پاورپوینت کامل دروس معارف اسلامی در چالش ضرورت و کارآمدی ۸۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل دروس معارف اسلامی در چالش ضرورت و کارآمدی ۸۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دروس معارف اسلامی در چالش ضرورت و کارآمدی ۸۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل دروس معارف اسلامی در چالش ضرورت و کارآمدی ۸۴ اسلاید در PowerPoint :

پس از انقلاب فرهنگی و بازگشایی دانشگاه ها، یکی از تحولات آموزشی، افزایش دروس عمومی دانشگاه ها بود.

و اینک با گذشت بیش از یک دهه ونیم از دین رخداد، در مورد چند و چون ضرورت، اجرا و بازدهی آن گفت وگوهایی جدّی وجود دارد.

از آن جا که این مقوله، یکی از دریچه های تعامل «دین، حوزه و دانشگاه» است، بر آن شدیم که این موضوع را بازگشائیم و در نخستین سخن، با حجه الاسلام علیرضا امینی معاونت امور اساتید نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه ها، به گفت وگو پرداختیم. ضمن تشکر از ایشان که با سعه صدر و گشاده رویی از این بحث استقبال کردند، آماده پذیرش دیدگاه های تکمیلی و یا انتقادی خواهیم بود.«پگاه»

اساتید دروس معارف اسلامی نمادی از دین و روحانیت در دانشگاه ها هستند، سؤال این است که در جهت بهینه سازی و کارآمدی این نمادها و الگوهای دینی در دانشگاه ها چه اقداماتی را تا کنون انجام داده اید؟

مجموعه ی ما از نظر قانونی، مجموعه ی منفعلی است؛ یعنی ما نسبت به نیازهای دانشگاه تسلیم هستیم. وقتی کلاسی در دانشگاه لازم است تشکیل شود، به طور طبیعی ما مجبوریم در حدّی که این کلاس ها اداره شود، کلاس معارف برگزار کنیم. و از طرفی اساتید مورد نیاز خودمان را از حوزه و از میان رشته های الاهیات و رشته های متناسب با دروس معارف انتخاب می کنیم و اگر در این بین نیروهای قوی و کارآمد موجود نباشد، طبیعتا گزینش ما گزینش ضعیفی خواهد بود؛ یعنی وقتی به اندازه ی کافی استاد مبرّز و متناسب با فضای دانشگاه نباشد، ما ناچاریم به حدّاقل ها اکتفا کنیم. البته تلاش های مقطعی مثل آموزش و… صورت گرفته، امّا استادی که در دانشگاه با سنّ تقریبی ۳۰ تا ۴۰ سال مشغول به کار می شود، خیلی آموزش پذیر نخواهد بود. استاد باید در سیستم قبل از ورود به دانشگاه آموزش های لازم را دیده باشد، البته ما می توانیم اطلاعات جدیدتری را در اختیار او بگذاریم، امّا اگر فاصله، فاصله ی چشمگیری باشد با کارهای آموزشی نمی توانیم این فاصله را از بین ببریم؛ زیرا آموزش جدّی ای که بتواند میزان احاطه ی علمی استاد را متناسب با فضای مورد نیاز تدریس کند، باید قبلاً صورت پذیرفته باشد، امّا در عین حال کارهایی را انجام داده و در آینده نیز انجام خواهیم داد.

این تلاش ها، چه مایه ها و روش هایی را دارا هستند و آیا خواسته و نیاز دانشجویان را برآورده اند؟

حداقل کارِ انجام یافته این بود که تعداد بسیار زیادی از اساتید، در کارگاه روش تدریس شرکت کرده اند و یا در کلاس ها ارزیابی شده و نقاط ضعف به آنها تذکر داده می شود و… امّا آنچه که به عنوان آموزش های سنّتی ما وجود دارد ـ و معمولاً دوستان طلبه و دانشجویان رشته های الاهیات آنها را گذرانده اند ـ خلأ بسیار وسیعی با تقاضای دانشجویان دارد که این خلأ با اینگونه فعالیت ها پر نمی شود.

فضای کلاس های معارف متأثر از فضای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی کشور است و به هر میزان استاد را آموزش دهید، اگر از بنیه های کافی درونی برخوردار نباشد، همیشه انتظار دانشجو فراتر از آن است که ما عرضه خواهیم کرد. و نکته ی دیگر این است که انتظارات دانشجو از دروس معارف نسبت به دروس دیگر بیش تر است؛ لذا در مرحله ی ارزیابی، با انتظار بالایی این دروس را ارزیابی می کند. مثلاً هیچ وقت دانشجو نسبت به دروس فیزیک و ریاضی سخت گیری فوق العاده ای ندارد، علّتش این است که می گوید: دروسی به عنوان فیزیک و ریاضی برای ما در نظر گرفته شده و لازم است که بخوانیم و همانطور که کارشناسانِ فنّ برایمان پیش بینی کرده اند، یاد بگیریم؛ ولی در دروس معارف، دانشجو خودش را نسبت به نیاز خودش صاحب نظر می داند، امّا شما کمتر می بینید که یک دانشجو بگوید: درس ریاضی بدرد من نمی خورد؛ چون این درس از

دروس تخصصی بوده و جا افتاده است و صاحب نظران آن را طراحی کرده اند و دانشجو در آن زمینه خود را صاحب نظر نمی داند و طبیعتا انتظارش بالا نیست، ولی در دروس معارف چون ما می خواهیم یک تجربه های عمومی را در اختیارش قرار دهیم، لذا در مقابل عناوین و اینکه عناوین او را اشباع می کند یا خیر، خود را صاحب نظر می داند.

آیا شما این حق را به دانشجویان نمی دهید که در مورد نیازهای خودشان تصمیم گیری کرده و داوری کنند؟

باید یک ترکیبی از تقاضای دانشجو و نظریات صاحب نظران داشته باشیم؛ مسلّما ما نمی توانیم انتظار دانشجو را نادیده بگیریم، به دلیل اینکه اگر انتظار او را نادیده بگیریم طبیعتا در کلاس درس با استاد مشارکت نخواهد کرد. ممکن است مطالبی را که ما برای دانشجویان مطرح می کنیم، مطالب لازمی باشد، امّا چون دانشجو خودش به این باور نرسیده، در مباحث با شما همکاری ننموده و کلاس، کلاس فعّالی نخواهد بود؛ بنابراین ما مجبوریم ـ کما اینکه اصول تربیتی و روانشناسی تربیتی نیز اقتضا می کند ـ نیازهای دانشجو را در نظر بگیریم، به خاطر اینکه اگر خواسته ی او را در نظر نگیریم با استاد در یک هم افقی فکری قرار نخواهد گرفت.

با این رویکرد، تا چه میزان نیازهای دانشجویان را در نظر گرفته اید؟

من فکر می کنم آنچه که امروز در دانشگاه ارائه می شود، چون یک الگوی نسبتا قدیمی است که از سال ۶۰ تا کنون در دانشگاه ها ارائه می شده؛ لذا نسبت به نیازهای فعلی دانشجویان نارسایی زیاد دارد؛ یعنی ما معمولاً نظام آموزشی عقیدتی مان بر یک سری ساختار عقیدتی سنّتی و به اصطلاح بر اصول عقاید خاص مبتنی است، در صورتی که نیازهای امروز دانشجویان فراتر از این حوزه ها است و ما مجبوریم اگر بخواهیم نیازهای دانشجویان را در نظر بگیریم به حوزه های جدیدتری سر بزنیم. البته ما متولّی تأمین کتاب نیستیم، ولی در همین سطحی که تاکنون تلاش نمودیم، سعی کردیم چندگام به جلوتر برداریم، ولی توجه داشته باشید که ما با محدودیت هایی نیز روبرو هستیم، مثلاً ما باید کتابی را ارائه دهیم که همه ی استادان ما بتوانند آن را تدریس کنند و ما نمی توانیم نسخه ای خاص برای یک گروهی از استادان بنویسیم. طبیعتا استادان ما متنوّع هستند، سطح علمی آنها فرق می کند، گرایشات علمی آنها فرق می کند، سلایقشان نیز متنوّع است.

از طرف دیگر، دانشجویان نیز با سلائق و گرایش های مختلف هستند؛ مثلاً دانشجویان خواهر یک گونه تقاضا دارند، دانشجویان تهرانی یک گونه تقاضا دارند، دانشجویان با گرایشات خاصّ مذهبی به گونه ای دیگر تقاضا دارند، بعنوان مثال یک بحث مستدلِّ منطقی ـ و به اصطلاح مباحث فلسفی که از یک سیستم خاصّی در تعلیل پیروی می کند ـ ممکن است در یک دانشکده ی فنی با استقبال زیاد مواجه شود و در یک دانشکده ی علوم انسانی، یا در یک دانشکده ی پرستاری با استقبال زیاد و خوب مواجه نشود و ما اگر بخواهیم همه ی این متغیرات را در نظر بگیریم خیلی کار می برد و لازمه اش این است که کتاب بسیار نوشته شود و استادان متنوعی نیز تربیت شوند؛ یعنی استادی که به دانشکده ی پزشکی می رود، اگر بخواهد با دانشجو به هم افقی فکری برسد، باید دیدگاه ها و اطلاعاتش با استادی که در یک دانشگاه فنّی به ارائه ی دروس معارف می پردازد متفاوت و تمایز داشته باشد. اگر همه ی این محدودیت ها را در نظر بگیرید متوجّه می شوید که چه مقدار تعلیمات دینی در دانشگاه کار پیچیده ای است.

افزون بر مشکلات و مطالب گفته شده، درس معارف یک بحران در مقام اثبات نیز دارد که شاید دروس دیگر نداشته باشند. چون دروس دیگر متناسب با نیاز دانشجو طراحی شده و لذا تحت تأثیر جریانات سیاسی کشور قرار نمی گیرد؛ مثلاً فرض کنید اگر من به عنوان استاد بخواهم در دانشگاه، بحث حاکمیت دینی را مطرح کنم، دانشجویان یک تجربه ای از حاکمیت دینی دارند، بحث راجع به اجتهاد را مطرح کنم دانشجویان تجربه هایی درون دینی دارند که آن تجربه ها را در تحلیل خودشان دخالت می دهند.

مسأله ی دیگر این است که مسائل روز جامعه، این کلاسها را به شدّت تحت تأثیر قرار می دهد؛ یعنی کافی است یک جریان سیاسی در دانشگاه مطرح، یا در جامعه مطرح شده باشد، طبیعتا در چنین فضایی ذهن دانشجویان با پیش زمینه های خاصّی همراه است که اگر شما بتوانید با مسأله به خوبی و با قوّت زیاد برخورد کنید تبدیل به یک فرصت می شود، امّا اگر با قدرت و قوّت با این مسأله برخورد نشود، طبیعتا کلاس با یک بحران روبرو می شود.

تا چه میزان توانستید با تدوین برخی از دروس دانشگاهی، در فرآیند دین پذیری و دین گرایی دانشجویان گام بردارید؟

دینی تر شدن دانشجویان، حاصل تضارب، بین ذهنیت هایی است که امروزه در دانشگاه وجود دارد و دانشجو متأثر از آن است. ذهن دانشجو فضای کاملاً منفعل نیست که هر چقدر ما مطالب عالی دهیم، نتیجه دهد. او با مطالب ما به گفت وگو می نشیند؛ یعنی دانشجو بین مطالبی که در ذهن خودش وجود دارد و آنچه را که ما در اختیارش قرار می دهیم، تعامل برقرار می کند. اگر در این تعامل، به فرض که مطالب ما خیلی هم عالی باشد، ولی استاد و مجموعه ی نظام آموزش عالی؛ یعنی نظام درسی ما و کلاس و تمام عوامل جانبی موفّق نشوند که در چالش فکری برآیند و ذهن دانشجو را به سمت مباحث دینی متمایل کنند؛ طبیعتا نمی توان موفق بود. از این رو ملاک فقط نوشتن کتاب نیست. ما هر چقدر هم مطالب جدیدی بنویسیم، در حوزه ی مطالب جدید آنقدر از طرف دیگران آثار تولید شده وجود دارد که باید دید در مجموع کتاب به اضافه ی استاد در مواجهه با ذهن دانشجو و ادبیات تولید شده، چقدر قدرت مانور وجود دارد؟

جناب عالی به اصل گرایش دانشجو به دین و نوع گرایش او اشاره کردید، حال این سؤال مطرح می شود که چه کسی مسئول است این گرایش را در دانشجو ایجاد کند؟

گرایشی که دانشجو پیدا می کند، از متغیرات بسیار عدیده ای متأثر می شود؛ یعنی دانشجو فقط در مواجهه ی با ما نیست که گرایش پذیر می شود، بلکه کل فرهنگ جامعه و مواجهه های شخصی، ادبیات تولید شده، تجربه هایی هستند که دانشجو شخصا پیدا می کند و در او یک سری گرایش هایی را پدید می آورد؛ به این معنا که این گرایش ها هیچ وقت برآیند یک مواجهه، با یک جریان خاص نیست ـ مثلاً به نام درس معارف ـ بنابراین ما به جای اینکه مشکل را متوجّه دروس معارف بدانیم، کلّ نظام آموزشی دینی و بلکه بالاتر از آن باید کلّ نظام فرهنگی را در نظر بگیریم. بنابراین گرایش ها فقط تابع یک متغیر که دروس معارف باشد نیست. شما در نظر بگیرید یک دانشجو در یک ترم مگر چند ساعت با استاد معارف مواجهه پیدا می کند؟

دانشجو ساعت ها با رادیو، تلویزیون، سخنرانی ها، مطبوعات و… در ارتباط است و گرایش ها از مراکز مختلفی در ذهن دانشجو بوجود آمده و پیامهایشان را در ذهن دانشجو قرار می دهند؛ لذا بعضی از آقایان ابراز می کنند، مطالبی که از سوی روشنفکران تولید می شود، دانشجو نه اینها را می خواند و نه قدرت آن را دارد که آنها را تجزیه و تحلیل کند، حال به فرض که اینگونه نیز باشد؛ یعنی یک مقاله ای را از یک روشنفکر دینی نخوانند، حداقل این است که پیامهایش را به گونه های مختلف دریافت می کنند!

آیا این مرکز در مورد این مسأله که اساتید را با این پیام های گوناگون مرتبط سازد، تا در تعامل با دانشجویان و در فضاهای ذهنی آنان باشند، کاری انجام داده است؟

رسالت ما ممکن است خیلی زیاد باشد، ولی آنچه در توانمان هست، این است که استادانمان را راهنمایی کنیم که با این فضای جدید آشنا شوند، امّا آشنا شدن استاد ذوق و سلیقه ی استاد را می طلبد و سطح علمی استاد نیز باید متناسب با این فضا باشد. مباحث فکری به این صورت نیست که یک خلاصه ای از مباحث جدید را آماده کنیم و در اختیار استاد قرار دهیم و مسأله تمام شود؛ زیرا هر یک از افکار و ایده ها، جریاناتی را طی کرده اند تا جای خودشان قرار گرفته اند، بنابراین باید استاد فردی باشد که حدّ نصاب علمی را داشته باشد و این احساس مسئولیت را بکند که در این حوزه و میدان فکر وارد شود، آن وقت اگر استاد از آن توان لازم برخوردار بود و تعهّد و روح علمی و تحقیق نیز داشت طبیعتا در مواجهه با مسایل جدید، خودش را اشباع می کند و آن موقع است که می تواند مطالبش را به دانشجو ارائه بدهد!

مسئولان نظام آموزش عالی و… با دروس معارف اسلامی چگونه برخوردی دارند؟

نظام آموزش دانشگاهی بر اساس یک تعاریفی به دروس نگاه می کنند که آن تعاریف در مورد دروس معارف خیلی جا افتاده نیست. به این ترتیب که در نظام آموزشی عالی فرض بر این است که درسی گذاشته می شود، یا پیش نیاز دروس دیگر است، یا اینکه خودش مستقیما در تولید آن دانش فنّی که ما دانشجو را به خاطر آن تربیت می کنیم دخالت دارد، البتّه فی الجمله نظام آموزشی ما پذیرفته که برای بخش تربیتی و حوزه ی عمومی ذهن دانشجو باید کاری کرد، لذا برای همین منظور ادبیات فارسی در دانشگاه همیشه بوده است، به خاطر اینکه بالأخره دانشجو می خواهد گزارش تهیه کند، یا یک مقاله ای بنویسد و ادبیات را لازم دارد و ما نیز باید برای دروس معارف توجیه لازم را ایجاد بکنیم. وقتی با رییس دانشگا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.