پاورپوینت کامل عقل و فطرت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل عقل و فطرت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل عقل و فطرت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل عقل و فطرت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
اشاره:
مطلبی را که از نظر می گذرانید آخرین سخنرانی مرحوم علامه محمدتقی جعفری(ره) است که چهار ماه پیش از رحلت در حضور دانشجویان دانشگاه تبریز ایرادشده است.
موضوع بحث مرحوم استاد در این جلسه محور تفکر و اندیشه ی ایشان در طول دوران حیات معنوی شان بوده است که آثار گرانقدر بجامانده از استاد نیز گواه بر آن است. «حیات معقول» الگوی یک زندگی عالمانه و بخردانه است که مرحوم علامه جعفری بطور عملی به جامعه ارایه داده اند و تأمل در واژه واژه های این اندیشه و تمسک به اصول و روش های آن برای جامعه ـ به ویژه قشر دانش پژوه و اندیشه ورز ـ مشعل فروزانی است که راه به سرمنزل مقصود خواهد بود.
پیوستگی و هم ریشگی پاورپوینت کامل عقل و فطرت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint به عنوان دو موهبت الهی موضوع بحثی است که استاد در این سخنرانی مطرح کرده اند و اینک در سومین سالگرد رحلت علامه به بهانه ی گرامیداشت و بزرگداشت مقام ایشان تقدیم خوانندگان می شود.«پگاه»
«بسم اللّه الرحمن الرحیم. الحمدللّه رب العالمین و صلّی اللّه علی سید الانبیاء والمرسلین و خاتم السفراء والمقرّبین، اباالقاسم محمد(ص) و علی آله الطّیبین الطاهرین المعصومین.»
یک بحث اساسی و بسیار تعیین کننده، هم برای حیات طبیعی انسان ها و هم برای حیات معقول آن ها وجود دارد که ای کاش به خاطر اهمیت این مسأله مورد تحقیق و بررسی قرار می گرفت. یک روشنایی فطری درباره ی این مسأله و درباره ی لزوم و ضرورت آن باعث شده تا تاریخ بشری به عنوان یک پیشتاز حرکت کرده و بشر را ـ نه در همه ی موارد، ولی «بلارقیب منازع» بدون رقیب ـ به دنبال خود بکشد.
این مسأله، مسأله ی عقل و تعقل است. البته (همان طور که نظر مبارک آقایان و خواهران هست) این خلاصه شوخی بردار نیست که هرکجا بشر خواسته است تا طوری بحث کند که طرف مقابل نتواند اعتراض نماید و طرف را وادار به پذیرش کند، دیده است که قضیه عقلی است. حالا ممکن است عقلی محض هم نباشد، تخیل باشد و بی اساس، ولی کلمه ی خیلی باردار، وصل انسان به واقعیت است و ما هم از این جهت، بحث خیلی مفصلی نداریم. حال سؤال این است که آیا بشر با تبعیت از «عقل» نه کامل، ولی چشمگیر به دنبال آن در حرکت است، می داند چه می کند، یا نه؟ آیا واقعا این تعقل همان گونه که گَرد پاشیده، آب نیز پاشیده است؟
گَرد پاشیدن؛ یعنی ما می خواستیم عقل، دایما سؤال ایجاد کند و تعقل گرا باشد، برای این که ما این عظمت را برای همیشه به حساب تعقل نوشتیم و خواهیم نوشت که آفرین بر این عقل که می گوید: این کار را می کنم و یا کردم و اگر جواب و چرایی قانع کننده نداشته باشد، می گوید نشد. یک «نشدِ» خیلی قشنگ.
اگر انسان با بعضی از عوامل دیگر خود را قانع کند، ولی بالاخره قضیه این است. خب، گرفتاری چیست؟ به نام این تعقل که باردار و باارزش است ـ باردارش خیلی ضرورت دارد، نه فقط ارزشی باشد ـ همه چیز را تحت مقبولیت قرار دادند، در صورتی که هنوز این بحث که عقل کار اولیه اش چیست؟ کار ثانویه اش چیست؟ هنوز دقیقا روشن نیست. با این حال که ما این سؤال را در هویت تعقل داریم. با این حال که ما قدرت داریم و دنبال عقل را می گیریم. شاید اصلاً نتوانیم دلیل بیاوریم که حتما چرا باید دنباله رو عقل باشیم. و این مسأله به خاطر ضرورتی است که عقل به ما نشان داده است. بنابراین دنیای سنت هایی که درباره ی درک داشتیم، فرارسیده است، پس این برود و تعقل گرایی باشد. همه ی شما می دانید که این مسأله به صورت جدی مطرح شد. آیا این طور بود؟ آیا بشر واقعا آنچه را که ادعا کرد، آنچه را که پذیرفت، آنچه را که برای حیات خودش ضروری تر دانست، واقعا عقل است، یا این که کوشش می کرد تا یک دلیل برایش بیاورد؟ نکته ای که ما می خواهیم امروز با شما (عزیزان) در میان بگذاریم این است که آیا جوامعی که ـ هر جامعه ای می خواهد باشد ـ ادعای عقل گرایی کردند، در قضیه ی فرهنگی، سیاسی، ذهبی، اخلاقی و هنری همه اش تکیه بر عقل بود؟ «عقلی، یا عقلک؟» یک کتابی هست به نام «عقل من، یا عقل تو؟» مخصوصا در جایی که بحث مصداق در کار باشد، عقل چه کسی؟ و اگر عقل را به آسیاب تشبیه کنیم، چه موادی در آن می ریزیم تا آردش را بگیریم؟ هیچ آسیابی از درون خودش سنگ ریزه برای خرد کردن نمی ریزد. از بیرون می ریزد.
گمان می کنم این مسأله برای عزیزان ما خیلی روشن تر از آن است که بخواهیم در مورد آن به طول و تفصیل بپردازیم. آیا گندم می ریزیم تا به ما آرد بدهد؟ جو می ریزیم؟ کلوخ می ریزیم؟ بنابراین اگر برای به حرکت انداختن آسیاب تعقل، من این طور بگویم که اصل باقوه است اگر فرمایشی دارید؟ بیایید جلو. آن وقت روی مبنای اصل باقوه هی محصول بیرون بدهم. آرد به شما بدهم. از نظر تفکرات، از نظر کارهای اجتماعی، فرهنگی و… منتهی آن چه که میان دو سنگ آسیاب ریختند مواد مربوط به قدرت است. اگر ما در اینجا به محصولات برسیم، می فرمایید این عقلی است؟ در صورتی که صغرا و کبرا و مقدماتی که چیده می شود مسلما حرکت، حرکت عقلی است. می خواهید یک مثالی از منطق کلاسیک بزنم که در همه جا قابل تطبیق است.
انسان سنگ است و هیچ سنگی توالد و تناسل نمی کند؛ پس انسان توالد و تناسل نمی کند. کجای این برهان از نظر منطق صوری که قرن ها بر شما اولاد آدم حاکم بوده غلط است؟ انسان سنگ است و هیچ سنگی احساس ندارد، پس انسان احساس ندارد. شکل منطقی این برهان صددرصد درست است.
تعقل می گوید: این درست است، منتهی آنچه که مچ شما را خواهد گرفت، این است که خواهد گفت: انسان سنگ نیست. این یک مسأله که اغلب در برابر براهین ما، در زندگی و در تحلیل معارف، خیلی هایش روی صغرا است که چه در آسیاب ریخته اید که اکنون می خواهید آردش را بگیرید؟ اگر بریزید که انسان سنگ است، مسلما آرد مربوط به بی احساسی و بی توالدی به شما تحویل خواهد داد. در این مسأله جای تردید نیست و هیچ کس حقّ اشکال بر آن را ندارد. اما اشکال در این است که انسان سنگ نیست. از نظر تعقل درست است. جهان اول و آخر ندارد، هرچه که اول و آخر ندارد، از علت کل بی نیاز است. پس جهان از علت کل بی نیاز است. در اینجا تعقل کار خودش را درست انجام می دهد.
صورت مسأله درست است، شکل و فرم درست است. اما بحث بر سر این است که آیا واقعا جهان، اول و آخر ندارد؟ اگر این چنین است پس چرا شما برای انفجار کهکشان ها، تاریخ معین می کنید. خود شماها از ۸ میلیارد سال تا ۱۴ میلیارد سال نظر دادید که از اولین انفجار بر یک ماده ی متراکم، ۱۴ میلیارد سال می گذرد. من در «برلین» در یک کنفرانس مربوط به مسایل فضایی حاضر بودم. آنجا بعد از بحث، از آن پروفسور مربوط پرسیدم که من چند سال پیش این طور سابقه داشتم که ۱۴ میلیارد سال است. گفت: بلی، همان است. هنوز عوض نشده و نظر همان است. من گفتم پس شما چطور می فرمایید جهان نه اول دارد و نه آخر؟ و اگر این قضیه را در جریان منطقی قرار دهید، مثل ماه نتیجه می دهد. منتهی بحث بر سر این است که درست است یا نه؟ والاّ «خواهران و برادران» من گمان نمی کنم که در طول تاریخ، کسی بیاید و بگوید ما عقل را نمی خواهیم. اگر کسی بگوید ما عقل را نمی خواهیم، ما اصلاً حرف او را نمی فهمیم و گوش ما چنین حرفی را نمی شنود. حقیقت نمی گذارد که گوشمان این حرف را بشنود.
اینجا من باز هم یک نکته ای را عرض می کنم (البته نظر شریفتان هست) این که بعضی از جوامع ـ از بعد انسانی ـ بعد از رنسانس خواستند حرکتشان با استدلال شود، غیر از نتیجه ی عقلی حرکت کرده اند (من خواهش می کنم دقت کنید، عجله هم نداریم، تدریجا پیش برویم) این می خواست استدلال داشته باشد، اما آیا مبادی استدلال مقبول همه ی عقلا و همه ی عقول عالم است؟ تصور بفرمایید در مسایل سیاسی بحثِ این شد که باید چه کنیم؟ سیاست می خواهد سرنوشت سیاسی بشر را که حیات اجتماعی اش است، تعیین کند آن هم مبنایش بر سیاست است. چه کسی گفت: اکثریت غیرواقعیت است. «یک به اضافه ی ۵۰» ضامن حقیقت بودن این چیست؟ ولی به قدری جای استدلال است. آقا اکثریت دارد. ساکت! درست است یا نه؟! اکثریت داشت!
ببینید چند قرن است که بشر به کارش استدلال می کند، ولی التزام ندارد تا به شما بگوید: بنشین! بدیهی است که ۵×۵ می شود ۲۵، این را به شما التزام نداده است. ما نباید آن قدر ساده لوح باشیم که وقتی می گوییم آقا جامعه ی عقل گرایان است. بگیم ان شاءاللّه چنین باد. به اصطلاح آقایان آرزو برای جوانان عیب نیست… ولی ان شاءاللّه چنین است. یک تعبیری هست که البته مال بنده نیست، و من نقل می کنم. فرض کنید همین جا نشسته اید و می خواهیم برای یک موضوعی رأی گیری کنیم که مثلاً هوای این سالن مناسب مزاج ما هست یا خیر! باید یک خرده خنک کننده را زیاد کنیم، یا کم کنیم. در بین ما از بزرگ ترین دانشمندان تاریخ هم نشسته اند و ما یک آدم عادی را هم از دامنه ی کوه به اینجا آورده ایم. در اینجا هرکدام حق یک رأی دارند. شما این را می برید بالا تا به «مونته» برسانید، یا «مونته» را می آورید پایین و به یک ماهیگیر می رسانید. چه کار می خواهید بکنید؟ بفرمایید هیچ کار نمی توانید انجام دهید. شما تابع کمیت هستید. حال اگر ۲۵۰ نفر رأی دادند که همین هوا برای این سالن کافی است و ۲۵۱ نفر رأی دادند که هوا کافی نیست…. فرق نمی کند که در میان اینها شیخ انصاری باشد، یا افلاطون باشد، وایتهد باشد، می گویید نمی دانم رأی تمام شد. شما این را چطور می خواهید بفرمایید که عقلی است، عقلی محض است. چاره نیست. یعنی چه؟ یعنی اگر الآن گفتیم آقایان ما در آن سالن نشستیم و بر اساس رأیی که گرفتیم، بناست هوا این جور باشد. اگر بگویند چرا؟ می گوییم: ما استدلال داریم.
دلیل ما این است که رأی گرفتیم. اکثریت به اضافه ی یک، به اضافه ی دو، یا اگر مسأله خیلی اهمیت داشته باشد دو ثلث در مقابل یک ثلث رأی دادند…. خیلی متشکر. خیلی ممنون. دلیل آوردید. «دلیل داریم» اعم از این است که عقل دقیقا حکم می کند. (برادران و خواهران! یک مقدار بیشتر در این مسایل دقت کنید. آن هم در سیاست، حیاتی ترین مسأله ی بشر و حیاتی ترین مسایل اجتماعی) این حرکت در تاریخ بوده است. حتی برخی از این ها در بعضی از پارلمان های دنیا اتفاق افتاده است که این ماه یک رأی گرفته اند. مثلاً اکثریت به اضافه ی یک به اضافه ی دو، یا نصف به علاوه دو و سه و یک رأی داده، هنوز یک ماه نگذشته قضیه عکس شده است و تغییرات چندانی هم روی نداده است.
خدا می داند، یادم هست که آقا از ناخودآگاهش یک چیزی پریده و آمده این طرف. آیا این عقلی است؟ یا استدلال می کنیم؟ (شاید استادان ارجمند و دانشجویان عزیزی که در این جا تشریف دارند، بدانند) بلی، کوشش هست که استدلال بشود، ولی این یک تکامل و یک پیشرفت قابل توجه است و این را ما از کجا داریم؟ همین دیروز. از هزار سال پیش ابن سینا گفته است:… «من قال أو سمع بغیر دلیل فلیخرج عن دقه الإنسانیه» اگر کسی چیزی بگوید، یا چیزی بدون دلیل بشنود، باید از جرگه ی انسانیت بیرون برود. اصلاً انسان نیست، بلکه حیوان است. من زمانی این جمله ی ابن سینا را تابلو کرده بودم. اما آیا دلیل، عقلی است؟ آیا دلیل، سیره است؟ آیا به دلیل این که نحویین چنین کردند، ما هم چنین کردیم؟ واقعا چیست؟ بنابراین، این که ما می گوییم عقل گرایی و تبعیت از عقل، یک شرط لازم را برای حیات بشری بیان کردیم، نه شرط کافی لازم. الحمدللّه کارهای ما، یا افراط است، یا تفریط: «الجاهل إمّا مُفْرِّط أوْ مُفرَط» جاهل چون تحت تأثیر است و حرف مال خودش نیست، یا افراط گر است، یا تفریط گر.
آیا واقعا عقل اشتباه می کند؟
از رهبری عقل به جایی نرسیدیم پیچیده تر از راه بود راهبر ما
راهتان را عوض کنید. چکار کنیم؟ شعر بخوانید! عاشق بشوید! به به به! (گدی، گدی عشقه، سوز قوتولدی، مطلب قوتولدی، مطلب یوخدی کی، بیر معشوق کی معلوم ده یی، چجور معشوقی است؟!) شاید همین جا گفته ام که جوانی داشت شب و روز گریه می کرد. مادرش گفت: چرا گریه می کنی؟ گفت: من عاشق شدم. مادرش گفت پسرم عشق که گریه ندارد! خب، عاشق کی شده ای؟ الحمدللّه وضع ما خوب است بگو برویم خواستگاری. گفت: هرکس را که شما می گویید. کلی طبیعی اش (هه له سورا عاشیق اولیق، تاپین سیز، شما پیدا کن من بعدا عاشق می شوم) ما را به کجا می برید؟
«بحث این که یک چیز لازم است» غیر از این است که لازم است و کافی است. به جهت همین معناست که خداوند متعال برای بشر عقل داد. درست ببینید: «یأمرکم» این قرینه ی در قانونِ تعقل را آرام به آن چسباند و به اصطلاح ما یک کسی به آن داد که حواسش جمع باشد. «یأمرکم بالعدل» ریاضی و «الاحسان». این که من ساخته ام، قدرت این را ندارد که با ریاضی دقیق حرکت کند. مثل این که سی تُنْ بارِ تریلی را به یک فولکس واگن بار کنید و بگویید گردنه ی حیران را بکش بالا! نمی کشد. خداوند می گوید: اگر من ساخته ام، این است. عقل محض. از عقل محض بر آن مقداری که واقعا از عقل بهره می برید صحبت نکنید. «افلا تعقلون» آیا تعقل نمی کنید؟ خرد، عقل، خرد، عقل. مواظب باشید تا ـ ان شاءاللّه ـ به افراط و تفریط نیفتیم.
از رهبری عقل به جایی نرسیدیم پیچیده تر از راه بود راهبر ما
آقا! ولو ماهیت را نفهمیدیم، با هم کارمان را انجام می دهیم. چنان که الآن ما ماهیت شاید ۹۰ درصد از اشیا را دقیقا نمی دانیم، ولی زندگی هم می کنیم. در صنعت، در علم، در تمام شئون زندگی، داریم حرکت می کنیم و زندگی خودمان را هم اداره می کنیم، با این که اصلاً نمی دانیم حقیقت چیست؟ یا مسأله چیست؟ این بحث ها ـ از آن زمانی که درباره ی وسایل درک و عقل بحث شده ـ همیشه بوده است. وقتی که یکی از بزرگ ترین شخصیت های سازنده ی تاریخ می گوید که برای سعادت بشر تلاش، کوشش و عقل او لازم است. مضمون مطلبش این است و یک رابطه ی الهی، همان که بعدها یکی از نویسندگان تاریخ فلسفه ی سیاسی اشتباه کرده بود، می گفت: «دانته» و «تومادئو آکئن» آن سکولاریزمی که در نهاد فلسفه ی «ارسطو» خوابیده بود، از آن غفلت ورزیدند، بنده رفتم دیدم نبود. (چون من هرسه کتاب ارسطو را دارم. هم سیاستش را دارم و هم اخلاقش را که در اینجا عمدتا بحث کرده است، نبود) آنجا عین عبارتش این است: «همان گونه که سعادت فرد احتیاج به تلاش و سعی دارد؛ یعنی می باید تعقلش کار کند، باید خودش هم دنبال کار را بگیرد و بعد یک رابطه ی الهی، خیر ذاتی او را به او نشان بدهد.»
سعادت در خیر ذاتی ماست. سعادت در بیرون از ذات ما نیست. نگویند آقا حق دارید حرف بزنید. مطلب چقدر ریشه دار است. بعد می گوید: ما در اینجا خودِ خدا را شاهد می آوریم. همان گونه که خیر و کمال در ذات خداست. او به تحریک احتیاج ندارد و خیر و ذاتی که در کمال شما انسان ها وجود دارد ـ و بزرگ ترین رکن سعادت است ـ از خداست. اجتماع هم همین طور است. در زندگی اجتماعی انسان ها، یک کنش ـ به اصطلاح ما ـ تعقل است. می گوید: ما اینجا از خودِ خدا شاهد می آوریم. اگر یک مقدار مطالعات بیشتر شود، در انرژی مغزی مان ـ قناعت نه ـ صرفه جویی می شود. دانشجویان عزیز! بیایید در سال آینده که در پیش است، غیر از رشته ی خودتان یکی دوتا مرجع اختیار کنید و آن را به یک جایی برسانید. نترسید، عجله نکنید. زیر رگبار مسایلی که واللّه سال ها طول می کشد تا مغز آن را بفهمد، مغز خودمان را فرسوده نکنیم، خسته نکنیم. خود همین کلمه ی عقل را ببینید. کانت کتابی را درباره ی نقد عقل خالص نوشته که (Kritik der Praktischen Vetnunft) 800 صفحه می باشد که جناب عقل چه کار کرده است. عقل گرایی! کدام عقل گرایی؟
عقل بنده. مثلاً بنده افلاطونم و می گویم هیولا وجود ندارد. به چه دلیل؟ خب این آقا طرف مقابل هم ارسطو است و می گوید هیولا حتما وجود دارد. چرا؟ چون عقل می گوید. کدام یک از ما راست می گوییم؟ هیچ کدام. نمی گوییم شب خواب نما شده ایم، بلکه دارم دلیل می آورم مبنی بر این که هیولا وجود دارد. طرف مقابل، یعنی (ارسطو) هم می گوید: هیولا وجود ندارد. (افلاطون) می گوید: دلیل در مقابل دلیل. آن یکی می گوید: برای بشر مسایل سیاسی حل شده، فقط باید اجرا کنیم. استدلال می کند. آن دیگری می گوید: اما فعلاً با نظر به مسایل سیاسی، از دنیای باستان تاکنون یک مسأله حل و فصل نشده است. گوینده ی مطلب نه شیخ است، نه کشیش است، نه آدم احساساتی«وایت» پدر منطق ریاضی شماست. هیچ مسأله ای حل و فصل نشده و تمام مسایلی که بری افلاطون مطرح بوده، امروز هم مطرح است. با این تفاوت که آن زمان «بردگی» زیربنای مسایل سیاسی و اجتماعی بود، اما اکنون «آزادی».
نه آن «بردگی» درست تفسیر شده بود، نه این «آزادی». پُر از تناقض است. حال اگر این مسایل را حل کرده بود، خب در طول قرون و اعصار حل می کرد. بیست قرن، بیست و چهار قرن شوخی نیست. ۲۴ قرن از این کلمه ی تاریخ عبور کرده است. حال سؤال این است که مگر در مغز سیاستمداران، نویسندگان روح القوانین مونتسکیو، یا فلان فلسفه ی سیاسی ماکیاولی، فلسفه ی سیاسی اصالت اجتماع عقل نبود؟ مگر عقل نداشتند با این حال مباحث هست و خواهد بود. و این را هم خدمت شما عرض می کنم برادران و خواهران عزیز! آن بالا بالاها، آنها دگم شما را ندارند، دگم بنده را ندارند، من به شما نمی توانم جسارت کنم. این قدر می گوید: احتمالاً، شاید که اگر این پیش آمد بکند، چنین مسأله ای پیش بیاید. بنده تاریخ عالم را تا صفحه ی ۴۰ مطالع کردم، دیدم ۳۵ مورد نوشته بود: بعید نیست که دوران تاریخ اولیه زن سالاری بوده است، شاید که اول کشاورز… بعید نیست، احتمال می رود. خدا شاهد است که ۳۵ مورد من یادداشت کردم. نویسنده ی این کتاب صد نفر متخصص تاریخ هستند. (بنده این کتاب را دارم «تاریخ العالم» نشریه ی انتشارات جون هابرتون) آن وقت براساس این تاریخ که شاید، بعید نیست، احتمال می رود، ممکن است آیا شما می توانید مبنای تاریخ عقلانی را توضیح بدهید؟ آقا! شما صبر کنید، می خواهیم این تاریخ عقلانی را برای شما توضیح دهیم. آیا واقعا خود شما قانع می شوید؟ وجدانتان قانع می شود که تاریخی را که بر مبنای ۵۰۰ شاید، احتمال می رود، بعید نیست، چنین حدس زده می شود عقل بپذیرد.
ان الزمان لتابع للأنزلی طبعا نتیجهً للأخصّ الا رذلی
عقل همیشه از کمترین قطرات نتیجه می گیرد. مثالش هم خیلی روشن است. این مسأله در منطق برای همه ی شما روشن است. در اینجا فرض کنیم بعضی از دوستان ما لیسانس شان را گرفته اند، بعد می خواهیم یک کلی بیاوریم، می گوییم: آنهایی که لیسانس شان را گرفته اند، می توانند شغلی را مناسب حال جامعه انتخاب کنند. پس همه ی اینها می توانند شغلی انتخاب کنند. کجا پس؟
«ان الزمان لتابع للأنزلی» به گفته ای. چطور همه؟ از این مسایل با این عقل گرایی؟ آخر عقل می گوید که… می دانید عقل چه می گوید؟ می گوید: بفرمایید استدلال، استدلال محض، چه چیزی؟ پوستولا (postolla) در آن باشد. «پوستولا» یعنی چه؟ اصل موضوعی که الآن اینجا اثبات نشده، امّا اگر بخواهید می رویم و موضوع را در ریاضیات اثبات می کنیم. حتی گاهی به قدری ادعا واقعا بالاست که آدم خیال می کند اصلاً همین جا اصل، اصل بدیهی است و قضیه ی بالضروره راست است. اگر ما خیلی پیشرفت کنیم، خیلی خوش باور باشیم می گوییم آقا، از دو سه قرن اخیر، بشر خیالات را کنار گذاشته، عقلی حرکت می کند و اصول موضوعه ی قضیه را تعیین می کند. می گوید: اینجا به این موقعیت از مسأله ی علمی اش رسیدیم. قضیه ی بالضروره راست است (من این را در انجمن اسلامی حکمت و فلسفه بحث کرده ام) که قضایای ما همه اش عقل محض است و به بدیهی نمی رسد، ولی چرا اصل بالضروره راست است. قضیه ی بالضروره است. شما الآن برای خودتان اصولی دارید. قضایایی دارید، ولی برای مردم، نه بالضروره راست است، نه بالضروره غلط. اصلاً نمی فهمد شما چه می گویید؟ ولی برای شما بالضروره ی راست این است که استدلال می کنید؛ ولی برای بعضی دیگر که اصلاً نمی دانند چیست؟ برای او اول مصادره ی به مطلوب است.
پس این استدلال که بشر عقل گرایی را ترجیح داده است، یک افراطی در او ـ از نظر این که هویت عقل درست معنا نشده است و این که تمام موارد کاربرد تعقل درست در نظر گرفته نشده است ـ اشتباهاتی دارد و این مسأله باعث می شود که انسان به یک چیزهای دیگر نظر منفی بدهد (یقینا نظر شریفتان هست که این قض
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 