پاورپوینت کامل اندیشه اسلامی معاصر و دشواره تاخر ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل اندیشه اسلامی معاصر و دشواره تاخر ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اندیشه اسلامی معاصر و دشواره تاخر ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل اندیشه اسلامی معاصر و دشواره تاخر ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint :

جریان نوزایی و خیزش فرهنگی در جهان اسلام در عصر جدید، از نیمه قرن نوزدهم، گسترشی آشکار یافت. از نتایج این نوزایی، برانگیخته شدن اندیشه انتقادی برخی متفکران مسلمان نسبت به اوضاع عمومی جوامعشان، در جهانی لبریز از دگرگونی ها و تحولات بود. تلاش این متفکران به ارزیابی اوضاع مسلمانان و امکانات آنها در همه حوزه ها و مقایسه با مقتضیات عصر جدید منحصر گردید. این تلاش ها، آنان را به ابراز نواقص و عیوب نظام اجتماعی فرهنگی موجود و حاکم بر سرزمین های اسلامی، به ویژه در حوزه آموزش و پرورش، و پژوهش و فن آوری و تجهیزات جدید در همه بخش های فعالیت اقتصادی واداشت.

موضوع پس ماندگی یا تأخر ملت های مسلمان، در مقایسه با پیشرفت و ترقی اروپا و امریکا در آن زمان، از موضوعاتی است که حضور گسترده و پررنگی در مطبوعات مسلمانان، بلکه در تمام منشورات و مکتوبات مروّج اندیشه های جدید در پایان قرن نوزدهم دارد. این موضوع از محورهای بزرگ و ثابت مجله »العروه الوثقی«۱ بود که سید جمال و محمد عبده در پاریس منتشر می کردند. مجله المنار، هم که از سوی محمد رشید رضا – یکی از نزدیکان مصلح بزرگ مصری محمد عبده – در قاهره راه اندازی شده دعوت به بیداری اندیشه اسلامی و آگاه کردن مسلمانان به حقائق دنیای معاصر را از محورهای اصلی خود قرارداد.

شیخ محمد عبده – زمانی که مفتی مصر بود – در سلسله مقالاتی توجه برانگیز که در مجله المنار (جلد پنجم – ۱۹۰۲م)، با عنوان »اسلام و مسیحیت در رویا رویی با علم و مدنیت« منتشر کرد،کوشید تا اسباب عوامل مسئول در مسئله ضعف جهان اسلام را مشخص کند. وی چنین تشخیص داد که مهم ترین این اسباب، جمود اجتماعی و سیاسی ای است که دامن گیر مسلمانان شده است و نیز عیوب طبقه علمای مسلمان، جهل و خرافی گری توده ها، بی سوادی زنان و آموزش نیافتگی آنان و بی اعتنایی به علوم طبیعت در جوامع اسلامی، از دیگر عوامل این ضعف و عقب ماندگی است. عبده، برخی علل این وضع را متوجه نظام عثمانی کرد که از نگاه وی، دین را در خدمت قدرت سیاسی درآورده بود و علم و معرفت را تشویق و ترویج نمی کرد و آزادی های عمومی را محدود ساخته بود.

در همین مسیر، موضوع پس ماندگی یا تأخر مسلمانان، موضوع اصلی کتاب ام القری (۱۸۸۹ م) تألیف عبدالرحمن کواکبی (۱۹۰۲ – ۱۸۵۴ م) مصلح سوری شد. این مصلح به بهانه و پوشش فعالیت های همایش جمعیت اسلامی تخیلی ای که خود پرداخته بود، کوشید تا فهرستی از شرّها و بدی هایی را که به نظر وی جوامع اسلامی، از مغرب تا اندونزی، در قرن نوزدهم، به آن مبتلا بودند، ارائه دهد. کواکبی این »شرور« و اسباب دینی و سیاسی و اخلاقی اش را به تفصیل تحلیل می کند و از لابه لای آن، تصویری روشن از اوضاع امت اسلام در این دوره به دست می دهد. اسبابی که وی مسئول تأخر مسلمانان تشخیص می دهد، به اجمال عبارت است از:

– تأثیرات اجتماعی، فرهنگی فهم نادرست از عقیده قضا و قدر که به رشد رویکردهای جبری گرا در مقابل اندیشه آزادی عمل انسان کمک کرد.

– رها کردن کار جهان و گریختن از واقعیت.

– سخت گیری های علمای شریعت (فقها) که به رغم سادگی آموزه های دینی که در دوره های نخست در میان امت اسلام حاکم بود، به سخت گیری و تعصب روی آوردند و در نتیجه این تعصب، علوم این جهانی و انواع معارف عقلی را علومی متضاد با عقیده اسلامی دانستند.

– نادانی توده های مردم و تن دادن قضا و قدری اشان به شرایط پیرامون.

– بدبینی عمومی که از احساس ناممکن بودن رسیدن به پایه ملت های پیشرفته غربی سرچشمه می گیرد.

– پذیرش ذلت از بیم به خرج دادن اندک تلاشی…

– اهمیت ویژه دادن به وظایف و مشاغل اداری و نظامی، به جای اهمیت دادن به مشاغل فنی و حرفه ای.

در زمینه سیاسی، کواکبی مسئولیت کامل تأخر مسلمانان را در روزگار خود، متوجه دولت عثمانی می داند و آن نظام را نظامی مستبد می خواند.

این رویکرد و توجه به فقدان شخصیت متمدن جهان اسلام تا دهه بیست قرن بیستم استمرار می یابد و مسئله »تأخر ملت های مسلمان«، موضوع بسیاری پژوهش ها و مطالعات گسترده قرار می گیرد، به ویژه پس از ترجمه عربی و انتشار کتاب ادموند دمولان، با عنوان »سرّ ترقی انگلوساکسون ها« به قلم احمد فتحی زغلول در سال ۱۸۹۹ در قاهره که به دلیل محتوا و نیز به لطف مقدمه مترجم که به مثابه ابراز و محکومیت عیوب امت عرب بود، تأثیری عمیق در شرق جهان عرب گذاشت.

اندیشه هایی که دمولان در این کتاب طرح کرد، از موضع انتقادی و پرسش گرانه ای که روشنفکران جهان اسلام در برابر قضیه انحطاط تمدن اسلامی و هم چنین توسعه و گسترش روز افزون قدرت اروپا در همه ابعاد گرفته بودند، به شدت حمایت می کرد. چیزی که ذهن نویسنده را مشغول خود ساخته بود، »شناخت راز این قدرت شگفتی برانگیز و رو به گسترش و شکوفایی و راز این قدرت شگرف بر تمدن و ترقی بود (که انگلیسی ها دارای آن بودند و به موجب آن نوزایی جدید شان را تأسیس کردند). (سر تقدم الانکلیز، ص ۹)

روشنفکران مسلمان، وظیفه خود دیدند که ابزارهای لازم را برای خیزش اجتماعی و فرهنگی جدیدی که بر اخلاق جدیدی استوار باشدو اولویت را به تلاش و اجتهاد و عزم اخلاقی بدهد، فراهم آورند. به این ترتیب، مسلمانان از تأملات و اندیشه های دمولان بهترین استفاده را کردند؛ به ویژه اندیشه های عمیقی که وی در خاتمه کتاب آورده است. دمولان در خاتمه کتاب می نویسد: »گفته می شود که باید نانت را از راه عرق جبین و عمل خویش، به دست آوری. این کلمات، تنها مبنای قدرت اجتماعی نیست، بلکه مبنای قدرت اخلاقی هم هست.

ملت هایی که از پای بندی به این قانون قاطع فرار می کنند، در معرض فرو پاشی و احساس حقارت اخلاقی قرار می گیرند، زیرا هندی سرخ پوست در برابر شرقی همین احساس را دارد و شرقی در برابر غربی، همین احساس را دارد و ملت های لاتین و آلمان غربی در برابر ملت های انگلوساکسون همین احساس را دارند«. (سر تقدم الانکلیز، ص ۴۱۰)

دشواره تأخر مسلمانان

دشواره ترقی و نو سازی جوامع اسلامی در طول چندین دهه، به اندازه دشواره تأخر معرفتی، علمی، فنی، اجتماعی و اقتصادی، دغدغه اندیشه اسلامی را تشکیل داده است. نسل متفکرانی که در دوره زمانی ۱۸۸۰ تا ۱۹۲۰م می زیسته اند و شاهد پایان قرن نوزدهم بوده و انقلاب های بزرگ فن آوری و تحولات اجتماعی و سیاسی آغاز قرن بیستم را به چشم خود دیده بودند، احساس کردند که مقابله با چالش فزاینده مدرنیته از سویی و مقابله با بحران های روانی و فرهنگی ریشه دار در سنت از سوی دیگر، ضروری است.

در برابر تحولاتی که روشنفکران آن عصر، شاهد آن بودند و قدرت تعامل عملی با ابعاد سیاسی و اقتصادی و راهبردی آن را نداشتند، آنان در چنین اوضاعی، خود را در دایره گفتمان نوزایی نظری محبوس یافتند و کثرت مقالات و کتاب های سیاسی و اجتماعی ای را که در آن دوره منتشر می شد و به بازگو کردن وضعیت موجود زندگی در جوامع اسلامی اکتفا نمی کرد، بلکه غالباً شکل مطلوب آن را هم ذکر می کرد، از همین رهگذر می توان تفسیر کرد.

به این ترتیب، مشاهده می شود که پس از ترجمه کتاب دمولان به عربی، تألیفات فراوانی با تأثیر پذیری از آن عرضه شد؛ یکی از این کتاب ها کتاب محمد عمر (متوفای ۱۹۱۸) است که در سال ۱۹۰۲ در قاهره به عربی منتشر شد.

وی در این کتاب، از اوضاع مصریان عصر خویش تحلیلی ارائه داده و کوشیده است، اسباب و عوامل اوضاع نابسامانشان را شرح دهد.

متفکر لبنانی شکیب ارسلان (۱۹۴۶ – ۱۸۷۱) در سلسله مقالاتی که در مجله المنار منتشر کرد، در جست و جوی اسباب تأخر مسلمانان و ترقی دیگران برآمد. این کتاب در سال ۱۹۲۹ منتشر شد. در سال ۱۹۴۴ محمد احمد شکور این کتاب را تحت عنوان انحطاط ما و عوامل آن، به انگلیسی ترجمه و در لاهور منتشر کرد.

در هند هم متفکران اصلاح طلب، بحث پیرامون اسباب عقب ماندگی مسلمانان و شرایط نوزایی اشان را ادامه دادند؛ به ویژه پس از انتشار شعر تاریخی الطاف حسین حالی (۱۹۱۴ – ۱۹۳۷) که در آن ترقی اسلام و پس ماندگی آن را در طول قرن ها بررسی کرده است.

نگره شرق شناسانه

ملاحظات و اندیشه هایی که عالمان و نویسندگان مسلمان پیرامون مسئله پس ماندگی مسلمانان در قرن نوزدهم عرضه کردند، تا اندازه زیادی با ملاحظات شماری نویسندگان اروپایی – از رمان نویس و مقاله نویس تا سفر نامه نویس – در پایان قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم هم افق است. از میان این نویسندگان می توان به اینان اشاره کرد: گوبینو (۱۸۸۲ – ۱۸۱۶) و کتاب »داستان های آسیایی« اش که نخستین بار در سال ۱۹۷۶ منتشر شد و دموباسان (۱۸۹۳ – ۱۸۵۰) و خاطراتش از سفر به آفریقای شمالی در سال ۱۸۸۸ که در سال ۱۸۹۰، تحت عنوان »زندگی ضایع« (الحیاه التائهه) منتشر شد. ایزابل ابرهاردت (۱۹۰۴ – ۱۸۷۷) که نویسنده ای روسی الاصل بودو سرنوشتش با سرنوشت مسلمانان درمغرب عربی مرتبط شد و زندگی نامه اش را منتشر کرد، برادران ژیروم و ژان تارو که گزارش های ادبی اشان را از مغرب و شرق نزدیک و ایران منتشر کردند، و موریس بارس (۱۹۲۳ – ۱۸۶۲) که دیدگاه شخصی خود را درباره شرق منتشر کرد.

به این ترتیب، ما امروزه نمونه های متعددی از متون عالی شرق شناسی فرانسوی را درباره دوره میانی ۱۸۹۰ و ۱۹۲۰ در اختیار داریم. در ادبیات شرق شناسی انگلیسی هم، درباره این دوره، متونی در دست است که از حیث غنا از مشابه فرانسوی اش چیزی کم ندارد. متون انگلیسی بیشتر به سفرنامه های ترکیه، ایران و هند مربوط است و چهره های برجسته آن آوازه ای گسترده دارند که از آن جمله اند: ریچارد بورتون (۱۸۸۰ – ۱۸۲۱)، ویلفرد بلنت (۱۹۲۲ – ۱۸۴۰) و توماس لورانس (۱۹۳۵ – ۱۸۸۰) که به لورانس العرب مشهور است.

شرق، در نگاه برخی نخبگان، اروپا، مکانی برای رهایی و دور شدن از زندگی یکنواخت شهرهای صنعتی و زشتی های تمدن مادی پلید بود و گذشته از این، جایی بود که عجائب متعدد به شکلی پیوسته و آمیخته با افسانه ها و انوار، در آن جریان داشت. آلبرت سامان (۱۹۰۰ – ۱۸۵۸) با این کلمات پر آوازه، از احساس درونی نسل ادبی کاملی حکایت می کند: »من بزرگ شده ام؛ من آرزوی شرق را دارم؛ من آرزوی دیدن انوار را دارم…«.

با این حال باید گفت که اگر چه جهان اسلام که برخی جهانگردان اروپایی بدان کوچ کرده بودند، توانسته بود، احساسات و عواطف رقیق و شاعرانه آنان را برانگیزد؛ اما روابط اروپاییان با مردم این کشورها، غالباً آنان را سرخورده و نومید می کرد، زیرا عادات و سنت های شرق اسلامی – از مغرب گرفته تا هند – و نوع و سطح تمدن مادی آنان، آرزوها و انتظارات نخبگان اروپایی را که دارای حساسیتی مسیحی بودند، برآورده نمی ساخت.

برخوردها و چالش های روزانه میان اروپاییان و مسلمانان، به نومیدی این اروپاییان در شرق موعود و فروپاشی اوهامشان در جست و جوی عجایب و غرایب و عناصر متفاوتی که در سرزمین های اسلامی به دنبال آن بودند انجامید و این همه به فزونی بدبینی و کینه اشان از سکان مسلمان این مناطق منجر شد. به این ترتیب، عوامل شانه خالی کردن از این تعامل عاطفی سخاوتمندانه در ذهنیتشان غلبه یافت و احساس برتری نژادی و فرهنگی اروپایی در درونشان، هرگونه آمادگی یا تمایل برای پی ریزی رابطه تفاهم آمیز را با دیگری افریقایی، عربی و هندی نابود ساخت.

به این ترتیب، شرق شناسان در این دوره، موفق به کشف جهان بشری متفاوتی نشدند، بلکه تصویری تیره و تار از این جهان ارائه کردند.

شمار اندکی از شرق شناسان اروپایی در این دوره، شجاعت و جرأت اندیشیدن و رفتار در جهتی مخالف جریان مسلط ایدئولوژی استعماری یافتند؛ ولی آنان هم به انحراف از مرکزیت اروپایی متهم شدند؛ برای مثال در فرانسه، شخصیت هایی که در پارلمان، مطبوعات و مجامع ادبی با ملت های دیگر همدردی و همدلی می کردند، جریانی حاشیه ای را تشکیل می دادند و از قدرت کافی برای تشکیل گروهی در مقابل حزب استعماری قدرتمند که از طبقه سیاستمداران و بازرگانان تشکیل می شد و مجامع دانشگاهی که فضای مناسب و مشوقی برای زایش مکتبی منسجم در علوم استعماری فراهم آورده بودند، برخوردار نبود.

به این ترتیب، موانع سیاسی و روانی به تدریج میان استعمارگر و استعمار شده و میان شرق شناس و شرق برقرار شد. غالب ناظران اروپایی، یعنی جهان گردان، مدیران و اعضای گروه های میسیونری، با اسلام و مسلمانان همدل نبودند و در تحلیل های خود، به ندرت به عوامل اقتصادی سیاسی و فکری ضعف جهان اسلام در برابر توسعه طلبی اروپا توجه می کردند. افزون بر این، شرق شناسانی که شرقی ها یا مسلمانان را به خاطر شرقی بودنشان محکوم می کردند و مفاسد و عیوب مرتبط به آنان را از نگره و زاویه نژاد یا گروه اجتماعی خاصی تفسیر کردند، آخر کار، مسئولیت کامل اوضاع نا به سامان اجتماعی – فرهنگی ملت های مسلمان را به خود اسلام تحمیل کردند.

ایده ارنست رنان

مقصود از ایده رنان، آرایی است که وی در سخنرانی مشهورش در ۲۹ ژانویه ۱۸۸۳ درباره اسلام و علم ایراد کرد. وی در این سخنرانی، آرای خاصی پیرامون ماهیت رابطه میان روح علمی و اسلام مطرح کرد. ارنست رنان (۱۸۹۲ – ۱۸۲۳) در زمان این سخنرانی، استاد کالج دوفرانس و یکی از پرشورترین منادیان سکولاریسم و از پژوهشگران حوزه شرق شناسی آکادمیک بود و افزون بر اینها، متخصص مطالعات سامی و مورخ ادیان بود و به موجب این همه شایستگی ها و توانایی های علمی، آرای وی در باب فرهنگ اسلامی، از مشروعیت خاصی برخوردار می شد.

از لحظه انتشار متن این سخنرانی در نشریه المناقشات، سر و صداهای زیادی به راه افتاد که بازتاب های آن، همچنان تا روزگار ما تداوم دارد. نخستین کسی که به مخالفت با رنان برخاست، مصلح بزرگ مسلمان سید جمال بود که در پاسخش از استدلال ها و برهان هایی بهره گرفت که بعدها ایدئولوژی اسلامی، دررویا رویی اش با گفتمان شرق شناسی، آن را به کاربست. می توان از لابه لای پاسخ سید جمال، همه نشانه های کلان حاکم بر گفتمان انتقادی (و خود انتقادی) اسلامی را، نسبت به اوضاع اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی ملل اسلامی در آغاز عصر جدید تبیین کرد.

برای درک موضع ارنست رنان، باید به فضای فکری کلان حاکم بر فرانسه، در ده هشتاد قرن نوزدهم بازگشت؛یعنی به دوره ای که حوادث سیاسی و ادبی جاری در آن که بر محور مسائل استعمار می چرخید، درصدد برانگیختن افکار عمومی فرانسه و واداشتن آن به اندیشیدن در مسائل وقایع جهان اسلام که فرانسه بخش هایی از آن را در اشغال خود داشت، برآمد. به موجب این حوادث، اروپاییان به طور عام، نگره ای عبوس را نسبت به اسلام و مسلمانان برای خود شکل دادند. این حوادث برای آنان چنین وانمود می کرد که حالت انحطاط فراگیری، همه اجزای جهان اسلام را فلج کرده است. همچنین به آنان نشان می داد که حالت هرج و مرج و آشفتگی بر جوامع اسلامی حاکم است؛ جوامعی که نخستین یورش های مدرنیته، آنها را در نوردیده بود.

بنابراین در چنین بافت و سیاق تاریخی می توانیم، منفی نگری شدیدی را که در چنین نگره های افراطی و خشن تجلی یافته، تفسیر کنیم. نگره هایی از این دست: »هر شخص کم اطلاعی نسبت به اوضاع عصر کنونی، به روشنی می تواند حالت پست و حقارت باری را که کشورهای اسلامی در زمان کنونی شاهد آن هستند و انحطاط دولت های اسلامی و فقدان کفایت فکری ملت هایی را که فرهنگ و تربیتشان، تنها به اسلام مستند است، مشاهده کند«.

ارنست رنان مدعی بود که این سخن او حقیقتی بدیهی است که مجال شک باقی نمی گذارد و برای حمایت از این ادعای خود، به تفسیری شخصی از تاریخ دینی و فرهنگی جهان اسلام پرداخت و در پایان چنین نتیجه گرفت:

۱. درباره فرهنگی که در جهان اسلام شکل گرفت، نتیجه گرفت که »جنبش فکری متمایزی که در تاریخ اسلام دیده می شود، تقریباً به شکل کامل، از فرآورده ها و دستاوردهای ایرانیان، مسیحیان، یهودیان… و نیز دستاورد مسلمانانی است که در برابر آموزه های دینشان، دست به شورش و سرپیچی زدند و این جنبش فکری همواره با نفرین و لعنت عامه مسلمانان رو به رو شده است.

۲. درباره دین اسلام به طور کلی چنین نتیجه گرفت: »دین اسلام به لحاظ دینی، ابعاد مثبت و خوبی دارد…؛ اما عقل انسانی را محجور قرار داده و بدان آسیب رسانده است… و سرزمین هایی که فتح کرده، در برابر فرهنگ عقلانی ای که عقل بشری تولید می کند، قفل کرده است«.

چکیده و سخن اساسی ارنست رنان این است که اسلام، روح علمی را بر نمی تابد و عقاید اسلامی، بحث عقلی از حقیقت را تشویق نمی کند؛ از این رو ذهنیت اسلامی، توان تن دادن به دغدغه ترقی را ندارد؛ به رغم اینکه پاره ای از این عبارات، با برخی ابعاد انتقاداتی که مصلحان مسلمان نسبت به ذهنیت و وضعیت واقعی مسلمانان – و نه اسلام و اصول اسلام – داشته اند، همخوانی دارد؛ اما روشنفکران مسلمان، با قدرت پاسخ رنان را دادند و او را به خدمت به منافع ایدئولوژی استعمار متهم کردند، زیرا کسی که به عدم کفایت فرهنگی و دون پایگی اخلاقی ملت های مسلمان معتقد بود که غالب آنها تحت سیطره و قیمومت استعمارگران اروپایی قرار داشتند، رسالت تمدن گستری غربیان را در جهان اسلام استعمار زده توجیه می کرد؛ در نتیجه، توسعه طلبی اروپایی در پایان قرن نوزدهم، در سخنان ارنست رنان، پشتوانه ای ایدئولوژیک و توجیهی اخلاقی می یابد.

شایان ذکر است که پارلمان فرانسه در همین دوره، یعنی ۱۸۸۵ – ۱۸۸۲، شاهد مناقشات مهمی پیرامون مسئله استعمار (استعمار تونس، مادا کاسکار، تونکین (شمال ویتنام) و…) بود. در این دوره، مخالفان استعمار در پارلمان فرانسه، تیر انتقادات شدید خود را به سوی رئیس پارلمان وقت، ژول ویری که از سال ۱۸۸۳ تا ۱۸۸۵ در این سمت بود، نشانه رفتند. رئیس پارلمان خواهان پی گرفتن سیاست برتری نژادهای دون تر و وظیفه نژادهای برتر تمدنی نسبت به نژادهای پست تر بود. جورج کلمانسو در سال ۱۸۸۵، در نطقی که در پارلمان ایراد کرد، این سیاست را محکوم کرد. وی گفت: »چقدر آسان است گفته شود: نژادهای برتر و نژ

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.