پاورپوینت کامل مبناکاوی وحدت در نهادهای علمی ۷۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مبناکاوی وحدت در نهادهای علمی ۷۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مبناکاوی وحدت در نهادهای علمی ۷۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مبناکاوی وحدت در نهادهای علمی ۷۸ اسلاید در PowerPoint :

(قسمت پایانی)

موانع وحدت

۱. عدم طرح جامع

اینکه موانع وحدت چیست؟ و اینکه باید از کجا شروع کرد منوط به این است که ما وحدت را چه بدانیم و در چه سطحی آنرا مطرح نمائیم. اگر بنا باشد که وحدت بین حوزه و دانشگاه را به عنوان دو شخصیت حقوقی به وحدت علم و دین برگردانیم و اهداف این دو را تعریف کنیم و بگوئیم که این دو هم مدعی تئوری مدیریت و سرپرستی برای جامعه و هم عهده دار سرویس دهی به بخش اداره جامعه هستند آن وقت این سؤال مطرح می شود که چگونه می توان در سرپرستی جامعه به وحدت رسید.

راهبردهای وحدت

اگر ما بتوانیم دین و علم را در اداره حیات بشر، هماهنگ کنیم، توانسته ایم به میزانی این دو را به هم نزدیک کنیم و این هماهنگی به وجوه مختلفی ممکن است صورت بگیرد و طبیعتاً راهبردها این است که حوزه عملکرد این دو را جدا کنیم و طبیعتاً هماهنگی اینها به این است که اینها را منضبط به کارهای خودشان نمائیم و ضابطه ای برای آنها بگذاریم مثل هماهنگی که بین ساختارهای اجتماعی از طریق توزیع اختیارات مشخص می شود و آنگاه ناهماهنگی و تعارض ها معلوم می شود و امّا این را هماهنگی نمی شود نامید. بلکه معنایش عدم تعارض و در واقع یک تقسیم کاراست و این مسئله ای است که در دوره هائی در غرب مطرح شد. دوره ای که تحول صنعتی رخ داد و در واقع دست کلیسا را بستند و بخش زیادی از مدیریت های دینی را به مدیریت های علمی واگذار کردند و سرپرستی را از حوزه دین به حوزه حس و عقل بشر بردند. امّا اگر عمیق تر به مساله توجه کنیم و بگوئیم اینکه این تنها ناظر به بخشی از حیات بشر باشد معنی ندارد، لذا همانطوری که عدل و ظلم و مصلحت و مفسده که در مناسک فردی مطرح است، بطریق اولی در حیات اجتماعی بشر هم مطرح خواهد شد و به تعبیر دیگر مسأله حکومت را جدی گرفته و فراتر از سرپرستی غُیب و قُصّر و همچنین فراتر از مجموعه اخماس و زکوات دانسته و می گوییم که حکومت، سرپرستی اخلاق و تفکر و اندیشه های بشری را نیز بعهده دارد. تئوری هایی که می خواهد اداره حکومت را به عهده بگیرد. یا درخواستی از عقل و حس بشر هستند و یا متکی به وحی اند. حال برای جمع بین علم و دین، ممکن است بگوئیم که داده های علم و عقل و حس، همه جا با هم هماهنگ اند. اگر درک ما از وحدت، درک صحیحی و درک حسی ما هم متکی به بدیهیات حسی و درک عقلانی ما هم درک برهانی باشد، در نهایت حس، عقل، برهان و احیاناً مکاشفات عرفانی، همدیگر را تأیید می کنند. بنابراین در تعریف هماهنگی این حوزه ها، می گوییم که هماهنگی ذاتی بین آنها نداریم، کافی است که از خطای اینها جلوگیری کنیم. این یک تئوری رایجی است که برایش تأییداتی هم از خطابات نقلی شرعی می آورند که عقل را شارع امضأ کرده است، بنابراین مدعی می شویم که برهان، عرفان، قرآن یعنی وحی. عقل، و مکاشفات روحی و احیاناً دانش های تجربی بشری متکی به بداهت های حسی، همدیگر را تأیید می کنند و هماهنگی بین اینها قهری است.

بنابراین وحدت حوزه و دانشگاه، ایجاد هماهنگی بین دین و علم است و اینکه چگونه می شود معرفت های دینی را با معرفت های علمی در یک مجموعه هماهنگ قرار داد که به نظر می رسد محتاج یک تحول اساسی در متدولوژی علم و متدولوژی معرفت های دینی هستیم، یعنی باید متدولوژی دین و علم را به هم نزدیک و رد یک نظام هماهنگ قرار دهیم. این معرفت های دینی کفاف سرپرستی عقل و حس بشر را به ما می دهند و اگر بخواهیم به این معرفت ها کفاف بدهیم این به معنای قائل شدن به دین حداقل است.

۲. فقدان انگیزه

یکی دیگر از موانع تحقق وحدت، مسأله فقدان انگیزه است. ما باید به دنبال ایجاد انگیزه ها باشیم، انگیزه به شکل سازمانی نه انگیزه های فردی، که در انگیزه های سازمانی، انگیزه ها به صورت یک مجموعه و نظام در آمده و به چرخش می افتند و دستگاهی را به راه می اندازند که از آن به نظام انگیزه ها تعبیر می شود و لذا باید بتوانیم اخلاق سازمانی را پرورش دهیم. اگر از مرحله انگیزه ها بگذریم در مرحله تفکر، هنوز مفهوم روشنی از وحدت نداریم.

۳. توسعه تئوری معرفت شناسی دینی

بنابراین اگر بخواهیم به وحدت برسیم باید تئوری معرفت شناسی دینی خود را توسعه دهیم، البته نه به شکلی که معرفت های حسی و عقلی را بر آن حاکم کنیم. زیرا که در این صورت توسعه به تحریف می انجامد نه توسعه معرفت.

پس اولاً باید توسعه تعبد صورت بگیرد و بعد متدولوژی علوم هم تغییر کند به نحوی که هماهنگی با معرفت های دینی در آن اصل بشود، یعنی سرپرستی علوم از طریق معرفت های دینی صورت گیرد، البته برای تبیین ارتباط علوم خصوصاً علوم انسانی با دین، اولین سؤالی که مطرح می شود این است که واقعاً مقصود از علوم انسانی چیست؟ این تقسیم بندی ریشه در کجا دارد؟ چرا ابتدا علم را تفکیک کنیم و بعد بگوییم چرا یک متدو ارتباط خاصی بین این دسته از علوم و معرفت دینی هست که بین سایر علوم و معرفت های دینی نیست؟ اصلاً معنی انسانی بودن علوم برای چیست؟ زیرا همه علوم به یک معنا انسانی هستند. آیا اندیشه های فلسفی و نظری محض را هم می گیرد؟

ثانیاً در علوم انسانی که مرتبط می شود با آن بخش های تجربی واقعاً آنها را انسانی می دانند؟ البته ارتباط بین علوم و دین را از زاویه های مختلفی به طور کلی اعم از علوم انسانی و غیر انسانی می توان طرح کرد.

راهکارهای عملی الگوی وحدت

برای ایجاد هماهنگی میان دو مجموعه دین و علم، روش های مختلفی بیان شده است که به بررسی اجمالی آنها می پردازیم.

راه حل اول. شیوه هماهنگی بین دین و علم در مغرب زمین (جدایی دین و علم) یک روش که در غرب بعد از انقلاب صنعتی ارائه شده هنوز هم طرفدارانی دارد.

و آن، اینکه ما حوزه دخالت دین و علم را از هم جدا کنیم. بگوییم بشر در یک امور خاص، نیازمند به دین است و در غیر آن نیازمند به دین نیست. در رشد معنوی و سرپرستی اخلاق، محتاج به دین است و این امر به عهده دین و عالمان دین است که کارشان پند و موعظه و نوشتن کتاب اخلاق و برگزار کردن مراسم عبادی است.

امّا آنچه که مربوط به روابط اجتماعی بشر و تنظیم امور و اداره شئون مختلف زندگی بشر در این محدوده است کاری به وحی ندارد؛ اینجا، جایی است که باید بشر به داده های عقلی و تجربی خود اعتماد کند و از علوم کمک بگیرد. بنابراین اداره این بخش به عهده علم و اداره آن بخش به عهده دین است. برای حل تعارض بین دین و علم و یا دین و عقل این راهی است که پیشنهاد شده بود.

راه حل دوم. نفی حکومت آرمانی دین (محدود کردن دین)

تئوری نفی حکومت آرمانی دین، از اجزای چند گانه ای تشکیل می شود که مهمترین آنها عبارتند از: اصل قبض و بسط معرفت، اصل دین حداقل، و اصل آزمون پذیری عقیده، که ما به بررسی اجمالی آنها می پردازیم.

اصل اول: قبض و بسط معرفت

نظریه قبض و بسط که نظریه جدیدی هم نیست و در غرب سابقه دارد، دارای رئوس و ویژگی هایی است که هر یک به اختصار توضیح داده می شود.

الف. معرفت دینی، معرفت بشری

راه حلی که ارائه می شود، این است که باید در قدم اول حساب دین را از معرفت دینی جدا کنیم، یعنی بگوییم ما یک دین داریم و یک معرفت دینی (البته این نظریه جدید هم نیست بلکه در غرب سابقه دارد). دین گوهری ثابت و مقدس و هماهنگ و بدون اختلاف است امّا معرفت دینی، معرفتی است از یک بشر عادی نسبت به دین و طبیعی است که همه خصلت های بشری معرفت را دارا باشد، نه ثبات و جاودانگی دارد و نه دارای تقدس و نه از هماهنگی و ارزش والایی برخوردار است. وقتی چنین شد درگیری بین دین ناب و خالص و عقل و علم نیست، اگر درگیری هست بین معرفت دینی و معرفت علمی است که هر دو نیز معرفت بشری و با هم همسنگ هستند و نمی توان به اسم تقدس معرفت دینی خط بطلان بر معرفت علمی و فلسفی و عقلانی و تجربی کشید.

ب. مرتبط بودن حوزه های مختلف معرفت بشری

حوزه های مختلف معرفت بشری درست مثل اجزای یک سیستم و بلکه بالاتر، مثل اجزای یک ارگانیزم زنده، به هم مرتبط بوده و در حال داد و ستد با یکدیگرند! اینطور نیست که معرفت دینی، جدا از معرفت علمی شکل بگیرد. معرفت دینی، متأثر از معرفت علمی و اثرپذیر از سایر شاخه های معرفت بشری است.

ج. اصل بودن معرفت علمی نسبت به معارف دیگر

نکته سومی که بر مبنای این نظریه، اضافه می شود، این است که از نظر روش، علوم تجربی و عقلی، قطعی تر از معرفت های علمی مبنا قرار گرفته و معرفت های دینی حول آنها تفسیر شوند. یعنی تحول در معرفت های علمی، دائماً زمینه ساز تحول معرفت دینی است و اصولاً مدعای صاحبان این نظریه هم این است که رمز بقای دین، همین است که حساب معرفت دینی از دین جداست و باید معرفت دینی، بر پایه معرفت بشری، تحول پذیر باشد.

اصل دوم: دین حداقل

مطلب دیگر این است که اصولاً ما باید به دین حداقل قائل شویم. این نظریه ای است که در بحث های کلامی طرح کرده اند. گفته اند: به چه دلیل دین در همه امور باید دخالت کند؟ و مثلاً امور جزئی مثلاً قطر آسفالت خیابان چه ربطی به دین دارد؟

حتی نکاح و معاملات چه ربطی به دین دارد؟ اینها اموری است که بشر خود می تواند عهده دار آن بشود. دین باید چیزی را که بشر توانایی عهده داری آن را ندارد، به او بیاموزد و امّا در آن چیزهایی که از عهده بشر بر می آید، نیازی به دین نیست. بنابراین «ما باید انتظار اتمان را از دین کاهش دهیم» لذا باید به «دین حداقل» اکتفا کنیم. دین حداقل هم آنجایی است که عقل و حس بشر جو ابگو نباشد. آن اموری که مربوط به سعادت ابدی و حیات اخروی انسان می شود، مربوط به دین است. امّا مسئله نظام معاملات، قوانین بانکی و قوانین پول یا محاسباتی که بر اساس آن شهرسازی می کنیم، اینها ربطی به دین ندارد.

اصل سوم: آزمون پذیری عقیده

مطلب دیگر آزمون پذیری عقیده است. مدعای عنصر سوسم، این نیست که دین مقدس است و معرفت دینی مقدس نیست و باز مدعی این نیست که از دین در محدوده خاصی انتظار داشته باشیم. مدعا این است که «خود دین خالی از نقص و عیب نیست درباره دین آرمانی فکر نکنید!» دین نه یک حقیقت آرمانی است و نه قدرت سازندگی یک جامعه آرمانی را دارد. این را از کجا می توان فهمید؟ از آزمونی که دین در تاریخ داده است.

در بحث از این موضوع، ابتدا این پرسش طرح شده که آیا قضایای دینی، قضایای معنادار هستند یا نه؟ و اگر بخواهند معنادار باشند، باید آزمون پذیر باشند یا نه ضمناً پذیرفته شد که قضایا تا آزمون پذیری است. بدین معنا که باید پذیرفت اگر این گونه شد، این قضیه دینی درست و اگر غیر از این شد، این قضیه دینی باطل است. درست مثل یک نظریه علمی که اگر شواهد عینی این گونه بود، این نظریه علمی تأیید می شود و در غیر این صورت، تأیید نمی شود. نهایت بحثی که وجود دارد، این است که خداپرستی هم یک امر عقلایی است یعنی آدم خداپرست، دیوانه نیست. چون امروزه، بحث بر سر این است که:

«خداپرستی، امری است که ناشی از اختلال روانی است یا اینکه آدم می تواند از نظر روانی متعادل باشد و به خدا هم معتقد باشد؟»

البته مسلم است که این نکته که در دوران شناسی موجود، پیگیری می شود، حتماً دنیاپرستی را عدم تعادل نمی داند، دنیاپرستان را آدم های نرمالی می داند که در مقابل محرک های طبیعی، پاسخ می دهند. اگر کسی خداپرست باشد، باید بحث کرد که عقده روانی ندارد؟ گره های روانی دارد یا ندارد؟ وگرنه، ماده پرستی و دنبال شهوات مادی بودن، از سر عقده نیست و از سرانبساط روانی و انبساط خاطر است.

نکاتی پیرامون «آزمون پذیری دین»

بعد از اینکه معلوم شد قضایای دین، باید امتحان خودشان را پس بدهند تا قبولشان کنیم والا قابل قبول نیستند، حالا ببینیم چگونه دین را باید امتحان کرد؟ همان طور که یک تئوری نظری را در آزمایشگاه تجربه می کنیم؟ خیر.

نکته اول: آزمایشگاه دین، تاریخ دین است

آزمایشگاه دین، تاریخ دین است. تاریخ دین و همه خوبی ها و بدی هایی که در دامن دین روییده و به نام این دین و مکتب است، جزء این مکتب به شمار می رود.

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.