پاورپوینت کامل سوگنامه های شاعر حماسه ها ۳۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سوگنامه های شاعر حماسه ها ۳۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سوگنامه های شاعر حماسه ها ۳۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سوگنامه های شاعر حماسه ها ۳۷ اسلاید در PowerPoint :
اشاره؛
برای همه ی آنان که روند شعر فارسی در خطه ی افغانستان را پی می گیرند، «سید ابوطالب مظفری» شاعری ارجمند و نام آشناست. در شعرِ «مظفری»، صدای پای حماسه را به وضوح می توان شنید، حتی آن جا که شعر و شاعر به سوگ می نشینند. این سه شعر که از زیباترین شعرهای «سید» است، گرچه هم چون بسیاری از مثنوی های این روزهای شاعران افغانستان و ایران، تداعی کننده ی مثنوی های پرطنینِ «علی معلم دامغانی» است، ولی نشانه های فراوان از خلاقیت های ذهنی و زبانی «سید ابوطالب مظفری» دارد.
ناگفته نمانَد که مثنوی اول، یادگار بیست و دوسالگی شاعر است؛ مثنوی دوم یادگار بیست و هفت سالگی و مثنوی سوم، یادگار سی و یک سالگی شاعر می باشد. با این حال حکایت وطن همان است که بود و ای بسا تلخ تر و کبودتر از دیروز.
«سید ابوطالب مظفری» اینک سی و شش سال دارد و از شاعران ارجمند حوزه به شمار می رود.
سوگنامه(۱)
ز چشمه سار افق، خون تازه می جوشد
سپاه شب پی قتلِ ستاره می کوشد
ز دشتِ واقعه بنگر غبار می آید
سمند عشق، چرا بی سوار می آید؟
مگر سپاه پلیدی دوباره خون کرده ست
زپشتِ باره عزیزی دگر نگون کرده ست
هنوز پیکر مجروح عشق برصحراست
هنوز کشتی بی نوح قوم بر دریاست
کجاست نی که حدیث دیار خون گویم؟
کجاست نی که ز سر قصه ی جنون گویم؟
کجاست دیده ی بیدار این زمانه ی تلخ
که خون زدیده فشاند به سوگنامه ی بلخ
بیا بلند بخوانیم هر که را گوش است
چراغِ دولت این قوم از چه خاموش است؟
هزار دزد مَر این جاده را کمین کردند
سه چار بوالهوسی پیش از این چنین کردند
سراغ آب به دفترچه ی سراب زدند
نخوانده قصه ی فرعون، تن به آب زدند
به هوش باش برادر! که داد می گذرد
شکوه تخت سلیمان به باد می گذرد
به هوش باش که روز رکابداری توست
و چشم میهن خونین کنون به یاری توست
دلاوران که ز خون سفره ی طرب دارند
به پاس رسم مروت تو را طلب دارند
کنون که مهد یتیمان میان گرداب است
کنون که سبزه گرفتار دست مرداب است
کنون که غنچه زبیداد باد آشفته است
کنون که طالع مرغان این چمن خفته است
شب هجوم شغالان به قریه های خموش
شبی غنود، ز فریاد و بانگ نوشانوش
بیا به باره برآییم و جان نثار کنیم
به هدیه بخش غربیانِ این دیار کنیم
به رغم آن که سحر خویشتن به خواب زده
بیا به کوری چشمانِ آفتاب زده
پیام خلق وطن را به نغمه و باساز
به شهر خفته بخوانیم با بلندآواز
همان ترانه ی خونین که بارها خواندیم
به چاهِ تیره و بر اوج دارها خواندیم
همان حماسه که با فتنه ی فرنگ زدیم
سه باره دیو ستم را به سینه سنگ زدیم
حلال زاده نباشیم، اگر به رسم پدر
به خصم سفله نخوانیم قصه را از سر
همان یلیم که در اهتزاز رایت عشق
هزار فتنه شکستیم با امامت عشق
کنون که فصل طلوع است از کتاب سحر
امام عشق به عمّامه تنگ بسته کمر
نشسته توسن رهوار و تند می راند
دوباره قصه ی فرهاد و عشق می خوانَد
به کوله بار عروج ستاره را دارد
به سر هوای بلوغ دوباره را دارد
منادیان سحر رهروان ناهیدند
به روزِ واقعه قربانیانِ خورشیدند.
در این کنایه که گفتم اشارت دگرست
حدیث قتل ستاره، روایت سحرست
به شام تیره ی ما شب فروز می آید
ستاره چهره بگیرد که روز می آید
به آسمان که هزار آفرین به لب دارد
به صبحدم که شکوهِ شکست شب دارد
شب مراد نخوابیم تا سحر بزند
سپیده بر سِرخرگاه شب، شور نزند
بریده باد دو دستی که از بداندیشی
برید با تبر خصم رشته ی خویشی
یلان نامور خطه را به کشتن داد
به رسم ناخلفی، خانه را به دشمن داد
دریغ و درد که فصلِ دلم زمستانی ست
انیس کودک قلبم، سیاه پستانی ست!
به قومِ عاصی ما نک خدایگان چه کنند؟
به این یتیم پدر مرده دایگان چه کنند؟
زبس که دیگ غم از درد سینه می زد
جوش برون فتاد ز اسرار قصه ی خاموش
به بوستان ادب لحظه ای غبار زدم
غریوِ چند به غمنامه ی بهار زدم
سوگنامه (۲)
تنور حادثه امشب شراره خیز شده ست
وزنگ خورده ترین تیغ فتنه تیز شده ست
تنور فتنه، تنور دمیده از دم دیو
تنور وحشی طوفان، تنور بانگ غریو
تنور نوح، تنورِ زقوم دل کندن
تنورِ کشتی و لنگر ز آب و گِل کندن
به دست فاجعه سنگی در آسمان دیدم
و ماه را چو پلنگی در آسمان دیدم
به روی کویه ی کاهی نشسته دهقانی
به باد داده ولی آن چه را که می دانی
زنان قریه زمژگان به دیده پُل بسته و دختری که زآتش به جامه گُل بسته
یکی به خرمن آتش گرفته می خندد یکی به دامن آتش گرفته می خندد
لهیب فتنه بزرگ است، آنچه می بینم ستاره کلّه گرگ است، آنچه می بینم
تنور حادثه امشب شراره خیز شده ست وزنگ خورده ترین تیغ فتنه تیز شده ست
همان که خواب بلا دیده، صبح لال شده همان که عشقِ من امشب در او زغال شده!
چه بی ترانه بهاری، چه بی غزل عیدی چه بی شکوفه درختی، چه باغ نومیدی!
چه سیر واهمه خیزی، چه جاده ی سردی چه همرکاب ضعیفی، چه دشت نامردی!
چه کوهسار بلندی، چه پویشی دشوار چه دره های عمیقی، چه قومی آدمخوار!
دوباره باغ نه گل داد و نی جوانه کشید دوباره آتش حرمان همی زبانه کشید
قنات ها، همگی، آب شور شد ناگه و گلو تشنه ی کاریز کور شد ناگه
و قصر سبز و عظیمی که پرورید دلم به یک اشاره ی طوفان، چو گور شد ناگه
فضای روشن فردای زخم خورده ی من سیاه و بسته و سرد و نمور شد ناگه
خیال بود؟ سرابی پر از توهّم بود؟ و هرچه بود، به یکباره دور شد ناگه
به نامِ نامی آتش، به نامِ نامی دود به نام نامی آن غم که هست و خواهد بود!
کنار جوی و چمن حلقه حلقه دام کشید و هرچه چشمه برآمد، زمین به کام کشید
دهانِ زخم جگر، بوسه از نمک برداشت سبوی دهکده مان از عطش ترک برداشت
به روی فرش غریبی، درون خانه
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 