پاورپوینت کامل ازاعتزال تا نزاع با نصر ابوزید ۹۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل ازاعتزال تا نزاع با نصر ابوزید ۹۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ازاعتزال تا نزاع با نصر ابوزید ۹۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل ازاعتزال تا نزاع با نصر ابوزید ۹۸ اسلاید در PowerPoint :

مصاحبه وتدوین:مجیدمرادی

اشاره

آقای دکتر محمد عماره متفکر، محقق و مؤلف مشهور و پرکار مصری است که در شماره ی پیش، زندگی نامه و کارنامه علمی اش همراه با بخش نخست این مصاحبه از نظر خوانندگان عزیز گذشت.

«عماره» را معمولاً در صنف متفکران سلفی گرا به شمار می آورند، اما خود وی چنان که در این بخش خواهد گذشت چندان از این طبقه بندی راضی نیست.

عمده ترین کاری که وی در طول حیات فکری اش انجام داده است تدوین و تحقیق و نشر مجموعه آثار پیشگامان عصر نوزایی اسلامی ـ مانند سید جمال، عبده، طهطاوی و… است و از این رو تسلط کم نظیری بر مبانی و مبادی اندیشه این متفکران دارد. در بخش نخست این مصاحبه طولانی رگه هایی از اندیشه های کلامی جدید عبده و تأثیر میراث معتزله بر نوزایش هایی کلامی متفکران احیاگر قرن بیستم و نیز تأثیر ایده ها و نظریه های تولید شده در شبه قاره هند بر اندیشه سید قطب از نظر خوانندگان گذشت.

در بخش دوم که فرا روی خوانندگان عزیز است، با کسب اجازه از دکتر عماره به زندگی خصوصی ایشان کمی نزدیک تر شدیم و سپس نزاع عمیق و شدید ایشان و دکتر نصر حامد ابوزید متفکر تبعیدی مصری ـ را که هم اکنون در هلند به سر می برد ـ به گفت و گو نشستیم و در پایان از میزان دخالت ایشان در قضیه ترور «فرج فوده» نویسنده مقتول مصری ـ که به اتهام ارتداد ـ به دست افراد تند رو کشته شد پرسیدیم.

برخی محققان می گویند که آقای دکتر محمّد عماره سیر فکری اش را از چپ (سوسیالیسم و کمونیسم) آغاز کرد و سپس به اعتزال روی آورد و پایان نامه ی کارشناسی ارشد خود را درباره ی «آزادی و اراده در نزد معتزله» نگاشت و رساله ی دکترای خود را هم درباره ی «امامت در نزد معتزله» نوشت. در مرحله ی اعتزال به ویژه دهه ی هفتادِ قرن بیستم میلادی، آثار وی سرشار از اندیشه های معتزله بود و دغدغه های فکری و نشانه ی برجسته ی اندیشه اش اعتزالی گری بود. پس از این دوره به تدریج او را متمایل به سلفی گری می بینیم. حتی برخی گفته اند که محمّد عماره به سلفی گری بازگشته است. آیا ممکن است در این باره به راحتی و بدون رنجش خاطر برای خوانندگان پگاهِ حوزه توضیح دهید. امیدوارم با این حرف، شما را نرنجانده باشم که برخی چندان به شما بدگمانند که شما را با برخی دولت های نفتی خلیج مرتبط می دانند به این دلیل که گرایش سلفی بر این کشورها حکم می راند…

من از پرسش اخیر آغاز می کنم. من هشت یا نه سال از ورود به عربستان سعودی ممنوع شده بودم، البته از آن جا دعوت می شدم، اما به من روادید داده نمی شد. علتش هم این بود که در مناظره ی نمایشگاه بین المللی کتابِ قاهره در سال ۱۹۹۲ همراه با فرج فوده و خلف اللّه، زمانی که آنان برای به زحمت انداختن من از من پرسیدند که: از کدام اسلام سخن می گویید؟ اسلام نُمِیری یا سعودی یا ایران؟! در پاسخ شان گفتم که من از اسلام سخن می گویم و نه از این نظام ها که عیوب خود را با اوراق شریعت اسلامی می پوشانند. زمانی که یکی از شاهزادگان سعودی به من اعتراض کرد در پاسخش گفتم من با این جمله قصد تقرب به خدا را داشته ام. خلیج کجا است؟! برخی دانشگاه های نفتی با اصرار مرا به کار دعوت کردند، ولی من به طور مطلق دعوت شان را رد کرده ام. من در همان واحد آپارتمانی ای زندگی می کنم که از زمان دانشجویی در آن سکونت داشته ام؛ زیرا تصمیم گرفته ام نیازهای مادی ام اندک باشد تا آزادی کامل داشته باشم. این قناعت و آزادی، روش تمام زندگی ام بوده است.

مسئله ی دیگری که می خواهم با شما در میان گذارم این است که در طول دوره ی جنگ میان عراق و ایران، دعوت هایی را که از این دو کشور از من می شد، نپذیرفتم؛ زیرا با موضع هیچ کدام موافق نبودم و نمی خواستم طرفدار یکی از این دو به شمار آیم.

اما صدام متجاوز بود.

نمی خواهم در جزییات موضوع وارد شوم؛ زیرا از موضوع بحث خارج می شویم. زمانی که جنگ ایران و عراق متوقف شد، دعوت ایران را برای شرکت در کنفرانس حقوق بشر ـ که گویا سال ۱۹۹۰ بود ـ پذیرفتم.

در موضوع اشغال کویت هم من در سخنانی علنی و صریح، که صدای امریکا دوبار آن را پخش کرد، نظام های شریک در مسئله را محکوم کردم و گفتم که مجرم اصلی امریکا است و او است که این نظام ها را مثل مهره های شطرنج به بازی گرفته است. بنابراین، موضوع من نسبت به نظام ها واضح است. چند هفته ی پیش از سوی کنفرانس سران اسلامی در قطر، در گفت وگوی مستقیمی با رادیوی قطر درباره ی نظام های خلیج [فارس[ و پیروی شان از امریکا سخن گفتم و به صراحت گفتم که بیش تر دولت های اسلامی مشمول این بیت شعر هستند که:

ولیس فیهم من فتی مطیع فلعنه اللّه علی الجمیع

بنابراین موضع من نسبت به این حکومت ها روشن است.

اما درباره ی خط سیر فکری ام، برخلاف آنچه در پرسش شما آمد، من از نقطه ی چپ آغاز نکرده ام و از آن جا به اعتزال و سپس سلفی گری منتقل نشده ام. اندیشه ی من به گونه ای اسلامی و اصول گرا شکل گرفت؛ زیرا من شیخی هستم که در الازهر و سپس دارالعلوم درس خوانده ام. رابطه ی من با جریانِ چپ، رابطه ای سیاسی و مقطعی بود، نه رابطه ای ایدئولوژیک و عقیدتی. چالش های اجتماعی آن زمان این کار را ایجاب می کرد. ما در آن زمان، دانشجویانی ضد فئودالیسم بودیم. من عضو حزب سوسیالیست بودم و زمانی که احزاب منحل شدند، هیچ جریانی ـ جز جریان چپ ـ کمک مان نمی کرد. این جریان هم پرچم دار شعار عدالت اجتماعی و قهرمانان حقیقی عدالت اجتماعی بود. آنها در این عرصه بسیار پیشرفته تر از اسلام گرایان بودند، اما ارتباط من با این جریان، ارتباطی عقیدتی نبود؛ زیرا شخصیت من در قالبی دینی ـ اصولی شکل گرفته بود. من تجربه ی معنوی هم داشته ام که در آن خدا چشم حقیقت بینِ مرا گشود. این تجربه ی معنوی در طول دوره ی ارتباط با جریان چپ مرا حفظ کرد. در طول ده سالی که با این جریان ارتباط داشتم و شش سالش را در زندان رژیم عبدالناصر بودم، اندیشه ی من به گونه ای بارور شده بود که راه حل مسایل اجتماعی را در اسلام ـ و نه مارکسیسم ـ جست وجو می کردم. من در سال های زندان چهار کتاب نوشته ام که هر چهار کتاب، اسلامی است و منتشر شده است. مقدمه ای را که بر مجموعه آثار عبدالرحمان کواکبی نوشته ام از کارهای زمان دانشجویی ام در دارالعلوم و دوره ی ارتباط من با این جریان است. پایان نامه ی کارشناسی ارشد و دکترای خود را در موضوع معتزله نوشته ام، نه برای آن که پایان نامه نوشته باشم، بلکه این کار را بخشی از پروژه ی فکری خود می دانم.

برخی می گویند که دکتر عماره حتی لباس خود را هم عوض کرده است و به جای لباس قبلی که لباس فرنگی (کت و شلوار) بود، اکنون جلباب و عبا می پوشد تا خود را کاملاً سلفی نشان دهد.

نه، این چنین نیست. اول این که من کشاورزم و جلباب لباس سنتی و محلی من است. پدر و برادرانم همگی همین لباس را می پوشند. من هم در خانه و هم در دید و بازدید از دوستانم در قاهره، جلباب می پوشم و گاهی هم کت و شلوار می پوشم. زمانی هم که به سفر می روم عادتا کت و شلوار می پوشم و در مقصد کت و شلوار را کنار می گذارم و جلباب و عبا می پوشم. مردم عادت کرده اند که در کانال های ماهواره ای مرا با این لباس ببینند. این که ما لباسی محلی داریم، ربطی به مسایل فکری ندارد، اما این که می گویند من به سلفی گری بازگشته ام، شاید سببش این است که من در دهه ی هشتاد و نود بر نقد سکولاریسم و غرب گرایی و روشنگری به مفهوم غربی آن، سخت تمرکز یافته ام. سبب این تمرکز، تغییر مواضع فکری من نیست، بلکه دیدم جریان سکولار افراطی ای مطرح شده است که حتی از مرز سکولاریسم معتدل نیز فراتر رفته است. طبیعی است زمانی که چالش تازه ای سر برآورد، تمرکز بیش تری روی آن می شود.

دکتر نصر حامد ابوزید در مقدمه ی کتاب اخیرش «الخطاب والتأویل» مطلبی نگاشته است که به گفت وگوی شما و ایشان در کانال ماهواره ای الجزیره مربوط است. وی پس از ذکر داستان مفصل این مناظره می نویسد: «اسف مندانه زمانی که دکتر محمد عماره به مصر بازگشت حقایق را تحریف کرد و داستانی دیگر نگاشت.» وی می گوید: من به سبب نگارش کتاب «التفسیر المارکسی للاسلام» که دکتر عماره در زمان محاکمه ی من منتشر کرد، به او اعتراض کردم و به او گفتم: [مقامات دولتی] مرا به مناظره با اعضای جماعت اسلامی که در بازداشت به سر می بردند، دعوت کردند، اما من دعوت آنان را رد کردم و گفتم امکان ندارد با یک انسان زندانی گفت وگو کنم؛ زیرا زندانی کسی است که اراده اش مصادره شده است. من به دکتر عماره اعتراض کردم که چرا در ایام محاکمه ی من فرصت را غنیمت شمرده و این کتاب را منتشر کرده و اسنادی را در این کتاب آورده که در محکومیت من مؤثر بوده است. اگر مایلید متن نوشته ی نصر حامد ابوزید را برایتان بخوانم:

بفرمایید.

وی می نویسد: «در هتل، پیش از رفتن به سوی استودیو به عماره برخوردم. پس از یک شب اقامت در هتل، خود را برای بازگشت آماده کرده بودم؛ زیرا قرار بود پس از مناظره، مستقیما به هلند برگردم. با این که رابطه ای شخصی به جز برخوردهای فکری ای که بین ما بوده با عماره نداشتم، اما وی با آغوش گرم و خوش وبش صمیمانه با من رویارو شد و از ضرورت یافتن راه حلی برای مشکل من و بازگشت من به وطن و دانشگاه و نزد دانشجویان سخن به میان آورد و گفت: «آنان (با همین صیغه جمع) ـ و از وی نپرسیدم آنان کیانند که وی از جانب شان سخن می گوید ـ می گویند: بهترین راه برای حل مشکل این است که من بیانیه ای صادر کنم و در آن اعلام کنم که از نوشته هایم آنچه را که به اذهان تبادر یافته و سبب آن همه اعتراض شده، قصد نکرده بوده ام، و برای اثبات حسن نیت عبارات مشکل ساز را از چاپ های جدید حذف کنم و این بیانیه بر امامِ اکبر، شیخ طنطاوی که مردی روشنفکر و عادل است، عرضه شود، شاید وی بیانیه ای صادر کند تا مسئله را حل کند.» از وی (عماره) پرسیدم آیا بیانیه ای که از سوی شیخ الازهر صادر شود، می تواند حکم قضایی را که دادگاه تجدیدنظر بر آن مهر تایید زده است، نقض کند؟ پاسخ داد: این یک گام است. پس از آن می بینیم که چه کار می توان کرد. پس از این گفت وشنود سوار خودرو شدیم و با هم به ساختمان تلویزیون رفتیم. به وی گفتم: کتاب «التفسیر المارکسی للاسلام» شما را خواندم. کاری به تحلیل محتوای این کتاب ندارم که آن مسئله ای دیگر است و این جا وقت و جایش نیست، اما من به شما و ضمیر فکری تان که به شما اجازه داد تا زمان تجدیدنظر در حکم دادگاه مرا برای چاپ این کتاب انتخاب کنید تا بدون قصد ـ که من بنا را بر حُسن نیت می گذارم ـ در عرضه ی ادله ای اضافی برای شاکیان و یا قاضیان نقشی داشته باشید، معترض هستم. شایسته بود آنچه را «گفت وگوی فکری» خوانده اید، تا پس از حکم دادگاه تجدیدنظر، به تاخیر می انداختید تا شبهه برطرف می شد؛ زیرا از بزرگ ترین سنت های میراثِ اسلامی، پرهیز از نزاع با انسان زندانی یا مقیدشده ی به حکم قضایی است. برای عماره نقل کردم که دعوت برای شرکت در مناظره ی مسخره ی تلویزیونی با بازداشت شدگان و ماجرای ترور رییس جمهور سابق مصر را رد کردم. نظرم این بود که گفت وشنود با انسان زندانی، در حقیقت چیزی نیست جز تحمیل نظر و نیروی کسی که وزارت کشور او را از خانه اش به زندان منتقل کرده تا در کمال آرامش و در اتاقی خنک و دل پذیر گفت وگوهایش را ضبط کند، در حالی که آن دیگری از سیاه چال به محل مناظره منتقل شده است. اسف برانگیز این که دکتر عماره زمانی که به قاهره برگشت، در مصاحبه ای با روزنامه ای که خود را «الحقیقه» نامیده است، درباره ی ماجرای سخن ما ادعاهایی غیرواقعی مطرح کرد. عبرت و شاهد این داستان آن است که برخی با حکم دو محکمه استیناف و تجدیدنظر احساس پیروزی نمی کنند و از آن شادمان نیستند؛ زیرا می دانند این حکم به شکست نزدیک تر است تا پیروزی، اما قربانی ای که گمان می بردند به زودی تسلیم خواهد شد و از نظر خود برخواهد گشت، قوی تر از خود و دروغ های شان به نظر آمد. این تفسیر معقولی از حرص و تاکید شدید اسلام گرایان است ـ به رغم تفاوت رویکردهای شان از مؤسسه ی رسمی الازهر و مفتی گرفته تا معتدلانی چون عماره ـ بر این که با واداشتن من به بازگشت از اجتهادات خویش، پیروزی دیگری را برای خود رقم زنند. من خالصانه اعلام کرده ام که نظرهای اجتهادی من همانند دیگر اجتهادات بشری از عصر صحابه تا روز قیامت در معرض احتمال خطا و صواب است. من همه جا تاکید کرده ام که برعکس کسانی که خود را دارای نیرویی فوق بشری می دانند و از روی عمد و سوءنیت، غالبا آرای خود را با اصل دین قاطی می کنند، در صورت روشن شدن اشتباه خویش، از نظرم برمی گردم. البته این چیزی است که تاکنون در این هیاهوی بلند و آب در هاون خالی کوفتن ها، اتفاق نیفتاده است.»

این سخن نصر حامد ابوزید در مقدمه ی کتاب اخیرش است. پاسخ شما چیست؟

بگذار صریح به شما بگویم. آیا کسی که به خداو رسول خدا دروغ می بندد، اگر بر محمّد عماره دروغ ببندد شگفت آور خواهد بود؟! من اکنون دروغ وی را بر شما آشکار خواهم کرد:

نخست این که نصر حامد دروغ می گوید که به مناظره با اعضای جماعت اسلامی فراخوانده شده است. خود من از کسانی بوده ام که به مناظره فراخوانده شدم امامن این دعوت را رد کردم و گفتم: من کشاورزم و شهامت اجازه نمی دهد که با انسانی زندانی مناظره کنم. حکومت مصر که عقلش را از دست نداده است تا از یک مارکسیست (نصر حامد) بخواهد با اسلام گرایان مناظره کند!حکومت از عالمان الازهر و متفکران مسلمان دعوت می کند تا آنان که قدرت اقناع این جماعت را دارند، با آنان مناظره کنند. آیا عاقلانه است که یک مارکسیست را به مناقشه ومناظره با جماعتی سلفی که عقل شان کاملاً متکی بر نص ـ آن هم ظواهر نص است ـ فرا بخوانند؟! حکومت مصر ابله که نبود تا اورا به مناظره دعوت کند. کسانی که با زندانیان گفت و شنود می کردند، دکتر احمد هیکل، دکتر احمدی ابوالنور، احمد عمر هاشم و بسیاری از دیگر عالمان الازهر و معممان و اهل منبر و کسانی چون شیخ محمد غزالی و شیخ شعراوی بوده اند که با آیه وحدیث با آن جوانان [افراطی] سخن می گفتند. آیا هیچ عاقل یا نیمه دیوانه ای باور می کند که نصر حامد ابوزید را برای گفت و شنود با این جماعت دعوت کنند؟!

دوم این که وی دروغ می گوید که من با روزنامه ی الحقیقه سخن گفته ام. من در تمام زندگی ام اصلاً با این نشریه مصاحبه ای نکرده ام. این نشریه برنامه ی الجزیره را پیاده و منتشر کرده است. زمانی هم که این مناظره را چاپ کردند، من آن را ندیدم. برخی گروه های اسلامی هم این مناظره را منتشر کردند.

در دیداری که ما با هم در قطر داشتیم، من پیشنهادی را برای خروج وی از این بن بست دادم. او وقتی مرا دید به من گفت: «شما استاد ما هستید و من به شما احترام می گذارم، اما به شما اعتراض دارم که چرا برخی مقالات کتاب های تان را در زمان محاکمه ی من چاپ کردید. این کار شما بر قضات تاثیر گذاشت.» من در پاسخ حقیقتی را که به علم یقینی می دانم برایش نقل کردم. به او گفتم: وکلا[ی شاکی] به من گفته اند که قضات تصمیم گرفتند که در طول مدت محاکمه هیچ مجله و

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.