پاورپوینت کامل بحران اباحه گری در تصوف ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل بحران اباحه گری در تصوف ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بحران اباحه گری در تصوف ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل بحران اباحه گری در تصوف ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

مقدمه

اباحی گری و دین گریزی، از اخلاق معمولی اهل خانقاه بوده است. تصوف در عین اعتقاد به اسلام سنی، زمینه بی اعتنایی به آن را نیز مطرح کرد و عرفان لیسیده و عریان از فقه دینی را دنبال نمود. حتی اهل صحو و مکتب بغداد، که سلوک را مشروط به فقه گرایی و تقید به دستورات شریعت می دانستند، باز هم در مراتب بالاتر سلوکی و یا در موارد جذبه و جنون به مریدان خویش اجازه لاقیدی و تسامح فقهی داده اند، که آن چه این نوشتار در پی بررسی آن است زمینه ها و عوامل تاریخی ایجاد اباحه گری در میان صوفیان است.

شاید بتوان گفت که تصوف به علت انضمام قهری و مصنوعی اش با فقه اهل سنت و عدم وحدت نظری با آن، زمینه های بی اعتنایی به فقه اهل سنت را در میان عارفان پشمینه پوش خود یافت و به تدریج دستورات خودساخته اش را جایگزین آداب فقهی کرد، که این امر در هنگامه ورود تصوف به تشیع، به خصوص در برهه حاکمیت دولت صفوی رو به زوال نهاد و از خاطره عرفان زدوده شد؛ البته لازم به ذکر است که مدفون شدن اباحه گری در صفویه به معنای اضمحلال آن نیست، بلکه به معنای به حاشیه رفتن و خارج شدن از اخلاق عمومی عارفان است. حضور پررنگ دین گریزی قرون میانی اسلام، معلول اجتهاد بیمار متکی بر قیاس و استحسان است که با طلوع دوران صفوی از میان برداشته می شود. امروزه عده اندکی با داعیه عرفان و تصوف، به اباحی گری دامن می زنند که به علت هم گرایی فقه و عرفان در تشیع و حضور پررنگ فقه شیعه به مثابه عرفان عملی، مقبولیت علمی و اجتماعی نیافته اند.

الف: مفهوم شناسی

مفهوم اباحی گری

اباح، به معنی افشاکردن و آشکارکردن چیزی است، و مباح نیز به “تجویز” معنی شده است. آن چه در لغت امروز به اباحی گری مشهور است به معنی “هرزه”، “لاابالی” و کسی است که حرام و یا سر پیچی از واجبات الهی را برای خود مباح می شمارد. با این حساب، اباحی گری در دو معنای اثباتی و سلبی بکار می رود و هر دوی این ها معنای مبادرت به گناه و ترک واجب را شامل می گردد. با نگاهی وسیع تر می توان هرگونه بی اعتنایی و بی مهری به شریعت را اباحه گری تلقی نمود. گاه پیش می آید که فرد، به اعمالی که شریعت مقدس امر نموده بی اعتنایی می کند – که جنبه سلبی اباحه گری است – و می توان نام آن را “شریعت گریزی” گذاشت، اما گاهی پا را فراتر گذاشته و به اعمالی که در شریعت تحریم شده مبادرت می ورزد که می توان آن را “شریعت ستیزی” نام نهاد.

ب: وقوع اباحه گری

مخالفین اباحه گری صوفیان و دلایل ایشان

بعضی از محققین تصوف، پدیده اباحی گری در تصوف را انکار کرده و آن را امری دانسته اند که صرفاً در میان تصوف بازاری و پرسه زن رواج داشته است. یکی از این نویسندگان معاصر، با صراحت می گوید: »به عنوان یک محقق در عرفان اسلامی، در همه متون عرفانی ما حتی اشاره ای هم نمی توان یافت که به بی اعتنایی عرفا به شریعت دلالت داشته باشد«. این در حالی است که مسأله شریعت گریزی صوفیان، امری مشهور در تاریخ و غیرقابل انکار بوده و بسیاری از متون تاریخی ما از انحرافات و بی قیدی های تصوف گزارش داده اند. از این بالاتر برخی کتب صوفیه به توجیه و تبیین اباحه گری پرداخته اند و آن را به عنوان یک واقعیت در سلوک مطرح می کنند.

مهم ترین دلیلی که منکران وقوع اباحه گری مطرح می کنند این است که عرفان از شریعت سخت گیرتر است و اگر اباحه گری مطرح باشد در فقه مطرح است، چراکه اولاً تکالیف شرعی محدودند و در حد توان عرفی و عادی روزمره انسان ها تنظیم شده اند، اما عرفان تکالیف دشواری دارد که برای سلوک افراد خاص تعبیه شده و در این راستا تکلیفی متوجه عوام نمی باشد؛ ثانیاً انجام احکام شریعت برای رفع تکلیف است؛ یعنی از نظر فقهی زمانی انسان به حکم خداوند عمل کرده که ذمه اش بری شده و تکلیفی که متوجه او بوده ساقط شده باشد؛ ولی در عرفان رفع تکلیف مطرح نیست و فرد تکالیف خویش رإ؛ ّّ برای تحقق کمال و تعالی در وجودش انجام می دهد؛ بنابراین به دلیل پیچیدگی و دشواری راه عرفان و هم چنین قلت رهروان آن، مسأله تسامح و تساهل جایی نداشته و کم ترین بی دقتی، در روح سالک تأثیر منفی می گذارد. از مرحوم شیخ رجب علی خیاط نقل است که یک بار که با قطار در راه مشهد می رفت، احساس کوری باطن کرد. متوسل شد. پس از مدتی به او فهماندند که این تاریکی در نتیجه استفاده از چای قطار است. ایشان می فرمودند: اگر این استکان را به قصد خدا بخوری دل تو به نور الهی منور می شود.

بررسی و نقد

با ملاحظه دلایل منکران وجود اباحی گری در تصوف مشاهده می شود که میان مقام ثبوت و اثبات خلط شده است. درست است که در مقام ثبوت، راه عرفان راهی دشوار و دقیق بوده که کم ترین بی توجهی و بی دقتی در افعال، مانع از سلوک است؛ اما در مقام عمل، تاریخ شاهد شریعت گریزی بسیاری از صوفیان به نام عرفان بوده است. به نظر می رسد نویسنده مذکور، ابتدا صوفیان را واصلان دریای وحدت فرض کرده و با این مقدمه که عرفان تاب اباحه گری را ندراد، این واقعیت خارجی را انکار کرده است؛ در واقع با سیر از نتیجه ای غیرواقعی، با یک برهان انّی، به اثبات مقدمات قیاس پرداخته و یک واقعیت تاریخی را منکر شده است. مسأله خلط میان مقام عمل و مقام نظر امری است که بسیاری از فلاسفه بر آن گوشزد کرده و تأکید کرده اند که یک اندیشمند در مقام تفکر باید به تفکیک مناسبی میان این دو ساحت رسیده باشد.

گذشته از نقد بالا، همین نویسنده در فصل بعدی کتاب خویش تحت عنوان “سقوط تکلیف یا شکوه بندگی!” به توجیه موارد شریعت گریزی صوفیان پرداخته و می گوید: سقوط تکلیف از کسی که در مقام فنا، عقل واختیار خود را از دست داده مورد قبول همگان است. نویسنده محترم، موارد مذکور در کلام تصوف را که در مورد اباحی گری صوفیان بیان شده ذکر می کند و به توجیه آن ها می پردازد.

موارد تجویز اباحی گری در کتب صوفیان

موارد تجویز شریعت گریزی و شریعت ستیزی صوفیان را می توان به شش دسته تقسیم نمود:

۱. اولین مورد بی اعتنایی به شریعت که در کتب اصلی تصوف هم مطرح گردیده، طریقیت داشتن فقه است؛ به این معنا که در نگاه صوفیان، فقه و شریعت برای سالکان و روندگان راه الهی کارکرد میانی دارد و در صورت نیل به کمال و وصول به حق، دیگر به چنین تقیداتی نیاز نمی باشد، زیرا فقه و آداب دین فقط موجبات تعالی و کمال فرد را فراهم می کنند و وظیفه ای جز آن ندارند؛. حال که عارف به حق رسیده است و سلوک او به ثمر نشسته فقه کارایی خود را از دست می دهد و وظیفه آن به اتمام می رسد. در گلشن راز شبستری، همین بحث تحت عنوان “التمثیل فی ان الشریعه کالقشر و الطریقه کاللب و الحقیقه لب اللب” بیان شده است:

تبه گردد سراسر مغز بادام

گرش از پوست بخراشی گه خام

ولی چون پخته شد بی پوست نیکوست

اگر مغزش بر آری برکنی پوست

شریعت پوست، مغز آمد حقیقت

میان این و آن باشد طریقت

خلل در راه سالک نقص مغز است

چو مغزش پخته شد بی پوست نغز است

شبستری در جای دیگر می گوید:

بود هستی بهشت، امکان چو دوزخ

من و تو درمیان مانند برزخ

چو برخیزد ترا این پرده از پیش

نماند نیز حکم مذهب و کیش

همه حکم شریعت، از من و تست

که آن بر سینه جان و تن تست

من و تو چون نماند در میانه

چه کعبه چه کنشت چه دیر خانه

این اظهار بی نیازی به شریعت در مراحل کمال، در مثنوی معنوی هم به چشم می خورد و با دلایلی عرفی بر طریقیت داشتن فقه تأکید می ورزد. مولوی معتقد است که شریعت مانند علم کیمیاست و تا زمانی کارآیی دارد که مس تبدیل به طلا نشده، اما هنگامی که مس طلا شد و مقصد حاصل گردید دیگر چه نیازی به کیمیاست؟

ابوالمعالی عبدالله بن محمد، معروف به عین القضاه همدانی هم حکم خطاب و تکلیف را متوجه قالب می داند و کسی را که قالب را بازگذاشته باشد و به شریعت افکنده و از خود بیرون آمده باشد، بیرون از تکلیف دانسته و تنها تکلیفی که متوجه اوست را حکم جان و دل می داند؛ وی در ادامه کلامش می گوید: “آن کس که تبدل الارض غیر الارض او را کشف شده باشد، قلم امر و تکلیف از او برداشته شود. لیس علی الخراب خراج”. ایشان نیز به شریعت یک نگاه ابزاری و موقت داشته که مقصودی جز رساندن انسان به اقلیم حقیقت ندارد، اما به مجرد وصول به حق هم چون وسیله ای زاید می ماند که حضورش باعث تشویش و اسائه عارف است.

جز برای یاری و تعلیم غیر

سرد باشد راه خیر بعد از خیر

آینه روشن که شد صاف و جلی

جهل باشد برنهادن صیقلی

پیش سلطان خوش نشسته در قبول

زشت باشد جستن نام و رسول

صوفیان امروز از جمله دکتر غنی به همین کلمات تمسک جسته ظ و ظواهر شریعت و اعمال صوری را در چشم صوفی بی ارزش تلقی کرده اند. غنی معتقد است: تا پیروی از مسلکی که مستقیماً از خدا کسب فیض می کند ممکن است، چرا باید خود را به ظاهر و صورت و توسل به راه های غیرمستقیم هدر داد به علاوه، شرع وسیله ای است برای رسیدن به حق، همین که عارف به حق و حقیقت رسید، دیگر احتیاجی به این ظواهر نیست و هر توسل و تشبثی عبث است. پس به این جمع بندی می توان رسید که شریعت از نظر بزرگان صوفیه وسیله کمال می باشد. چون سالک به مرتبه کمال و شهود و وصول به حق رسید، تکالیف شرعیه از او ساقط می شود؛ این جاست که گفته اند تقید به احکام شرع وظیفه عوام است و خواص و اهل حقیقت از آن عالی ترند که به رسوم ظاهر مقید شوند.

خدا را یافتم دیدم حقیقت /

برون رفتم من از قید شریعت.

۲. استدلال دیگری که برای دین گریزی صوفیه بیان شده و هر دو گروه اهل صحو و اهل سکر برآن تأکید کرده اند، هنگامه ای است که سالک با نیل به کمال و دریافت حقایق، جذبه ای بر او مستولی می شود که از خود بی خود شده و دیگر عقل او تمییز خوب از بد نمی دهد و در نتیجه، به صورت یک دیوانه می ماند که از همه تکالیف معاف است! این قسم به صورتی محدودتر از مورد اول، مجوز دین گریزی را صادر کرده و آن را موکول به دیوانگی و شرایط کاملاً غیراختیاری می کند.

هجویری در کشف المحجوب، به زوال عقل در حین لقاءالله تصریح کرده و می گوید: “بنده اندر حکم، واله و مدهوش شود و حکمش حکم مجانین باشد پس یکی از این معذور بود و یکی مشکور و آنکه مشکور بود روزگارش عظیم با نور بود”. گلشن راز هم در داستانی که از لقمان سرخسی یاد کرده است، به همین زوال عقل، دیوانگی و جذبه اشاره نموده و می گوید:

گفت لقمان سرخسی ای اله

پیرم و سرگشته و گم کرده راه

بنده بس غم کشم شادیم بخش

پیر گشتم خط آزادیم بخش

هاتفی گفت: ای حرم را خاص خاص

هر که او از بندگی خواهد خلاص

محو گردد عقل و تکلیفش به هم

ترک گیر این هردو را در کش قلم

گفت: الهی من تو را خواهم مدام

عقل و تکلیفم نباید والسلام

پس زتکلیف و زعقل آمد برون

پای کوبان دست می زد در جنون

گفت: اکنون من ندانم کیستم

بنده با وی نیستم پس چیستم

بندگی شد محو وآزادی نماند

ذرّه ای در دل غم و شادی نماند

من ندانم تو منم یا من تویی

محو گشتم در تو گم شد دویی

در همه موارد مذکور، عارفی که به اباحی گری و بی قیدی نسبت به امر دین مبادرت می ورزد، به زعم صوفیان فرد کاملی است که به علت وصول و یافتن حقیقت، به این امر مبتلا شده است؛ لذا از سوی صوفیان توصیه ای رسیده است که بدین مجنون ها به چشم حقارت منگرید، که ایشان را خلیفتان انبیا گفته اند.

ابن عربی، عارفی که اتفاقاً به اتیان واجبات و ترک محرمات توصیه می کند، پا را فراتر نهاده و فتوی به اباحه هر عملی برای مجذوب می دهد؛ وی معتقد است که تکلیف مجذوب، همانند مجنون و صغیر، به علت مقتضای طبیعت ایشان، چیزی جز اباحه نمی باشد.

۳. سومین مورد جایی است که شیخ و پیر، دستوری برخلاف شریعت دهد؛ در این حالت، مرید ملزم به رعایت آن است تا بتواند به سلوک خویش ادامه دهد. عطار نیشابوری (م ۶۱۸ ق) در توجیه سخن یکی از مشایخ که برای درمان بدحالی مرید خود به ترک نماز فرمان داده بود، می گوید: اگر کسی گوید “چون روا باشد که شیخ، مریدی را گوید که نماز مکن و بخسب؟” گوییم: “ایشان طبیبان اند. طبیب، گاه بود که به زهر علاج کند. چون می دانست که گشایش کار او در این است، بدانش فرمود؛ که دانست که او محفوظ است و نتواند که نماز نکند. و چیزها باشد در طریقت که با ظاهر شریعت راست ننماید… و هرکه بدین مقام نارسیده قدم آن جا نهد زندیق و مباحی بوده، مگر هرچه کند به فرمان شرع باشد”. به این بیان همه افراد باید عامل به شریعت باشند، مگر سالکان راه الهی که گاه به دستور شیخ و مرشد، بنا به مصالحی می توانند از دستور الهی چشم پوشی کنند!

صوفیان با نقل حکایاتی روزه حقیقی و مورد پسند خداوند را آن می دانند که گرفتن و گشودنش به فرمان شیخ انجام گیرد؛ از این رو وقتی به مریدی وعده ثواب یک ماهه و یک ساله می دهند تا دست از روزه خود بردارد و مرید قبول نمی کند از بدفرجامی وی خبر می دهند و او را از راندگان درگاه الهی می شمارند و در تأیید این سخن می افزایند: “پس مدتی برنیامد که او را به دزدی گرفتند و هر دو دستش جداکردند.”

۴. گاه صوفیان برای وصول به یک هدف خاص، از وسیله نامشروع بهره برده و آن را مباح تلقی می کرده اند. نیکلسون، به یکی از این موارد اشاره دارد: دیری نپایید که صوفیان دریافتند حالت جذبه را نه تنها می توان به گونه ای مصنوعی با تمرکز فکر، ذکر و دیگر شیوه های مشروع ورای تلقین نفس به وجود آورد، بلکه ایجاد آن حال با موسیقی، پایکوبی و آواز امکان پذیر است و اصطلاح سماع همه آن ها را در بر می گیرد. این نگاه در موارد متعددی از داستان های منقول تاریخی از صوفیان، قابل انتزاع است. برای مثال، عبدالله یافعی ( م۷۶۸ق)، در توجیه عمل دزدی ابراهیم خواص که به انگیزه مبارزه با حس شهرت طلبی انجام گرفته بود، با یادآوری این نکته که هنگام ضرورت می توان برخی از بیماری ها را با خوردن نجاست درمان کرد، می گوید: ابراهیم خواص با این کار، بیماری قلب خود را درمان نمود. با این همه گاه مریدان کمال نایافته نیز به انجام گناهانی دست می زدنند تا مبادا زهد صوفیانه، رهزن ایشان گردد!!

فایده دیگری که صوفیان، برای ارتکاب حرام بیان می کرده اند، آن است که آدمی را با حجاب های ظلمانی آشنا می کند؛ از این رو، شخص گناه کار پس از توبه، از گناه، به دلیل “التائب من الذنب کمن لاذنب له”، نه تنها چیزی را از دست نداده، بلکه به برکت این شناخت، گامی جلوتر نهاده است.

۵. مورد پنجم به صورت غیرمستقیم و در قالب تئوری و نظر قابل اشاره است و بیشتر به اصل پیدایش تصوف مربوط می شود. ارائه مجموعه آداب جداگانه ای در کنار فقه برای رشد و کسب معرفت، خود گویا و موید بی توجهی تصوف نسبت به شریعت است. از ابوعلی دقاق نقل است که گفت: السماع حرام علی العوام لبقاء نفوسهم، مباح للزهاد لحصول مجاهدتهم و مستحب لاصحابنا لحیاه قلوبهم.

به اجماع اهل سنت، امامان چهارگانه شافعی و حنبلی و حنفی و مالکی، بر این وظیفه آمدند تا تشتت و تکثر آراء فقهی جهان اسلام از بین رود و سفره آداب گوناگون زاده شده از هر فتوای قوی و ضعیف برچیده شود، و همه جهان اهل سنت بر یکی از این فتاوی چهار امام مشخص عمل نمایند. در همین برهه از زمان و در مقابل چنین تصمیمی، شاهد ظهور تصوف می باشیم که به ارائه آداب خاصی دست می زند و فقه را در سلوک خود معتبر نمی داند. ابونصر سراج در اللمع می گوید: “تصوف آغازین با این اعتقاد که باطن اصل است و این که از پی حکم دل باش حتی اگر قاضیان چیز دیگری حکم کنند، آغاز شد.” موید چنین گفتاری، در کلمات عزالدین محمود کاشانی در مصباح الهدایه یافت می شود. وی آداب صوفیان را اختیار رسمی می داند که متصوفه آن را به اجتهاد خود و به جهت صلاح حال طالبان، وضع کرده اند، بی آن که دلیلی واضح و برهانی لایح از سنت بر آن شاهد باشد.

در نتیجه باید گفت که مسلک تصوف، جایگاه اصلی فقه را فراموش کرده و به کارویژه اصلی آن، که رشد معنوی انسان است، اعتقاد ندارد؛ بر همین اساس، دست به آداب سازی زده است. هم عرضی تصوف و فقه آنقدر شدت گرفت و مورد پذیرش دنیای تصوف واقع شد که بعضی از محققین امروزی نیز به جدایی دو مقوله عرفان و شریعت معتقدند و دین و عرفان را دو مقوله جدا از یکدیگر تلقی کرده اند.

۴-۳. مصادیق شریعت گریزی صوفیان

گذشته از توجیه نظری اهل تصوف پیرامون جواز بی اعتنایی به شریعت، که اغلب برای توجیه حالات اباحی اهل تصوف مطرح گردیده است، در عمل هم موارد زیادی از شریعت گریزی و گاه شریعت ستیزی صوفیان مشاهده می شود، که مستفیض بوده و قابل اغماض و بی اعتنایی نیست. مثلاً شواهد تاریخی فراوانی وجود دارد که هم جنس بازی را در میان صوفیان خانقاهی به صورت یک رسم نامعمولی نمی دانند و حتی گفته می شود، شعرای صوفی؛ مانند سنایی و اوحدالدین کرمانی و عراقی، تمایلی به عشق یونانی (مردبارگی) داشته اند؛ روایت کرده اند که سنایی و کرمانی مخصوصاً به مصاحبت پسران صاحب جمال علاقه مند بوده اند. می گویند: عراقی وقتی شیخی محترم بود غالبا درحال شوخی و بازی با نوجوانان بوده است. چنین حالاتی در مورد اوحدالدین کرمانی او را به یک اباحتی مبتدع مشهور می نماید. هم چنین پیرامون براق بابا و هوادارانش که به شیوه های ضد شرعی، از قبیل روزه خوری در ماه رمضان، خورن چیزهای حرام (از قرار معلوم حشیش) و نگاه کردن به زنان زیباروی شهره بودند. نقل های گوناگونی مشهود است.

این نمونه ها نشان می دهد که بر خلاف گفته عده ای، اباحی گری، فقط در بین صوفیان بی سواد و بازاری نبوده است؛ چراکه این حالت ها در افرادی؛ نظیر ابن عربی هم مشاهده شده است. او از تبعیت فقه چهارگانه اهل سنت سر باز زده و دلداده دختری اصفهانی به نام عین الشمس می شود و کتاب ترجمان الاشواق را که مملو از عبارات عشقی است، برای این دختر می نویسد.

با دقت در منابع تاریخی، ابوسعید ابوالخیر هم که از صوفیان نامی و آغازگر مکتب سکر خراسان است، از این حالات بر کنار نیست. روزی که به حالت سماع مشغول بوده، وقت نماز را به وی اطلاع می دهند، شیخ در جواب می گوید ما هم در نمازیم. او از قول لقمان سرخسی چنین می گوید که هر چه طاعت ورزیدم، باز طاعت بیشتر از من خواست. آخر گفت: خدایا ملکان چون بنده ای پیر شد آزادش می کنند و من اکنون پیر گشته ام آزادم کن؛ ندا آمد که ای لقمان تو را آزاد کردیم و شیخ غالبا می گفت لقمان کسی بود که خداوند وی را از قید حکم خویش آزاد کرده بود. نقل قول هایی هم از افلاکی در مورد حاجی بکتاش قابل دسترسی است که او را روشن دل، اما بی تقید به شریعت معرفی می نماید و این در حالی است که تواریخ به عالم بودن او اذعان دارند. گرایش های ضدشریعت وی در حکایتی دیگر نیز تصریح شده است، در آن جا مشخصا گفته شده که حاجی بکتاش از احکام شرع غفلت می کرد و نمازهای روزانه به جا نمی آورد.

وقتی به بایزید بسطامی گفته می شود که چرا نمازشب نمی کنی؟ گفت مرا فراغت نماز نیست. من گرد ملکوت می گردم و هر جا فتاده ای است دست او می گیرم و کار در اندرون می کنم. زهد عبادت از من شکافته اند.

ابوعبدالله محمدبن کرام، رئیس فرقه کرامیه، از شریعت گریزی به شریعت ستیزی روی می آورد و به اعمال شنیعی حکم جواز می دهد. او در کتاب عذاب القبر خود، گناهانی؛ هم چون زنا، لواط، استمنا و شهادت به دروغ و اغلام با پسران، خواه علانیه و خواه پنهان را روا می شمارد، الا خمر که علانیه و پنهان نتوان خورد، که آبروی مردم را می ریزد. وی در ادامه بیانات خود می گوید: “پس جمله کبائر را بر شما حلال کردم”.

در تاریخ، دیگری نیز از این صوفیان، به ثبت رسیده که بی قیدی خود را ناشی از الهامات الهی و ربانی می پندارند و آن را به مثابه یک تکلیف انجام می دهند. برای مثال، روزبهان مصری می گفت: بارها به من گفته شد که تو احتیاج به نماز نداری. هم چنین ابوسعید ابوالخیر در مورد لقمان سرخسی نیز چنین مکاشفه ای را بیان می دارد که ذکر آن گذشت.

برخی نیز کار را به آن جا رسانیده اند که با جعل احادیثی، از رقص و سماع رسول خدا (ص) گزارش داده اند تا اعمال خویش را منتسب به سنت رسول اکرم (ص)، نمایند.

نقد تصوف

بسیاری از فقها و حتی صوفیان اهل صحو، جملات و گاه نوشتارهایی در نقد تصوف دارند، که نشان دهنده انحرافات زیادی در میان تصوف است، که هیچ مجوزی، حتی از موارد تجویزی که گذشت، شامل آن نمی شود. برای مثال ابن جوزی، فقیه مشهور قرن ششم هجری، دست به نگارش کتاب تلبیس ابلیس می برد و به صورتی تفصیلی، به نقد صوفیان می پردازد. او موارد ابداعی تصوف، مثل رقصیدن و توجیهات جواز “نظر به وجه حسن” را امری ناروا و بدون مبنای اسلامی می داند. غزالی هم مراتبی از صوفیان را به نقد می کشد و به گناهان بع

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.