پاورپوینت کامل در ستایش خورشید ۳۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل در ستایش خورشید ۳۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل در ستایش خورشید ۳۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل در ستایش خورشید ۳۱ اسلاید در PowerPoint :
حکیم زلالی خوانساری
نظرِ هر که از علی دورست
گر بُوَد دیده یقین، کورست
هست در چاشنی گهِ افواه
لذّت دین، علی ولی اللّه
هر که زو برکنار می آید
می رود تار و مار می آید
مولدش بر حرَم چو پهلو زد
کعبه از ناز چار زانو زد
شور محشر، غبار شبرنگش
برق، گامی زجلوه لنگش
مردمان در حسد هزار فن اند
دشمنِ جانِ صاحبِ سخن اند
لب شان عیب را محک باشد
چشم شان خالی از نمک باشد
دست در خون اهل درد زنند
بر دمِ گرم و اشک سرد زنند
سرشان گیر تا به کار کنند
حک و اصلاح ذوالفقار کنند
صدقه ده؛ حلقه ای زچین کمند
دست بیداد روزگار بیند
برق شمشیر ناز و اشک نیاز
هر دو در چشم اعتبار گداز
جام اسکندری نگون گردان
عکس ها را اضافه خون گردان
دورم از گرد بادِ خاک درت
گشتن هر نفس به گرد سرت
سرمه چشم اعتبارم کن
بر هوای نجف غبارم کن
زبان زنجره(بخشی از مثنوی)
احمد عزیزی
آب و رنگ باغِ آب و گِل علی ست
صورت آیینه ی کامل علی ست
نور خالص، روح مطلق مرتضی
معنی لفظ اناالحق مرتضی
هی درآ! حیدر که نور مه تویی
تیغ لا در چنگ الا اللّه تویی
یا علی! از نفس دون ما را بزن
ذوالفقاری از درون ما را بزن
خلق را یارای سراللّه نیست
هیچ کس از قعر تو آگاه نیست
چون زمین از غربتت آگاه شد
قطره ای از وی چکید و ماه شد
با تو هستم، ای ابدبانِ ازل
شیرمرد بیشه های لم یزل
ای عقابِ کوه اللّه الصّمد
از تو این گنجشک می خواهد مدد
می زند پیشانی ام برق سجود
چون ترا می خوانم از عمق وجود
ای هوای تشنگی باران ببار!
ای بشارت! بر گنهکاران ببار!
صوفیان خاک رهت را می خرند
عارفان از نام تو گل می برند
ای گریبان حقیقت چاک تو
آسمان سرگشته ی ادراک تو
از ازل تا نقش حورالعین بود
عکس تو در قابی از قوسین بود
بی تو ما غربت کش دردیم و بس
وارث ده قرن ناوردیم و بس
بی تو گل ها دست خود را می برند
شیعیانت در زمین می پژمرند
تا تو بودی باغ سلمان باز بود
دامن صحرا ابوذر ساز بود
بی تو از ذهن زمین گل دور شد
چشمه سبز عدالت کور شد
ناله کن حیدر شب چاه است این
شیر یزدان! عصر روباه است این
بعد تو باید به حسرت زار زار
خون بگرید بر سر تو ذوالفقار
یا علی! تو محوِ مطلق بوده ای
با تو حق بود و تو با حق بوده ای
از تو هر شب چشم حیرانی ترست
قدسیان را ذکر حیدر…حیدر است
دو غزل
قربان ولیئی
۱
ای سلسله در سلسله در سلسله مویت
وی آینه در آینه در آینه رویت
چشمان تو، چشمان تو، چشمان تو، هُو هُو
حق حق، چه بگویم، چه من از این همه اویت؟
زیبایی سکرآورِ ربّانی آفاق
بی شبهه شرابی تو و افلاک سبویت
هر سبز که از خاک برآید، کلماتت
در چاه فروریخته اسرار مگویت
ای زمزمه هر شب تنهایی جبریل
وی زمزم آواز خداوند گلویت
دریایی و هر چشمه به ژرفای تو جاری
فردایی و هر لحظه شتابنده به سویت
۲
تا ابد هستی و حیران تو هستند همه
خیره در جان درخشان تو هستند همه
از نهان گاه ازل تا به فراسوی ابد
غرق امواج خروشان تو، هستند همه
پاره ای از دل ربّانی تو خورشید است
اختران پرتو چشمان تو هستند همه
هر نسیمی که گذشت از تو مسیحایی گشت
زنده از زندگی جانِ تو هستند همه
وحی جاری شده در رگ رگ هستی، هستی
عارفان قاری قرآن «تو» هستند همه
می وزد نام تو و عقل به خون می غلتد
تیغ توحیدی و قربان تو هستند همه
در تو هر کس که سفر کرد، خطر کرد، خطر
کاشفان تو شهیدان تو هستند همه
هیچ کس نیمه پنهان تو را درک نکرد
گیج آفاق نمایان تو هستند همه
شراب جنون
محمد علی مجاهدی
امشب بیا و صفا کن، ای چشم دریادل من
اشکی بریز و رها کن، از دست غم ها دل من
با شمع محفل چه حاجت؟ جایی که از سوز محنت
در بزم اهل محبت، سوزد سراپا دل من
مست از شراب جنون شد، جام لبالب زخون شد
از دیده ی من برون شد، زد سر به صحرا دل من
جام مرا پر کن از می، کم گو حدیث جم و کی
ناکرده راه غمش طی، افتادی از پا دل من
دل را به غم مبتلا کن، در چنگ محنت رها کن
تا می توانی جفا کن؛ خون کن، خدا را دل من
هر چند دورم زکویت، در دل کنم جستجویت
محو تماشای رویت، آیینه آسا دل من
گاهی سراغ دلم کن، روشن چراغ دلم کن
فارغ زدلم کن، بنشین دمی با دل من
عشق تواَم کرده فانی، مست از می جاودانی
پوید ره لامکانی، پنهان و پیدا دل من
آشفته حال و پریشم، غافل زاحوال خویشم
درویشم و فقر کیشم، سرگرم مولا دل من
تا چشم من محو او شد، با وجه حق روبرو شد
یاحق زد و محو هو شد، زد پرده بالا دل من
پروانه عشق او دل، او را کند جستجو دل
دارد بسی گفتگو دل، رسوای رسوا دل من
مولای عشق
پرویز بیگی جیب آبادی
علی را وصف در باور نیاید
زبان هرگز ز وصفش برنیاید
علی ترکیبی از زیباترین هاست
علی تلفیقی از شیواترین هاست
علی با درد غربت آشنا بود
علی تنهاترین مرد خدا بود
علی در آستین دست خدا داشت
قدم در آستان کبریا داشت
نوای عشق از نای علی بود
اذان سرخ آوای علی بود
شهادت از وجودش آبرو یافت
شهادت هر چه را دارد از او یافت
علی سوز و گدازی جاودانه است
علی راز و نیازی عاشقانه است
تپش در سینه اش حرفی دگر داشت
حدیث خوردن خون جگر داشت
شگفتا عشق از او وام گیرد
محبّت آید و الهام گیرد
من او را دیده ام در بی کران ها
فراتر از تمام کهکشان ها
من او را دیده ام در فصل مهتاب
درون خانه مهتابی آب
علی را از گِل «لا» آفریدند
برای عشق مول
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 