پاورپوینت کامل فیلسوفان تجربه گرا و اندیشه ی دموکراسی ۴۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل فیلسوفان تجربه گرا و اندیشه ی دموکراسی ۴۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فیلسوفان تجربه گرا و اندیشه ی دموکراسی ۴۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل فیلسوفان تجربه گرا و اندیشه ی دموکراسی ۴۴ اسلاید در PowerPoint :

داوری درباره ی دموکراسی و نسبت آن با حقیقت، از قرن هفدهم به بعد به تدریج صورتی جدید به خود گرفت. این تغییر متأثر از مبادی معرفتی و هستی شناختی اندیشمندانی بود که در قلمرو مسایل انسانی و سیاسی نظریه پردازی می کردند. هابز (۱۶۷۹ـ۱۵۸۸) در بیان انواع حکومت ها به سه قسم بسنده می کند و می نویسد:

بدیهی است که فقط سه نوع دولت می تواند وجود داشته باشد، زیرا نماینده ی مردم لزوما یا یک تن است و یا چند تن. اگر بیش از یک تن باشد، یا انجمن همه ی افراد است و یا انجمن قسمتی از آنان. هنگامی که نماینده ی مردم یک تن باشد، حکومت کشور مونارشی (Monarchy) یا سلطنتی است، و وقتی انجمن همه ی مردم باشد، حکومت کشور دموکراسی یا حکومت ملی است و اگر انجمن مرکب از گروهی از مردم باشد، آن گاه کشور دارای حکومت آریستوکراسی (Aristocracy) یا اشرافی است. غیر از این ها نوع دیگری از دولت نمی تواند وجود داشته باشد، زیرا یا یک تن یا چند تن و یا همه ی مردم کل قدرت حاکمیت را باید در اختیار داشته باشند.۱

تقسیم بندی هابز شباهت بسیاری با تقسیم بندی ارسطو دارد. او جوامع را بر اساس انواع مختلف آرمان های اخلاقی و یا گرایش های انسانی تقسیم نمی کند، زیرا برای همه ی انسان ها طبیعت مشترک و واحدی قائل است. نوع بندی او بر اساس تعداد افرادی است که اقتدار و حاکمیت در دستان آنان است و این همان معیاری است که ارسطو از آن استفاده کرده بود. اقتدار یا در دست یک نفر یا جمعی از افراد و یا اکثریت و همه ی مردم است، ولکن ارسطو برای نوع بندی از میزانی دیگر نیز استفاده می کرد و آن میزان این بود که حاکم یا حاکمان یا بر مدار حقیقت و فضیلت سازمان یافته و حکم می رانند و یا آن که از آن مدار منحرف شده و به امیال نفسانی خود گردن می نهند. بر همین اساس بود که ارسطو، هر یک از انواع سه گانه را به دو قسم تقسیم می کرد. رهاورد تقسیم بندی ارسطو امتیاز بین جمهوری و دموکراسی بود، او جمهوری را جامعه ای می دانست که اکثریت مردم در آن بر مدار فضیلت در حاکمیت اثرگذارند و تصمیم می گیرند لکن در دموکراسی اکثریت به رغم دخالت در حکومت از حقیقت منحرف می باشند.

اینک جای این پرسش هست که چرا هابز از تقسیم بندی دوم ارسطو سرباز می زند و در نتیجه امتیاز بین دموکراسی و جمهوری را انکار می کند؟ پاسخ این پرسش را در مبانی معرفت شناختی هابز و ارسطو باید جست وجو کرد. ارسطو برای حقیقت و هم چنین برای عقل، ساحتی فراتر از امیال و گرایش های روزمره ی آدمیان قایل بود و فضیلت و سعادت آدمی را به امور سیال دنیوی محدود نمی کرد. حال آن که هابز اوّلاً با تأثیرپذیری از «فرانسیس بیکن» حس را به عنوان «بنیان معرفت بشری» می شناخت و «اقتدار بر طبیعت» را «نفس الامر و میزان حقیقت» می دانست. او با صراحت دانایی را در زمینه ی علوم و سیاست، همان توانایی خواند۲ و به دنبال آن مباحث عقلی و الهیات را از قلمرو دانش فلسفی بشر خارج ساخت و نوشت:

موضوع فلسفه یا زمینه ی مورد بحث فلسفه، عبارت است از هر جسمی که از آن تصوّرِ هست شدن حاصل کنیم و با مشاهده اش بتوانیم با اجسام دیگر قیاسش کنیم، یا آن که پذیرای ترکیب و تجزیه باشد، از این رو فلسفه مانع الهیات است.۳

هابز تلاش ذهنی بشر را در محدوده ی دریافت های حسی او وسیله ای می دانست که برای تحقق بخشیدن به لذت ها و گریز از موانع و عوامل ترس آور به کار می رود. او معنای آسمانی سعادت را انکار می کرد و سعادت را همان تأمین مستمر امیال معرفی می نمود.

سعادت این زندگی در آسایشی نیست که از ارضای روح به دست می آید، زیرا چیزی به نام مقصود غایی یا خیر برین، آن گونه که در کتاب های فلاسفه ی اخلاقی قدیم ذکر شده است وجود ندارد. سعادت عبارت است از پیشرفت مستمرِّ میل از چیزی به چیز دیگر که تحصیل چیز اول راهی است برای به دست آوردن چیز بعدی.

تردید در معنای آسمانی سعادت، فضیلت و یا انکار آن، ریشه در مبنای معرفت شناختی هابز دارد. او به جای آن که ساحتی فراتر از امیال و گرایش های طیفی انسان برای عقل قایل باشد، عقل را فقط وسیله و ابزاری کارآمد برای وصول به اغراض سیال و گذران آدمی می دید. مسلم است که در این اندیشه، عقل نمی تواند درباره ی حق یا باطل بودن اغراض و اهداف آدمی داوری کند، بلکه او موظف است واقعیت آن ها را به عنوان همه ی حقیقت بپذیرد و از آن پس، درباره ی چگونگی وصول به آن اغراض به عنوان ابزاری کارآمد داوری نماید. با این بیان، عقل گرچه می تواند در دایره ی امور محسوس و آزمون پذیر درباره ی کارآمدی سلوک و رفتار آدمیان نسبت به اغراض و اهداف آنها سخن بگوید، لکن هرگز نمی تواند بر اصل آن اغراض و آرمان هایی که جهت و معنای زندگی فردی و اجتماعی را تعیین می کنند، زبان به اعتراض گشاید و از صحت و سقم و حق و باطل بودن آن ها خبر دهد.

به بیان دیگر، با مبنایی که هابز اتخاذ می کند، برای اقتدار و حاکمیت سیاسی در سطح کلان، نفس الامر و میزانی در فراسوی واقعیت طبیعی و زمینی آن وجود ندارد تا رفتار و سلوک سیاسی جامعه ی انسانی با آن سنجیده شود و با این سنجش از حق و یا باطل بودن آن سخن گفته شود. طبیعی است که با از دست دادن این میزان، فاصله ای که ارسطو بین جمهوری و دموکراسی تصویر می کرد، رخت برمی بندد و جمهوری به افق دموکراسی تنزل داده می شود و حتی نسبت بین جمهوری و دموکراسی واژگونه و دگرگون می گردد، زیرا در این نگرش، واقعیت طبیعی زیست همان حقیقت پنداشته می شود و در این صورت، هر حقیقتی که در فراسوی امیال و گرایش های اکثریت در نظر گرفته شود، امری پنداری و غیر واقعی شمرده می گردد.

هابز، خواست و توان طبیعی انسان را به همان مقدار که واقعیت دارد حقیقت می شمارد و حق طبیعی انسان را در همان اختیاری می داند که هر فرد در حوزه ی امیال طبیعی خود داراست. او در تعریف حق می نویسد: «حق عبارت است از آزادی در انجام دادن یا خودداری از انجام کاری» تلاش برای ارضای امیال، در نزد او همه ی واقعیت حقیقت انسان است و البته عقل برای تأمین این غرض راهکارهایی عملی را ترتیب می دهد، از نظر او چون این واقعیت یا حقیقت، موجب تنازع و درگیری بین انسان ها می شود و تنازع ناامنی را به دنبال می آورد، عقل می کوشد برای تأمین امنیت، سازمان خاصی از قراردادها را بین انسان ها به وجود آورد و دموکراسی یکی از آن سازمان ها است. او البته از دو سازمان دیگر یعنی مونارشی و آریستوکراسی نیز یاد می کند و در داوری بین این سه، مونارشی را کارآمدتر می داند.

راهی را که هابز در مسیر اندیشه ی سیاسی غرب گشوده بود، جان لاک (۱۶۳۲ـ۱۵۸۸) ادامه داد.

لاک به رغم آن که فیلسوفی حس گرا است، به محدودیت های دانش حسی کمتر توجه دارد و در مباحث فلسفی و متافیزیکی، به دکارت و دیگر فیلسوفان عقل

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.