پاورپوینت کامل نقد و بررسی نظریه حد وسط ارسطو ۹۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نقد و بررسی نظریه حد وسط ارسطو ۹۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نقد و بررسی نظریه حد وسط ارسطو ۹۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نقد و بررسی نظریه حد وسط ارسطو ۹۷ اسلاید در PowerPoint :

قسمت دوم

قاعده زرین اعتدال

اشاره:

در آغازین بخش این مطلب، ابتدا از واژه شناسی اخلاق در چهار بعد بررسی شد. سپس به جایگاه اخلاق فضیلت پرداخته شد و با تکیه بر نظریه حد وسط، حرکت گام به گام او در تعریف و تبیین فضیلت اخلاقی مورد توجه قرار گرفت. در این باره به اکتسابی بودن فضیلت و تفاوت آن با مهارت اشاره شد. در این شماره، برخی دیگر از ویژگی های فضیلت اخلاقی معرفی و در ادامه نیز به نقد و بررسی خواهد شد.

ه: فضیلت و عواطف

ارسطو با مطالب پیشین راه را برای تعریف فضیلت هموار می سازد. در ابتدا باید جنس فضیلت مشخص شود وسپس فصل ممیز آن تشخیص داده شود. در نفس، سه پدیدار وجود دارد: عواطف عاری از خرد، استعدادها،ملکات مربوط به سیرت.

به عقیده ارسطو، عواطف عاری از خرد عبارت اند از: میل، خشم، ترس، اعتماد کورکورانه، حسد، شادی،احساس دوستی، کینه، آرزو، هم چشمی، ترحم. و به سخن کوتاه، احساس هایی که با لذت و درد همراهند. آیا فضایل، عاطفه و احساس اند؟ ارسطو به چند دلیل، فضیلت را از زمره عواطف بیرون می داند:

۱. ما به سبب عواطف، نیک یا بد شمرده نمی شویم، بلکه به علت فضیلت و رذیلت نیک یا بد به شمار می آییم.علاوه بر آن، ما به سبب عواطف، ستوده یا سرزنش نمی شویم. برای مثال، مردم، کسی را به صرف ترسیدن یاخشمگین شدن نکوهش نمی کنند، بلکه شکل خاصی از خشمگین شدن یا ترسیدن را نکوهش می کنند.

۲. خشم و ترس (عواطف) بدون انتخاب و تصمیم قبلی به ما روی می آورند. در حالی که اعمال برآمده ازفضیلت همیشه مسبوق بر انتخاب و تصمیم قبلی اند یا دست کم عنصری از انتخاب و تصمیم با آنها همراه است.

۳. عواطف، آدمی را به حرکت می آورند، در حالی که در مورد فضیلت و رذیلت سخن از حرکت به میان نمی آیدبلکه اینها حالات راسخ آدمی شمرده می شوند.(۲۱)

مقصود ارسطو از دلیل سوم آن است که عواطف ثبات و نظم خاصی ندارند و در مواقع مختلف و بعضا بدون کنترل بر انسان غلبه می کنند و موجب تحرک او می شوند، در حالی که فضایل دارای ثبات و پایداری اند و اعمال برخاسته از آنان مشخص و معطوف به هدف است.

و: فضیلت و استعداد

پدیدار دوم نفس استعداد است، استعداد، آن توانایی است که ما به واسطه آن قادریم عواطف عاری از خرد را احساس کنیم، مثلاً خشمگین شویم، درد بکشیم، یا احساس ترحم کنیم.(۲۲)

فضایل و رذایل استعداد هم نیستند؛ زیرا ما به سبب دارا بودن استعدادِ این یا آن عاطفه، نیک یا بد شمرده نمی شویم و ستوده یا نکوهیده نمی شویم. هم چنین استعداد در وجود ما امری طبیعی است، در حالی که فضایل و رذایل، طبیعی و فطری نیستند.

ح: فضیلت و ملکه

ملکه استوار چیزی است که به وسیله آن می توانیم در برابر عواطف عاری از خرد، رفتار درست یا نادرست انجام دهیم. مثلاً در برابر هجوم، خشم رفتار ما وقتی نادرست است که خشم را خیلی شدید یا خیلی خفیف احساس کنیم و هنگامی درست است که آن را به طور معتدل احساس کنیم.

اگر فضیلت دو پدیدار دیگر نیست؛ پس باید ملکه باشد. و ملکه نیز حاصل پرورش استعداد از طریق به کارگیری راستین آن است.

تا این جا جنس فضیلت مشخص شد، حال باید روشن کرد، که این ملکه از چه نوعی
است.

ارسطو ابتدا یک تعریف از فضیلت ارائه می کند، که می توانیم آن را تعریف عام فضیلت، یا تعریف بر اساس کارکرد، عام نهیم: “هر فضیلتی، آن چیزی را که آن فضیلت، فضیلتِ آن است، بهتر می سازد و سبب می شود که آن چیز وظیفه خاص خود را به بهترین وجه انجام دهد. فضیلت چشم هم خود چشم را کامل می سازد و هم سبب می شود که چشم وظیفه خاص خود را به نحو کامل انجام دهد؛ زیرا که ما به سبب فضیلت چشم خوب می بینیم. فضیلت اسب نیز سبب می شود که هم خود اسب نیک باشد و هم در دویدن و حمل سوار و پایداری در برابردشمن توانا باشد. اگر فضیلت در مورد همه اشیا چنین است، پس فضیلت آدمی سبب می شود که هم خود آدمی نیک باشد و هم وظیفه خاص خود را به بهترین وجه ادا کند”.(۲۳)

ارسطو سپس گام در مسیر تعریف نهایی فضیلت اخلاقی می نهد و فصل ممیز آن ملکه ای را که جنس فضیلتِ اخلاقی است مشخص می کند: “در هر مقدار تقسیم پذیر بیشتر و کم تر وجود دارد، و یک حدّ وسط بین هر دوحد، یک حدّ وسط عینی یا حسابی به یک فاصله از دو طرف وجود دارد. اما یک حدّ وسطی “نسبت به ما” نیز وجود دارد، که در همه آدمیان یکی نیست، بلکه از فردی به فردی دیگر تفاوت دارد، مثلاً آن جا که ۱۰ زیاد است ودو کم، شش حد وسط است. این حدّ وسط عددی است، ولی حدّ وسط درست برای ما را نباید چنین حساب کرد؛ زیرا اگر برای کسی غذا به مقدار ده مینه زیاد است و به مقدار دو مینه کم است، استاد ورزش به سادگی غذا به مقدار شش مینه را برای اومعین نمی کند، چون این مقدار ممکن است هنوز هم برای آن کس زیاد یا کم باشد… بدین جهت استاد هر فن، حدّوسط را می جوید و از افراط و تفریط می پرهیزد؛ آن هم حدّ وسط درست را، نه حدّ وسط فی نفسه (عددی) را.”(۲۴)

ارسطو می گوید: اگر در هنر چنین است و در مورد هر اثر هنری نیک، می گوییم که نه چیزی از آن می توان کاست و نه چیزی می توان به آن افزود و مرادمان این است که هر افراط و تفریطی به نیکی اثر آسیب می رساند و حدّوسط نیکی آن را حفظ می کند، و هنرمند خوب همیشه در رعایت حدّ وسط می کوشد و اگر فضیلت از این حیث؛ مانند طبیعت، دقیق تر و بهتر از هر هنری اثر می بخشد، پس باید نتیجه بگیریم که فضیلت همیشه حدّوسط را هدف خود قرار می دهد.

ارسطو در این جا تصریح می کند که من در این سخن [توجه به حدّ وسط] به فضیلت اخلاقی نظر دارم؛ چرا که این فضیلت در حوزه عواطف و عمل اثر می بخشد و در این حوزه افراط و تفریط وجود دارد… فضایل با عواطف واعمال سروکار دارند و افراط در اینها عیب است و تفریط نکوهیدنی است، در حالی که حدّ وسط به هدف درست دست می یابد و ستوده می شود. و این دو یعنی دست یافتن به هدف درست و ستوده و ستوده شدنی خاصیت فضیلت اند.(۲۵)

با این توضیحات، ارسطو فضیلت را این گونه تعریف می کند: “فضیلت ملکه ای است که حدّ وسطی را انتخاب می کند که برای ما درست و با موازین عقلی سازگار است، با موازینی که مرد دارای حکمت عملی حدّ وسط را باتوجه به آنها معین می کند”.(۲۶)

آنچه در این تعریف حائز اهمیت است، این است که تعریف فضیلت اخلاقی مستلزم ارجاع به فضیلت عقلانی است.فضیلت اخلاقی فی نفسه کامل نیست. برای این که اخلاقا فاضل باشیم یا باید خود دارای حکمت عملی باشیم و یا خود برخوردار از آن را الگو بسازیم؛ زیرا برای انجام عمل درست، نیازمند فضیلت حکمت عملی هستیم تاحدّ وسط نسبت به ما را در موارد جزئی مشخص سازد و این که فضیلت اخلاقی حدّ وسط را هدف قرار می دهدو از افراط و تفریط به دور است، به تنهایی نمی تواند مشکلی را در عمل حل کند.

ج: تضاد فضیلت یا طرفین(۲۷)

حدّ وسط با طرفین آن و آن دو نیز با هم و با حدّ وسط به یک معنی ضدّ یکدیگرند. این سخنی است که ارسطو می گوید. هم چنان که، برابر در مقایسه با کوچک تر، بزرگ تر می نماید و در مقایسه با بزرگ تر، کوچک تر می نماید.

حالات حدّ وسط نیز در مقایسه با نقصان یا تفریط، افراط آمیز می نماید و در مقایسه با زیادت یا افراط، تفریط آمیز. از این رو، شجاع در مقایسه با ترسو بی پاک می نماید و در مقایسه با بی باک ترسو. گشاده دست درمقایسه با خسیس اسراف کننده است و در مقایسه با اسراف گر خسیس. بدین خاطر، نمایندگان هر یک از دوطرف افراط و تفریط حد وسط را از مکان درستش به سوی طرف دیگر می رانند. ترسویان شجاع را بی باک وبی باکان، شجاع را ترسو می خوانند و به همین قیاس در سجایا و ملکات دیگر.

حال سؤال این است که در این صورت، آیا شناخت حد وسط امکان پذیراست؟ گروهی به آن چه تمایل دارد حد وسط را در همان مسیر قرار می دهند و گروهی دیگر آن را در نقطه ای دیگر.(۲۸) در پاسخ باید گفت: سؤال کننده به تعریف فضیلت و نقش حکمت عملی در تشخیص حد وسط توجه نداشته است. آن که می تواند حد وسط دقیق را مشخص کند، مرد حکیم و دارای عقل عملی است، که در این صورت شخص با مراجعه و تقلید از او آرام آرام و با تمرین به حدی می رسد که خود نیز با دارا شدن عقل عمل امکان تشخیص حد وسط برایش میسور است، علاوه بر این، ارسطو در چند جای دیگر به این نکته مهم اشاره کرده است که ما انسان ها برده لذتیم و از هر آن چه ما را از لذت به دور بدارد در حذریم و ما در برابر لذت، قاضی بی طرف نیستیم؛ از این رو باید تا می توانیم خود را به طرفی سوق دهیم که به آن گرایش نداریم. آنان که ترسو یاخسیس هستند و در راه رسیدن به فضایل هیچ کوششی نکرده اند، طبیعی است که از شجاعت و بخشش لذتی نبرند و آن را بی باکی و اسراف کنندگی بدانند. از این رو، آنان باید در مسیر مخالف لذت خود حرکت کنند. لذت و الم دو ملاک برای آن است که بدانیم آیا شخص فضیلت مند است یا خیر.

ارسطو در ادامه مباحث اش می افزاید: رذایل متقابل فضیلت بیش از آن که با فضیلت در تضاد باشند با یکدیگر متضاداند: چون فاصله شان با یکدیگر بیشتر است تا فاصله آن دو از حد وسط. همان گونه که بزرگ دورتر از کوچک است تا از برابر، و کوچک دورتر از بزرگ است تا از برابر.

«کانت» این دیدگاه ارسطو را نقد کرده است؛ با این دلیل که تفاوت بین انگیزه اخلاقی و انگیزه های دیگر بزرگ تراست از تفاوت بین هر دو انگیزه دیگر، و به واقع، گذر از رذیلتی به رذیلتی بسیار آسان تر از گذر از رذیلتی به فضیلتی است. تقابل رذایل با یکدیگر فقط از جنبه بیرونی شان؛ یعنی در انجام یافتن چیزی به مثابه متضاد ملکات ذهنی شخص عمل کنند است، که بیشتر از تقابل آن ها با فضیلت است.(۲۹) دیوید راس این نقد را موجه می داند، اما به نظر می رسد که ارسطو نیز تقابل رذایل متقابل فضیلت با فضیلت و یا همدیگر را از جنبه بیرونی(۳۰) آن ها مد نظر داشته است و این، از ظاهر عبارات او در این بحث (تضاد فضیلت با طرفین) به دست می آید.

در پایان، ارسطو اضافه می کند: در برخی موارد به نظر می رسد که فضیلت به افراط یا تفریط نزدیک تر باشد تا به یکی دیگر از آن ها و علت آن را دو امر می داند.

۱. در مواردی ناشی از طبیعت خود شی ء است؛ شجاعت به گونه ای است که با بی باکی بیشتر شباهت دارد تا بزدلی، در این صورت مایلیم شجاعت را در مقابل ترسویی بدانیم تا این که متضاد بی باکی در نظر داشته باشیم.

۲. گاهی هم علت ناشی از علاقه انگیزه فضیلت به یکی از دو طرف بیشتر از دیگری شباهت ندارد، اما این ماییم که به یکی از طرفین گرایش بیشتری داریم و به تبع آن فضیلت را با طرف دیگر در تقابل می دانیم تا طرفی که خود متمایل به آن هستیم.(۳۰)

ارسطو در فصل بعدی ضمن توجه به این امر که تشخیص حد وسط مشکل است، همچنان که اسراف کردن وپول خرج کردن آسان است، اما تشخیص این که پول را به که باید داد و چه مقدار باید داد و چه موقع باید داد مشکل است، نتیجه عملی از مباحث قبل می گیرد، که عبارتند از:

۱. باید بیشتر مراقب رذیلتی باشیم که با فضیلت مربوط تضاد بیشتری دارد.

۲. باید مراقب رذیلتی که تمایل بیشتری به آن داریم باشیم.(۳۱) و ملاک تشخیص هم لذت و دردی است که ادراک می کنیم. باید بکوشیم تا خود را بر خلاف طرفی که به آن گرایش داریم بکشانیم؛ زیرا ما در مورد لذت قاضی بی طرفی نیستیم.

در جمع بندی مطالب ارسطو در باره فضیلت اخلاقی می توان گفت، که فضیلت اخلاقی، هنر، استعداد و عاطفه نیست، بلکه ملکه نفسانی است، که حد وسط (نسبی) را در عواطف و اعمال انتخاب می کند، به گونه ای که با موازینی که مرد حکیم تعیین می کند سازگار است.

آنچه در تعریف ارسطو از فضیلت اخلاقی مهم است، مقصود او از حد وسط است. ارسطو از دو حد وسط سخن گفته است: حد وسط عینی یا ریاضی، و حد وسط ریاضی. آنچه در تعریف مقصود است حد وسط نسبی است، که از شخصی به شخص دیگر و از موقعیتی به موقعیتی دیگر فرق می کند. عدم توجه به این مسأله باعث شده تا به این نظریه اشکال بگیرند و آن را در تعریف فضایل ناکام جلوه دهند، که در فصل آتی به نقدهایی که به این نظریه وارد کرده اند پرداخته و آنها را بررسی می کنیم.

فصل سوم

نقد قاعده حد وسط وبررسی نقد

نظریه اعتدال ارسطویی گذشته از شهرت فراگیرش – چنانکه ارسطو در اخلاق به همین نظریه شهره است – با نقدهایی نیز روبرو بوده، که این نقدها برخی به ماهیت و تصور پذیری صحیح حد وسط، برخی به انکار عمومیت وجود خارجی حد وسط و برخی نیز به کلیت آن برمی گردد. البته جای دادن همه اشکال ها به این سه شق در برخی موارد با مسامحه همراه است، که در ذیل به این نقدها و اشکال ها اشاره خواهیم کرد.

الف: نقد ماهیت حد وسط

۱. در نظریه ارسطو، حد وسط دائما نسبت به حد افراط، در مرتبه نقص و تفریط قرار دارد و از طرف دیگر، در مقایسه با حد تفریط، افراط خواهد بود. حال سؤال این است که چنین چیزی چگونه محقق می شود؟

به عبارت دیگر، چگونه ممکن است که دو صفت متعارض در مصداق واحد؛ یعنی حد وسط تحقق یابد و جمع شود و چگونه ممکن است حد وسط، علی رغم تعارضی که در آن وجود دارد فضیلت باشد؟ به خصوص هنگامی که دو متضاد را، چنان که در منطق ارسطو متضادین را معرفی می کند، در طرفی بدانیم که بین آن نهایت بُعد وجود دارد؟ و چگونه می توانیم بگوییم: حد وسط در بالاترین درجه نسبت به طرفین قرار دارد و حال آنکه نگاه ما به حد وسط یک نگاه ریاضی وار است؟ پس در واقع راه نجات از این معضل آن است که بگوییم: تضاد منطقی غیر از تضاد اخلاقی است. در نتیجه حد وسط در حوزه اخلاق آن درجه و مرتبه ای نیست که در آن نسبت به کمال نقص و نسبت به نقص افراطی وجود داشته باشد، بلکه نهایت برتری و درجه اولی است.

ناقد خود جواب می دهد که این گونه تخلص، مطلقا مشکل را حل نمی کند؛ چرا که این در حقیقت یک تخلص لفظی است و مشکلی را حل نمی کند. یا باید حد وسط را به همان معنای معروف؛ یعنی حد وسط ریاضی بدانیم یا به معنای دیگری که در این صورت هر اسمی که بخواهیم می توانیم بر آن بگذاریم. اما حد وسط به این معنا که ارسطو می گوید، که در قله و اوج است؛ یعنی طرف برتری که دارای بزرگ ترین درجه است.(۳۲)

۲. تا آن جا که فضیلت مستلزم شدت معین از احساس، یا مستلزم صرف مقدار معینی از صرف هزینه یا مانند آن است، توصیف آن به عنوان حد اعتدال تا اندازه ای درست است، اما زمان، هدف و شیوه نیز باید درست باشند و کوشش ارسطو برای اطلاق مفهومی کمی، مانند حد وسط، بر این عناصر در کنش درست به هیچ رو موفقیت آمیز نیست.(۳۳)

پاسخ نقد

در رابطه با تناقض و تعارض در ماهیت حد وسط باید گفت: ارسطو آن گاه که می گوید: حد وسط، افراط نسبت به حد تفریط، و تفریط نسبت به حد افراط است، در نتیجه با آن دو در تضاد است. در حقیقت تعارضی در ماهیت حد وسط وجود ندارد؛ چرا که حیث ها مختلف است. به تعبیر دیگر، مقیس علیه و طرف نسبت متعدد و متفاوت است. اگر حد وسط را با طرف افراط مقایسه کنیم، در تعبیر و بازتاب زبانی آن را تفریط و اگر آن را باطرف تفریط مقایسه کنیم، آن افراط را بهتر می خوانیم که در این صورت دو ملاک و دو نسبت وجود دارد، نه یک ملاک وی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.