پاورپوینت کامل عقلانیت جمعی جامعه مدنی، نگاه شهروندمحور و آرامش معرفتی ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل عقلانیت جمعی جامعه مدنی، نگاه شهروندمحور و آرامش معرفتی ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل عقلانیت جمعی جامعه مدنی، نگاه شهروندمحور و آرامش معرفتی ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل عقلانیت جمعی جامعه مدنی، نگاه شهروندمحور و آرامش معرفتی ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint :

گفت وگو با دکتر حمید احمدی کارشناس مطالعات منطقه ای و استاد دانشگاه تهران در باره تحولات اخیر منطقه

گفت وگو از: فرید مفیدی

– هر رویداد تازه ای نتیجه و برآیند عواملی است که از گذشته ها جریان داشته و مرحله کنونی و حال را رقم زده است. از این رو، در تحلیل رویدادها می بایست به گذشته ها مراجعه کرد و پیش زمینه ها را مطالعه کرد تا به ماهیت و کیفیت رویدادها پی برد. بی شک، حوادث ماه های اخیر در منطقه خاورمیانه نیز دارای پیش زمینه هایی است که مطالعه آن به درک بهتر و واقعی تر تحولات کمک خواهد کرد. بنابراین، گفتگویمان را از بررسی ماهیت، بسترها و زمینه هایی که منجر به وجود آمدن نیروهای اجتماعی محرک، دارای اثر و قوت گرفتن آنها شده، آغاز می کنیم. خواهش می کنم بفرمایید:

ج – تحولات اخیر ریشه در دگرگونی های گذشته و آن چه که طی یک قرن اخیر در منطقه خاورمیانه حاکم بوده، دارد و خواسته عمومی خاورمیانه، توسعه اقتصادی و سیاسی این منطقه بوده است. یعنی در درجه اول، توسعه و نوسازی جوامع و در درجه دوم، در بخش هایی از خاورمیانه مثل جهان عرب خواسته های دیگری هم نظیر خواسته های وحدت گرایانه عربی یا همگرایی عربی مطرح بوده که اصولاً یکی از آرمان های ناسیونالیزم عربی و بیداری عربی بوده است. این خواسته نوسازی، نوسازی به مفهوم فراگیر آن، یعنی چه توسعه سیاسی و چه اقتصادی که در دستور کار بوده،در قرن گذشته یک بحث اساسی بوده است. در قرن بیستم عمدتاً دیدگاه نخبه گرایانه حاکم بوده، یعنی این که رهبران سیاسی بیایند و این را به دست بگیرند. نخبگان سیاسی منطقه که عمدتاً ناسیونالیست ها بودند و بعد گروه های اسلامی و دیگران، اینها مدعی بودند که مهندسی بحث توسعه را در پیش بگیرند. در واقع، چون بحث جهان عرب است، این تحولات اخیر را من به عنوان موج سوم بیداری عربی از آن یاد کرده ام و این دیدگاه خاص مورد نظر من است که معتقدم ما سه موج بیداری عرب داشتیم. یکی موج اول بود که از نیمه دوم قرن ۱۹ شروع شد و تا پایان جنگ جهانی اول حاکم بود که بیداری قوم عرب بود و هدفشان این بود که اعراب منطقه در برابر عثمانی، قدرت را به دست داشته باشند. در عین حال آرمانِ یگانگی عرب یا همگرایی عرب هم در بطن این قضیه وجود داشت. موج دوم بیداری عربی تقریباً از دهه ۵۰ میلادی به دلیل سرخوردگی ناشی از موج اول که به هدف های خودش یعنی نوسازی اقتصادی و توسعه سیاسی نرسید، شروع شد. در عین حال که در این موج، بحث مسائل بین المللی هم مطرح و منطقه درگیر مسائل فرامنطقه ای شد. یعنی در ارتباطات بین قدرت های بزرگ مثل بریتانیا و ایالات متحده و دیگران، بحث وابستگی مطرح شد. پس از موج اول بیداری عرب که به پیروزی رسید، همه امیدوار بودند که از ۱۹۲۰ به بعد، این یگانگی عربی و توسعه اقتصادی و سیاسی محقق شود؛ اما حدود سه دهه (دهه ۲۰، ۳۰، ۴۰) و پنج سال از دهه ۵۰ گذشت و ارمغانی به دست نیامد. نه توسعه اقتصادی پیش آمد، نه یگانگی عرب تحقق پیدا کرد و نه توسعه سیاسی پیش آمد. در این دوره، ما شاهد حضور رژیم های اقتدارگرایی هستیم که تحت تأثیر جنگ سرد بودند. خوب در عین حال تحولات دیگری پیش آمد که بحران فلسطین و ورود صهیونیزم به منطقه بود و این مسأله، همه چیز را تحت الشعاع خودش قرار داد. یعنی به نظر می رسد که کشمکش اعراب و اسرائیل، موج دوم بیداری را قربانی کرد. به مدت بیش از ۶۰ تا ۷۰ سال آرمان های منطقه ای و نوسازی در جهان عرب و به طورکلی موج بیداری را تحت تأثیر خود قرار دارد و درواقع، جهان عرب را درگیر این ساخت که چگونه با این پدیده خارجی که مقابله کند.

– یعنی شما معتقدید که پدیده یا بحران فلسطین به طور سیستماتیک، پروژه ای مرتبط با این قضیه بود؟ یعنی در واقع یک مانعی بود که خلق شد تا این توسعه سیاسی و اقتصادی (را که اتفاق هم نیفتاد) کاملاً ریشه کن کند؟

ج – نه این دیدگاه، یک دیدگاه کلاسیک توطئه آمیز و همان دیدگاهی است که امروز زیر سؤال رفته است. این طور نبود که هدف این باشد که از طریق یک نقشه از قبل از طراحی شده، به وحدت عربی نرسند و به خصوص در رابطه با بحث های عربی – اسرائیلی، معتقدم که مهندسی قضیه این نبود که برنامه یا توطئه ای باشد که جلو وحدت جهان عرب را بگیرند یا مثلاً پدیده یهود را به منطقه بکشند. نه این طور نبود، پدیده یهود یک پدیده خاص خودش بود که ریشه و سابقه خاص خودش را دارد. اگرچه جنبش صهیونیستی به دنبال کسب حمایت های خارجی بوده و موفق هم شده بود، اما به مفهوم این نیست که خارجی ها این پدیده را خلق کردند تا جلو وحدت عرب را بگیرند، این افسانه ای بیش نیست. این مسأله داخل منطقه بود که ناشی از تحولات جامعه یهود و مسائل اروپا بود و آنها به هرحال تصمیم گرفته بودند بنا به دلایلی به فلسطین بیایند و بازیگران منطقه جهانی هم براساس منافع خودشان (منافع مقطعی یا درازمدت)، به اینها کمک می کردند. به هرحال، این پدیده آمد و منطقه را هم تحت تأثیر خود قرار داد. به خصوص، موج دوم بیداری عربی که بیشتر ایدئولوژی پان عربیزم و پان اسلامیزم بود، به نوعی در این قضیه نقش اساسی را بازی می کرد. اینها آمدند در واقع میراث موج اول را زیر سؤال بردند و گفتند که علت اصلی این عدم تحقق اهداف موردنظر، این بوده که امپریالیزم وارد منطقه شده و این که امپریالیزم مانع توسعه است. همان دیدگاه کلان نخبه گرایانه که یک مقدار توطئه محور و و یک مقدار آن هم البته واقعیت داشت. بنابراین، هدف اصلی موج دوم بیداری که موج رادیکالیزم عربی و کاملاً نخبه گرایانه تر از موج قبلی است، مبارزه با امپریالیزم و اذناب امپریالیزم بود که همان صهیونیزم و در عین حال رژیم های منطقه ای وابسته بود و بر همین اساس یک بازی جدیدی شروع شد و نخبگانی آمدند که داعیه انقلابیگری داشتند، ایدئولوژیک بودند و مسلح به ایدئولوژی های نوینی چون ایدئولوژی های ناسیونالیستی و چپ یا ترکیبی از هر دو بودند و دشمن را دو نوع می دانستند: دشمن خارجی که در منطقه نفوذ کرده و عوامل داخلی. این است که از دهه ۵۰ به بعد، این موج با ظهور عبدالناصر شروع شد و حرکت ها و کودتاهای متعددی(درحدود ۱۰-۱۵ کودتا) در کشورهای عربی به پیروی از ناصر رخ داد. از اواخر دهه ۶۰ تقریباً کل منطقه گرایش چپ پیدا کرد، جز عربستان سعودی و اردن و مراکش که اکثراً پان عربیسم بودند و هدف شان، نابودی امپریالیزم استعمار آمریکا و صهیونیزم و عوامل داخلی اشان بود و لذا به ایران و عربستان به عنوان عوامل داخلی آنها نگاه می کردند و به آنها بدبین بودند.

– هنوز رگه های ایدئولوژی اسلامی در اینجا دیده نمی شود؟ در قرائت شما از پیدایش و شکل گیری موج اول و دوم بیداری عربی، این ایدئولوژی اسلامی کجا و در چه مقطعی مطرح می شود؟

ج – ایدئولوژی اسلامی درجه اپوزیسون است؛ اما دیدگاه اینها هم همین است. یعنی در این زمینه فرقی ندارند. یک اشتراکات کلی به هم دارند. این که امپریالیزم، استکبار و استعمار جهانی دارد اینها را شکل می دهد. یعنی اینها عبدالناصر را عامل دست اتحاد جماهیر شوروی می دانند؛ در حالی که ناصر مستقل بود. او خودش هم چنین دیدگاهی داشت. آنها معتقد بودند حیات کل منطقه را امپریالیزم غرب شکل داده، رادیکالیزم های اسلامی معتقد بودند کل منطقه را رادیکالیزم شرق و غرب شکل داده، یعنی به لحاظ دیدگاه های کلان منطقه ای و بین المللی با هم اشتراک نظر داشتند و این به این دلیل است که هر دو گروه، یک نظم انقلابی مدنظرشان بود و آن، پیشنهاد مبارزه با امپریالیزم و استکبار بود که می گفتند این راه، راهی است که جواب می دهد. یعنی اگر ما به مبارزه با امپریالیزم خارجی و عوامل داخلی آن برویم، موفق خواهیم شد. این است که در این دوره ناسیونالیست ها موفق شدند رژیم برقرار کنند اما اسلام گراها در حالت اپوزسیون بودند و سرکوب می شدند ولی دیدگاهشان همین بود. البته آنها بعضی جاها هم برنده و از طریق انقلاب ها پیروز شدند، اما مسأله ای که رخ داد، این بود که چون این نگاه هم، نگاه توطئه آمیزی بود و در واقع، یک نوع ایدئولوژی معطوف به قدرت داشت، باز هم به اهداف کلان خود نرسیدند ولذا نه نوسازی شکل گرفت و نه توسعه و تحول اقتصادی دیده شد.

– یعنی اگر توسعه ای هم شکل می گرفت، توسعه ای اساساً وابسته بود و نمی توانست رهایی مورد نظر حرکت ها و آرمان های منطقه را تأمین کند. به عبارتی محصول این ایدئولوژی هر چه بود، باز به دلیل آن که توسعه ای وابسته و در چارچوب وابستگی بود، به طور مؤثر نمی توانست در پیشبرد آرمان ها تأثیر داشته باشد؟

ج – البته توسعه اقتصادی هم که مطرح می کردند، آرمان توسعه سوسیالیستی و سوسیالیزم عربی بود. مثل تقسیم زمین بین کشاورزان و مصادره اموال و کارخانه ها و مبارزه با سرمایه داری یا همان حرف هایی که گفتمان انقلابی حاکم جهانی بود. این کارها را کردند اما نه تنها توسعه ای پیش نیامد؛ بلکه جامعه به لحاظ اقتصادی پسرفت داشت، وابستگی اقتصادی اش بیشتر شد و رژیم های اقتدارگرایی روی کار آمدند که به بهانه مبارزه با امپریالیزم خودشان حیات اجتماعی را بستند و نیروهای اجتماعی را سرکوب کردند و رژیم های نخبه گرایان نظامی و طبقه جدیدی از نظامیان که حیات سیاسی – اجتماعی و ثروت اقتصادی در دستشان بود، به نام مبارزه با صهیونیزم و وحدت عربی در واقع نضج گرفتند و نتیجه این شد که اولاً اسرائیل سر جای خود ماند، یعنی قوی تر از قبل شد و موازنه قوا را به هم زد و ثانیاً توسعه اقتصادی هم اصلاً پیش نیامد. مصر به حالت فلاکت باری افتاد. کشورهای سوسیالیستی عربی هر کدام چنین وضعیتی را در پیش گرفتند و آزادی های سیاسی هم که اصلاً وجود نداشت. اینها همه زمینه ساز موج سوم بیداری عربی بود که تقریباً از دهه ۱۹۸۰ آثار آن پیدا شد. زمانی که نسلی پیدا شد که دیگر به این شعارها باور نداشت و می گفت که این بیداری عرب که نام انقلاب عربی روی آن گذاشتند، در واقع به ضرر توده های عرب تمام شد و منجر به استقرار رژیم های دیکتاتوری و به حاشیه راندن آزادی های اجتماعی و نیروهای اجتماعی و نخبه گرایان شد.

– این تغییر دیدگاه چگونه پیش آمد؟ در اثر ظهور نسل جدیدی از نخبگان بود و در واقع، نسلی از نخبگان جدید به وجود آمدند که این گونه نگرش داشتند؟ یا مجموعه تحلیل ها به آن سمت رفت که همان نخبگان پیشین دچار تغییر نگرش شدند؟

ج – البته تحولات جهانی مثل موج جامعه مدنی اروپای شرقی یا برخی از تحولات که آمریکای لاتین را دربرگرفت و بحث های جامعه مدنی که دامنه آن به خاور میانه کشیده شد، در این تحول دیدگاه ها نقش داشت. حتی موجی هم در بین نخبگان اقتدارگرا مثل مبارک، شاه حسین و… ایجاد کرد و آنها سعی کردند از بالا هدایت کنند؛ اما دیدند که خطرناک است و لذا جلو آن را گرفتند. به هرحال، مجموعه این عوامل زمینه ساز این بیداری بود، ولی نسل جدید که تجربه جدید، تحصیلات جدید و نگاه جدید داشت، به عرصه آمده بود و این نسل، گذشته را نگاه می کرد، می دید که میراث درخشانی نبوده، میراث ناصریسم و بعثیسم و… میراثی بود که نتیجه آن، عقب ماندگی اقتصادی و سرکوب و اقتدار سیاسی بود.

– در واقع دیدگاه این نسل جدید، در راستای نقد آن دو موج بود و می توانیم بگوییم از این مقطع به بعد ما منتقدانی را داشتیم که نگاه مثبتی به دو موج قبلی نداشتند و به طور کلی آن را جریانی عقیم و ناکام تحلیل می کردند و علی القاعده می بایست راهبرد جدیدی را مطرح می کردند. این راهبرد جدید چه بود؟

ج – موج سوم بیداری عربی به این معتقد بود که دیگر باید سرنوشت جامعه به دست مردم، جامعه مدنی و نیروهای اجتماعی باشد. اینجا بود که بحث دموکراسی و همان بحث دموکراسی خواهی مورد نظر لیبرالیزم، البته لیبرالیزم نه به مفهوم فلسفی، بلکه منظور همان فضای باز سیاسی، وارد منطقه شد و نیروهای اجتماعی در تعقیب این فضا برآمدند و به دنبال این جریان ها بودند. تقریباً یک دوره ده ساله اینها سرکوب شدند؛ اما بعد از جنگ سرد، به خصوص دهه ۹۰ این جریان در اثر جهانی شدن و موج پدیده های جدید تقویت شد.

– سقوط شرق هم تأثیرگذار بود و آن پشتوانه حرکت های چپ گرایانه را دیگر نداشتیم. بنابراین، دیدگاه های مبتنی بر لیبرالیزم دموکراسی خواه بهتر می توانست جای خود را بازکند چون مشکل خلأ تئوریک خود را، اگرچه به طور ناپایدار، ظاهراً حل کرده بود.

ج – بله سقوط شرق هم مؤثر بود. به همین دلیل، اوایل دهه نود مباحث جامعه مدنی، کنفرانس ها و نشریاتی با این محتوا شکل می گیرد و تعبیر جدیدی به نام ناسیونالیزم عرب مردمی و دموکراتیک که شعار آن دموکراسی است، به وجود می آید. این جریان دیگر شعارش مبارزه با امپریالیزم و صهیونیزم نیست.

– نمی توانست باشد. چون در این برهه، پرونده چپ در تمامی گرایش های آن به طورکلی بسته شد.

ج – بله چپ ایدئولوژیک و حتی چپ اسلامی هم پرونده اش بسته شد و حتی نسبت به ایران هم نگاهی ناشی از سرخوردگی داشتند و کم کم اسلام معتدل که جنبه های اصلاحی داشت، رشد کرد و در حرکت هایی مثل اخوان المسلمین و حرکت های اصلاح طلبانه شکل گرفت و ریشه دواند. در واقع، پایان ایدئولوژی در منطقه بود. حوادثی مثل ۱۱ سپتامبر و مسأله افغانستان و عراق و… کمک کرد. از همه مهم تر این بود که نسل جدیدی که به وجود آمده، دیگر گفتمان های قبلی را قبول ندارد و معتقد است که بوی کهنگی دارد زیرا با پوست و خون خود این را درک می کند؛ نسلی که مدتی در دهه ۹۰ (در دهه نخست قرن ۲۱) صدای آن را سرکوب کرده بودند. به هرحال، در سال های اخیر تحولات پشت سر هم رخ داد و خواسته ها هم خیلی آشکار بود. این که نسل جدید خواسته های ماوراءالطبیعی، خواسته های آرمان گرایانه ندارند، دنبال استقرار رژیم های آنچنانی بی طبقه نیستند و حتی مسائل دیگری هم به نوعی به حاشیه رفته (بحث هایی مثل صهیونیزم و…) نه این که فراموش شود. به این معنی که در دوره دوم موج بیداری، شعاری مطرح شد که راه وحدت عربی از طریق مبارزه با صهیونیزم و امپریالیزم می گذرد. حال شعار برعکس شده که راه وحدت عربی از وحدت عربی می گذرد، مردم باید درباره وحدت عربی اقدام کنند و اگر رژیم های مردمی سرکار بیایند، تکلیف همه تعیین می شود، به مسأله فلسطین بهتر می شود پرداخت. مسأله صهیونیزم، استعمار و امپریالیسم و غیره هم همین طور است. اما در درجه اول، سد بزرگ نیروهای اقتدارگرای منطقه ای، امپریالیزم و صهیونیزم و نیروهای خارجی است.

– در فضای موج دوم که حالت سرخوردگی از موج اول وجود دارد، بحث مبارزه مطرح شد و گفتند که می خواهیم از طریق مبارزه با امپریالیزم به دنبال توسعه باشیم اما ظاهراً بعد از دهه ۱۹۸۰ و در آستانه موج سوم ما افول این ایدئولوژی را داریم. درست در یک مقطعی که انقلاب ایران که خودش یک خیزش ایدئولوژیک است، مطرح می شود. آیا می توان این طور تحلیل کرد که انقلاب ایران به دلیل آنکه انقلابی علیه استعمار خارجی و اساساً ضد امپریالیسم بود، پیدایش موج سوم را به تعویق انداخت. آیا این تحلیل، درست است؟

ج – البته انقلاب ایران در سال ۱۹۷۹ روی داد و آن موقع موج سوم به آن مفهوم شروع نشده بود. موج سوم از اواسط دهه ۱۹۸۰ شروع شد و نمی توان گفت که به تعویق انداخت. حتی بارقه ی امیدی بود برای نیروهای اپوزیسیون اسلامی، پان عربیسم و پان اسلامیزم که با هم رقیب بودند و هر دو دارای ایدئولوژی فرامنطقه ای بودند و نگاه ماکرو داشتند. این نبود که بگویند ما بیاییم و به جامعه خودمان بپردازیم و آن را آباد کنیم و الگو درست کنیم؛ بلکه معتقد بودند حرکتی که ما شروع کردیم، متعلق به کل منطقه است. ناصریسم و بعثیسم این طور نگاه می کردند و انقلاب اسلامی هم همین طور نگاه می کرد. یعنی معتقد بودند که ما خیرالموجودین هستیم و همه باید این الگو را از ما بگیرند و شعارها هم همان مبارزه با امپریالیزم و استکبار جهانی و… بود و اینها همه پیوند خاصی با هم داشتند. این بود که موفق نمی شد، چون سد ایجاد می شد، چون نظام جهانی نوین یک نظام منسجم است و نمی توان نیروهای چالشگری مثل ناصریسم و بعثیسم و انقلاب اسلامی که برخی به عنوان خمینیسم از آن نام بردند، نظام جهانی را به چالش می طلبیدند و قدرت های جهانی توانست آنها را مهار کند و به همان شکلی که ناصرنیسم و بعثیسم چالشبرانگیز شد، انقلاب اسلامی هم نظام جهانی را به چالش طلبید و همان شعارها را داشت، اما با رنگ و بوی اسلامی. بنابراین، می شود گفت که در دهه اول انقلاب که دهه ۸۰ بود، کشمکش هایی در منطقه به وجود آمد و این مسأله باعث شد که همدیگر را تقویت کردند. آن نخبگان قدیم که میراث بر پان عربیسم بودند، در برابر این پدیده، یعنی انقلاب ایران، “دگر” آن شدند، چون ایران در دوره قبل از انقلاب وابسته به امپریالیسم و دشمن عراق قلمداد می شد، اما بعداً تغییر موضع دادند. درست است که در ایران انقلاب رخ داد و نفوذ در منطقه دارد، اما نخبگان به آن به شکل یک توطئه نگاه می کنند و نخبگان اجماع هم پیدا کردند. در اینجا رادیکال ها و میانه روها همه یک نگاه پیدا کردند و دست به دست هم دادند. یعنی رژیم عربستان و مبارک و اردن که با هم رقیب بودند، دست به دست هم دادند و یک کشمکش منطقه ای تحت تأثیر انقلاب ایران ایجاد شد. باز نتیجه همین بود. یعنی چون شعارها یکی بود، کل این پدیده هم منجر به سرخوردگی شد. تحت تأثیر انقلاب ایران گروه های رادیکال اسلامی مانند جنبش های جهاد، جماعه الاسلامیه حماس، حزب ا… به عرصه آمدند که اینها اهداف کلان نداشتند و هیچ کدام به هدف هایشان نرسیدند. اسلام گرا هم نتوانستند به هدفشان یعنی آزادی فلسطین برسند. این هم سرخوردگی ایجاد کرد. یعنی د

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.