پاورپوینت کامل از شوخی های جدی ۲۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل از شوخی های جدی ۲۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل از شوخی های جدی ۲۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل از شوخی های جدی ۲۹ اسلاید در PowerPoint :

شعر طنز در نگاه نخست سرِ مطایبه و لبخند دارد، اما در فراسوی لبخندها گاه واگویه ی دردها و زخم هاست و همواره فاصله ای آشکار با هزل و سخن لغو دارد. این کشکول گزیده ای است از شعرهای طنز، که در آن اختلاس بزرگ و انحراف برخی جریان ها دستمایه ی شوخی هایی جدی شده است. احتمالاً توضیح واضحات خواهد بود تذکار اینکه به دلیل محدودیت مجال و برخی محذوریت ها سطرها و بیت هایی از این شعرها کوتاه شده اند.با پوزش از شاعران ارجمند.

قهرمان

بوالفضول الشعرا

اگر چه نزد مردم ناشناسم

همیشه با مدیران در تماسم

گهی در خودروی ایشان سوارم

گهی در دفتر ایشان پلاسم

کنون از لطف ایشان جا گرفته

هزاران بانک در جیب لباسم

منم اِندِ نبوغ اقتصادی

همه ماتند از هوش و حواسم

نه از این دزدکان آفتابه

که در شغل شریفم باکلاسم

بگیرم وام های اختصاصی

ز سوی دوستان حق شناسم

“چگونه شکر این نعمت گزارم”

مگر “نقداً” عیان گردد سپاسم

به لطف این عزیزان پشت گرمم

به کلّی فارغ از بیم و هراسم

بسوزاند دماغ حاسدان را

اگر مهر خروج آید به “پاس”ام

بزن سکه ز تصویر من ای بانک!

که بنده قهرمان اختلاسم…

آستیگمات

بوالفضول الشعرا

سه که می شود،

صفرها جلویش صف می کشند

یک دو سه سه سه

آه یادم نبود! لعنت بر این آستیگمات اقتصادی من!

-بشمار!

کم کم دارم اختلاس(!) حواس پیدا می کنم!

پیشرفت!

محمدرضا ترکی

آن قدیمها

تخم مرغ دزدها

حداکثرش

می شدند سارق شتر

آفتابه دزدها

سارق موتور…

تازگی

سقف اختلاسها نجومی است

دزدهای با کلاس

خوش لباس

کیسه های اسکناس…

پیشرفت

در تمامی زمینه ها

یک تمایل عمومی است!

مبادا…

محمدرضا ترکی

دیری ست جولان می دهند اینجا

مردانی از راه آمده

با کارتهای سبز

در جیب بغل

با تابعیتهای دو. ..

یا بیشترگانه

پیوند خورده در نهان

با خویش و بیگانه

هر چند می دانم

در زیر لب دشنام خواهی داد

اما بدان

این اعتماد سست و بی بنیاد

بر مارهای فربه پرورده

در آستینهای گشاد ساده لوحی ها

یک روز

در التهاب نعره های هرچه بادا باد

این خاک را بر باد خواهد داد!

مال ما، مال شما!

ابوالفضل زرویی نصرآباد

ای وزیران وطن! دستم به دامان شما

نیم باقی ماند جانم به قربان شما

فقر و محرومیت و تبعیض و کمبود و فشار

زشت باشد در بلاد تحت فرمان شما

این همان ملک است کاندر خاطر رنجور خویش

دارد اندر یاد، ایام دبستان شما

پشت مظلومان به شمشیر وزارت نشکنید

چند روزی را که این حکم است مهمان شما

در زمستان مردمان بینوا را بنگرید؛

فرق دارد این زمستان، با زمستان شما

هیچ اقدامی پی رفع تورم کرده اید؟

ما نمی دانیم، خود دانید و وجدان شما

این “روابط” کم کمک جای “ضوابط” را گرفت

ضامنِ پست کسان شد پست و عنوان شما

دوست می داریمتان از جان و دل، هر چند نیست

سوی ما شب زنده داران چشم احسان شما

ای بزرگانی که ما بیچارگان را راه نیست

بر سر خوان ِچلو مرغ وفسنجان شما!

پند گفتم؛ گر چه بر خوبان عالم محرز است

عقل و تدبیر و کمال و عدل و ایمان شما

گاه گه، وقت فراغت یادی از مردم کنید

سخت محتاجند بیماران به درمان شما

زیر بار فقر و رنج و داغ یاران عزیز

پشتمان بشکست و نشکستیم پیمان شما

اندر مدح و منقبت دکتر”شعیب بن صالح”

میرزاکاتب تهرانی

بیا بردار دست از این چپ و راست

شعیبِ صالح ما دکتر ماست

شعیب ای یار نام مستعار است

که گاهی خربزه نام خیار است

×××

هلا مردم! زجنس مردم است این

که اعجاز هزار سوم است این

چو دکتر دید بر سر هال نور

دمیدند از حسد در بوق و شیپور

شبانه روز در فتح الفتوح است

شکسته شاخ غول از ضرب شستش

تورّم زیر صفر از یک نشستش

فنون هسته ای آزاد از اوست

زمین و آسمان آباد از اوست

هدفمندی هر یارانه از اوست

چهل تومانی ماهانه از اوست

صفاکن دکتر آمد، خاتمی رفت

سرِهر سفره بین صد بشکه ی نفت…

××

اگر بینی که ما را شور طنز است

کنون آوردگاه ما نطنز است

رهاکن مهرورزا، این و آن را

بچسبا دامن مشّائیان را

که مشّایی رئیس بعدی ماست

که شمس و حافظ و هم سعدی ماست

چومشّایی نیابی در دو عالم

رئیس دفتر و دلدار و همدم

کرامتهای او بس بیشمار است

در این شهنامه او اسفندیار است

فقیر و ساده و مظلوم باشد

مبادا سرنوشتش شوم باشد

گهی بیچاره را دجّال خواندند

گهی جادوگر و رمّال خواندند

ندارم طاقت هجرانی اش را

بمیرم مکتب ایرانی اش را

×××

چنین فرمود مولانا مشایی

که دنیا را نمی بینم بقایی!

مرا احساسِ نزدیک ظهور است

چه می

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.