پاورپوینت کامل طرحی نو در ارتباط فرهنگی ایرانیان و عرب ها ۸۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل طرحی نو در ارتباط فرهنگی ایرانیان و عرب ها ۸۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل طرحی نو در ارتباط فرهنگی ایرانیان و عرب ها ۸۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل طرحی نو در ارتباط فرهنگی ایرانیان و عرب ها ۸۵ اسلاید در PowerPoint :
الف. آیا می توان سخن از ضرورت ارتباط فرهنگی میان ایرانیان و عرب ها به میان آورد؟
بسیاری از متفکران ایرانی و عربی، از ضرورت ارتباط فرهنگی با یک دیگر، سخن به میان آورده اند. ایشان برای اثبات مدعای خود، به پاره ای از اصول عام انسانی و هم چنین به پیشینه های تاریخی مشترک، تمسّک جسته اند به عنوان مثال این که، ایرانیان زمانی در تکوین و شکل گیری میراث اصیل اسلامی، نقش بسیار اساسی، ایفا کرده اند. (با این نتیجه گیری ضمنی، اکنون نیز ایرانیان قادرند همان نقش پیشین خود را ایفا کنند). در مقابل، فرهنگ عربی نیز در ساخت و برآمدن فرهنگ ایرانی، نقش فعالی را بر عهده داشته است. امروزه با توجه به وضعیت ویژه ی حاکم بر خاورمیانه، کسانی از رهگذر مسایل جهانی ـ منطقه ای و تاکید بر جنبه های سیاسی، ارتباط ایران و عرب ها را دارای اهمیتی استراتژیک می دانند. کافی است در این سیاق، به آخرین پژوهش هایی که در جهان عرب و ایران صورت گرفته، نگاهی گذرا بیفکنیم. به زودی در خواهیم یافت که کانون همه ی این پژوهش ها تنها تبیین بررسی روابط سیاسی و تاکید بر منافع مشترک میان ایرانیان و عرب ها است.
اما هزار افسوس که غالب اندیش مندان ایران و عرب از ضرورت ارتباط پیوسته و گسترده ی فرهنگی میان «ایرانیان و عرب ها»، تصویر واضحی ندارند. معنای این سخن هنگامی کاملاً آشکار می شود که این مسئله؛ یعنی ضرورت ارتباط ایرانیان و یا عرب ها با جهان غرب مقایسه شود.
به جرات می توان گفت که بیش از یک قرن است که تبیین ماهیت و شیوه ی رابطه ی با جهان غرب، به پرسش اصلی روشنفکران ایران و عرب مبدل شده است، اما در باب ارتباط میان ایرانیان و عرب ها، تا کنون کوششی جدی از طرفین به عمل نیامده است. به گفته ی حمید عنایت، برای ما غالبا بازگویی سخنان شپنگلر، توین بی، هایدگر و مارکوزه بسی با اهمیت تر از آشنایی و انتقال آزموده های ملت هایی بوده است که وضعیتی همانند ما در گذشته داشته اند.۱
در باب علت یا علل این بیگانگی و جدایی از یک دیگر، هنوز تحلیل درست و همه جانبه ای صورت نگرفته است و تنها می توان به دو عامل یا علت زیر اشاره کرد:
نخستین عامل در شکل گیری و سَمت دهی ارتباط دو جانبه ی ایرانیان و عرب ها، ایده ی مسلط «غرب محوری» است؛ یعنی ما و عرب ها به جای این که در شناخت و فهم عمیق یک دیگر بکوشیم، هدف غایی خود را در آشنایی و نزدیک شدن به جهان غرب می دانیم.
«غرب محوری» تنها به گرایش های متمایل به جهان غرب و یا به اصطلاح «غرب زده» خلاصه نمی شود، بلکه گرایش های دیگر را اعم از گرایش های چپ، قومی، بومی و حتی گرایش های ایدئولوژیک اسلامی را نیز در بر می گیرد.
تمام این نظام ها با گرایش های متنوع فکری و اجتماعی، در سمت گیری و نیز در ترسیم افق آینده ی فرهنگی خود، همواره جهان غرب را ـ به قول زبان شناسان ـدر کانون نشانه ها جای داده اند و آن را به عنوان تنها الگوی مرجع به حساب می آورند و تمام برنامه ریزی ها و فعالیت های فکری خود را بر این پایه استوار کرده اند. طبیعی است که در چنین وضعیتی، ارتباط میان ایرانیان و عرب ها جدی تلقی نشود و در باب ضرورت ارتباط میان آن دو، اندیشه نشده، سخنی به میان نیاید.
دومین عامل این است که ایرانیان و عرب ها به طور یکسان در حاشیه ی مدرنیته قرار گرفته اند و تمدن و فرهنگ گذشته ی خود را در رویارویی با جهان غرب، متزلزل و رنگ باخته می بینند. این امر سبب شده است تا هر یک از طرفین بکوشند تا تنها با چشم دوختنِ به فرهنگ مدرنِ غربی و بهره گیری از روش های نو و فرآورده های فن آورانه ی آن، وضعیت بحرانی و مشوش خویش را چاره کنند و از سوی دیگر موجب شده است که ایرانیان و عرب ها همواره یک دیگر را به چشم حقارت بنگرند و در بهترین صورت، نسبت به هم بی اعتنا باشند؛ به عبارت دیگر، احساس استغنای از یک دیگر، موجب شده است تا برغم تاکید طرفین بر توجه به «پیشینه ی تاریخی مشترک» و ضرورت تداوم رابطه ی میان ایرانیان و عرب ها، هم چنان از یک دیگر جدا بمانند.
بر این پایه می توان چنین نتیجه گرفت که ارتباط میان فرهنگ های مختلف و استفاده از تجارب یک دیگر در رویارویی و نیز فهم جهان غرب، و هم چنین پیوند دوستی و تبادل با یک دیگر، به دلایل و انگیزه های عینی و شفاف تری ـ نیاز است و صِرف عوامل تاریخی مشترک نمی تواند فرهنگ ها را به شناخت و آگاهی از یک دیگر برانگیزاند و یا حتی باز دارد.
هر یک از ما نیاز داریم بدانیم برای چه و در پی برآوردن چه هدفی اقدام به ارتباط با یک دیگر می کنیم. در غیر این صورت برپایی سمینارهای مختلف و مشترک، راه گشا نبوده و نیست؛ چنان که تجربه نشان داده است که عموم این نشست ها یا سیاسی بوده است و یا تابعی از متغیر سیاست، که دست آخر تاثیر آشکاری بر بهبود روابط میان ایرانیان و عرب ها نداشته است.
ب. پاره ای از موانع نظری ارتباط فرهنگی میان ایرانیان و عرب ها
برای طرح واقعی مسئله ی لزوم ارتباط فرهنگی میان ایرانیان و عرب ها، پیش از هر چیز ضروری است میزان تاثیر و نقش دولت ها در عرصه های فرهنگی به دقت مشخص شود؛ زیرا در دو دهه ی اخیر ـ همپای سخن بر سر محدود کردن نقش دولت ها در روابط فرهنگی بین الملل ـ شاهد رشد فزآینده ی دخالت نظام های دولتی در تولید و سَمت دهی فرهنگ ها بوده ایم، به ویژه پس از فروپاشی رژیم های بزرگ ایدئولوژیکی؛ مانند نظام های مارکسیستی و ناسیونالیستی. این «سیاست» است که فرهنگ ساز شده است؛ به عنوان مثال، می توان از این میان به دو نظریه ی مشهور «رویارویی تمدن ها» و «پایان تاریخ» اشاره کرد.
بر این پایه پیرایه زدایی سیاسی از حوزه ی فرهنگ، امری به غایت اساسی است. به دیگر سخن، در طرح مسایل فرهنگی به طور عام، و مسئله ی مورد نظر ما (لزوم ارتباط میان ایرانیان و عرب ها) به طور خاص، باید به تاثیرهای منفی «دولت ها» توجه اساسی کرد، در غیر این صورت سیاست به زودی و با گستردگی هر چه تمام، معضلات اساسی فرهنگی و تمدنی را به ابزاری برای بسطِ نفوذ خود در عرصه ی بین الملل بدل خواهد کرد.
حتی نظریه ی «گفت و گوی تمدن ها» که به گونه ای رسمی نخستین بار از سوی جمهوری اسلامی ایران مطرح شد، اگر از مجرای سیاسی و با دخالت دادن ملاحظات ایدئولوژیک و سیاسی و زیر نظر همه سویه ی دولت ها ارایه شود، معنای اصیل و واقعی خود را از دست خواهد داد، و به سطح ابزاری دیپلماتیک، تنزل خواهد یافت و این همواره یکی از معضلات اساسی در راه گفت و گو و تبادل و تعامل میان ایرانیان و عرب ها بوده است، به گونه ای که می توان مدعی شد تلقی ما از عرب ها و بالعکس، هیچ گونه روند ثابت و منسجمی نداشته است، بلکه به تبع متغیرهای سیاسی و چالش های منطقه ای تغییر می کرده است.
بنابراین، هر گونه نشست فرهنگی در آینده ی میان ایرانیان و عرب ها، باید به دور از سلطه ی رسمی دولت و اندیشه های حاکم باشد. دولت در این جا تنها می تواند زمینه ی مناسبی را برای متفکران آماده سازد، در غیر این صورت ـ چنان که بارها تجربه کرده ایم ـ رسمی کردن فرهنگ ها، دست آخر نه به سود دولت ها تمام شده است و نه به نفع مسایل فرهنگی.
۱. ضرورت واقع نگری در مفهوم «پیشینه ی تاریخی مشترک»
اگر چه در وهله ی نخست تاکید بر زمینه های تاریخی مشترک میان ملت ها مفید و کارآمد است، با این همه دخالت دادن این مسئله به عنوان عاملی اساسی در ترسیم افق آینده ی روابط میان ملل، خطاهای معرفتی زیادی را در خود نهفته دارد، که ضروری است اندیش مندان ایرانی و عرب، ابتدا آن خطاها را آشکار کنند و موانع معرفتی آن را از میان بردارند. به نظر می رسد یکی از موانع نظری پاگیر روابط میان ایرانیان و عرب ها، وجود تلقی خاص و در عین حال دیرینه ای است که طرفین از مفهوم «پیشینه ی تاریخی مشترک» دارند؛ چرا که در آن، پاره ای از عناصر ایدئولوژیکی و یا غیر معرفتی، حضور فعالی دارند. قدمت پاره ای از این عناصر ایدئولوژیکی به دوره های اولیه ی برخورد میان ایرانیان و عرب ها باز می گردد و پاره ای دیگر محصول دوران جدیدند. وجود مجموعه ی این عناصر سبب می شود تا رابطه ی میان ایرانیان و عرب ها، زرین، بالنده و در عین حال مستحکم تصور شود. طبیعی است که در این گونه استدلال ها، دین اسلام به عنوان عاملی مهم در پیوند میان طرفین معرفی شود؛ بدین معنا که از همان آغاز تولد اسلام ایرانیان و عرب ها به دور از هر گونه گرایش های نژادی، تمدنی و فرهنگ، برای دفاع از میراث مشترک اسلامی هم پای هم بوده اند و با دشمنان اسلام جنگیده اند.۲
افزون بر این، نقش غیر قابل انکار دانش مندان ایرانی در شکل گیری و تدوین میراث اسلامی که اساسا با زبان و فرهنگ عربی آمیخته است، خود دلیل بارزی در پیوند میان دو فرهنگ ایرانی و عربی است.
صرف نظر از نقش غیر قابل انکار ایرانیان در تدوین میراث اسلامی، باید خاطر نشان کرد این گونه تاریخ نگاری و این گونه تمسک کردن به دلایل تاریخی برای اثبات وجود زمینه های تاریخی مشترک، افزون بر نادیده گرفتن بسیاری از عوامل خرد و کلان دیگر، صرفا گونه ای بازسازی ایدئولوژیکی است که هدف عمده ی آن باز پس بردن ما به گذشته ی افتخار آمیز و «هویت اصیل اسلامی» است، در حالی که مفهوم «هویت اصیل اسلامی» خود از یک سو به تحلیل و تبیین نیاز دارد و از سوی دیگر، امروزه کسی دانشِ تاریخ را به مثابه ی توده ای انباشته از حوادث و رویدادهای بزرگ مانند جنگ ها و شکست ها و پیروزی ها و سر آمدن و برآمدن دولت های مختلف نمی بیند. در مفاهیم «زمان»، «روایت»، «انسان به عنوان موجودی تاریخی و فرهنگ ساز» و… دگرگونی ژرفی، رخ داده است. از این رو در تبیین رابطه ی تاریخی میان دو قوم ایران و عرب، نمی توان پژوهش را تنها به این چند محور محدود کرد، بلکه نقش ملل و اقوام دیگر، و هم چنین جدی گرفتن بسیاری از عوامل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، بسیار اساسی می نمایاند.
این گونه نگریستن ـ تفسیر و پژوهش ـ فرهنگِ گفت و گو را از عرصه ی تنگ دو قطبی اندیشی، رها می سازد و مسئله را به مثابه ی شبکه ای گسترده و در هم تنیده، مطرح می کند. ما برای فهم عمیق رابطه ی ایرانیان با عرب ها، به شناخت و فهم کامل اقوام و فرهنگ های مجاور از جمله ترکیه و… نیاز داریم.
در این سیاق ضروری است که در سمینارهای آینده، محورهای پژوهشی در باب پیشینه های تاریخی ایرانیان و عرب ها، تنها به رابطه ی طرفین محدود نمانده و قلمرو پژوهشی خود را بسی گسترش دهد. اکنون زمان آن رسیده است برای فهم عمیقِ رابطه ی میان عرب ها و ایرانیان از سطح مفهوم «پیشینه های تاریخی مشترک» فراتر برویم.
۲. عناصر ناسیونالیستی حاکم بر روابط ایرانیان و عرب ها؛ چالش بر سر در دست گیری مرجعیت فکری
یکی دیگر از موانع جدی بر سر راه گفت و گوی فرهنگی میان ایرانیان و عرب ها، پاره ای از عناصر ناسیونالیستی راسخ در ذهن و روان آن دو است. این دسته عناصر یا مفاهیم، اگرچه از یک سو در دوران بحران هویت، در ساختن کاخ بلند هویت ملی و یا قومی نقش موثری را ایفا کرده اند، اما از سوی دیگر در نظر آوردن این دسته مفاهیم در ارتباط با «دیگری»، نیز نتایج نامطلوبی را به دنبال داشته است. واقعیت امر این است که هم ایرانیان و هم عرب ها، چنان در گذشته ی افتخار آمیز خود فرو رفته اند که به تحولات و دگردیسی های جهانی، کم تر توجه می کنند و در افق ارتباط فرهنگی با دیگران ـ چه در سطح خود آگاه و یا در سطح ناخودآگاه ـ هم چنان در تمنای بازگشت به دوران طلایی گذشته اند.
عرب ها با این ادعا که در گذشته توانسته بودند بخش گسترده ای از جهان را تسخیر کنند و مرجعیت فکری جهان اسلام را که از کران تا کران گسترده شده بود، به دست گیرند، اکنون نیز قادرند همانند گذشته مرجعیت فکری عالم اسلام و بلکه تمام جهان را به دست گیرند. این خواست بارها به صورت های مختلف بیان شده است.۳
با طلوع قرن بیستم و وقوع تحولات عظیم سیاسی و فرهنگی به ویژه فروپاشی خلافت عثمانی، به تدریج عرب ها در تصورهای پیشین خود، اصلاحات و بازنگری هایی را روا داشتند، اما به جای فهم عینی وضعیت خویش، دگرباره، ره افسانه زدند و به گونه گرایش هایی تن دادند که این بار سیادت عرب را نه در سطح جهانی، که در سطح منطقه ای خواستار بود. این گرایش ها، گرایش های ناسیونالیستی (قومی) بودند که با تکیه بر نژاد، فرهنگ و زبان، جهان عرب را چون پیکری واحد قلمداد می کرد؛ تاسیس منطقه ای عربی که مرزهای آن از یک سو تا موریتانی و از سوی دیگر تا خلیج فارس گسترده شده است. در نتیجه در جهان عرب، مفهوم «نظام منطقه ای عربی واحد» به محوری ترین مفهوم، بدل شد. این مفهوم، به ویژه پس از تاسیس دولت اسرائیل که عرب ها آن را غاصب سرزمین های خود می شمرند، در روابط بین المللی اعراب، از اعتبار ویژه ای برخوردار شد.
این امر سبب شد عرب ها به جز رقیب اصلی خود، یعنی جهان غرب، سایر دولت های غیر عربی را به دیده ی تحقیر بنگرند و کشورهای همسایه را، بیرون از مرزهای عربی، برشمرند، از این رو است که کشورهای عربی، ایران و ترکیه را ـ چنان که بارها به آن تصریح کرده اند ـ تنها به عنوان کشورهای همسا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 