پاورپوینت کامل چنگ زدن به ریشه ی اشیاء ۵۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل چنگ زدن به ریشه ی اشیاء ۵۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل چنگ زدن به ریشه ی اشیاء ۵۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل چنگ زدن به ریشه ی اشیاء ۵۹ اسلاید در PowerPoint :
در نگاه انسان کدام «نو» می ماند و کدام نمی ماند؟
مفهوم «نو» شکل ها و مراتب مختلفی دارد. یا زبان را متحول می کند، یا می کوشد تا متحول کند. یا آن که اتفاقی می افتد و تحولِ زبان در پی آن رُخ می نماید، و از دستاوردهای آن است؛ مثل آن چه که با دانته، شکسپیر، رومانتیسیسم، سور رئالیسم، جُبران و… رخ داد.
از من درباره ی «نو» می پرسی؛ زیرا مرا «نوآور» می دانی، شاید همین گونه باشد. امّا من از این زاویه ـ جز به شکلی گذرا و جزیی ـ به خود نمی نگرم؛ زیرا نمی توانم تعریف دقیقی از نویی که ماندگار است و نویی که ماندگار نیست ارایه دهم. هرگز مسأله ی نوآوری به این شکل برای مطرح نبوده است. شاید به این دلیل که نوآوری در نگاه من دستاورد بوده است و نه هدف.
دستاورد چه چیز؟
دستاوردِ نیروی بزرگ تر، که افزون بر نوآوری، عناصر دیگری را نیز دربر می گیرد که می پندارم میان آن ها با بعضی کلیشه ها ربط عمیقی وجود دارد.
توضیح بیش تر درباره ی این نیرو و توان آن.
آن چه که مرا وامی دارد تا بنویسم؛ آن چه را که نوشته ام، دقیقا همان چیزی است که مرا وا می دارد تا این گونه بنویسم.
چگونه درمی یابی که در عرصه ی نوآوری هستی؟
«نو» تو را ـ بی درنگ ـ به نوعی درنده خویی وا می دارد؛ نوعی تندی مخصوص به آن. در هر نویی ـ هرچند طبیعی و لطیف ـ چیزی از جنس یغماگری و تاراج وجود دارد!
چگونه نوآوری می کنی؟ چگونه نوآوری را تعریف می کنی؟
نمی توانم بگویم «چگونه نوآوری می کنم؟» زیرا تو از دوردست به من خیره شده ای و مرا نه آن گونه که هستم، می بینی. این پرسش با من ربطی پیدا نمی کند. در حالی که به نظرم می رسد از اصرارِ تو بر نو آن چه برای تو مهم است تعارض، یا عدم تعارضِ نو با کهنه است و این موضوع برای من چندان اهمیتی ندارد.
شاید ساختار این سؤال واضح نبوده است، اگر به جای «چرا نوآوری می کنی» بگذاریم «چگونه نوآوری می کنی»؟
پاسخ می دهم که گاهی در ناخودآگاه آدمی رغبتی به نوآوری به نیت گریختن از مرگ وجود دارد. هنگامی که فرض کردیم تقلید با جمود و مرگ ملازم است، یا شاید ـ به تعبیری عکس این قضیه ـ گاهی نوآوری نابودی است، و نوآور کسی است که در ژرفای وجودش تمایلی به نابودی ذات وجود دارد ـ تمایلی به بی باکی و انتحار ـ به اعتبار این که نوآوری سوزاندنِ فاصله و زمان است. بزرگ تر از حریقی خواهد بود که در تقلید است؛ چون گاهی آتش نابود می شود به اعتبار این که نوآوری به جای آمدن و پرتاب شدن در ناشناخته هاست.
ممکن است هر دو تفسیر درست و کامل باشد، و ممکن است هیچ ربطی به موضوع پیدا نکند و شاید هردو تفسیر، دو پاسخ از «چرایی»، نه «چگونگی» باشند. این بارِ نخستی است که در پاسخ به چنین پرسشی اندیشه می کنم.
«ابداع» آیا نمی توانیم آن را تعریف کنیم؟ چه کسی ابداع می کند؟
نوآوری خواستن است؛ خواست رسیدن؛ خواست جاودانه ماندن جشن؛ خواستِ پُر کردنِ کاستی؛ خواستِ ادامه ی لحظه؛ توقیف یک قطعه از زمان؛ خواستِ گداختن؛ رها شدن، اسراف، انتقام، خواست گفتار؛ خواست آرامش بخشیدن؛ خواست جنسی زمینی؛ خواست ماورایی؛ خواست به جان آمدن؛ خواست باز آفریدن جهان؛ خواست تعبیر از خدا؛ خواست سوختن آینه؛ خواست پاورپوینت کامل چنگ زدن به ریشه ی اشیاء ۵۹ اسلاید در PowerPoint؛ خواست کشتن مرگ؛ خواست سروری؛ خواست زیبایی و….
برای نوشتن و نوآوری دلایل بسیار زیادی وجود دارد. حال نوآوری چیست؟ نمی دانم. برای کسی که از بیرون به آن می نگرد، شاید چیزی ملال آور باشد. گاهی ابداع، برداشتن باری از شانه ی توست، یا غرق شدن در حالتی که بازنمی گردد و هنگامی که آن را ترک می کنیم، چیزهای مهمی از آن می دانیم، یا گاهی انفجار است؛ انفجار آرامش، یا خشم، یا فشار، یا وهم ها و خواب ها و رؤیاها، همین طور گوش سپردن به نداهای درون ماست و بیرون کشیدن از غارهای درون… چه می دانم! گاهی بازی دلچسب و بزرگی است، سرگرمی ترسناک و قربانی کردن (خویشتن، یا دیگران) بر کناره ها، شیدایی وهم گون به چیزی دیگر، یا دست یافتن به این چیز، ورای نوشته، یا تصویر، یا ترنم….
شاید ما چیزی را که در آنیم می بخشیم، سپس دست به شرح و بسط آن می زنیم، انگار که ما آن را ساخته ایم، یا در چنگ آورده ایم؛ امّا الهام، دریافت و موهبت جایگاهی بزرگ دارد، مثل رویکردِ فرد به آفرینش و ابداع هنری و شعری.
شاعر ـ صرفا ـ حامل یک نامه نیست، مترجم واژه ها نیست، چیزی است ورای این ها و بسیاربسیار… شاعر دگرگون کننده است و شعر، دگرگون ساختن….
ولی ما درباره ی راه های آفرینش هنری بحث نمی کنیم تا کلیدهای آن را تبیین و روشن نماییم. ما می توانیم از شعر به شگفتی درآییم، به آن عشق بورزیم تا لایه های عمیق تر آن را به دقیق ترین شکل بکاویم، امّا نمی توانیم اسرار آن را به چنگ بیاوریم شعر هر چه قدر که ساده و روشن باشد، رازش را بازنخواهد گفت، هرقدر هم که در دسترس و زلال باشد… همیشه فاصله اش را حفظ خواهد کرد.
امّا نوآوران؛ آیا نمی توانیم آنها را بشناسیم که چه کسانی هستند؟
کسانی که وقف آفرینش شده اند، دست به آفرینش می زنند. با این وصف، هیچ کس چیزی را در عالم تغییر نمی دهد. در پهنه ی امکان دست یافتن به «بودلر» یا حذف کردن «رمبو» محال نیست. هریک از ما نشان ویژه ی خود را همراه داریم. تمدنِ تعلیم و برابری می تواند همه ی بشریت را چون بودلر، یا بتهوونی ـ تا سرحد کمال ـ بپروراند و می تواند بسیاری را به تقلید از این دو در اندازه های مشابه، یا کامل وادارد. امّا نمی تواند رمز و راز بدل شدن به بودلر، یا بتهوونی دیگر را به کسی بیاموزد. این راز دور از دسترس است؛ زیرا ناشناختنی است.
این نشانه ها را ـ که با ما زاده می شوند ـ چگونه درمی یابیم؟ چه کسی می تواند بر آنها آگاهی یابد؟
گاهی جاده های پیش روی ما تاریکند و دیده ی ما فراز و فرود آن را نمی بیند و نمی تواند بر این سیر وقوف یابد. امّا چشم شعر ـ احیانا ـ شعر و فال گیری و کودکی را می بیند ـ به ویژه در پیش چشم بانوی عاشق ـ گاهی عشق تنها قدرتی است که می تواند مجرای تقدیر را تغییر دهد؛ یعنی معجزه بیافریند. البته در این جا ایمان بعنوان بزرگ ترین قدرت در درجه ی نخست قرار دارد. و ایمان همان عشق است و توانایی عشق بر معجزه آن گاه فزونی خواهد گرفت که به پرستش تبدیل شود.
وقتی می گویی «شعر دگرگون ساختن است» چه چیزی مقصود توست؟
مقصود این است که شعر تغییر زندگانی است شعر؛ نخستین و تنها توانِ دگرگونی است که ـ در چشم من ـ بین رؤیا و واقعیتِ آن فاصله ای نیست.
هنگامی که پیشینیان شعر را زبان خدایان می نامیدند، تنها شأن زیباشناختی اش را در نظر نمی گرفتند، بلکه توش و توانِ آن را از حیث قدرت و کارکرد حقیقی و حسی آن در زمان و جهان در ذهن می آوردند؛ خود هگل در الهام از نامگذاری پیشینیان تردیدی به خود راه نداده. اما آن را تعدیل کرده است، وقتی که می گوید؛ «شعر هنر الهی است» این اصرار بر الهی بودنِ شعر از کجاست؟ یا بر شیطانی بودنِ آن، چنان که عرب ها گمان می بردند؟ آیا ـ فقط ـ از آن روست که شعر می بیند و خبر می دهد و حدس می زند؟ باور نمی کنم. به گمان من؛ این امر نشأت گرفته از قدرت فائقه و برتر شعر است.
برمی گردیم به نوآوری، آیا ممکن است به دور از ریشه های فکری خود، یا بریده از آن نوآوری کنیم؟
بگذار! تا من از تو بپرسم؛ چه کسی می تواند ـ از پیش ـ محدوده ی ریشه ها را مشخص کند؟ تو ریشه های مرا از آثار من می شناسی، امّا آثار مرا از ریشه های من نمی شناسی! ریشه ها نشانه های خود را همواره آشکار نمی کنند، بلکه شاید در بعضی از حالت ها ـ بر شاعر ـ آشکار نمی شوند تا زبانش را استوار کند. این نکته ای است که دوست ندارم بر آن درنگ کنم؛ زیرا آن را از بدیهیات به حساب می آورم. چنان که عبارتِ «بر شاعر» را نمی پسندم. شعر لوازمش را به دست می آورد، و آن که لوازمش را نمی یابد، شأنی ندارد. در هر شاعری، همه چیز هست. وقتی شاعری ناقص باشد، وقتی در او چیزی کم باشد و کاستی پذیرد، بدان معناست که ظرفیت او همین اندازه است.
شاعر کسی است که در او همه چیز، ازجمله ریشه ها وجود دارد حتی اگر از ریشه ها گسسته باشد. کدام ریشه ها؟ لازم نیست که این ریشه ها رسمی، علنی، یا شرعی باشند. این نکته که شعر در را به روی همه ی ریشه هایی که باید در درونِ شاعر بارور باشند، می گشاید همان چیزی است که من آن را «ریشه های ذات شاعر» می نامم و همین کافی است و هم چنین، دوست دارم آن را «ریشه های آینده» بنامم. بنابراین چرا فکر می کنیم که ریشه ها ـ همیشه ـ باید چیزی از جنس گذشته باشند که هیچ جایگاه و موجودیتی ندارند جز آن که توجیهِ از پیش تعیین شده و خمیره ی پدرمآبانه و جابنداری گذشته گرایانه اش به سرزنش ما برخیزد؟
و این چنین است که در نظر ما گیاه بی ریشه می شود، ولی خود به ریشه هایی بدل می شود که این بار آشکار است. بر این اساس بود که گفتم؛ بریده از ریشه ها گاهی به ریشه هایی برای آینده تحول می یابند. این نکته را اضافه کنم که من پاسخ تو را از باب تفصیل کلام می دهم و تلاش من ـ به هیچ وجه ـ به معنی جست وجو برای یافتن ریشه های شعری من در ادب عربی نیست. کسانی که کتاب «الرأس المقطوع» و دیگر کتاب های مرا با ا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 