پاورپوینت کامل رنسانس شیعی; توسعه ایرانی – اسلامی ۶۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل رنسانس شیعی; توسعه ایرانی – اسلامی ۶۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل رنسانس شیعی; توسعه ایرانی – اسلامی ۶۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل رنسانس شیعی; توسعه ایرانی – اسلامی ۶۶ اسلاید در PowerPoint :
قسمت پایانی
اشاره:
در شماره پیش، ضمن ارائه تقسیم بندی از رنسانس در سه گونه آن، پرسش از امکان یا ضرورت توسعه مطرح و نتایج چندی از توجه به ماهیت آن برشمرده شد. ادامه مطلب را در این شماره می خوانید.
انقلاب اسلامی و قابلیت های گذار از توسعه غربی
در طول تاریخ، در هر زمان و مکان، به میزانی که یکی از»سنن الهی« مجال تحقق یافته، به همان میزان، امکان »شکوفایی استعدادهای هستی« افزایش یافته است. تحقق سنت الهی، بستر لازم برای تقرب بیش تر بشر به وجود الهی را مهیا می کند و از آن جا که وجود الهی، سراسر فعلیت است، تقرب به آن، استعدادهای هستی را به میزان تقربش به وجود الهی از قوه به فعل می کشاند.(۱) »ادیان توحیدی« بهترین بستر برای تحقق سنت های الهی اند، از این رو، ظهور هر دین توحیدی و تمسک به آن، همواره منجر به شکوفایی آن عصر شده و در این میان، عالی ترین نوع شکوفایی را در پس ظهور اسلام به مثابه دین خاتم شاهد هستیم(۲) که در بستر آن، سلمان ها، ابوذرها، مقدادها، مالک ها و… در فاصله کوتاهی، از حضیض به اوج رسیدند و اعراب جاهلی حجاز نیز توانستند پس از مدت نزدیک به نیم قرن، بر بخش قابل توجهی از جهان آن روز فرمان روایی کنند و اگر فاصله گیری مسلمانان از احکام اسلامی نبود، به طور حتم آن ها قادر می شدند تا با عدل و قسط بر سراسر جهان حکومت کنند.
در عصر ما، »انقلاب اسلامی« رخ دادی است که از جنس بعثت انبیای الهی و در تداوم آن ها می باشد.(۳) پس در این انقلاب نیز، سنن الهی به بهترین نحو، امکان ظهور و بروز دارند و به تبع این امکان، استعدادهای بشر، به شکل قابل توجهی از قوه به فعل درآمده و شکوفا می شوند که ما نمونه های روشنی از این شکوفایی را در هشت سال دفاع مقدس شاهد بوده ایم؛ زیرا در یک سوی نبرد، ژنرال های پیری بودند که تجربه مدیریت جنگ جهانی دوم را یدک می کشیدند و طرف دیگر، جوانان و نوجوانانی که حتی فرصت کافی برای دیدن آموزش نظامی هم نداشتند و ناگزیر بودند آموزش خود را در متن یک جنگ واقعی تجربه کنند. در حالی که همه دنیا منتظر پیروزی زودهنگام گروه نخست بودند، در کمال ناباوری با شکست آن ها مواجه شدند و این نبود، جز شکوفایی »فئه قلیله«(۴) حق که در بستر انقلاب اسلامی به مثابه بستر مناسب تحقق سنن الهی، استعداد آن ها شکوفا شده بود.
در هر عصری، جبهه حق در برابر شکل خاصی از باطل قرار می گیرد. به عبارت دیگر، حق در هر مرتبه خود، غیریتی مناسب با همان مرتبه دارد که با آن در ستیز است. بی شک، »غیریت«، جبهه حق در عصر ما، »غرب به مثابه یک مکتب و منظومه نظری عملی« می باشد. تجلیات غرب در عصر ما گوناگون بوده و طیف وسیعی از اندیشه های عقلی، علوم تجربی، نمودهای هنری تبلیغاتی، تکنولوژی های محسوس و نامحسوس و… را شامل می شود. اندیشه انقلابی ما که متأثر از اندیشه های توحیدی و در تداوم آن هاست با هر یک از این تجلیات، به میزان تأثیری که در تحقق بیش تر »غیریت« پیش گفته دارند، درگیر شده است.
گسترده ترین و در عین حال، تأثیرگذارترین وجه تجلی غرب در کشورهای اسلامی و از جمله در ایران، مربوط به تکنولوژی آن می باشد، اساساً آشنایی نخستین ایرانیان و حتی دیگر کشورهای جهان سوم با غرب، ابتدا از طریق ابزار محسوس (تکنولوژی) آن بوده و شناخت فلسفی ما از غرب یک شناخت متأخر بوده است. یکی از صاحب نظران معاصر در تحلیل این مطلب می نویسد:
آن چه مسلم است این است که ایرانیان هیچ گاه از ابتدا به فلسفه های جدید غرب توجه نداشته اند و کاملاً نیز طبیعی است که این طور بوده باشد؛ زیرا شناخت فلسفی نسبت به هر نوع شناخت دیگری، به نحوی جنبه تأخر دارد. هیچ شناختی در واقع با فلسفه آغاز نمی شود، بلکه در فراز و نشیب هر تحولی، وقتی که ذهن انسان به بازنگری می پردازد و توأم با نقد می گردد، در شرایط پیدایش و امکانات آتی خود تأمل می کند و از مراحل ابتدایی سطحی به مراحل عمیق تری سوق پیدا می کند، احتمالاً به نحو تدریجی صبغه فلسفی نیز پیدا می کند. اگر از ابتدای تاریخ بشری صور مختلف فنی، اعم از یدی همچون ابزارسازی و یا نفسانی همچون سحر، از شرایط انطباقی حیات بشری بوده و در رفع نیازهای اولیه مددکار او به حساب آمده است، فلسفه از این لحاظ کوچک ترین سهمی به عهده نداشته و فقط موقعی به معنای اصیل کلمه آغاز شده که بشر نه فقط الزاماً در رفع حوایج خود کوشا بوده است، بلکه درباره آن ها به تأمل و تفحص نیز پرداخته است. تحقیقات جدید در مورد تحول انسان اولیه به خوبی نشان می دهد که انسان فکور بعد از انسان سازنده پدید آمده است، همان طور که امروز نیز در مراحلِ تکوینی شناسایی در نزد کودکان، هوشِ انتزاعی بعد از هوشِ عملی ظاهر می گردد و افزون بر این، حتی می توان گفت که به ناچار حیوان ناطق باید راه بسیار درازی را طی کند تا احتمالاً به مرتبه انسان فلسفی ارتقاء یابد.(۵)
نه تنها آشنایی طبیعی ما با غرب فلسفی، متأخر از آشنایی ما با غرب تکنیکی بوده، بلکه سیر آشنایی ما با فلسفه غرب نشان گر نوعی بی مهری ما به آن می باشد. »تا سال های آغاز نهضت مشروطیت، اطلاع ما از وضع غرب بسیار اندک بوده و علاقه چندانی به کسب اطلاع و آشنایی با غرب وجود نداشته است. ترجمه بعضی از آثار دکارت و عظمت و انحطاط روم، اثر مونتسکیو و… خوانده نشده و اگر خوانده شده باشد در نوشته های فلسفی، ادبی و سیاسی ایرانیان هیچ چیز از آن آثار نقل نشده و اثر و نشانی از آن ها نیست. بنابراین، می توان گفت که تحول فکری غربی در کشور ما شناخته نشده بود و ما کسی یا کسانی را هم سراغ نداریم که سعی و تلاش وافری در این راه کرده باشند. منتهی کنت دوگوبینو خیال می کرد که اگر ایرانیان را با تفکر دکارت آشنا سازد، تحولی اساسی در فکر ایرانی پدید خواهد آورد. کتاب دکارت که به سفارش او ترجمه شد، خواننده پیدا نکرد؛ اما مقالات روزنامه ها و آثار میرزا ملکم خان و میرزا آقاخان کرمانی و به خصوص آثار سید جمال الدین اسدآبادی قدری تأثیر کرد. سید، سخن دکارت در مورد درخت علم و این که ریشه آن درخت، مابعدالطبیعه است را پذیرفته بود و در یکی از سخنرانی هایش به صراحت گفته بود که برای اخذ تمدن جدید باید ریشه آن را که مابعدالطبیعه جدید است در زمین تاریخ غرس کرد؛ زیرا شاخ و برگ بی ریشه می خشکد و بار نمی دهد. بعضی از شاگردان سید و به خصوص افضل الملک کرمانی سفارش او را گوش دادند و افضل الملک نیز در مقدمه ای که برای ترجمه فارسی کتاب تقریر دکارت نوشت، این تمثیل را ذکر کرد، اما این کوشش ها مورد استقبال قرار نگرفت و ثمر چندانی نداد«.(۶)
البته مسأله آشنایی ما با تکنیک غرب، متفاوت از آشنایی ما با فلسفه غرب است و توجه به نکات ذیل می تواند راه گشا باشد:
۱) آشنایی ما با تکنیک غرب به صورت »قهری« بوده است، و نه اختیاری؛ زیرا ایرانیان بیشتر در متن یک جنگ تحمیلی (جنگ های ایران و روس) خود را روبه روی تکینکی قوی تر و مجهزتر دیدند و برای جلوگیری از پیش آمدن موارد مشابه، ناگزیر از تلاش برای آموختن آن شدند که در راستای همین هدف، دارالفنون، توسط امیرکبیر در ایران تأسیس شد.(۷) و این مسئله در حالی است که آشنایی ما با فلسفه غرب، قهری نبوده و ما برای آشنا شدن فرصت کافی برای تأمل داشته ایم. البته هرچند این تأمل به کندی صورت گرفته ولی به همین علت، آشنایی ما با فلسفه غرب هم به شکل متأخر تحقق یافته است. دلیل تفاوت آشنایی ما با تکنیک و فلسفه غرب در این است، که سلطه و قهر تکنیک، هم راحت تر و سریع تر و هم گسترده تر و ملموس تر از سلطه و قهر فلسفه صورت می گیرد. فلسفه معمولاً به کندی و در لایه های پنهانی یک فرهنگ و جامعه، تکنیک به سرعت و در لایه های ظاهری و بیرونی آن نفوذ می کند.
۲) »حکومت ها و حاکمان« تا آن جا که استقلال، موقعیت و منافع آن ها زیر سؤال نمی رفت، خود مشتاق آشنایی با تکنیک غربی بوده اند، اما آن ها به وارد کردن فلسفه یک تمدن کمتر توجه داشته و حکم بدان کرده اند. به همین علت، اکثر طرح های اصلاحی تکنیکی در کشور ما توسط دیوان سالاران داده شده؛ دیوان سالاران روشن فکری که در پس زمینه فکری خود مخالف دربار بوده و از سر ناگزیری و ضرورتی که تشخیص داده بودند، وارد امور دیوانی شده و همواره هم از این که درباری نامیده شوند، فرار کرده اند. به رغم این،اکثر این طرح ها با مخالفت دربار و حاکمان روبه رو نمی شده، مگر این که منافع شخصی برخی از آن ها را تهدید و تحدید می کرده است.
۳) در برخی از حکومت ها، از جمله حکومت های خاندان پهلوی، به دلیل وابستگی سیاسی شان به کشورهای غربی (انگلیس و آمریکا) حتی اگر هم حاکمان، تقاضای وارد کردن تکنیک غربی را نداشتند، چنین کاری از جانب »دولت های سلطه گر« به آن ها تحمیل می شده است. این در حالی است که چنین تحمیلی را در مورد وارد کردن فلسفه غرب به کشور، سراغ نداریم؛ به ویژه این که اساساً دولت های ما به لحاظ تاریخی، زمانی وابسته سیاسی غرب شده بودند که در خود غرب، اعتبار فلسفه از آن حدّ و اندازه ای که در قرون ۱۸ و ۱۹ میلادی برخوردار بود، به مراتب تنزل پیدا کرده بود و حتی خود حاکمان سیاسی غرب هم گو این که چندان دغدغه صادر کردن آن را به کشورهای وابسته به خود نداشتند. متقابلاً رشد تکنیک در خود غرب به گونه ای پیش رفته بود که از حالت ابزار بودنش خارج شده و حتی جامعه غربی را نیز در به کارگیری خودش مجبو ر کرده بود؛ بر این اساس، اگر غربی ها خودشان هم می خواستند که تکنیک خود را صادر نکنند، چندان در این امر مختار نبودند.
۴) در حکومت های وابسته خاندان پهلوی نیز اشخاص تحصیل کرده، متدین و خدومی بودند که دغدغه خدمت به دین و ملت را داشته باشند و تا آن جا که برای آن ها میسور بود نیز در همین راستا انجام وظیفه می کردند، اما نکته این جاست که از آن جا که اصل »ساختار سیاسی فکری« این خاندان وابسته بود، انسان های مستقل و متدین حداکثر در یک مدار بسته و محدودی می توانستند خارج از اهداف آن ها عمل کنند و این محدودیت ها باعث می شد تا این گونه انسان های خدوم هرگز به خودباوری، استقلال کامل و بالندگی نرسند؛ زیرا آن ها هرگز مجالی برای آزمودن و امتحان قابلیت و توانایی های خود در مراحل پیش رفته تر را پیدا نمی ک
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 