پاورپوینت کامل نقد، بررسی و معرفی کتاب «ایران بین دو انقلاب» ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نقد، بررسی و معرفی کتاب «ایران بین دو انقلاب» ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نقد، بررسی و معرفی کتاب «ایران بین دو انقلاب» ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نقد، بررسی و معرفی کتاب «ایران بین دو انقلاب» ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint :

«یرواند آبراهامیان» نظریه خود درباره انقلاب ایران را در کتابی به نام «ایران بین دو انقلاب»[۱]مطرح کرده و تا کنون دوبار آن را به فارسی ترجمه کرده اند.

این کتاب با ترجمه کاظم فیروزمند، حسن شمس آوری و محسن مدیرشانه چی از سوی «نشر مرکز» در سال ۱۳۷۸ منتشر شده است. احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ولی لایی نیز جداگانه آن را ترجمه نموده اند.

کتاب حاضر ابتدا بنا بوده فقط درباره حزب توده – که با تمایلات چپ گرایانه نویسنده نیز سازگار می باشد – به نگارش درآید، امّا نویسنده مدّعی است که به کباره متوجّه این نکته می شود که راز توفیق حزب توده را باید در شکست های احزاب گذشته (احزاب چپ و غیر چپ) جست وجو نماید. از طرف دیگر چون با وقوع انقلاب اسلامی، نه تنها توده ای ها – به زعم نویسنده – بلکه روحانیون نیز روی کار می آیند از این رو تحقیق را تا انقلاب اسلامی توسعه می دهد. به نظر می رسد تمایل نویسنده به جریان چپ ناشی از گرایش متدولوژیک مارکسیستی او بوده است.

کتاب مذکور در سه بخش تدوین شده است: الف: زمینه تاریخی ایرانِ نو که مشخصا در این بخش به ساختار اجتماعی؛ انقلاب مشروطه و دوره رضاشاه می پردازد.

ب: مبانی اجتماعی سیاست بین سقوط رضاشاه و ظهور استبداد پهلوی دوم بعد از کودتای ۱۳۳۲. به نظر نویسنده اهمیت این بخش در این است که در این دوره می توان زیر ساخت سیاست در ایران را که در زیر لایه سیاسی قرار گرفته، مشاهده نمود و ریشه های قومی – طبقاتی آن را نمایان کرد.

ج: بخش سوّم با عنوان «ایران معاصر» از سه موضوعِ برنامه های اجتماعی – اقتصادی شاه؛ شدت تنش های اجتماعی به واسطه آن و انقلاب اسلامی بحث کرده است.

نویسنده در این کتاب با نگاهی تاریخی، وضعیت موجود ایران را در ادامه وضعیت آن در قرن نوزدهم، تبیین می نماید. در دوره قاجاریه و قبل از مشروطیت (قرن نوزده) جامعه ایرانی را نه براساس مفهوم طبقه مارکسی، بلکه بر مبنای تعبیر «گروه های قومی» جامعه شناختی می توان توضیح داد. پراکندگی جغرافیایی، جمعیت ایران را به سه شکل شهری؛ روستایی و عشایری درآورده است.

در هر یک از این مناطق، تقسیم عمودی قومی براساس دین؛ زبان و نژاد قابل شناسایی می باشد. در قرن نوزدهم صورت بندی اجتماعی عمودی است و به صورت هرمی شکل می باشد. مثلاً در مناطق عشایری، خان ها در رأس هرم، سران عشایر در درجه بعدی و مردم عادی (ایلیاتی ها) که اکثریت را تشکیل می دادند، در قاعده آن قرار می گرفتند. در روستاها رأس هرم را بزرگان محل (مالکان و تیولداران)، وسط هرم را سران روستاها و قاعده آن را مردمان عادی (دهقانان) تشکیل می دادند. در شهرها نیز رأس هرم، از بزرگان محل (اعیان، تجار عمده و علمای بزرگ)، وسط هرم از کدخدایان محلی و قاعده آن از مردمان عادی (شهرنشینان) تشکیل می شد.

با ادبیات مارکسیستی می توان این وضعیت را به موجودیت «طبقات درخود» و نه «برای خود» تعبیر نمود. منظور این است که با نگاه مارکسیستی می توان به چنین گروه هایی نام طبقه داد، امّا این طبقات صرفا طبقات اقتصادی هستند و نه سیاسی و اجتماعی و لذا هیچ گاه در این وضعیت به خودآگاهی نمی رسند.

در نیمه اوّل قرن بیستم وضعیت عوض می شود. با پیدایش قیام تنباکو و انقلاب مشروطه طبقه متوسط سنتی در ایران شکل می گیرد. این طبقه سنتی براساس دشمن مشترک که خارجی ها باشند با هم متحد می شوند و با اتحاد سنتی که با روحانیت داشتند، علیه بیگانگان قیام می کنند. روشنفکران این نسل را افرادی؛ مانند سیدجمال تشکیل می دادند. در یک تشبیه می توان گفت: آبراهامیان پیدایش این دوره در ایران را به پیدایش بورژوازی و سرمایه داری در غرب نزدیک تر می بیند. گویی که با انقلاب ایران یکی از مراحل تاریخی خود را سپری کرده و از عصر فئودالی به عصر سرمایه داری وارد می شود.

و بالاخره در نیمه دوّم قرن بیستم به تدریج طبقه متوسط جدید در ایران شکل می گیرد و این وضعیت ورودِ ایران به مرحله دیگر تاریخی را مهیا می سازد. نویسنده پیدایش طبقه متوسط جدید را که در نتیجه اصلاحات اقتصادی محمدرضا شاه، بعد از سال ۱۳۴۲ به وجود آمد، به عنوان زمینه پیدایش انقلاب اسلامی مورد بررسی قرار داده است. در پایان نیز روند انقلاب اسلامی را توضیح می دهد.

روش شناختی

نویسنده در این کتاب در صدد بررسی مبانی سیاست در ایران با تکیه بر برخوردهای اصلی طبقاتی و قومی یکصد سال اخیر، رابطه بین نوسازی اجتماعی، اقتصادی و توسعه سیاسی، ظهور طبقات جدید و نیز زوال جماعات قدیم و ترکیب اجتماعی و نگرش اعتقادی احزاب عمده سیاسی می باشد.

آبراهامیان با نگاه نو مارکسیستی (ئی. پی. تامپسن) در صدد تبیین حوادث سیاسی ایران برآمده است. نومارکسیست ها در اساس، با مدل مارکس درباره حوادث سیاسی و اجتماعی اختلافی ندارند و مانند مارکس با اصالت دادن به فلسفه تاریخ، حوادث جوامع مختلف را تحلیل و بررسی می نمایند.

تنها فرق این است که نومارکسیست ها به انحای مختلف، تئوری مارکس از انقلاب سوسیالیستی را دستکاری می نمایند. مثلاً «تامپسن» معتقد است: پدیده طبقه را نباید صرفا بر حسب ارتباط آن با شیوه تولید، بلکه در هر دوره ای ممکن است این ارتباط با چیزی حتی غیر از شیوه تولید قابل تبیین باشد.

دقیقا نویسنده به خاطر تأثیرپذیری از این رویکرد نومارکسیستی است که در تحلیل طبقاتی خود از یک سو گروه های قومی در ایران را وارد تحلیل خود می نماید و از سوی دیگر اصطکاک اجتماعی طبقات در ایران را در هر دوره ای متغیر می بیند و به این امر اذعان پیدا می کند که در ایران مانند بسیاری از کشورهای جهان سوم، برخوردهای اصلی حول تقسیمات قومی، قبیله ای، نژاد، کاست، دین و خاستگاه های منطقه ای بوده است.

البته این مسأله به معنی عدم شکل گیری نزاع طبقاتی خصوصا در مقطع بعد از ۱۳۴۲ نمی باشد. به این ترتیب، آبراهامیان با الگوگیری از تامپسن مفهوم طبقاتی مارکسیستی را توسعه داده است و با نگاهی تاریخی حوادث سیاسی – اجتماعی ایران، از جمله انقلاب اسلامی را توضیح داده است.

فرق دیگر نویسنده نومارکسیست با مباحث ارتدوکس مارکس این است که تا اندازه ای دولت بازیگر مستقلی فرض شده و در تعامل با جامعه قرار می گیرد و حوادث اجتماعی از تعامل این ها زاده می شود. دقیقا بدین منظور او کار خود را در درونِ «جامعه شناسی سیاسی» پیش می برد؛ یعنی او همانند جامعه شناسان سیاسی – که در مطالعه جوامع غربی، بین سیاستِ دولت، سازمان های سیاسی و ساخت های اجتماعی رابطه برقرار می کنند – تلاش می کند. به جای متغیر مستقل انحصاری قرار دادن دولت برای توضیح نوسازی جامعه و نیز به جای متغیر مستقل انحصاری قرار دادن نظام اجتماعی برای توضیح فروپاشی نظام سیاسی در شرق، به چگونگی شکل معانی برخورد سیاسی از طریق مبارزه اجتماعی و نیز تعامل نیروهای اجتماعی با سازمان های سیاسی بپردازد.

به نظر نویسنده، در قرن نوزده بین جامعه و دولت تضاد وجود داشت. در مطالعات مارکس ارتدوکس، جامعه دولت را مفهوم می نمود و در مطالعات شرقی نیز دولت را به وجودآورنده شکل اجتماعی نوسازی شده تلقی می کردند.

به هر حال موضوع اصلی این کتاب تحلیل مبانی اجتماعی سیاست در ایران با تأکید بر چگونگی تحوّلِ تدریجی شکل آن به واسطه توسعه اجتماعی – اقتصادی، از اوان مشروطه در اواخر قرن سیزده تا پیروزی انقلابِ اسلامی در بهمن ۱۳۵۷ می باشد.امّا در این نوشته ما دنبال تبیین بخش سوّم کتاب حاضر که درباره زمینه های پیدایش انقلاب اسلامی و فرایند آن می باشد، هستیم.

سیاست توسعه ناهمگون و انقلاب اسلامی

به نظر نویسنده دو تفسیر متفاوت در تبیین عوامل ریشه ای انقلاب ایران صورت گرفته است: الف: انقلاب اسلامی ایران ناشی از روند نوسازی شاه برای مردم سنت زده بود؛ ب: انقلاب اسلامی ایران ناشی از نوسازی ناکافی دست نشانده امریکا در عصر جمهوری خواهی بود.

به نظر نویسنده این دو نظریه هر دو نادرست، یا نیمه درست هستند. صحیح این است که بگوییم: شاه در حوزه اقتصادی – اجتماعی نوسازی کرد و از این طریق طبقه متوسط جدید و طبقه کارگر صنعتی به وجود آمد؛ امّا نتوانست در حوزه سیاسی دست به نوسازی بزند و در نتیجه، حلقه ارتباط دهنده بین حکومت و ساختارهای اجتماعی به وجود نیامد؛ یعنی جامعه وجود داشت (طبقات مختلف اجتماعی) امّا سیاسی نبود و سیاست وجود داشت، ولی اجتماعی نبود (دولت برآیند خواست های اجتماعی نبود). این امر موجب شکاف بین گروه های حاکم و نیروهای اجتماعی مدرن گشت و حتی پل ارتباطی بین نهاد قدرت و نیروهای اجتماعی سنتی (بازار – روحانیت) نیز در مقطع ۵۶-۱۳۴۲ ویران شده بود. بنابراین علّت اساسی پیدایش انقلاب اسلامی توسعه ناهمگون بود.

اصلاحات اقتصادی رژیم در این مقطع بر درآمدهای تصاعدی نفتی متّکی بود، بخشی از آن صرف عیش و نوش و فساد اداری و غیره می شد، امّا مقداری زیادی نیز در بخش مولّد، تحت عناوین مختلفی (وام دهی به بخش خصوصی، بودجه سالانه دولتی و برنامه های عمرانی پنج ساله سوّم، چهارم و پنجم) سرمایه گذاری می شد.

اهداف اقتصادی رژیم عبارت بودند از: توسعه سیستم حمل و نقل، کشاورزی و اصلاحات ارضی، طرح های آبرسانی، صنعت و معدن، و منابع انسانی.

اصلاحات ارضی موجب پیدایش سه طبقه روستایی شد: مالکان غایب از روستا (خانواده سلطنتی و.. .)، زمین داران مستقل (دهقانان صاحبِ زمین قدیم، کدخدایان و.. .) و مزدبگیران روستایی (خوش نشین ها و.. .) برنامه های عمرانی نیز بر جمعیت شهرنشین تأثیر گذاشت. رژیم ادعا می کرد که در پایان دهه ۵۰، استاندارد زندگی در ایران از سطح زندگی اروپای غربی بالاتر خواهد رفت و در پایان سده کنونی میلادی، ایران یکی از پنج غول صنعتی جهان خواهد بود. در بخش منابع انسانی ۹/۱ میلیارد دلار طی دو برنامه سوم و چهارم سرمایه گذاری صورت گرفت و در نتیجه وضعیت بهداشت و آموزش در شهرها بهبود یافت. جمعیت از ۲۵ میلیون نفر در سال ۴۵ به ۳۳ میلیون نفر در سال ۵۵ افزایش یافت.

در نتیجه این تحولات، چهار طبقه در شهرها شکل گرفت: طبقه بالا (خانواده پهلوی، سرمایه داران و.. .)، طبقه متوسط مرفّه (مغازه داران و.. .)، طبقه متوسط حقوق بگیر (کارمندان، معلّمان و.. .) و طبقه کارگر.

با این حال، شاه در این دوره در کنار توسعه اقتصادی – اجتماعی به توسعه سیاسی نپرداخت و بلکه اقداماتی در جهت ضد توسعه انجام داد که در ذیل به آنها اشاره می کنیم:

قدرت شاه بر سه ستون: نیروهای مسلح، شبکه حمایتی دربار و دیوان سالاری گسترده دولتی قرار داشت و بعدها با ایجاد دولت تک حزبی به چهار ستون تکیه نمود.

۱. در مقطع ۵۶-۴۲ تعداد نظامیان از ۰۰۰/۲۰۰ به ۰۰۰/۴۱۰ افزایش یافت. این افزایش بویژه در ژاندارمری، نیروی هوایی، کماندوهای ویژه و گارد شاهنشاهی صورت گرفت. بودجه ارتش در این مقطع از ۲۹۳ میلیون دلار در سال ۴۲ به ۸/۱ میلیارد دلار در سال ۵۲ و ۳/۷ میلیارد دلار در سال ۵۵ بالغ گردید. بین سالهای ۵۶-۵۰، نزدیک به ۱۲ میلیارد دلار صرف خرید تسلیحات شد. همین مقدار بین سال های ۵۹-۵۶ سفارش داده شده بود. در سال ۵۵ ایران بزرگترین نیروی دریایی خلیج فارس، دارای پیشرفته ترین نیروی هوایی خاورمیانه و پنجمین نیروی بزرگ نظامی جهان به حساب می آمد.

علاقه شاه به نظامی گری موجب نظارت مستقیم به امور نظامی، تخصیص امکانات مختلف رفاهی برای پرسنل ارتش شده بود. او بیشتر کارهای دولتی را نیز با لباس نظامی انجام می داد. شاه سازمان های امنیتی را در کنار ارتش گسترش داد: الف: ساواک به سانسور رسانه ها، گزینش متقاضیان مشاغل دولتی و از بین بردن مخالفان رژیم، ازجمله از طریق شکنجه مشغول بودند؛ ب: سازمان بازرسی شاهنشاهی که سه وظیفه نظارت بر ساواک؛ جلوگیری از دسیسه های نظامی و ارایه گزارش درباره فعالیت های مالی خانواده های ثروتمند را به عهده داشتند؛ ج: سازمان رکن دوی ارتش که کارشان گردآوری اطلاعات سرّی نظامی و زیر نظر داشتن ساواک و بازرسی شاهنشاهی بود.

۲. بین دربار و شاه ارتباط وثیقی وجود داشت. شاه از طریق حقوق های هنگفت؛ مزایای زیاد و اعطای مشاغل؛ از دربار حمایت می کرد و در مقابل، دربار برای حفظ سلطنت تلاش می نمود. منابع مالی دربار بوسیله زمین های تصرف شده توسط رضاشاه؛ نفت، تجارت با وام های بانک های دولتی و بنیاد پهلوی تأمین می شد.

۳. دیوان سالاری در این مقطع به منظور کنترل بیشتر شهروندان افزایش یافت. ۱۲ وزیرِ سال ۴۲ به ۱۹ وزیر در سال ۵۶ رسید. تعداد کارمند از ۰۰۰/۱۵۰ به ۰۰۰/۳۰۴ افزایش یافت. وزارتخانه های جدید ازجمله کار و امور اجتماعی؛ فرهنگ و هنر؛ مسکن و شهرسازی؛ اطلاعات و جهانگردی؛ علوم و آموزش عالی؛ بهداشت و رفاه اجتماعی و نیز تعاونی ها و امور روستایی تأسیس شد. شمار استان ها از ۱۰ استان به ۲۳ استان رسید.

لذا شاه توانست از این طریق با اعطای مزایای مختلف دولتی به شهروندان، هرچه بیشتر آنها را کنترل نموده و در زندگی روزمره شهروندان کاملاً نفوذ کند.

۴. شاه از سال ۵۴ به بعد به منظور حفظ رژیم، دولت تک حزبی ایجاد کرد. حزب رستاخیز به جای دو حزب ایران نوین و حزب مردم تأسیس شد. شاه تهدید می کرد که هرکس به این حزب نپیوندد، زندان یا اخراج خواهد شد.

شاه از این طریق درصدد بود در مواقع لازم به منظور خنثی سازی خطرات عناصر اجتماعی مخرّب، مردم را بسیج نماید. بنابراین نتیجه این حزب، خفقان بیشتر در کشور بود. با گسترش حزب رستاخیز شاه توانست بر طبقه متوسط حقوق بگیر، طبقه کارگر شهری و توده های روستایی تسلط یابد. هم چنین برای اوّلین بار در تاریخ ایران دولت به صورت حساب شده در بین طبقه متوسط مرفه به ویژه بازار و نهادهای مذهبی نفوذ کرد. شاه توانست از بازاریان هدایای اجباری دریافت کند. حزب، علما را مرتجعان سیاه قرون وسطایی نامید و تقویم اسلامی را عوض کرد و کارهای دیگری که تشکیل آن واکنش تند علما را در پی داشت.

به نظر نویسنده در سه سال آخر عمر رژیم، به علّت تشکیل «حزب رستاخیز» و هم چنین افزایش بسیار چشمگیر قیمت نفت، تنش های سیاسی شدیدتر شده بود. با پنج برابر شدن ناگهانی درآمدهای نفتی، انتظارات مردم بالا رفت و در نتیجه شکاف میان وعده ها، ادعاها و دستاوردهای رژیم از یک سو و انتظارات و دستاوردهای مردم از سوی دیگر، عمیق تر شد. پیشرفت های چشمگیر از بخش های مختلف بعد از انقلاب سفید بالسویه توزیع نشده بود و شکاف پیداشده تعداد ناراضیان را به طور تصاعدی افزایش داده بود.

مهمترین مخالفان حزبی شاه در مقطع ۵۶ -۳۲ عبارت بودند از: حزب توده، جبهه ملی و نهضت آزادی مخالفان روحانی (۵۶ – ۴۲) در سه گروه متغیر: علمای محتاط غیرسیاسی؛ مانند آیت ا… خویی؛ روحانیون مخالف میانه رو؛ مانند آیت ا… شریعتمداری و روحانیون مخالف تندرو؛ مانند آیت ا… خمینی قرار می گرفتند. سازمان های چریکی اقدام کننده علیه رژیم در مقطع ۵۶-۵۰ به پنج گروه سازمان چریک های فدایی خلق ایران (فدائیان مارکسیست)؛ سازمان مجاهدین خلق ایران (مجاهدین اسلامی)؛ مارکسیست های منشعب از مجاهدین (مجاهدین مارکسیست)؛ گروه های کوچک اسلامی محلی؛ مانند گروه ابوذر و گروه های کوچک مارکسیست، تقسیم می شدند. از بین اینها فدائیان مارکسیست و مجاهدین اسلامی بسیار بزرگتر و گسترده تر از دیگر گروه ها بودند.

نویسنده بعد از تصویر توسعه ناموزون که موجب پیدایش طبقات جدیدی گشت و این طبقات به همراه طبقات سنتی از وضعیتی که به وجود آمد ناراضی گشتند، روند انقلاب اسلامی را با تکیه بر اعتراض طبقه متوسط تبیین می کند.

مراحل شکل گیری انقلاب اسلامی

روند انقلاب در دو مرحله شروع شد و به اوج رسید. مرحله اول – که از اردیبهشت ۱۳۵۶، تا خرداد ۱۳۵۷ ادامه می یابد – از سوی طبقه متوسط سنتی آغاز شد. این مرحله از گفتن و نوشتن شروع و به اعتراضات خیابانی منتهی گشت. رژیم با تدابیری که می اندیشد به طور موقت فتیله بحران را پایان می کشید. عامل بحران در این مرحله بحران اقتصادی (تورم) ناشی از فقدان مسکن، کمبود محصولات کشاورزی، افزایش قیمت مواد غذایی در سطح جهان، رشد تسلیحات نظامی و سرمایه گذاری افراطی در بخش توسعه اقتصادی بود. از سوی دیگر یک عامل سیاسی نیز بر آن افزوده شد: فشار سازمان های مختلف بین المللی؛ از قبیل سازمان عفو بین الملل، سازمان بین المللی حقوق دانان، انجمن بین المللی حقوق بشر و غیره.

شاه در این مرحله با تدبیرهای تهدید (مخالفان غیر مذهبی) و تطمیع (مخالفان مذهبی) توانست به طور موقت بر بحران غلبه کند و در نتیجه تابستان ۵۷ با آرامش برگزار شد؛ اما این سکون، آرامش قبل از طوفان بود و لذا مرحله بعدی روند انقلاب شروع شد. برخلاف گذشته این بار فقرا، محرومان و کارگران میداندار شدند و در نتیجه ده ها نفر مرحله پیشین به هزاران و میلیون ها تبدیل شد. ورود کارگران پیروزی را قطعی ساخت. این گروه به قدری عرصه را بر رژیم تنگ کرد که مجبور شد تا به همه مخالفان غیر از حزب توده، امتیاز بدهد و آنها را از زندان آزاد کند.

این نتیجه به نفع مذهبی ها و ملی گرایان تمام شد و برای اولین بار مسأله جمهوری اسلامی در شعارها مطرح گشت. شاه تصمیم گرفت تا خشونت بیشتری از خود نشان دهد، لذا حمام خون ۱۷ شهریور پیش آمد؛ گفتمان اصلاح طلبی افول و حرکت به سوی انقلاب قطعی شد. عوامل متعددی (خفقان طولانی؛ فضای باز سیاسی؛ عمل متناقض رژیم در زمان بحران و سازش ناپذیری امام) شکست رژیم را مهیا ساخت و در نتیجه انقلاب اسلامی به پیروزی منتهی گشت.

انقلاب مشروطه (۸-۱۲۸۴) به پیروزی روشنفکران جدید ملهم از غرب (ناسیونالیسم؛ لیبرالیسم و سوسیالیسم) منجر شد که به دنبال نوسازی و قوانین غیرمذهبی بودند. اما انقلاب اسلامی (۸-۱۳۵۶) به پیروزی علمای سنتی ملهم از صدر اسلام منجر گشت که قوانین سراسر مذهبی را خواستار بودند؛ پارادوکسی که نشان داد «نوسازی» به «مذهب زدایی» منجر نمی شود. البته عواملی این پارادوکس را تشدید می نماید:

الف: بین دو انق

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.