پاورپوینت کامل تصوف در مدار سیاست ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل تصوف در مدار سیاست ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تصوف در مدار سیاست ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل تصوف در مدار سیاست ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

قسمت اول

درآمد

بی شک “دولت صفویه”، یکی از کانون های تاریخی رشد تشیع در ایران است. این دولت با تکیه بر نوعی سلوک صوفیانه که مبتنی بر تفسیری خاص از تصوف و ناشی از تغییر و تطوری چندمرحله ای بود روی کار آمده است. با این همه، کارویژه مهم دولت صفوی، نه تشدید و تقویت تصوف، بلکه “تبدیل تصوف به تفقه” بود و این مسئله ما را به تأمل در دو پرسش اساسی ذیل که در عین حال، پرسش های محوری این تحقیق نیز هستند رهنمون می سازد:

۱) تصوف که در تاریخ اسلام، دارای خاستگاه سنّی بوده، چرا، چگونه و طی چه مراحلی، در صفویه، به تشیع اثنی عشری رسیده است؟ (منحنی تسنن تشیع).

۲) تصوف سنّی که به لحاظ رویکرد، منزوی، خانقاه نشین و اهل ذکر بوده، چرا، چگونه و طی چه مراحلی، در آستانه صفویه، اجتماعی، کاخ نشین و اهل شمشیر و سیاست شده است؟ (منحنی خانقاه کاخ).

پاسخ متأملانه به این پرسش ها، از سویی، ما را در شناخت ماهیت جریان و گروهی کمک می کند که بیش از دو قرن، مقتدرانه و از موضع استقلال و با تکیه بر آموزه های شیعی، در کشور ما حکومت کرده و موجد تمدنی در خور شده است؛ تمدنی که به حق، می توان آن را رنسانس شیعی(۱) نام نهاد و از سویی، به ما تحلیلی عمیق از حضور پررنگ و چندسده ای جریان تصوف در عرصه اجتماعی ایران و نیز نسبتی که جریان تشیع در این قرون با آن برقرار کرده، می رساند.

از طرف دیگر، نظر به این که جریان تصوف حتی پس از صفویه، هم در ایران و هم در خارج آن حضور دارد، شناخت عمیق جریان تصوف موجب می شود تا در برقراری نسبت شایسته ای که اینک باید با آن ها برقرار شود، به اشتباه نرویم؛ به عبارت دیگر، پرسش هایی از این دست که آیا در تصوف کنونی، پتانسیلی برای هم کاری و هم یاری تشیع وجود دارد؟ آیا هنوز هم نشانه های امکان تصرف در تصوف کنونی یافت می شود؟ آیا تصوف کنونی قابلیت غیر یا جزء شدن برای هویت کنونی ما را دارد تا پرسش های هویتی خودمان را در نسبت با آن تنظیم کنیم؟ و… موجب می شود که تاریخ و تبار تصوف و نسبت تاریخی آن با تشیع را به دقت مطالعه قرار کنیم.

آن چه به اجمال در خصوص فرضیه این تحقیق، یعنی سیر تصوف در دو منحنی تسنن تشیع و خانقاه کاخ می توان گفت این است که تصوف که دارای خاستگاه تسنن و برای اهل سنت، به مثابه “مقرّ” بوده است، به دلیل این که عرصه ای بوده که دستگاه سیاسی چندان به آن حساس نبوده، به ویژه در اعصار خفقان برای تشیع، به مثابه یک “مفرّ” و “ممرّ” عمل کرده است. از آن جا که قدرت سیاسی، لازمه مفهوم “امام” به عنوان کلیدی ترین مفهوم در اندیشه سیاسی تشیع است و از آن جا که تشیع خود را به پیروی از اقتضائات مفهوم امام ملتزم می داند، همواره تلاش کرده تا سیری از حاشیه به هسته قدرت سیاسی داشته باشد و درست به همین دلیل، پس از آن که وارد “دالان” تصوف شده، در آن تصرف کرده و سپس آن را در راستای اندیشه سیاسی خود، از خانقاه تا کاخ ارتقا داده است.

الف. تصوف و سیاست در مرحله خاستگاه

با نگاه پسینی به تصوف اسلامی، ویژگی هایی در آن می یابیم که زمینه های آن ویژگی ها را می توانیم، در نخستین سال های ظهور اسلام عصر حیات مبارک پیامبر خاتم (ص) ردیابی کنیم. به رغم این، تصوف اسلامی، به مثابه یک “جریان اجتماعی”، پدیده ای متعلق به شرایط آغازین قرن سوم است؛(۳) اما به لحاظ لفظی هرچند کسانی مثل عین القضاه همدانی معتقدند که واژه صوفی در قرن سوم شهرت یافته است هم چنان که ابوالقاسم قشیری در کتاب معروفش “رساله قشیریه” ذکر کرده و بسیاری دیگر نیز از وی پذیرفته اند، واژه صوفی در قرن دوم شهرت یافته است.(۴)

تصوف اسلامی به مثابه یک جریان اجتماعی در شرایطی شکل می گیرد که از سویی، حکومت بنی امیه و بنی مروان، در شرایط پایانی، و حکومت بنی عباس در شرایط آغازین خود هستند و از سویی، مکاتب فقهی و کلامی در عالم اسلامی شکل گرفته و خود افزون بر این که موجب بروز نزاع های علمی، سیاسی و اجتماعی گشته اند، نوعی حیرت و سردرگمی را حداقل برای لایه ای از اجتماع به وجود آورده اند.

قلمرو جغرافیایی جهان اسلام در دهه های آغازین قرن دوم، شامل حجاز، شاخ آفریقا (مصر)، شامات، ایران و جنوب اروپا است. گسترگی این قلمرو که تماماً تحت حاکمیت یک حاکم بود موجب می شد تا “عایدات زیادی” به خزانه خلافتِ متمرکز وارد شود. از چنین درآمدهایی خلفای بنی امیه و بنی مروان که آشکارا تلاش می کردند، تا خطی در مقابل خط اهل بیت (ع) ایجاد کنند و بنی عباس که هرچند به نام عموزاده های اهل بیت(ع) و با شعار “الرضا من آل محمد” روی کار آمده بودند، اما در خفا در تداوم همان سیاست های خلفای پیشین حرکت می کردند برای انتقام جویی های قومی مذهبی، عشرت طلبی های درباری و التذاذات مادی دنیوی استفاده می کردند تا جایی که دربار خلیفه اسلامی به محلی برای فساد، عیاشی، سگ بازی، میمون بازی، قمار، قتل، اختلاف افکنی و حتی آمد و شد یهودیان و مسیحیان جاعل حدیث نبوی! تبدیل شده بود.(۵)

رخت بربستن ایمان و معنویت از دربار خلافت اسلامی که دالّ مرکزی امپراطوری اسلامی بود و انتظار می رفت که آیینه تمام نمای اسلام باشد – افزون بر این که موجب تشدید فاصله خط اهل بیت (ع) با آن ها می شد، برای لایه ای از اجتماع اسلامی سنّی نیز، موجد نوعی “نفرت و انزجار” شد تا جایی که آن ها ناگزیر از ترک هم کاری و تعامل با دربار خلافت شدند؛(۶) اما این لایه، از سویی، نه می خواست و نه ظاهراً می توانست، به ادیان غیراسلامی رجوع کند و از سوی دیگر، در درون اجتماعی اسلامی، نیز کانونی موجّه برای مراجعه خود بدان جا نمی دید.

“کانون اهل بیت” (ع) بنا به دلایلی نمی توانست، برای این لایه موجّه باشد، زیرا از سویی، از دیرباز، تبلیغات گسترده حکومتی از جمله لعن آشکار آن ها بر منابر اسلامی علیه این کانون، به اندازه ای صورت گرفته بود که بسیاری مردم، نه تنها اعتقاد خود به مشروعیت، مقبولیت و معقولیت این کانون را از دست داده بودند، بلکه برخلاف و متضاد با آن می اندیشیدند و از سویی، فشار آشکار و پنهان حاکمیت بر این کانون، به اندازه ای بود که حتی اگر هم کانون مذکور را موجّه می پنداشتند، به دلیل بهای سنگینی که در ازای ارتباط با آن باید می پرداختند، به پناه گرفتن در سایه آن حاضر نمی شدند.

در شرایطی که نه خواست و امکانی برای رجوع به دینی غیر از اسلام و نه ایمان و امکانِ راحتی برای رجوع به کانون اهل بیت (ع) وجود داشت، ساده ترین، کم هزینه ترین و شدنی ترین راه، اختیار انزوا، عزلت نشینی و کناره گیری از تعاملات سیاسی و اجتماعی بود و ظاهراً راهی جز این وجود نداشته است، چرا که از آن جا که خلفا به رغم همه فسادی که داشتند دالّ مرکزی جامعه اسلامی تسنن بودند، به گونه ای که همه آن ها مسجد داشته و حتی امام جماعت مسجد بوده اند و دیدارهای عمومی خود با مردم را نیز عموماً نه در دار الخلافه، بلکه در مسجد صورت می دادند، در چنین شرایطی، قطع رابطه با دربار (دار الحکومه)، به معنی بریدن از سیاست و اجتماع بوده که نتیجه ای جز عزلت نشینی نداشته است. با این همه، در مجموع، دو تحلیل متفاوت درباره خاستگاه شکل گیری تصوف اسلامی از جانب محققان این حوزه، ارایه شده است:

۱) تحلیل سیاسی: “در جهان اسلام، خاستگاه اصلی تصوف را باید در اعتراض گروهی از مؤمنان دل سوخته جست وجو کرد که پس از دوران طلایی صدر اسلام، شاهد گرایش مسلمین به تجمل، دنیاطلبی و آلودگی های ناشی از آن بودند. فتوحات مسلمین که از زمان خلیفه دوم آغاز شده بود، پس از گذشت کم تر از یک سده، سرزمین های وسیعی را به حیطه تصرف اسلام کشانید و به همراه آن، ثروت سرشاری را به خزانه بیت المال سرازیر کرد.

پس از دوران خلفای راشدین، خلافت در دست اولاد ابوسفیان بنی امیه موروثی شد و در واقع به نام خلافت، پایه های سلطنت استحکام یافت. پادشاهان نوکیسه شام، به نام خلیفه رسول الله (ص)، به رغم شعار و تعلیم اسلام که منادی برابری انسانی و برتری انسان به محک و معیار تقوا بود، به تجدید گرایش های قومی و نژادی پیش از اسلام پرداختند و ندای برتری عرب بر غیرعرب عجم را سردادند. با گسترش زندگی اشرافی که از کاخ سبز ریشه گرفته بود و غیر از وابستگان آن دستگاه، رفته رفته دامن سایر مسلمین مرفه را نیز می آلود، دیگر از ساده زیستی پیامبر اسلام(ص)، صحابه و اصحاب صفّه، خاطره ای گنگ اما شیرین باقی مانده بود.

واکنش این رویکرد افسارگسیخته به دنیا، مبارزه منفی کسانی بود که دل در گرو خاطرات خوش صدر اسلام داشتند. بارزترین شکل این واکنش، تزهد و تقشف، و سخت گیری و سخت زیستی گروهی از مسلمانان معترض و دردمند بود. اینان با تجدید خاطره سخت زیستی و تزهد اصحاب صفّه، و با تکرار و تلقین آیات عذاب که ریشه خوف از آخرت را در دل ها استوار می کرد، جانب تفریط را گرفته، یک سره از دنیا و تعلقات آن روی گردان شدند. پوشش ساده و خشن، روزه بسیار، خوراک اندک و ارزان، نماز و تهجّد و در یک کلمه “ریاضت و عبادت”، اساس زندگی این زاهدان را تشکیل می داد. این نهضت که از سوریه و عراق نشأت کرده بود، به زودی به تمام دنیای اسلام سرایت کرد و بیش از همه، در خراسان که در نیمه نخست سده دوم، کانون دسایس و تحریکات ضد امویان بود، با حسن استقبال عامه مواجه شد”.(۷)

۲) تحلیل فکری معرفتی: جریان تصوف، جریانی است که در پس احساس تقلیل اسلام به برخی ساحت هایش و غفلت از برخی دیگر آن ها به وجود آمده است؛ به عبارت دیگر، صوفی ها کسانی هستند که معتقدند، اسلام دارای سه ساحت معرفتی است ساحت ظاهری (که فقیهان عهده دار تبیین آن هستند) نازل ترین این ساحات، ساحت؛ عقلانی (که متکلمان و فیلسوفان عهده دار تبیین آن هستند) ساحت میانی این ساحات و ساحت، باطنی (که عارفان و صوفیان عهده دار تبیین آن هستند) عالی ترین این ساحات هستند. جریان تصوف اسلامی در اعتراض به این مسئله که عموم مسلمانان، معارف اسلام را تنها در دو ساحت ظاهری و عقلانی آن می جستند و از ساحت باطنی آن غفلت می ورزیدند و به منظور تبیین و بسط ساحت باطنی اسلام به وجود آمده است: “تصوف، اعتراض بارز و شهادت غیرقابل انکار اسلام معنوی، علیه گرایشی است که می خواهد اسلام را به صرف شریعت و ظاهر آن تقلیل دهد”.(۸) به عبارت دیگر، تصوف “به ادراکات حواس که جهان آگاهی عملی از آن تکوین می یابد، اقرار می کنند و آن را قوه تصویرگر فکر می دانند؛ ولی به وجود جهانی از علل که در ماورای مدرکات حواس قرار دارد نیز قائل اند و می گویند آن را حقیقتی است برتر از حقیقت عالم حسی، هرچند نسبت به حقیقت قصوی (حقیقت الهیه) بیش از هر چیز به سرابی ناپایدار ماند”.(۹)

به نظر می رسد، دو تحلیل فوق، ممانعه الجمع نبوده و هر یک از آن ها می توانند، بهره ای از حقیقت داشته باشند. در هر حال، در هر دو صورت، تصوف بنا به درکی که از سیاست زمانه یا از معارف اسلامی داشته، به عزلت نشینی و ذکرگویی روی آورده است.

در خصوص نسبت تصوف و حاکمیت سیاسی، به صورت خلاصه می توان گفت که تصوف در خاستگاه خود، حداقل از دو جهت از جریان سیاسی متأثر بوده است؛ این دو جهت عبارت است از:

۱) “تفریط” حاکمیت سیاسی وقت نسبت به احکام و شعائر اسلامی، عکس العمل “افراطی” صوفیان در پای بندی صوری به ظواهر شرعی و ذکرگویی را در پی داشته است. به عبارت دیگر، تفریط حاکمان سیاسی نسبت به امور معنوی و تأکید آن ها بر امور دنیایی، افراط صوفیه در امور معنوی را در پی داشته است..

۲) جهت گیری کلی حاکمیت سیاسی وقت در رویارویی با خط اهل بیت(ع) موجب شد که جریان تصوف اولیه، حتی به هنگام کناره گیری از تعامل با حاکمیت سیاسی و عدم اعتقاد به آن ها، اقبالی به خط اهل بیت (ع) نکند، یا اگر هم اعتقادی به این خط در میان آن ها وجود داشت، به دلیل شرایط خفقان سیاسی ای که حاکم بود، عملاً نتواند در کوی این خط مقیم شود.

از سوی دیگر، حاکمیت سیاسی به چند علت، نمی توانست با خط انعزال برخورد قهرآمیز داشته باشد:

۱) هم چنان که نیکلسون به درستی مطرح کرده، متصوفه در این قرن، هیچ گونه سامان و سازمان ویژه ای نداشتند و حتی به نام صوفی و عارف نیز شناخته شده نبودند،(۱۱) مگر معدودی از آن ها که به همراه مریدان شان، در شهرها می گشتند و اعتقادات خود را تبلیغ می کردند.(۱۲) بی سامانی و بی سازمانی تصوف در این قرن، مانع شناخته شدن آن ها می شد؛ به ویژه این که توجه داشته باشیم که – هم چنان که برتلس یادآور می شود – در آن شرایط، تفاوت عمده متصوفه با دیگر مسلمانان، بیش تر به درک متفاوت آن ها از دین، حلال و حرام، ذکر و ریاضت و… بازمی گشته و این مقدار از تفاوت، جدای از این که شناخت آن به دلیل درونی و قلبی بودن آن سخت است، به دلیل اشتمالی که بر دستورات مسلّم دینی داشته، هیچ گونه مجوزی برای دستگاه حاکمیت، برای برخورد با آن ها ایجاد نمی کرده است.

۲) تلقی عمومی مسلمانان از متصوفه اولیه هم چنان که ابن خلدون به درستی گزارش می دهد تلقی مثبتی بوده است: “این دانش از علوم شرعی جدید در ملت اسلام است و اساس آن این است که طریقه این گروه، همواره در نزد سَلَفِ امت و بزرگان صحابه و تابعان و آنان که پس از ایشان بوده اند، شیوه حق هدایت شمرده می شده است و اصل آن ملازم شدن و روی آوردن به عبادت و جز توجه به خدای تعالی، از همه بریدن و اعراض از هرچه عموم بدان روی می آورند؛ مانند: لذت و مال و جاه و دوری از خلق و پناه بردن به کنج خلوت برای عبادت است، و این شیوه میان صحابه و سلف عمومیت داشت”.(۱۳) دستگاه سیاسی نمی توانسته، با گروهی که عموم مسلمانان آن ها را در سلک صحابه بزرگ پیامبر تلقی می کردند، برخورد قهرآمیز داشته باشد.

۳) از آن جا که عزلت نشینی صوفیانه در قالب ذکرگویی و مناجات با خدای متعال صورت گرفته بود، امکان برخورد شخصی یا حکومتی با آن بسیار مشکل می نمود، چرا که در جامعه ای که حداقل به لحاظ اسمی، جامعه اسلامی است، ذکر خدا و مناجات با او، در زمره قدرمتیقن های دینی محسوب می شد و از این رو، تردید در اسلامیت این اقدام و در نتیجه، تهدید و تحدید آن بسیار هزینه می برد.

۴) در عصر گسترش فساد و فقدان معنویت، تمنای معنوی شدن، آرزویی شیرین است و به همین دلیل، از اقبال عمومی نیز برخوردار می شود. از این رو، مخالفت حاکمیت سیاسی با این جریان، در حقیقت می توانست به معنی مخالفت با خواست درونی بسیاری از مردمی باشد که به این جریان اقبال یافته بودند و در چنین مخالفتی، البته سود حاصل، به مراتب از زیان آن کم تر خواهد بود.

از سوی سوم؛ خط انعزال در آن موقع، از دو جهت برای حاکمیت سیاسی پذیرفتنی و حتی مفید بوده است که به دلیل همین دو جهت، نه تنها حاکمیت سیاسی انگیزه برخورد قهرآمیز با آن ها نداشته، بلکه آن ها را تقویت و حمایت نیز می کرده است:

۱) خط انعزال، به ظاهر هیچ گونه خطری برای حاکمیت سیاسی نمی توانست داشته باشد، چرا که خط انعزال، خطی بود که مخالفان حاکمیت سیاسی بدون هرگونه تحمیل هزینه ای بر آن، تقاعد را انتخاب کرده و عرصه قدرت سیاسی را به رقیبان خود واگذار می کردند؛ به عبارت دیگر، با گشایش خط انعزال، از سویی، مخالفان جدّی حاکمیت سیاسی غائب می شوند و از سویی، در سنگری بی خطر و متفاوت از برنامه های سیاسی ایفای نقش می کنند؛ به عبارت دیگر، تقویت این خط انعزال در حقیقت به تأیید وضع موجود می انجامد؛ امری که نوع حکومت ها برای تداوم حکومت شان بدان نیاز دارند.

۲) گشایش خط انعزال، راه سومی غیر از راه اهل بیت (ع) و راه حاکمیت سیاسی باز می کرد. پیام منفی این خط به عموم مخالفان حاکمیت سیاسی این بود که می توان هم با حاکمیت سیاسی مخالف بود و هم در خط اهل بیت (ع) که مقیم شدن در آن پرمخاطره و پرهزینه هست قرار نگرفت. برای حاکمیت سیاسی در هر حال، قوی نشدن خط اهل بیت (ع) که مهم ترین مخالفان آن ها به شمار می آمدند موضوعیت داشت. نباید پنداشت که غیریت خط اهل بیت (ع) با دستگاه سیاسی، از همان جنس غیریت خط تصوف با آن است. وجه و میزان تقابل خط اهل بیت با دستگاه سیاسی در حدّ تضاد است؛ این در حالی است که وجه و میزان تقابل خط تصوف با آن، به مراتب کم تر است؛ به گونه ای که به ندرت دیده شده است که یک صوفی، به دلیل وجود همان قرائنی که منجر به عدم همکاری وی با دستگاه سیاسی شده، علیه آن دستگاه، موضع گیری آشکار کند، بلکه عکس این قضیه صادق است؛ یعنی موارد زیادی وجود دارد که دستگاه سیاسی از صوفی حمایت کرده، هم چنان که مواردی نیز وجود دارد که صوفی نیز از دستگاه سیاسی پشتیبانی کرده است.

با این همه، خط تصوف در خاستگاه خود، از چنان هیمنه و شهرتی برخوردار نبود که بتواند، در عرض هر یک از دو خط حاکمیت سیاسی و خط اهل بیت (ع) قرار گیرد. در آن شرایط، خط حاکمیت سیاسی، به دلیل برخورداری از قدرت ظاهری و امکانات معنوی، و خط اهل بیت (ع) به دلیل برخورداری از قدرت و نفوذ معنوی، دو خط پررنگ جامعه بودند و هر یک از این دو خط، غیریتِ هویت خط دیگر بود. در این میان، خط تصوف به دلیل تأثیرگذاری اندکی که بر جامعه داشت، نه می توانست غیریتِ هویت خط اهل بیت (ع) و نه می توانست غیریتِ هویت خط حاکمیت سیاسی قرار بگیرد.

ب) تصوف و سیاست در مرحله شکل گیری طبقات صوفیه

تصوف قرون سوم، چهارم، پنجم و ششم، از سویی متفاوت از تصوف قرن دوم و از سویی متفاوت از تصوف قرون بعدی است. توجه به ویژگی های تصوف در این قرون، ما را به نموداری از تحولات و افرادی رهنمون می شود که تأمل در آن به شفافیت در نسبت تصوف و سیاست می انجامد.

۱. صوفی های معروف قرن سوم عبارت است از: حارث محاسبی (متوفی ۲۴۳ ق): بصری الاصل مقیم بغداد؛ ذوالنون مصری (متوفی ۲۴۵ ق): نخستین مدرس تصوف که متوکل وی را زندان و سپس مرید وی شد؛ سری سقطی (متوفی۲۵۳ یا ۲۵۷ ق): شاگرد معروف کرخی که در آتش سوزی بازار معروف بغداد، همه مغازه ها جز مغازه وی سوخت؛ بایزید بسطامی (متوفی ۲۶۱ یا ۲۶۴ ق): بنیان گذار مکتب سکر تصوف که جدش گبری مستبصر و اذکار معروفش “لیس فی جبّتی سوی الله” و “سبحان ما اعظم شأنی” بوده؛ سهل تستری (متوفی ۲۸۳ ق): عمرو لیث به دعای وی شفا یافت و منزلش را بیت السباع می گویند؛ جنید بغدادی (متوفی ۲۹۷ ق): بنیان گذار مکتب صحو تصوف، و خواهرزاده سری سقطی که لباس علما و نه خرقه می پوشید؛ منصور حلاج (مقتول به ۳۰۹ ق به دستور ابن داود اصفهانی مؤسس طریقه ظاهریه): به جرم فاش کردن اسرار، نخست تازیانه خورد و سپس دست و پایش قطع شد و در نهایت به دار آویخته و جسدش سوخته و خاکسترش به دجله ریخته شد.

ویژگی های عمده تصوف در این قرن نیز عبارت است از: ورود اصطلاحات و تعبیرات مختلف صوفیانه به گنجینه تصوف؛ آغاز پختگی تصوف؛ تحت الشعاع قرار گرفتن زهد صوفیانه با هجوم شیوه های فکری جدید در مباحث نظری؛ تحکیم مبانی نظری عقیده به عشق الهی و توجه بیش از پیش به وجد صوفیانه؛ بروز زمینه های اختلاف میان تصوف و فقها، دگرگونی های تصوف با ورود افکار و عقاید ملت های ایرانی، یونانی و هندی از طریق نهضت ترجمه؛ جای گزینی زهد و ریاضت های سخت پیشین با تأمل و اندیشه در حق و حقیقت که به پی ریزی عرفان نظری منجر شد و…

۲. صوفی های معروف قرن چهارم عبارت است از: شبلی (متوفی ۳۲۴ یا ۳۳۴ ق): امیر دماوند که چون آب بینی اش با خلعت اعطایی خلیفه پاک کرده بود، عزل شد و به تصوف گرایید؛ ابن خفیف شیرازی (متوفبی ۳۷۱ ق) که به علت قلّت خوراکش ابن خفیف نامیده شده)؛ ابونصر سراج طوسی (متوفی ۳۷۸ ق) نویسنده معروف کتاب اللمع فی التصوف که قبر معروف به پیر پالان دوز در مشهد رضوی متعلق به وی است؛ ابوبکر بخاری کلابادی (متوفی ۳۸۰ ق): نویسنده کتاب معروف التعرف لمذهب التصوف که درباره آن گفته شده “لو لا التعرف، لما عرف التصوف”؛ ابوطالب مکی (متوفی ۳۸۶ ق): نویسنده کتاب قوت القلوب؛ ابوعلی دقاق (متوفی ۴۰۵ ق): که چون پسر آردفروشی بوده به این لقب خوانده شده؛ ابو عبدالرحمن بن سلّمی نیشابوری (متوفی ۴۱۲ ق)؛ نویسنده کتاب “طبقات الصوفیه”.

ویژگی های عمده تصوف در این قرن نیز عبارت است از: تحکیم طبقه بندی عرفان به سه مرحله شریعت، طریقت و حقیقت؛ شکل گیری و رواج خانقاه های فِرَقِ مختلف صوفیه؛ نگارش برخی از معتبرترین کتب صوفیه مثل اللمع، قوت القلوب و التّعرّف؛ ظهور و رواج مراحل و منازل سلوک عرفانی؛ آغاز تفرقه و تحزّب گسترده در صوفیه؛ ظهور آل بویه و به حاشیه رفتن صوفیه و…

۳. صوفی های معروف قرن پنجم عبارت است از: ابوعلی دقاق (متوفی ۴۰۵ ق) ابو عبدالرحمن سلمی نیشابوری(متوفی ۴۱۲ ق): مؤلف کتاب معروف طبقات الصوفیه؛ ابوالحسن خرقانی (متوفی ۴۲۵ ق) که امّی بودن، زن بد داشتن و دیدارهایش با سلطان محمود غزنوی و ابن سینا معروف است؛ حافظ ابونعیم اصفهانی (متوفی ۴۳۰ ق) مؤلف کتاب مهم حلیه الاولیاء؛ ابوسعید ابوالخیر (متوفی ۴۴۰ ق) که دغدغه سماع و وحدت ادیان را داشته؛ بابا طاهر همدانی (متوفی پس از ۴۵۰ ق) که دوبیتی های عرفانی و دیدار طغرل بیک سلجوقی با وی معروف است؛ علی بن عثمان جلاّبی هجویری (متوفی ۴۶۳ ق) نویسنده کشف المحجوب و نخستین مایز مکتب سکر و صحو تصوف؛ ابوالقاسم قشیری (متوفی ۴۶۵ ق) نویسنده کتاب های “آداب الصوفیه” و “احکام السماع” که به رموز پهلوانی و مذهب فقهی شافعی تعصب داشته؛ ناصر خسرو قبادیانی (متوفی ۴۸۱ ق) خواجه عبدالله انصاری(متوفی ۴۸۱ ق) حنبلی متعصب و آغازگر نثر مسجع در فارسی و نویسنده کتاب های “کشف الاسرار”، “منازل السائرین” و “صد میدان”؛ امام محمد غزالی طوسی (متوفی ۵۰۵) شافعی متعصب، مدرس نظامیه بغداد و نویسنده کتاب های”احیاء العلوم”، “کیمیای سعادت” و….

ویژگی های عمده تصوف در این قرن نیز عبارت است از: ظهور صوفیان متشرع و متعصبی چون خواجه عبدالله انصاری، احمد نامقی جامی و امام محمد غزالی؛ عرضه اصول تصوف بر وفق سلیقه فقیهان؛ تشدید عوام زدگی تصوف به دلیل اقبال عمومی به مشایخ و خانقاه ها؛ تشدید دغدغه تلائم میان شریعت و طریقت؛ محبوبیت یافتن متصوفه نزد سلاطین سلجوقی؛ رشد تعصبات سلسله ای در خانقاه ها؛ تشدید توجه صوفیان به شعر و شاعری و…

۴. صوفی های معروف قرن ششم عبارت است از: احمد غزالی (متوفی ۵۲۰ ق) مروج هر دو شعبه عرفان عاشقانه و عابدانه؛ عین القضاه همدانی (مقتول ۵۲۵ ق) شاگرد برجسته احمد غزالی که به جرم کفر و زندقه کشته شد؛ شیخ حمّاد دبّاس (متوفی ۵۲۵ ق)؛ شیخ عبدالقادر گیلانی (متوفی ۵۶۱ ق) مؤسس سلسله قادریه؛ عبدالقاهر سهروردی(متوفی ۵۶۳ ق)؛ سید احمد رفاعی (متوفی ۵۷۸ ق) شهاب الدین سهروردی (مقتول ۵۸۷ ق) و…

ویژگی های عمده تصوف در این قرن عبارت است از: رشد قابل توجه به دلیل آشتی کردن با متشرعه؛ اقبال ویژه عمومی به دلیل خستگی مردم از تعصبات مذهبی و جنگ های صلیبی؛ اقبال امرا و حاکمان به تصوف؛ ظهور اندیشه صلح کل و وحدت وجود؛ شکل گیری تصوف نظری و پیدایش وضع زبانی مملو از اصطلاحات پیچیده عرفانی و…(۱۴)

در این قرون، هم در دستگاه حاکمه، هم در جریان تصوف و هم در عرصه اجتماعی، اتفاقات و تحولاتی رخ داده است که از جنبه های متعدد در تصوف و نیز در نسبت آن با سیاست تأثیرگذار بوده است. برخی از این تحولات و تأثیرات

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.