پاورپوینت کامل طلوع هستی در آینه ی امام علی(ع) (قسمت دوم) ۱۱۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل طلوع هستی در آینه ی امام علی(ع) (قسمت دوم) ۱۱۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل طلوع هستی در آینه ی امام علی(ع) (قسمت دوم) ۱۱۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل طلوع هستی در آینه ی امام علی(ع) (قسمت دوم) ۱۱۳ اسلاید در PowerPoint :

در برخی از سخنان امام علی(ع)، مفاهیمی وجود دارد که مرکز مباحثات و گفت وگوهای فلسفی تاریخ اسلام می باشد. بحث علیت و آنچه درباره ی ملاک و مناط علیت می باشد، از این قبیل است، از جمله خطبه ای که سید رضی درباره ی آن آورده است. در این خطبه اصولی از علم جمع شده که در دیگر خطبه ها وجود ندارد. در این خطبه آمده است: «کل معروفٍ بنفسه مصنوع و کل قائمٍ فی سواه معلول، فاعلٌ لا باضطراب آلهٍ، مقدّر لابجول فکرٍ غنی لا باستفاده…:۱: هر چه به ذات شناخته باشد ساخته است و هر چه به خود برپا نباشد دیگری اش پرداخته و ساخته است. او نه با به کار بردن افزار. هر چیز را به اندازه پدید آرد، نه با اندیشیدن در کیفیت و مقدار. بی نیاز است بی آن که از چیزی سود برد….»

عبارت های فوق مشتمل بر مفاهیمی است که متکلمین کمتر درباره ی آن ها اندیشیده اند. شارح معتزلی نهج البلاغه آن گاه که به عبارت «کلّ معروف بنفسه مصنوع» می رسد، می نویسد: «این کلام را باید تأویل کرد. مراد از آن مصنوع بودن هر امری است که به مشاهده و حس شناخته شود»۲ او عبارت «و کل قائمٍ فی سواه معلول» را مختص اَعراض می داند که قائم به جواهر هستند. حال آن که دو عبارت مزبور سلسله ای عظیم از مباحث فلسفی را به دنبال خود می آورد، طوری که اگر گفته شود بخش عظیمی از محوری ترین مباحث فلسفی تاریخ اندیشه ی اسلام به شرح و بسط این دو عبارت اختصاص دارد، سخنی شایسته و به جا است.

هر امری که به نفس خود شناخته می شود؛ یعنی هر امری که به همراه ذات و ذاتیات خود در ظرف ذهن و ادراک آدمی واقع می گردد. اگر این امر به وساطت حس یا عقل فهمیده شود، یک مفهوم ماهوی است و هر مفهوم ماهوی از نسبتی یکسان با وجود و عدم برخوردار است. به همین دلیل به امکان ماهوی متصف می گردد. چنین امری در تحقق و وجود خود به سبب و علتی خارج از حوزه ی ذات خویش محتاج می باشد، به همین دلیل مصنوع است. تقریر فوق، برهانی را به ما معرفی می کند که فارابی آن را در قالب اصطلاحات فلسفی به صورت «برهان امکان و وجوب» بیان کرده و بوعلی آن را با عنوان «برهان صدیقین» تنظیم نموده است.

عبارت بعدی، ضمن آن که یکی از اصطلاحات کلیدی اندیشه ی فلسفی یعنی علیت و معلولیت را پایه ریزی می کند، اشاره ای دقیق بر مناط و ملاک معلولیت نیز دارد. متکلمین ملاک معلول بودن شی ء را «حدوث» و فیلسوفان مشّائی و اشراقی «امکان ماهوی» می دانند، لکن این ملاک در فلسفه ی صدرایی به متن وجود و هستی اشیا باز می گردد، زیرا «قیام به غیر» که از آن با عنوان «امکان فقر» یاد می شود، مفهومی است که از متن وجود و هستی معلول انتزاع می گردد. ارجاع قیام به غیر به متن ذات و حقیقت معلول، راه را برای شناخت علت و فاعل حقیقی هموار می کند. چون فقر و نیاز نشانه ی معلولیت است، فاعل حقیقی از هر نوع فقر و خصوصیتی که نشانه ی نیاز و قیام او به غیر باشد، منزه است. به همین دلیل، فاعلیت او با حرکت و استفاده ی عینی یا علمی همراه نیست. او غنی است و غنای او نیز قائم به غیر نمی باشد، بلکه همان گونه که احتیاج و نیاز در ذات معلول سکونت دارد، غنا و بی نیازی نیز در متن ذات فاعل و علت می باشد.

کلمات کوتاه امیر بیان(ع) هنگامی که در افق فهم مخاطب قرار می گیرد، در فراسوی اندیشه ی متفکران مسلمان به مصداقِ «کلامکم نور وامرکم رشد»۳، چون نوری درخشان راه می نماید. این عبارات دفینه های عقلی آدمیان را زیر و رو نموده و بارور می سازد.

اگر روایتی چون «لاتنقض الیقین بالشک»، یکی از مباحث مهم اصول را در سده های مختلف بنیان می نهد، عباراتی چون «کل معروف بنفسه مصنوع و کل قائم فی سواه معلول» نیز به فلسفه و هستی شناسی دنیای اسلام و حتی جهان اندیشه، طراوت و تازگی می بخشد.

راهی را که فلسفه ی اسلامی ـ از گفت وگو درباره ی امکان ماهوی تا توجه به امکان فقری موجودات ـ پیمود و مسیری را که «صدرالمتألهین» در باب علیت اسفار طی نمود، مجموعه ای از معارف بشری است که بر مدار این اصول سازمان یافته است.

وحدت و تشکیک

در عبارت امام علی (ع) از مفاهیم و محمولاتی یاد می شود که اخص از موضوع نیستند و نمی توان بیش از یک مصداق برای آن ها فرض کرد.

مانند «مع کل شی لا بمقارنه و غیر کل شی ء لا بمزایله۴: با هر چیز هست و هم نشین و یار آن نیست، و چیزی نیست که از او تهی است». این مفهوم با عبارات مختلف در کلمات امام آمده است: «هو فی الاشیاء علی غیر ممازجه خارج منها علی غیر مباینه، فوق کل شی ء فلا یقال شی فوقه و امام کل شی فلایقال امام، داخل فی الاشیاء لا کشی ء فی شی ء داخل و خارج منها لا کشی ء من شی ء خارج۵: او در اشیا است بدون ممازجت،خارج از اشیا است بدون مباینت. فوق هر شی ء است، پس گفته نمی شود که شیئی فوق او است و پیش هر شی است، پس گفته نمی شود که او را پیش و مقابلی است، داخل در اشیا است، نه مانند دخول یک شی در شی دیگر و خارج از اشیا است، نه بدان گونه که شیئی از شی دیگر خارج باشد.»

در اوصاف فوق از محمولاتی سخن به میان می آید که از افعال محدود و متکثر الهی انتزاع نمی شوند، حدوث، خلقت، حرکت و نظم، مفاهیمی هستند که از هستی های محدود دریافت می شوند و با در نظر گرفتن این مفاهیم خداوند به محدث، خالق، محرک و ناظم متصف می گردد، لکن وصف «لیس فی الاشیاء بوالجٍ و لا عنها بخارج۶؛ یعنی آمیخته نبودن با اشیا و خارج نبودن از آن ها» وصفی است که از هستی فراگیر و گسترده ای دریافت می شود، که به حدود هیچ یک از هستی های محدود و جزیی مقید نمی گردد. این هستی که فیض عام و رحمت رحمانیه ی خداوند و اراده و مشیت فراگیر او است، حقیقتی محیط و گسترده و مقید به اطلاق می باشد و در اصطلاح به آن «هستی لا بشرط قسمی» گفته می شود. عموم و شمول این هستی نسبت به هستی های مقید، عموم و شمول مفهومی نیست، به همین دلیل نمی توان آن را کلی مفهومی دانست، بلکه «کلی سعی» می باشد. اگر چه کلی مفهومی در مصادیق خود حضور دارد و بر آن ها صدق می کند، لکن در هر مصداق به خصوصیات آن متصف می شود؛ حال آن که کلی سعی با مصادیق خود همراه است و با حضور خود معنی و هستی آن ها را تأمین می کند، بدون آن که خود به رنگ آن ها در آید. او حدود هر محدود را تقدیر می کند و خود به هیچ حدی مقید نمی گردد.

توجه به این گونه از اوصاف و مفاهیم، فیلسوفان مسلمان را به وحدتی راهنمایی کرد که در متن موجودات مقید متکثر حضور داشت. آنان با تأمل در این مفاهیم از اعتقاد به کثرت تباینی موجودات یا وجودات عدول کرده و به کثرت تشکیکی مراتب هستی قایل شدند.

محمولاتی که اخص از هستی بوده یا حتی مساوی با آن می باشند، دارای مصادیق فراوانی هستند؛ مانند حدوث، حرکت یا مفهوم وجود، که اگر چه از عوارض مصداق وجود و هستی بوده و به تعبیر دقیق فلسفی از معقولات ثانیه ی فلسفی به شمار می آیند، لکن اندیشمندانی که نظر خود را به این دسته از مفاهیم محدود می کنند، در معرض این توهم قرار می گیرند که این مفاهیم به عنوان مفاهیم اعتباری و انتزاعی از حقایق متکثر ماهوی که به تعبیر امام علی (ع) به نفس خود شناخته می شوند ـ معروف بنفسه ـ انتزاع می گردند. این توهم اصالت ماهیت و اعتباری بودن وجود را به دنبال می آورد.

اگر ماهیت اصیل باشد و متن تحقق به آن استناد یابد، چون ماهیات مساوق کثرت هستند، کثرت حقیقی موجودات پذیرفته خواهد شد. در این حال وحدت موجودات امری اعتباری و ذهنی می باشد.

دقت و تأمل در محمولات وجودی و نحوه ی حکایت آن ها از هستی، نشان می دهد که مفاهیم فلسفی در حقیقت معقولات ثانیه نیستند، بلکه معقولاتی هستند که با نظر به نفس حقیقت و واقعیت اشیا قبل از مفاهیم ماهوی انتزاع می شوند. این گونه دقت ها در مرحله ی نخست، اصالت وجود و هستی را اثبات کرده و از آن پس کثرت ماهوی موجودات را به کثرت در متن وجود و هستی باز می گرداند.

تأمل در محمولات و مفاهیم عامه ای که مساوق و مساوی با هستی هستند، متفکرین را به سوی وحدت تشکیکی وجود هدایت می کند. صدرالمتألهین پس از توجه به اصالت وجود با تأمل در مفاهیم عامه ای نظیر مفهوم وجود، انتزاع آن را از حقایق متکثر، دلیل بر وحدت تشکیکی آنان دانست.

با اثبات تشکیک در وجود، راه برای اثبات محمولات نوع چهارم، یعنی محمولاتی که همتای هستی و وجود بوده و بیش از یک مصداق ندارند، هموار می شود.

براساس وحدت تشکیکی وجود می توان موضوعی را تصور کرد که به همراهی با همه ی اشیا بدون ممازجت با آن ها متصف می شود.

اندیشه و شهود

هستی شناسی متکلمان و فیلسوفان حرکت خود را از افق مفهوم با گام های منطقی و استدلالی آغاز می کند. خطبه ها و بیانات علوی نیز در خطاب با مخاطبین به همین افق وارد شده و در گفت وگوی با دیگران به اقامه ی برهان و استدلال می پردازد. با این همه، امیر مؤمنان(ع) شناخت و معرفت هستی را به سطح مفاهیم محدود نمی داند، بلکه او علاوه بر این که با دیگران به زبان برهان سخن می گوید، از مکاشفه و مشاهده ی مستقیم خود نسبت به حقیقت هستی نیز سخن به میان می آورد و می فرماید: «لو کشف الغطاء ما از ددت یقینا۷: اگر پرده ها از مقابل دیدگان گرفته شود بر یقین من افزوده نمی شود». در مقابل دیدگان علی(ع) پرده ای نیست، به همین دلیل زدودن حجاب درباره ی او نیست بلکه درباره ی کسانی است که به حجاب مفاهیم گرفتارند و از مشاهده ی مستقیم هستی عاجز می باشند. اگر حجاب ها از چشم همگان رخت بربندد، در خواهند یافت که بر یقین علی افزوده نمی شود.

او به واسطه ی مفهوم و استدلال به حقیقت راه نمی برد، بلکه چنان که خود می گوید و پیامبر (ص) آن را تصدیق می کند، نور ولایت و رسالت را به چشم می بیند، بوی نبوت را استشمام می کند و ناله ی شیطان را به وقت نزول وحی می شنود.امام (ع) در این باره می فرماید: «و لقد کان یجاور فی کل سنهٍ بحراء فأراه و لایراه غیری… أری نور الوحی و الرساله و اشم ریح النبوه و لقد سمعت رنَّه الشیطان حین نَزَلَ الوحی علیه (ص) فقلت: یا رسول الله ماهذه الرنَّه؟ فقال: هذا الشیطان قد أیس من عبادِتِه انک تسمع ما أسْمَعُ وتری ما أرَی، ألا اَنَّک لستَ بِنَبی و لکنَّک وزیرٌ و اِنَّک لَعَلی خَیرٍ:۸ هر سال در حرا خلوت می گزید، من او را می دیدم و جز من کسی وی را نمی دید، روشنایی وحی و پیامبری را می شنودم. من هنگامی که وحی بر او فرود آمد، آوای شیطان را شنیدم و گفتم: ای فرستاده ی خدا این آوا چیست؟ فرمود: این شیطان است که از آن که او را نپرستند نومید و نگران است. همانا تو می شنوی آنچه من می شنوم، و می بینی آنچه من می بینم، جز این که تو پیامبر نیستی و وزیری و به راه خیر می روی ـ و مؤمنان را امیری ـ».

علی(ع) نه تنها صدای شیطان را می شنید و فرشتگان را می دید، بلکه آن گاه که از خداوند سبحان و اوصاف شامل و فراگیر او سخن می گفت، او و اوصاف او را مشاهده می کرد و می دید. او هم چنان که می گفت، حق تعالی در همه ی اشیا بدون ممازجت حضور دارد، این وصف را که از نظر به فیض گسترده ی او انتزاع می شود، شهود می کرد؛ یعنی او فیض بی کران الهی را در همه ی کرانه ها می دید چنان که می فرمود: «ما رأیت شیئاً، الاّ ورأیت اللّه قبله۹: من چیزی را ندیدم جز آن که حق تعالی را قبل از آن مشاهده کردم».

هنگامی که امیر موءمنان علی(ع) بر فراز منبر فرمود: «سلونی قبل ان تفقدونی»، «ذعلب» پرسید: «یا امیر الموءمنین هل رأیت ربک: ای امیر موءمنان آیا پروردگار خود را دیده ای؟» امام(ع) فرمود: «ویلک یا ذعلب لم أکن اعبد ربا لم اره: وای بر توای ذعلب! من کسی نیستم که پروردگاری نادیده را عبادت کنم». سپس ذعلب پرسید: «فکیف رأیته صفه لنا: چگونه او را دیده ای؟ برای ما توصیف کن».

امام فرمود: «ویلک لم تره العیون بمشاهده الابصار ولکن رأته القلوب بحقائق الایمان: وای بر تو، چشم ها با دیده ی سر او را نمی بینند ولکن قلب ها با حقیقت ایمان او را می نگرند». سپس امام اوصافی را که با دیده ی دل می دید به زبان و کلام در قامت مفاهیم بیان کرد. ازجمله ی آنچه در آن روز بیان فرمود، اوصافی بود که از نظر به افعال محدود و مقید انتزاع می شوند و اوصاف دیگری که از مشاهده و نظر به وجه بی کران و فیض بی کرانه ی او دریافت می شوند، مانند این که «هو فی الاشیاء کلها غیر متمازجٍ بها ولا بائن عنها۱۰: او در همه ی اشیا است، بدون ممازجت با آن ها و بدون مباینت از آن ها».

بنابراین، هنگامی که امام(ع) از مفاهیم و محمولاتی سخن می گوید که اخص از موضوع نبوده و به مصداقی محدود مقید نمی شوند، قبل از آن که زبان به سخن گشاید یا آن که به افق مفهوم وارد شود، به مشاهده ی حقیقت آن نایل شده است؛ در حقیقت او از مشاهده و عیان خود خبر می دهد. او فیض گسترده ی حق را می دید که به مصداق «الحق مع علی و علی مع الحق یدور حیثما دار»، بر مدار وجود او استمرار می یابد.

خورشید بی غروب

پیش از این اشاره شد که امام علی(ع) شناخت برخی از تعینات و مصادیق هستی را از طریق بعضی دیگر از مصادیق و تعینات ممکن می داند، مانند آن که از حدوث به محدث یا از مخلوق به خالق و یا از حرکت به محرّک غیرمتحرک استدلال شود. البته آن حضرت در همان حال، استدلال های انجام شده را ناشی از دلالت و راهنمایی خداوند می داند؛ یعنی دال بودن، هدایت و راهنمایی از اوصاف الهی است. او نور آسمان ها و زمین است ـ اللّه نورالسموات والارض۱۱. ـ و نور به ذات خود ظاهر است و دیگر اشیا را ظاهر می کند.

حق تعالی همان گونه که با همه ی اشیا همراه است بدون آن که ممازج با آن ها باشد، در همه ی مظاهر ظهور دارد، بدون آن که از چیزی پنهان باشد: «و کلَّ ظاهرٍ غیره غیر باطن و کل باطنٍ غیرُه غیرظاهر۱۲: و هر آشکاری جز او در نهان نیست و جز او هرچه در باطن است عیان نیست».

ظهور فراگیر از اوصاف و محمولاتی است که اخص از وجود هستی نمی باشد و حق تعالی به اعتبار این وصف هرگز با امر دیگری شناخته نمی شود، بلکه خود واسطه ی شناخت دیگر اشیا می گردد.

از سلمان نقل شده است که «جاثلیق» با صد تن از نصاری به مدینه آمد و نزد خلیفه ی اول پرسش هایی را مطرح کرد و او نتوانست جواب بدهد. سپس به نزد امیر موءمنان راهنمایی شد، ازجمله پرسش های وی این بود: «خدای تعالی را به محمد(ص) شناختی یا محمد(ص) را به خداوند عزوجل؟» علی بن ابی طالب(ع) پاسخ داد: «ما عرفت اللّه بمحمد ولکن عرفت محمداً باللّه عزوجل۱۳: من خداوند را به محمد(ص) نشناختم، لکن محمد(ص) را به خداوند عزوجل شناختم».

هم چنین روایت شده است که از امیر موءمنان پرسیدند: «پروردگارت را از چه شناختی؟» او پاسخ فرمود: «بما عرّفنی نفسه:۱۴ به آنچه که او خود را شناساند». در دعای صباح ـ که از امیر موءمنان نقل شده است ـ نیز آمده است: «یا من دلّ علی ذاته بذاته:۱۵ای کسی که به ذات خود بر ذات خود دلالت می کند».

بنابراین، اگرچه برخی از اوصاف الهی را می توان با بعضی دیگر شناخت، اما!

اول: این نحوه ای از استدلال به دلالت خداوند است و شناخت خداوند به اعتبار حضور و ظهور فراگیری که دارد، به غیر او نیست، بلکه به نفس ذات او می باشد، او خورشید بدون غروب است؛ «ولا یجوز علیه الافول»۱۶ و خورشید با نور خود آشکار است و هرچه جز آن باشد، به نور او ظاهر می گردد؛

زهی نادان که او خورشید تابان به نور شمع جوید در بیابان

هر استدلال و برهانی که برای حضور و ظهور فراگیر هستی حق اقامه شود، هرگز نمی تواند برهانی واقعی باشد، بلکه نوعی تنبیه است. هم چنین برهان بر نفس آن نیست، بلکه برهان بر وصفی از اوصاف آن می باشد.

گنج پنهان

امام علی(ع) علاوه بر آن که شناخت برخی از تعینات هستی را به بعضی دیگر ممکن می داند و حضور و ظهور گسترده ی هستی را از هر برهان بی نیاز می شناسد و معرفت مفهومی و شهودی را در شناخت هستی مصیب و کارساز می شمارد، از ساحتی سخن به میان می آورد که به اشاره و کلام درنمی آید، به مفهوم و بیان نمی گنجد و در مکاشفه قرار نمی گیرد. پس او در عین آن که در عقول تجلی کرده و در مکاشفه و شهود ظهور می نماید، از همگان مخفی و پنهان است. او برای همه آن گونه ظاهر است که هیچ اندیشمندی را توان انکار آن نیست، و در عین حال کنه ذات او چنان پنهان است که هیچ کس را از آن اطلاعی نیست: «الذی بطن من خفیات الامور و ظهر فی العقول بما یری فی خلقه… ولا تستطیع عقول المتفکرین جحده… و قعدت دون بلوغ صفته اوهام الخلائق۱۷: کسی است که از امور خفی پنهان است و به آنچه عقول در آفرینش می بیند ظاهر است و… عقول متفکرین را توان انکار او نیست و… اوهام واندیشه های خلائق از رسیدن به صفت او عاجز و ناتوان است».

«ولا ایاه وحد من اکتنهه… و لا ایاه اراد من توهمه۱۸: کسی که قصد شناخت کنه ذات او را داشته باشد، توحید او نگفته است و کسی که او را در حوزه ی وهم و اندیشه ی خود جست وجو کند، قصد او نکرده است». عباراتی نظیر آن چه ذکر شد، در کلمات امیر موءمنان فراوان یافت می شود.

اولین خطبه ای که «سید رضی» در نهج البلاغه از امام روایت می کند، با این فراز آغاز می شود: «الحمد للّه الذی لا یبلغ مدحتهُ القائلون و لا یحْصِی نعمائه العادون و لایوءَدّی حَقَّهُ المجتهدون الذی لایدْرِکهُ بُعد الهِمَمِ ولایناله غَوْصُ الفِطَنِ. الذی لَیسَ لِصِفَتِهِ حَدُ مَحْدُودٌ ولا نَعْتٌ موجود۱۹: سپاس خدایی را که سخنوران در ستودن او بمانند و شمارش گران شمردن نعمت های او ندانند، و کوشندگان حق او را گزاردن نتوانند؛ خدایی که پای اندیشه ی تیزگام در راه شناسایی او لنگ است،

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.