پاورپوینت کامل زبان شناسی جدید و فهم نص ۸۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل زبان شناسی جدید و فهم نص ۸۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل زبان شناسی جدید و فهم نص ۸۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل زبان شناسی جدید و فهم نص ۸۱ اسلاید در PowerPoint :

اشاره:

دکتر طه جابر العلوانی در سال ۱۹۳۵ میلادی در عراق چشم بر جهان گشود. وی دکترای اصول فقه خود را در سال ۱۹۷۳میلادی از دانشگاه الازهر مصر دریافت کرد. در سال ۱۹۸۱ م در تأسیس «المعهد العالمی للفکر الاسلامی» (مرکز جهانی اندیشه ی اسلامی) در ایالت ویرجینیای امریکا مشارکت ورزید. وی هم اکنون رییس این مرکز علمی ـ دانشگاهی است و ریاست شورای فقهی شمال امریکا و همچنین ریاست دانشگاه علوم اسلامی ـ اجتماعی را بر عهده دارد.

آثار علمی متعددی از وی منتشر شده است که به عناوین مهم ترین کتاب های او اشاره می شود:

۱ ـ ادب الاختلاف فی الاسلام (ادب اختلاف در اسلام).

۲ ـ حقوق المتهم فی الاسلام (حقوق متهم در اسلام).

۳ ـ اصلاح الفکر الاسلامی (اصلاح اندیشه ی اسلامی).

۴ ـ الازمه الفکریه المعاصره (بحران فکری معاصر).

۵ ـ اسلامیه المعرفه بین امس و الیوم(معرفت شناسی اسلامی از دیروز تا امروز).

۶ ـ التقلید و الجمود فی العقل المسلم (تقلید و جمود در عقل مسلمان).

۷ ـ ازمه الفقه و منهجیه الاجتهاد (بحران فقه و روش مندی اجتهاد).

۸ ـ المنظور المعرفی لمفهوم الحاکمیه (نگاهی معرفتی به مفهوم حاکمیت).

۹ ـ اصول الفقه الاسلامی (اصول فقه اسلامی).

۱۰ ـ آفاق التغییر و منطلقاته (آفاق و خاستگاه های دگرگونی).

«مترجم»

علم اصول فقه، در آغوش فقه و برای تأمین سازوکارهای لازم در عملیات استنباط بوجود آمد. با رشد و تحول تجربه ی فقهی، علم اصول نیز به موازات آن رشد یافت، در نتیجه هر چه استدلال فقهی گسترش و امتداد یافت، نیاز به تحول در علم اصول نیز ـ از آن رو که مهم ترین ابزار لازم برای اجتهاد معاصر بود ـ فزونی گرفت.

تردیدی نیست که علم «اصول فقه» از مهم ترین علوم «مقاصدی» امت است و جایگاه صدارت را در بین علوم نقلی دارد. با ژرف نگری در اصول فقه، این اصل را می یابیم که پدیدآورنده ی احکام، قرآن مجید است. «إن الحکمُ إِلاّ لِلّه»، (فرمان جز برای خدا نیست)۱، «و نزّلنا علیک الکتاب تبیانا لکلّ شی ء وهدی و رحمه و بشری للمسلمین»، (و این کتاب را که روشنگر هر چیزی است و برای مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگری است، بر تو نازل کردیم)۲ هم چنین در می یابیم که اصل دیگر تبیین کننده و کاشف احکام، سنت رسول خدا(ص) می باشد: «و ما انزلنا علیک الکتاب الا لتبین لهم الذی اختلفوا فیه و هدی و رحمه لقوم یؤمنون» (و ما [این [کتاب را بر تو نازل نکردیم، مگر برای این که آنچه را در آن اختلاف کرده اند، برای آنان توضیح دهی و [آن] برای مردمی که ایمان می آورند رهنمون و رحمتی است).۳ در مرحله ای از تاریخ تحولات فکری ما عده ای گفته اند: «نصوص پایان پذیرند و حوادث پایان ناپذیر» و پس از آن ادله ی دیگری مانند اجماع، عقل و قیاس بوجود آمدند. ادله ی دیگری هم از پی هم پدید آمدند که قاسمی صاحب کتاب «الجرح و التعدیل» آنها را چهل و هفت دلیل اضافی یا مورد اختلاف، بر شمرده و ابن عاشور دو دلیل دیگر بر آن افزوده تا تعداد ادله ی مورد اختلاف به عدد چهل و نه برسند. در این جا لازم است، تأمل کوتاهی در نظرات شهید محمد باقر صدر(ره) داشته باشم که اصل تبلور علم اصول و استقلال آن از فقه را در رشد و بالندگی علم فقه و گستردگی افق اندیشه های فقهی ـ چنان که خود در درس هایش بدان می پرداخت ـ می داند. البته این سخن به طور مطلق، پذیرفته نیست؛ زیرا رویکرد فقهای حنفی و طرفدارانشان این گونه بوده است که اصول خود را پس از رشد و بالندگی و رواج فقهی، تدوین کرده اند. اما کسی که به تاریخ فقهی وفکری ما نظر می افکند، متوجه می شود که فقیهان صحابی، قاریان کتاب خدا بودند و فتاوای خود را به آیات قرآن مستدل می کردند. آنان الفاظ را بدون نامگذاری های مصطلحی که بعدها شناخته شد (احوال الفاظ، مانند عموم و خصوص و…)، در نظر می گرفتند، چنان که عرب ها هم پیش از به وجود آمدن علم نحو، بدون اعمال قواعدی که بعدا تدوین شد، اِعراب را رعایت می کردند. لقب «فقیه» و «فقها»، تا جایی که ما می دانیم پس از سال چهلم هجری مصطلح شد، اما مسایل اصولی را می توان، در فتاوای قاریان صحابی و حتی قاریان اهل بیت (رضی الله عنهم)، مشاهده کرد، این نشان می دهد که تفکر اصولی ـ اگر نگوییم پیش تر از تفکر فقهی ـ همراه با تفکر فقهی وجود داشته است. البته قواعد اصول با نام های مصطلح آن، بعدها شناخته شده و رسمیت یافت. اگر منظورتان این مطلب است، البته اختلافی در این نیست.

اما متکلمان و شافعیان، بر آن بودند که ابتدا اصول و قواعد اصولی تدوین شد، تا فقه بر روی آن بنا شود. از این نگرش چنین بر می آید که امت اسلامی در آغاز قرن اول تا نیمه ی دوم این قرن یا کمی پس از آن، مفهوم «فقه اکبر» را که شامل «فقه اصغر» و دو اصول ـ اصول دین و اصول فقه ـ بود، می شناختند و پس از آن علوم اسلامی تمایز یافت. پس از آغاز تدوین ـ که «ذهبی» تاریخ آن را حدود سال ۱۴۳. ه••. می داند ـ علوم اسلامی شکل های مستقلی یافت، گویا مراد شهید صدر و موافقانش نیز همین است. به هر روی، منظور هر چه که باشد، این پیشرفت محدود ـ که برخی صدایشان را برای ایجاد تحول در علم اصول و تبدیل آن به ابزاری روشمند و رام در دست فقیه معاصر بلند کرده اند ـ برای پاسخ گویی به مقتضیات حرکت اسلام در برابر جهان، یا حرکت جهان در برابر اسلام کافی به نظر نمی رسد؛ زیرا امروزه خود فقه نیز نیازمند بسیاری از دانش های اجتماعی و انسانی جدید و برخی مسایل علوم طبیعی است و بدون آن، فقیه توان مطالعه و معالجه ی امور روزگار خویش را ندارد. زمانی که به ضرورت جمع بین دو قرائت (قرائت وحی و قرائت جهان) پی بردیم، در خواهیم یافت که نوسازی اصول فقه و بازنگری در مسایل آن و تقویت آن با برخی روش های علمی دیگر که فقیه به شدت نیازمند دانستن آن است، امری ضروری می باشد. این نوسازی باید با ضوابط روش شناختی قرآن مجید و خصوصیت ها و مشخصه های شریعت تنظیم گردد.

هم چنین باید «علم اصول فقه» را از مباحثی که نگرش های تجزیه ای را به قرآن مجید، تحمیل کرده و یگانگی علِّی و ساختاری اش را نادیده گرفته است، تصفیه کرد و نیز باید از مباحثی که در برخی دوره های تاریخی و تحت تأثیر مشکلات بین فقیه و پادشاه و یا مشکلات بین فرقه ها و مذاهب اسلامی، «قواعد» و یا «ادلّه» نامیده شده است، پیراسته کرد. تمام این مباحث ـ که بیهودگی آن بر متخصصان این علم ارجمند پوشیده نیست ـ باید بازکاویده شده و آنچه که امروز پذیرفتنی و یا مورد نیاز نیست، کنار گذاشته شود.

شیوه های فهم نصوص و تشخیص مدلول های آن در زبان شناسی جدید، از زمان بنیادگذار این علم، زبان شناس معروف «فردیناند سویسر (۱۹۱۳ـ۱۸۵۷م) تاکنون، پیشرفت های چشمگیری داشته است. آیا می توان ابزارهای این علم را در تعیین مدلول و معنای آیات قرآن کریم و سنت شریف به کار گرفت؟

در فرهنگ ما علوم لغت (زبان) از زمان تدوین، در کنار «علوم غایی» از جایگاه «علوم ابزاری» برخوردار بوده است. علمای پیشین ما این علوم را علومی ضروری برای فهم قرآن کریم و سنت نبوی می دانستند واز هیچ تلاشی برای خدمت به این علوم و پیش برد آن ـ از باب مقدمه ی واجب ـ کوتاهی نکردند. از این رو، علوم لغوی از «علوم غایی» گرفته می شد، تا این که استقلال یافته و در شکل علومی مستقل، با غایات و موضوعات و روش هایی ویژه، تمایز یافت. اما رابطه ی متقابل بین علوم غایی و علوم ابزاری و به ویژه رابطه ی علم اصول دین و اصول فقه و فقه و تفسیر با نحو و بلاغت، هیچ گاه متوقف نشد.

خلاف آن چه که برخی پژوهش های متأثر از شرق شناسی و مکتب های شرق شناختی ـ گمان برده اند، پایه های علوم اصلی لغت (زبان) را افلاطون و ارسطو پایه ریزی کرده اند، ما شک نداریم که «علوم لغت عربی» و به ویژه علوم بلاغت و نحو، در چارچوب «نص قرآنی» سربرآورد و بالید. حتی برخی از مباحث لغوی، بدون وجود نص قرآنی امکان ورود به این مباحث را نمی یافت. نمونه ی این مباحث، مسایل معروف به «امور کلی لغات» مانند بحث از وضعی بودن، توقیفی بودن و بحث «رابطه های گوناگون» ـ و به اصطلاح برخی معاصران، «نشانه شناسی» می باشد. مباحث بسیار دیگری که تنها در صورت وجود نص قرآنی امکان بروز می یافتند. (مانند این که چرا حروف مقطّعه به عنوان ابزار تعبیر خطاب شارع انتخاب شد، «وضع و واضع و موضوع له»، «حقیقت و مجاز» ـ که محور علم بلاغت است ـ حکم حقیقت و مجاز و مسأله ی دلالت ها و چگونگی استدلال به خطاب و…)، همگی از مباحث مهمی است که عقل مسلمان ـ بدون تقلید از امت های پیشین ـ بدان دست یافته و آن را تولید کرده است، تا به مدد آن با مسأله ی فهم نص مطلق اعجازی که همه ی بشریت را برای پدید آوردن سخنی همانند خود به هماوردی فراخوانده، روبه رو شود. هیچ یک از امت های پیشین با چنین مسأله ای روبه رو نشده بودند، تا احتمال داده شود که آنان سطحی عالی از علوم لغوی را پدید آورده باشند و عرب ها از آن ها اقتباس کرده باشند.

اما این مسأله نباید چندان ما را به خود مشغول دارد. نباید یکی از اهداف ما این باشد که رویکردی امروزی نسبت به میراث (سنت) داشته باشیم و یا از بیم عصری شدن به سنت پناهنده و پیچیده شویم بلکه هدف اساسی ما باید تمرکز در چگونگی ادراک واقعیت های معرفتی و خودآگاهی فکری و فرهنگی و درک نقاط بحران و گشایش در آن و چگونگی بازسازی نظام معرفتی توحیدی باشد. وگرنه اثبات هم ترازی نظام معرفتی ما با نظام معرفتی غرب و یا تفوق نظام معرفتی ما بر نظام معرفتی غرب، هیچ سودی برای ما ندارد و توانایی در تفسیر میراث خویش با شیوه ها و روش های معرفتی غرب، ما را از بن بست خارج نمی کند. زیرا این کار، نشانه ی تجاهل جدی نسبت به شرایط و اوضاع بوجود آمدن این میراث و نظام های آن و شبکه ی روابط درونی معارف آن است. اما می توان گفت که سرنوشت چنین بوده است که مباحث لغوی جدی ای که علمای پیشین ما در نحو و لغت و مفاهیم لغوی و ارتباط آن با نظام های دلالتی دیگر آغاز کرده بودند، پس از قرن پنجم ادامه داده نشود، همانطور که سرنوشتش این بود، در محیطی بهداشتی ـ که فرصت بالندگی وشادابی طبیعی را فراهم کند ـ تولد نیابد؛ زیرا غالب این مباحث مربوط به مشکلات فکری و کلامی، بین فرقه ها و چالش فقهی بین مذاهب تولد یافت. مباحث «دال و مدلول» و «لفظ و معنا» و «رابطه ی بین لفظ و گوینده ی آن» و رابطه ی بین لفظ و مخاطب آن» و ارتباط بین عالم واقع و عالم ذهن و نیز مسایل مربوط به وضع و چگونگی حدوث آن و رابطه ی بین زبان و نشانه های دیگر مانند اشاره، همگی موضع کلامی متکلمان و موضع فقهی فقهای صاحب نظر بوده است، این علوم نقش اساسی ای در شفاف کردن و بروز این مواضع داشته است. مسأله ی «آفریده شدن قرآن» و «صفات الاهی» گواه این سخن ما است. کسی که بحث های ابن جنّی در «خصائص» و کتاب های عبدالقاهر جرجانی و کتاب های متکلمانی چون قاضی اشاعره، باقلانی و قاضی معتزله و عبدالجبار را مطالعه کرده باشد، تردیدی در این رابطه و تأثیر متقابل (بین بحث لغوی و بحث کلامی و فقهی) برایش باقی نمی ماند. مباحث لغوی در محدوده ای که برای آن مشخص گردید. (یعنی محدوده ی علوم ابزاری) باقی نماند، بلکه با حفظ جایگاه خود در علوم ابزاری، با دیگر علوم و معارف ما تداخل کرده و در اندیشه ی کلامی و فکری ما ثمراتی به بار آورده است که هیچ یک از ابعاد معرفتی دیگر ما این نتایج را به همراه نداشته اند. کافی است در عبارات فخر رازی در کتاب «المحصول» در «بحث از واضع» (ج۱،ص ۲۴۳)درنگ کنیم، تا [نسبت به ادعای فوق] اطمینان یابیم. او می گوید: «تقید لفظ به معنا یا ذاتی است و یا وضعی، چه تمام این وضع از سوی خدای تعالی باشد یا از سوی مردم و یا برخی از آن از سوی خدا و برخی دیگر از سوی مردم. این احتمالات چهارگانه چهار مذهب را پدید آورده است:

۱ ـ مذهب عبّاد بن سلیمان صیمری؛

۲ ـ اعتقاد به توقیف، که مذهب اشعری و ابن فورک است؛

۳ ـ اعتقاد به اصطلاح، که مذهب ابن هاشم و پیروان او است؛

۴ ـ اعتقاد به تفصیل، که به ابواسحاق اسفراینی منسوب است»

فخر رازی به کسانی که آنان را «جمهور (عامه) محققان» می خواند چنین نسبت می دهد که آنان صرف نظر از جزم یابی به هر کدام از شقوق یاد شده همه ی آنان را روا شمرده اند.

فخر رازی موضع پریشان اصولیان و متکلمان در مسأله ی قطع و ظن را بیان می کند، وی از مباحث کتاب خویش چنین نتیجه می گیرد که لغویان بزرگ ـ چه جاهلی و یا مسلمان ـ که به سخن و زبان و شعر و

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.