایی الهی یا خودی الهی، باقی نمی ماند. چنین فرهنگی هیچ جایی را برای این تعبیر باقی نمی گذارد که نیروهایی غیر انسانی وجود ندارد که انسان ها باید در برابرشان مسئول باشند؛ نه تنها اندیشه ی تقدس، بلکه اندیشه ی «وفاداری به حقیقت» و «اجابت عمیق ترین نیازهای روح» را حذف یا کاملاً از نو تفسیر خواهد کرد. فرآیند الاهیت زدایی…، به شکلی آرمانی، به آن جا ختم می شود که دیگر نمی توانیم هیچ فایده ای را برای این تعبیر قائل شویم که انسان های محدود، فانی و موجودِ اتفاقی، معنایشان را اززندگی خود، چیزی غیر ازانسان های محدود، فانی وموجودِ اتفاقی می گیرند.
دست آورد اصلی تجدد، بر اساس این منطق، رسیدن به یک سری ادعاها درباره ی عقل، انسان و تاریخ است که با پخته شدن تفکرش، توانسته است با دروغ خواندن آنها، از آنها خلاص شود و این کشف که اصول و مفروضات تجدد کاذب بوده است، اکنون به عنوان بزرگ ترین دست آورد عقل برای فهم ما از انسانیت، ستوده می شود. این ناکامی پرتوی نوگرایی را کم فروغ نمی کند یا بر طرح نوگرایی سایه نمی افکند؛ زیرا این صرفا تجدد نیست که نمی تواند بر اساس معیارهای خود درباره ی عقلانیت، خود را اثبات کند، بلکه تمام فلسفه های این کل، تمام تاریخ های همگانی، تمام آموزه های رستگاری، تمام بینش های مربوط به یک پایان غیرقابل اثبات، قابل رد، و از این رو غیرعلمی و غیرعقلانی هستند.
عقل به دنبال متنی بنیادین
بحران تجدد به وضوح با جنبشی از ساخت شکنی مواجه می شود که عقل را از تخت همگانیتِ متعالی و غیرقابل تردید ـ به لحاظ تجربی ـ پایین می کشد و آن را به رژیمی در قالب تاریخ، فرو می کاهد. این راهبرد با راهبردی که ملی گرایان جدید، پیش تر در برابر مدافعان وحی به کار گرفته بودند، فرق نمی کند، اما کاربرد روش نوگرایانه در مورد حقیقتِ نوگرایانه، در میان خود نوگرایان، واهمه ی زیادی ایجاد کرده است. قهرمانان عقل جدید ـ که به وضوح از ویرانی میراث غرورانگیزشان بر اثر این حمله مرعوب و مبهوت شده اند ـ به این درک رسیده اند که عقل، بدون متنی بنیادین، همیشه در برابر نگاه پوچ گرایانه ی تصوری تاریخی نگر، که عامل فرساینده ی معرفت شناسی های نسبی آن همیشه حقیقت نوگرایانه را به حقیقتی در میان چندین غیر حقیقت اتفاقی و کهنه تبدیل می کند، آسیب پذیر است.
شک نیست که یکی از صریح ترین قهرمانان نوگرایی، در تلاشی بی ثمر برای دفاع از افتخارات نوگرایی، دفاعیه ای ارایه کرده است که چیزی کم تر از تلاشی وحشت زده برای یافتن دفاعیه ای جزم اندیشانه و بنیادگرایانه نیست! عقل باید نه بر اساس
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 