پاورپوینت کامل حواشی زندگی و مرگ شاعر ۷۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل حواشی زندگی و مرگ شاعر ۷۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حواشی زندگی و مرگ شاعر ۷۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل حواشی زندگی و مرگ شاعر ۷۳ اسلاید در PowerPoint :
محمود درویش پس از آوارگی از زادگاهش به جبر واقعییتی تلخ و کابوس گون که به ناگهان بر رؤیاهایش آوار شد، با دو پدیده رو به رو می شود که ناگزیر از همزیستی با آن هاست ؛ سیاست اسرائیلی و فرهنگ یهودی که ـ به رغم برخی اشتراکات – دو پدیده ی متمایزند ؛ در تعامل با جنبه های گونه گون این دو پدیده، شعر و شخصیت او تأثیر بسیار می پذیرد و در این رهگذر، بخش هایی از فرهنگ عبری به شعر او جذب می شود و الهام ها و اشارات پُرشمار به این فرهنگ در شعرش نمود می یابد. خود او نیز بارها در برشمردن آبشخورهای فکری و ریشه های تغذیه ی شعرش به این نکته تصریح می کند.
جوانیِ درویش با عضویت در حزب راکاح اسرائیلی همراه است؛ حزبی که جناح چپ احزاب اسرائیلی را نمایندگی می کند و حتی چاپ برگ های زیتون در چاپخانه ی این حزب به انجام می رسد. درمنزلگاه های بعد، پیوستن به سازمان آزادیبخش فلسطین، و سفر یک ساله به مسکو برای ادامه ی تحصیل و زندان و تبعید و آوارگی ـ هر یک به سهم خود ـ بر شاکله ی شعری اش اثر می گذارند که در جریان بازخوانی دقیق شعرش می توان ردِّ همه ی این ماجراهای فکری و فرهنگی را یافت.
در تلاقی آن پیشینه ها با تجدید نظر و بازنگری در آرمانِ مقاومت و مبارزه است که مناقشه ای جنجالی شکل می گیرد و شعر و شخصیّت درویش در جدال موافقان و مخالفان به چالش کشیده می شود ؛ هر گروه با استناد به سطرهاوپاره هایی از شعرها و نوشته های او قضاوتی را شکل می دهند و حکمی ویژه صادر می کنند. جالب این جاست که در این میدان، همه گونه اتّهام سیاسی و عقیدتی نثار درویش می شود ؛ از خیانت به آرمان فلسطین تا الحاد !
از باب نمونه، می توان به کتاب «اسرائیلیات بِاَقلام عربیه» نوشته ی خانم « غادا السّمان» اشاره کرد که از جمله ی جنجالی ترین مکتوبات در این ماجراست ؛ او با صراحت هر چه تمام تر، شعرها و نوشته های شاعرانی چونان محمود درویش و فدوی طوقان را اسرائیلیاتی می خواند که به زبان عربی نوشته شده اند و نمونه ی بارز ادبیات سازش با کشتارگران اسرائیلی اند.
البته در تحلیل و نقد این کتاب و نظایر آن شاعران و ناقدانِ عرب با لحن ها مختلفی به میدان آمدند ؛ از معتدل ترین و منصف ترین ِ ناقدان باید از محمد علی شمس الدین ـ شاعر برجسته ی لبنانی ـ نام برد که با تمایز میان دو مفهوم و پدیده ی یهودی و اسرائیلی ، درویش را شاعری وفادار به فلسطین و ضد اسرائیلی می داند که البته از فرهنگ یهودی و عبری تأثیر پذیرفته و این تأثیر را در شعرش می توان دید. او با بی پروا خواندن کتاب یادشده متذکر می شود که شعر محمود درویش در روزگار نبرد با سربازان اسرائیلی از جنگ افزارها و تانک ها کارایی بیشتری داشت.
(شؤؤن ثقافیه ۷ / ۶ / ۲۰۰۷ )
این مناقشات با مرگ شاعر به پایان نرسید، بلکه در فضایی تازه ادامه یافت ؛ درگذشت محمود درویش در عرصه ی فرهنگ و سیاست بازتاب های متفاوتی داشت؛ عجیب آن که در صحنه ی سیاست، بزرگداشت شاعر فلسطین مورد تردید قرار نگرفت و همه ی گروه های فلسطینی ـ به رغم درگیری ها و گرایش های متفاوت و حتی متضاد ـ شعر و شخصیّت او را بزرگ داشتند و شعر و شاعر نقطه ی اتفاق اهل سیاست شد !
می دانیم؛ درویش چندی وزیر فرهنگ فلسطین بود وعضوهیأت اجرایی سازمان آزادیبخش به شمار می رفت. در اعتراض به روند سازش و معاهده ی اسلو از حکومت و سازمان کناره گرفت، این اعتراض البته برای او ارزان تمام نشد ؛ به روایت عبدالباری عطوان ـ سردبیر القدس العربی و از یاران صمیمی درویش ـ در پی استعفای اعتراض آمیزِ درویش از سازمان آزادیبخش امکاناتش محدودشد و فشار های مالی ناجوانمردانه ای را بر او روا داشتند. تا آن جا که در فرانسه چنان در تنگنای مالی قرار گرفت که خود می گفت به ندرت از خانه بیرون می آید، زیرا توان پرداخت پول یک فنجان قهوه در یک کافه را ندارد .
از سوی دیگر، درویش اگر چه فرآیند قدرت یابی حماس در فلسطین را فرایندی دموکراتیک و بازتاب طبیعی خواست مردم فلسطین خواند، درنزاع و نقاری که بعدها میان حماس و فتح رخ دادو تا مرزستیزی مسلّحانه پیش رفت، جانب فتح را گرفت و در اعتراض به قهر و ستیز هموطنانش ، با تعابیری تلخ به ملامتِ حماس برخاست.
باچنین زمینه ای، بیانیه ی رهبر سیاسی حماس در تکریم و تجلیل از شعر و جایگاه درویش در فرهنگ و ادب فلسطین بر گروه های تندروی عرب گران آمد ؛ این گروه ها ـ که به محافل وهّابی و سلفی عرب منتسب اند ـ در واکنشی ناهنجار و سرشار از عصبیّـت ، افزون بر اعتراض به بیانیه ی ستایش آمیز حماس، متون تند و تیزی را در مذمّت شاعر فقید فلسطین سامان دادند و با استناد به گرایش های عهد شباب درویش ، به انگ تکفیر وی را نواخته و از هیچ دشنامی دریغ نکردند؛ در عمده ی این متون سطرها و سروده هایی برجسته شده بود که به دوران جوانی و عضویت او در حزب شیوعی راکاح در اسرائیل و گرایشات چپ برمی گشت که تحت تأثیر آن سال ها و حال ها، تعریض هاو کنایه هایی خام دستانه به آئین داشت . در جبهه ی مقابل نیز گفتارها و نوشتارهای فراوانی انتشار یافت که از مجموعه ی این جدل ها می توان دفتری حجیم و پُر برگ فراهم آورد.
در این میانه، یکی از زیباترین تحلیل ها را علامه سید محمّد حسین فضل الله مرجع بزرگ شیعی قلمی کرد و در متنی زلال و سرشار از روشن بینی و تسامح دینی بر پندارهای خام قشری بینان وهّابی و سلفی خطّ بطلان کشید، اوکه خود از موهبت شعری زیبا و سرشار از لطایف نگاه دینی و شیعی برخوردار است ، با نگاهی تأویل گرا به بازخوانی درویشِ انسان و بازخوانی شعرِ او به دور از شیوه های تقلیدی فراخواند و با تأکید بر گستره ای از گرایش های فطری در شعر درخشان درویش نوشت :
«نوگرایی محمود درویش نوگرایی غموض و پیچیدگی نیست، نوگرایی وضوح و روشنی است که در ژرفای هنر جریان دارد … من در پی گیری روند حرکت شاعر فلسطین محمود درویش بر این باورم که این شاعر انسان به انسانیّت اش، انسانش و آرمانش مؤمن بود؛ ایمانی درروح،پیوستگی های ایدئولوژیک واندیشه ای او ـ همه ـ برخاسته از این آرمان بوده است، نه برخاسته از ریشه های این ایدئولوژی ها، زیرا شاعری که معانی و ارزش های انسانی و ملّی را درونی خویش می کند، ممکن نیست که ملحد باشد … ما به ژرفا می نگریم، نه به سطح ، به الهام ها و مضمون ها راه می بریم، نه به ظاهر. .. انسان هایی از این دست ممکن نیست که از پنجره های گشوده به خداوند دور باشند.»
( الحیات ۷/۱۱/۲۰۰۸ )
*
شعر نردباز (لاعبُ النّرد) مقطع درخشان سرودن درویش به حساب می آید و انگار آخرین سروده ی شاعر؛ چنان که می گویند. جانمایه ی اصلی این شعربلند ـ که ساختی منظومه وار دارد ـ حضورجبر در هستی و شعر است؛ جبرهایی که سراسر زندگی را فرا گرفته اند؛ شاعر به مرور زندگی از میلاد تا مرگ می نشیند ؛ به تماشای بختیاری ها و نابختیاری ها؛ درکودکی، جوانی، شعر، عشق، مبارزه ، وطن، ماندن، رفتن، و سرانجام مرگ…
نگاه شاعر به جبرها معطوف به جستجوی نقش مثبت جبرهاست که بر زمینه ی طنزی ملایم با تأملات فلسفی همراه می شود و بر چیستی حضور انسان در گستره ی جبرها و احتمالات درنگ می کند. از منظر فرمی، این شعر در عین سیّال بودن ، انتظام و ساختی عمودی دارد ؛ با ترجیعی که در پایان هر بند می آید ؛
مَن اَ َنا لاَقُولَ لکم
ما اَقُولُ لکم
من کیستم که با شما سخن بگویم؟
با شما چه بگویم؟
با این همه سویه های سیاسی شعر را نادیده نمی توان گرفت، سویه هایی که به هر تقدیر، در متن یا حاشیه های سپید شعر به چشم می آیند.
نردباز
من کیستم که با شما بگویم؛
آنچه را که می گویم ؟
حال آن که نه سنگی بوده ام ؛
صیقلی آب ها
تا رخساره ای شوم
نه خیزرانی؛
پرداخته ی دست بادها
تا نی ای گردم ،
من نردبازم ؛
گاه می بَرم،
گاه می بازم،
من مثل شمایانم،
یا کمی کم تر…
به دنیا آمدم؛
کنار چاه
و آن سه درخت یگانه
که چونان راهبه ها بودند
به دنیا آمدم؛
نه همراهی، نه قابله ای…
و از سرِتصادف به نامم خوانده شدم
و از سرِتصادف با خانواده ای نسبت یافتم
و ارث بردم
خطوط چهره ی شان را،
اوصاف شان را
و امراض شان را؛
اول، گرفتگی رگ ها و فشار خون،
دوم، شرمساری در رو به رو شدن با مادر ، پدر
و مادر بزرگ خاندان،
سوم، امید به بهبود در آنفلوآنزا با فنجانی بابونه ی داغ،
چهارم، کاهلی در سخن گفتن از آهوان و چکاوکان،
پنجم، افسردگی در شبان زمستانی،
ششم، شکست ناگوار در خواندن آواز،
من در بودنم
هیچ نقشی ندارم؛
از سرِتصادف است که مرد هستم
واز سرِتصادف،
ماهِ پریده ـ رنگ را چون لیمویی می بینم
که شب بیداران را برمی انگیزد،
با آن که نکوشیده ام
که در پنهان ترین اندامم خالی را سراغ بگیرم،
می شد که نباشم،
می شد؛ از سرِتصادف،
پدرم با مادرم ازدواج نکند
یا مثل خواهرم باشم،
همان که از پسِ ناله ای جان داد،
و پی نبرد؛
که تنها دقایقی به دنیا آمد،
بی آن که مادرش را بشناسد ،
یا چون تخم کبوتری باشم
که پیش از برآمدنِ جوجه از پوسته ی آهکی
شکسته است.
از سرِتصادف
در حادثه ی اتوبوس جان به در بردم ؛
آن گاه که در بازآمدن از مدرسه تأخیر کردم
زیرا هستی و چند وچونش را از یاد برده بودم،
شبانگاه
که قصّه ای عاشقانه می خواندم،
در نقش مؤلف فرو رفتم
ونقش معشوق- قربانی،
من
شهید عشق بودم درآن داستان
و زنده در حادثه ی سفر،
من در شوخی با دریا
هیچ نقشی ندارم،
امّا پسرکی بی پروایم ؛
شیدای پرسه زدن
در جذبه ی آبی
که صدا می زند :
«بیا به سوی من !»
و من در رهایی از دریا
هیچ نقشی ندارم،
ناجی ام
پرنده ای دریایی بود؛ آدمی وار
که دید موجم می رباید
و دستانم سست می شود،
می شد که با جنّ معلّقه ی جاهلی برخورد نکنم،
اگر دروازه ی خانه رو به شمال بود،
و بر دریا مشرف نمی شد،
اگر گشتی های دشمن
آتش دهکده را نمی دیدند،
ـ به پختِ نان شب ـ
اگر پانزده شهید
سنگرها را باز پس می گرفتند،
اگر این کشتگاه در هم نمی شکست؛
شاید زیتونی می شدم،
یا معلّم جغرافیایی،
یا کارشناس سرزمین مورچگان،
یا مراقب صدا !
من کیستم که با شما بگویم؛
آنچه را که می گویم ؟
ـ بردرگاه معبد ـ
حال آن که جز پرتاب نردی نیستم؛
میان درّنده و شکار،
که بردِ من هشیاری بیش تر بود،
نه از سرِ بختیاری به شب مهتابی ،
بلکه برای تماشای کشتار!
از سرِتصادف نجات یافتم؛
کوچک تر از آن بودم که هدفی نظامی باشم
و بزرگ تر از زنبوری
که لابه لای گل های پرچین بال می زند،
بر برادران و پدرم هراسان شدم،
بر زمانه ی شیشه ای هراسان شدم ،
بر گربه و خرگوشم هراسان شدم،
و بر ماهِ جادویی
ـ فراز گلدسته ی بلند مسجد ـ
و بر انگور تاکستان
آویزان چونان پستان های سگ مان،
هراس مرا برد و
با هراس پیش رفتم،
پابرهنه ،
فراموشکار خاطرات کوتاهم؛
از آنچه از فردا می خواستم
[فرصتی برای فردا نبود ]
قدم می زنم / سراسیمه می شوم / می تازم / برفراز می شوم/فرود می آیم/
فریادمی زنم/ زوزه می کشم /پارس می کنم/
ندا می دهم/ شیون می زنم/
شتاب می کنم/ کند می شوم /
می افتم / سبک می گردم / می خشکم /
گردش می کنم / پَر می کشم /
می بینم / نمی بینم / می لغزم /
زرد می شوم / سبز می شوم / آبی می شوم /
تکّه تکّه می شوم / به گریه می افتم/
تشنه می شوم/ زجر می کشم / گرسنه می شوم/
فرو می افتم / بر می خیزم / می دوم /
از یاد می برم / می بینم / نمی بینم /
به یاد می آورم / می شنوم /
زُل می زنم/ هذیان می گویم/ در وهم می شوم /
پچ پچ می کنم / فریاد می زنم / تاب نمی آورم/
ناله می زنم / از خود بی خود می شوم / گم می گردم /
می کاهم / فزونی می گیرم /
فرومی افتم /فرا می روم / فرود می آیم /
در خون می غلتم / از هوش می روم /
و از بخت خوشم
گرگ ها از این جا ناپدید شدند،
از سرِتصادف
یا هراسان از سربازان،
من در زندگی ام
هیچ نقشی ندارم،
جز آن که وقتی سرودهایش را به من آموخت ،
پرسیدم : «آیا باز هم هست؟»
و چراغ زندگی ام را برافروختم،
سپس به سامانِ آن کوشیدم. ..
می شد که پرستویی نباشم،
اگر باد این گونه برایم نمی خواست
وباد
بخت مسافر است ،
سوی شمال رفتم …
سوی شرق رفتم …
سوی غرب رفتم. ..
امّا جنوب دور بود وگسسته از من،
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 