پاورپوینت کامل آزادی عقیده و دموکراسی ۱۱۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل آزادی عقیده و دموکراسی ۱۱۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آزادی عقیده و دموکراسی ۱۱۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل آزادی عقیده و دموکراسی ۱۱۸ اسلاید در PowerPoint :
ترجمه: مجید مرادی
اشاره:
در حاشیه ی سی و دومین نمایشگاه بین المللی کتاب قاهره (بهمن ۱۳۷۸)، برخورد با کتابی با عنوان: «المرأه بین تحریر القرآن و تقیید الفقهاء» من را به تلاش جهت آشنایی با نویسنده و فضای فکری اش واداشت. از دوست هم زبان افغانی که دوره دکترای حقوق را به تازگی در دانشگاه الازهر پشت سر گذاشته است نشانی نویسنده را گرفتم، و بسیار مشتاق بودم تا با نویسنده ی کتاب که نام خانوادگی اش، نسبت او با استاد شهید حسن البنا ـ رهبر اخوان المسلمین ـ را به ذهن متبادر می ساخت دیدار کنم. همراه با هم سفری عزیز از ایران، سوار بر تاکسی دربستی شدیم که راننده اش دانش آموخته ی کارشناسی دانشگاه الازهر بود، خیابان بلند و قدیمی الجیش را که شباهتی تام به خیابان شوش تهران داشت، طی کردیم و پس از جست وجویی یک ساعته نزدیک غروب آفتاب، زمانی به دفتر ـ «الاتحاد الاسلامی الدولی للعمل» (اتحادیه بین المللی اسلامی کار) که محل کار جمال البنا است ـ، رسیدیم که ایشان آنجا را ترک کرده بود. ناچار راه آمده را برگشتیم و دیگر فرصت دیدار دست نداد. پس از یک سال (دی ماه ۱۳۷۹) نام استاد جمال البنا را در فهرست مهمانان کنگره ی تجلیل از مرحوم «آیت اللّه بروجردی» و مرحوم «شیخ محمود شلتوت» می بینم. در تماسی تلفنی ماجرای سال پیش را برایش تعریف کرده و پیشنهاد گفت وگو به ایشان دادم. ایشان با کمال مهربانی و گشاده رویی موافقت نموده و از آن استقبال کردند. همراه با دوستان ارجمندم عبدالجبار رفاعی و ماجدالغرباوی وارد اتاق استاد در هتل آزادی شدیم. استقبال ایشان از ما بسیار گرم و شبیه استقبال پدر بزرگی مهربان و دوست داشتنی از فرزندانی بود که چند سالی آنها را ندیده بود. باهم نشستیم و ایشان بسیار خودمانی گفت که: تشریفات نهادِ میزبان اصرار کرده اند که برای رفتن به میهمانی آماده شود، اما خود او تمایلی نداشته و نخواهد رفت و گفت وگو با ما را بر هر کاری ترجیح می دهد.
قبل از این که به طور رسمی وارد گفت وگو شویم، نگاهم به کتاب «استراتیجیه الدعوه الاسلامیه فی القرن الواحد و العشرین» (استراتژی دعوت اسلام در قرن بیست ویکم) افتاد. از این که ایشان را در سن هشتادودو سالگی این اندازه پر نشاط و مسئولیت شناس می بینیم احساس و ابراز شگفتی کردم.
مشغول ورق زدن این کتاب بودم که استاد سرسخن را گشود و با توضیحاتی که درباره ی این کتاب و ایده ی طرح شده در آن داد، بی «گفتِ» ما «گوی» خویش را آغاز کرد. و اینک بخوانید توضیحات ایشان را پیرامون این کتاب و سپس سؤال های ما و پاسخ های ایشان را.
مترجم
در حقیقت مسئله ی مهم و اساسی، مسئله ی مسلمانان است. اگر مسلمانان می خواهند ملتی عزیز، سربلند و استوار بوده و مشمول آیه ی «وللّه العزّهُ و لِرَسوله و للمؤمنین»۱ قرار گیرند، باید به طور کامل، سیاست و ذهنیت خود را نسبت به ماقبل تغییر دهند. باید به سرچشمه های حقیقی؛ یعنی قرآن کریم تمسّک جسته و به سنتِ صحیح و ثابت برگردند. معنای این سخن این نیست که به میراث به جا مانده از پدران و گذشتگانِ مان، وابسته باشیم؛ زیرا آنان در نهایت اخلاص و خداباوری کار خود را کردند. در گذشته، عالمان ما بهترین عالمان دوره ی خویش بودند، و کسی هم طراز آنها ـ نه در اروپا و نه در هیچ جای دیگر دنیا ـ پیدا نمی شد. شما از میان عالمان یا فقهای گذشته کسانی را می یابید که به علم منطق، فلسفه و حتی طبّ و موسیقی آشنایی کامل داشتند، اما به هر حال آنان معصوم نیستند. هر چند برادران شیعه ی ما اهل بیت را معصوم می دانند، ولی سخن ما در رابطه با اهل بیت نیست، بلکه سخن ما از میراث فقهای غیرمعصوم است.
گذشته از خطاپذیر بودن فقها، مسئله ی بسیار مهم این است که عصر آنان، عصر فروبستگی بود. اگر شما ملاحظه کنید می بینید که شیعه در گذشته، چه عذاب ها و سختی هایی را تحمل کرده است، مظلومیت شیعه حتی تا عهد بنی عباس نیز ادامه داشت؛ زیرا آنان که با نام اهل بیت علیهم السلام به قدرت رسیده بودند، چنان آزاری به آنان رساندند که شاعری از زبان آنها می گوید:
«یا لیتَ عهد بنی مروان دام لنا».(ای کاش دوره ی بنی امیه هم چنان ادامه داشت).
دورنمای فرهنگ اسلامی قدیمی همین فروبستگی است. ما اکنون نیز از گذشتگانِ مان تقلید می کنیم، و این تقلید دو عیب عمده دارد:
نخست این که چنین روشی در برخورد با موضوعات و مسایل امروزی، روشی عقب مانده به شمار می آید.
دوم این که این روش سبب می شود تا ما عقل خود را به کار نیاندازیم و به اندیشه های گذشتگان اکتفا کرده و عمل کنیم. قرآن کریم چنین کاری را مذمّت کرده و می گوید: «و اذا قیل لهم اتّبعوا ما انزل اللّه قالوا بل نتّبع ما ألفینا علیه آباءنا»۲. ما امروزه مثل عرب های جاهلی هستیم که پیامبر اسلام آنان را به قرآن دعوت می کرد، ولی آنان می گفتند: ما بر راه و روشی هستیم که گذشتگان و پدرانمان را بر آن یافته ایم! در حالی که ما باید فکر و اندیشه کنیم؛ زیرا قرآن سرشار از واژه هایی چون «یتفکرون»، «یتدبرون»، «یعقلون»، «یسمعون» و… است. چگونه است که با وجود آیات فراوانی در باره ی به کارگیری عقل و اندیشه در قرآن کریم، غالب مسلمانان عقل و اندیشه ی خود را به کار نمی اندازند؟ و نتیجه ی این بی توجهی و عدم تعقل این می شود که عقل مسلمان از کار بیفتد، در حالی که می توانست انقلاب های عظیمی در اقتصاد، فلسفه و دیگر علوم پدید آورد؛ یعنی همان انقلاب هایی را که دیگران پدید آوردند.
علت سستی، ناتوانی و از کارافتادگی عقل و اندیشه ی مسلمانان در چیست؟ من پاسخ این سؤال را در غلبه ی روح تقلید بر عقل اسلامی می بینم. انتظار می رفت که مجموعه های اسلام گرا؛ مانند اخوان المسلمین در مصر ـ که تقریباً بهترین جنبش اسلامی بود ـ و برادران ما در حوزه های علمی شیعه و جماعت وهابیان در سعودی در مطالعه و بررسی مسایل، بار دیگر در شیوه ی خود بازنگری کنند. ما نمی گوییم که بخشی از اسلام را نادیده بگیرند، بلکه سخن ما این است که بیایید مستقیماً به قرآن بازگردیم و عقل هایمان را به کار گیریم. فرهنگ و آگاهی گذشتگان مربوط به زمان خودشان بود. و امروزه فرهنگ و اطلاعات و امکاناتی وجود دارد که گذشتگان تصور آن را نیز نمی کردند. در گذشته صنعت چاپ و ابزاری؛ چون رایانه وجود نداشت. امروزه همه ی منابع را در چند دیسکت می ریزند و از همه ی آنها یک جا استفاده می کنند. در گذشته این تسهیلات وجود نداشت. عالمی از مدینه به فسطاط در مصر و یا دمشق مسافرت می کرد تا یک حدیث را فرابگیرد، ولی امروزه نیازی به این کار نیست.
ما در عصر صنعتی بودن زندگی می کنیم و ابزارهای فراهم آمده و کشف شده ی این عصر را مصرف می کنیم، اما با عقلیت و ذهنیت این روزگار نمی اندیشیم. عقلانیتی که بر این عصر حاکم بوده و آن را ترقی داده و به پیش رانده است، در نزد ما موجود نیست. ما هم چنان با عقلانیت و ذهنیت هفت یا ده قرن پیش می اندیشیم. دعوت به احیای اسلامی، که در کتاب موجود در دست شما؛ یعنی «استراتیجیه الدعوه الاسلامیه فی القرن الواحد و العشرین» آمده است، دعوت به بازگشت به قرآن کریم و سنت صحیح و اثبات شده است.
نشریه پگاه خوش وقت است تا در این مجال مغتنم میزبان استاد «جمال البنا» باشد. لطفاً خود را برای خوانندگان مجله معرفی کرده، و از محیط پرورشی و ارتباط خود با امام شهید «حسن البنا» و تأثیر مکتب آن شهید بر خانواده، ملت مصر، و بر جهان اسلام توضیحاتی را بفرمایید.
از فرصتی که در اختیارم گذاشتید سپاس گزارم و برای مجله ی پگاه حوزه آرزوی شکوفایی و کامیابی می کنم. زندگی شخصی ام چندان اهمیتی برای خوانندگان ندارد. آنچه برای خوانندگان محترم مهم است، فکر جمال البنا است. حال برای این که سؤال شما را بی پاسخ نگذارم خلاصه ای از زندگانی خود را خدمت شما بیان می کنم، من در سال (۱۹۲۰ه··.ق) چشم بر جهان گشودم و پس از گذراندن دوره ی متوسطه ی آموزش و پرورش، از ادامه ی تحصیل منصرف شده و ترجیح دادم که به طور شخصی به مطالعه و کسب آگاهی بپردازم. در منزل ما کتابخانه ای بود که بسیار غنی تر از کتابخانه های دانشگاه ها بود. و تنها علاقه ی من از دوران کودکی مطالعه و کسب دانش بود. سودمندترین ساعات زندگی ام زمانی است که کتاب تازه ای را مطالعه کنم و این کار را سعادت واقعی برای خود می دانم. و در نتیجه این شیوه و مبانی فکری من متفاوت از مبانی فکری امام «حسن البنا» شد؛ زیرا ایشان نشو و نمایی دینی داشت و مرحوم پدرم بر او که فرزند نخست خانواده بود اشراف کامل داشتند. پدر من عالم دینی بود، ولی دانش آموخته ی الازهر نبود. البته همه ی اعضای خانواده ی ما به نوعی از تحصیلات دانشگاهی گریزان بوده و به فرهنگ و آگاهی خود جوش معتقد بودند. مرحوم پدرم با اشراف بر تصنیف مسند امام احمد بن حنبل شیبانی، دست به اقدامی تاریخی زده، و سی هزار حدیث نامرتب را تنظیم و موضوع بندی نمودند.
گفته می شود که پیش از وی نیز احمد بن محمد شاکر دست به چنین کاری زده بود.
بله درست است، بسیار پیش از پدرم، ولی چاپ شاکر بسیار نامرتب بود، و احادیث مسند درهم ریخته و موضوع بندی نبود؛ زیرا شما حدیثی از ازدواج را می خوانید و پس از آن حدیثی درباره ی نماز و سپس حدیثی از زکات و… در نتیجه در استخراج احکام نمی توان از این کتاب استفاده کرد. استفاده از این کتاب مستلزم موضوع بندی آن است. احکام ازدواج، احکام طلاق، احکام خرید و فروش، هر کدام باید جداگانه تدوین شود. در طول گذشت هزار سال از تدوین این کتاب چنین کاری درباره ی آن صورت نگرفته بود. امام احمد بن حنبل در سال ۳۰۰ ق این کتاب را تألیف کرده و تا سال ۱۳۰۰ ق که مرحوم پدرم کار تدوین و موضوع بندی مسند را شروع کرد، کسی چنین کاری نکرده بود.
گویا امام حسن البنّا گرایشی به تصوف و عرفان نیز داشتند.
بله. البته چنین گرایشی در امام حسن البنا در دوران نوجوانی و جوانی بیش تر بود؛ زیرا ایشان نشو و نمایی دینی داشت. وی سپس وارد دارالعلوم شد، و این مکان تنها مرکزی بود که دروس ادبیات عرب و علوم اسلامی را یکجا داشته و در عین حال سروصداهای الازهر و ابزارهای قدیمی و سنتی در آن وجود نداشت. وی علم لغت و ادبیات عرب را در همین مرکز فرا گرفت و قرآن را حفظ کرده و به کتب حدیث اهتمام بسیار ورزید. همه ی زمینه های متفکر شدن برایش فراهم بود و به علاوه از ایمان و مواهب ممتاز الاهی نیز و توفیق الاهی نیز برخوردار بود. در نتیجه هر گامی که ایشان بر می داشت، حتی شهادت او، گویی از سوی خدا ترسیم شده بود؛ یعنی حتی شهادت او که ما را متأثر و محزون کرد، بخشی از برنامه ای بود که خداوند متعال برای حسن البنا وضع کرده بود، تا به هدفی که شعار اخوان المسلمین بود دست یابد؛ یعنی «الموت فی سبیل الاسلام امنیتنا، مرگ در راه اسلام آرزوی ماست». استاد حسن البنا با چنین ویژگی هایی اسلام را در قالبی تازه عرضه کرد. زمانی که وی ظهور کرد، اسلام محصور در شیوخ مساجد، حقوق بگیران اوقاف و حلقه های دراویش بود و همه ی اینها بی فایده بودند و نمی توانستند اسلام را به عنوان شیوه ی زندگی و یا به عنوان یک نیروی اجتماعی مطرح کنند. استاد حسن البنا آمد و اسلام را به عنوان روشی نو برای زندگی که تا حد زیادی جوابگوی نیازهای عصر باشد، مطرح کرد. اما من رویکردی دیگر داشتم؛ زیرا مطالعات من آزاد و در زمینه های سیاسی و اقتصادی بوده و به طور مشخص به کار صنفی و تشکل کارگری توجهی ویژه داشته ام. این حوزه های کاری، حوزه هایی جدید در اندیشه ی اسلامی است. به رغم علاقه ی خاصی که بین من ـ که فرزند کوچک خانواده هستم ـ و برادر بزرگم حسن البنا وجود داشت، اما بینش متفاوتی داشتیم و ایشان با سینه ای گشاده این تفاوت را پذیرفته بود. مثالی ساده برایتان می زنم. در سال ۱۹۴۶ من کتابی با نام «دیمقراطیه جدیده» (دموکراسی نو) نگاشتم و در آن فهم تازه ای از دین ارایه دادم و تلقی رایج در متن اخوان المسلمین را به نقد کشیده و به آنان پیشنهاد کردم که «به انسان بگروید و نه به ایمان»؛ زیرا خدا همه ی دعوت های دینی را برای هدایت انسان نازل کرده است. یعنی هدف عمده ی ادیان، انسان می باشد و این اصل هنوز هم خط اصلی اندیشه ام را ترسیم می کند.
به نظر من اسلام، انسان را خواسته است ـ و برای انسان اهمیت ویژه ای قایل است ـ اما فقها، اسلام را؛ اسلام انسان را اراده کرده، اما فقها به آن رضایت نمی دهند؛ زیرا کار و پیشه ی آنها با آن تأمین می شود.
من در همان سال ۱۹۴۶ که یکی از سال های درخشش اخوان المسلمین بود، حزبی را به نام «حزب العمل الوطنی الاجتماعی» تأسیس کردم. در همین سال اولین برخوردها با این حزب که حزبی کوچک و کم اهمیت بود پیش آمد. اما اخوان المسلمین که صدها هزار عضو داشت و برخوردار از اسم آفاق گسترِ استاد حسن البنا بود مشکل ما را نداشت. در حزب ما ده ها تن از کارگران و دانشجویان عضویت داشتند. اما حرکت ما دردسرهای فراوان داشت؛ زیرا پلیس مرا بازداشت کرد و مدتی در این حال به سر بردم. بعد از آن استاد البنا به من پیش نهاد کرد تا «حزب» را به «جماعت» تبدیل کنم، به «جماعه العمل الوطنی الاجتماعی».
غرض از بیان این داستان، نشان دادن گستردگی افق اندیشه و رفتار این مرد بزرگ بود. او دید که برادر کوچک اش که شاگردش نیز بود، تشکیلات خاصی را شکل داده است، به جای این که به او بگوید تو چطور چنین جسارتی کردی که تشکل جداگانه ای به راه بیاندازی و به ما نپیوندی؟!، بهترین راهِ تداوم فعالیت را به او پیشنهاد می کند. امام البنا چنین روح بزرگی داشت.
به نظر می رسد که شما از آغاز فعالیت اهتمام ویژه ای به اسلام اجتماعی ـ که بعدها «چپ اسلامی» نامیده شد ـ داشته و تأکید نخست شما بر موضوع آزادی بوده است ـ درست است که آزادی، عطیه ای الهی در زندگی انسانها به شمار می آید و دستاوردهای دیگری که در تاریخ و تمدن بشری به چشم می خورد، در سایه ی این اصل به دست آمده است، و حتی می توان توفیق هایی را که انسان غربی در بُعد فن آوری به دست آورده است مدیون آزادی دانست. ـ به نظر شما مشکل مسلمانان در کجاست؟ سبب پس ماندگی مسلمانان، و نقش «نبود آزادی» در این پس ماندگی چیست؟ مشخصات و ضوابط آزادی در اسلام کدام است؟
از شما سپاسگزارم که چنین سؤالی را مطرح کردید. جانا سخن از زبان ما می گویی. ما آزادی را مبنا و اصل اوّل می دانیم و من در کتاب خودم؛ یعنی «مطلبنا الاول هو الحریه» به این موضوع پرداخته ام. در صفحه ی نخست این کتاب نوشته ام که اگر از ما پرسیده شود که چرا خواسته ی نخست شما آزادی است و نه اجرای شریعت و نه حتی برتر ماندن کلمه اللّه؟ خواهم گفت که: مطالبه ی خواسته های ما جز در فضای آزاد امکان ندارد؛ بنابراین تداوم آزادی، تداوم دعوت ما را تضمین می کند. از طرفی فضای آزاد سبب بازداشتن ما از هرگونه انحراف می شود. به نظر ما لازم است که خواسته ی نخست همه ی اسلام گرایان، آزادی باشد. چنان که شما نیز گفتید ریشه ی همه ی کامیابی های عصر جدید، بیش از هر چیز به عامل آزادی بر می گردد. موضع اسلام در برابر آزادی بسیار روشن است. و آیات قرآن به صراحت این مطلب را بازگو می کنند؛ مانند: «قل الحق من ربّک فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر، سخن حق را بگو هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر ورزد».۳ و آیات دیگری نیز مانند: «افانت تکره الناس علی ان یکونوا مؤمنین، آیا مردم را اجبار خواهی کرد که مؤمن باشند»۴ و آیه ی «لا اکراه فی الدین، اجباری در دین نیست».۵ آزادی عقیده در اسلام و سیره ی رسول خدا و خلفای راشدین امری پذیرفته شده بود؛ زیرا اجبار مردم بر ایمان امری غیرممکن است و ایمان امری قلبی است و نمی توان مردم را واداشت که ایمان بیاورند.
شما که معتقدید انسان در انتخاب عقیده ی خود کاملاً آزاد است، با رفتار خلیفه ی اول در جنگ های «ردّه» چه گونه برخورد می کنید؟ و چه توجیهی برای آن دارید؟
خلیفه ی اوّل آغازگر جنگ با مرتدان نبود، بلکه آنها خود آغاز کننده ی جنگ بودند. پس از آن که ابوبکر لشکر اسامه را روانه ی شام کرد، آنان به گمان اینکه دیگر نیرویی در مدینه نمانده تا از شهر دفاع کند به مدینه هجوم آوردند؛ زیرا آنان می خواستند پس از رحلت رسول خدا از دو چیز رهایی یابند:
۱. از پرداخت زکات؛ زیرا بهانه ی ایشان در خودداری از پرداخت زکات این بود که آنها در اجابت از این آیه زکات می پرداختند: «خذ من اموالهم صدقه تطهر هم و تزکیهم و صلّ علیهم انّ صلاتک سکنٌ لهم، از اموال آنان صدقه ای بگیر تا به وسیله ی آن پاک و پاکیزه شان سازی و برایشان دعا کن؛ زیرا دعای تو برای آنان آرامشی است».۶ و زکات را جز به کسی که دُعایش مایه ی آرامش آنها است (پیامبر) نخواهند پرداخت.
۲. از پذیرش خلافت ابوبکر: آنان که مشهور به ارتداد شدند، از دین اسلام برنگشته بودند، بلکه خلافت ابوبکر را قبول نداشتند.
حتی شاعر آنها چنین سروده ای خواند:
اطعنا رسول اللّه اذ کان بیننا فیا لعباد اللّه ما لابی بکر
ایورثها بکراً اذا مات بعده و تلک لعمر واللّه قاصمه الظهر
«رسول خدا را زمانی که در میان ما بود پیروی کردیم. ای بندگان خدا! ابوبکر چه چیزی دارد؟
آیا دارایی اش را پس از مرگ برای بکر به ارث می گذارد؟ چنین کاری به خدا پشت انسان را می شکند.»
بنابراین مشخص است که آنان مرتد نشده بودند، بلکه تنها از پرداخت زکات و پذیرش خلافت ابوبکر سر باز زده و نسبت به حکومت سر به شورش برداشته بودند. آنان گمان می کردند که با اعزام سپاه اسامه به شام از سوی ابوبکر، در اجرای فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در مدینه نیروی دفاعی ای نمانده است. اما ابوبکر به قصد آنها آگاه بود و دسته هایی از بزرگان صحابه را جمع کرده و قبل از این که آنان به مدینه برسند، این دسته ها بر آنان حمله بردند و آنان را عقب راندند. پس از مدتی ابوبکر سپاه اسامه را که از جنگ برگشته بود، برای سرکوب این قبایل و بازگرداندن آنان به حوزه ی حاکمیت خویش اعزام کرد. بنابراین ابوبکر با آنان که مرتد خوانده می شدند، جنگ نکرد، بلکه آنان سر به ستیز با خلیفه برداشته بودند و ابوبکر پاسخ آنها را داد. مسئله، مسئله ی ایمان و کفر نبود، بلکه سخن از ثروت و حکومت در میان بود؛ زیرا قبایل مرتد برای شانه خالی کردن از پرداخت زکات جنگ می کردند و ابوبکر برای دریافت آن.
ابوبکر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 