پاورپوینت کامل آینده ی جهان و مقایسه ی تطبیقی اتوپیاهای مشهور(۲) ۸۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل آینده ی جهان و مقایسه ی تطبیقی اتوپیاهای مشهور(۲) ۸۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آینده ی جهان و مقایسه ی تطبیقی اتوپیاهای مشهور(۲) ۸۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل آینده ی جهان و مقایسه ی تطبیقی اتوپیاهای مشهور(۲) ۸۱ اسلاید در PowerPoint :
۴. دنیای «فرانسیس فوکویاما[۱]
فوکویاما – یکی از تحلیل گران ارشد مؤسسه ی مطالعاتی راند – با نوشتن مقاله ای با عنوان «پایان تاریخ»[۲]که پیرامون موضوع آن، بعدها در سال ۱۹۹۲ کتابی با عنوان «پایان تاریخ و آخرین انسان» نوشت، دیدگاه جنجالی خود را درباره ی آینده ی مدرنیته مطرح کرد که برخی توضیحات درباره ی دیدگاه وی چنین می باشد:
۱. با پایان گرفتن جنگ سرد، عصر رقابت و حاکمیت ایدئولوژی ها به سر آمده است و جامعه ی بشری در آینده رو به «دموکراسی لیبرال» می رود و دموکراسی لیبرال، آخرین شکل حکومت و «پایان تاریخ» خواهد بود و انسان امروز هیچ راهی جز پذیرفتن این ایدئولوژی ندارد. این قدرت نظامی و اقتصادی نبود که غرب را پیروز کرد، بلکه توان ایدئولوژی «دموکراسی لیبرال» و تکامل آن بود که موجب برتری تاریخی آن شد. فوکویاما، «دموکراسی لیبرال» را ایدئولوژی تکامل یافته ای می داند که جبر تاریخی آن را الگوی مطلوب همه ی انسان ها ساخته است.[۳]
البته این سخن بدان معنی نیست که سیر طبیعی زادوولد و مرگ ومیر متوقف خواهد شد، یا دیگر وقایع مهمّی اتفاق نخواهد افتاد، بلکه منظور این است که احتمالاً دیگر تحول مهمّی در نهادهای اساسی و اصول جاری پدیدار نخواهد شد.
۲. «تاریخ» عبارت از یک سلسله رویدادهای کور نیست، بلکه یک کل معنی دار است که در آن اندیشه های انسانی در مورد ماهیت نظم سیاسی و اجتماعی تدیعه می یابد و شکوفا می شود. اگر ما در حال حاضر به جایی رسیده ایم که نمی توانیم دنیایی ذاتا متفاوت از جهان کنونی را تصور کنیم؛ به طوری که هیچ شاخصی امکان بهبود بنیادی نظم جاری را نشان نمی دهد، در این صورت باید این امکان را در نظر بگیریم که خود تاریخ ممکن است به پایان رسیده باشد. تحوّل جوامع انسانی بی پایان نیست، بلکه این تحول بالاخره پایان می پذیرد. پایان تاریخ زمانی خواهد بود که انسان به مرحله ای از جامعه ی انسانی دست یابد که در آن عمیق ترین و اساسی ترین نیازهای بشری برآورده شود.
۳. تازگی کار فوکویاما در آشتی دادن به دو شیوه ی تعقّلی مخالف هم؛ یعنی «لیبرالیسم انگلیسی» و «دیالکتیک هگل» است. وی مدعی است که مفهوم هگلی «مبارزه برای ارج شناسی»[۴]-BUUTTEPOURLARECONNAISSANCE – حلقه ی مفقوده بین لیبرالیسم اقتصادی و لیبرالیسم سیاسی است. و این مفهوم را نگرشی بسیار روشنگر و مفید برای فهم دنیای جدید می داند و اساسا مفهوم هگلی لیبرالیسم را بزرگوارانه تر و شریف تر از مفهوم لیبرالیسم در نزد «هابز» و «جان لاک» می داند.
۴. فوکویاما، دموکراسی را نظامی می داند که «تیموس»[۵] نیز در کنار «میل» و «عقل» – نظام لیبرالی – رضایت خود را بازمی یابد؛ یعنی نظام دموکراسی، «ارج شناسی متقابل، مساوی[۶] و عمومی» را به ارمغان می آورد. وی «ناسیونالیسم» را شکل غیرعقلایی «تیموس» می داند.
۵. به عقیده ی فوکویاما، تنها از طریق «انترناسیونالیسم لیبرال»[۷] و تحکیم قانون بین المللی است که می توان صلح را در سطح جهانی تضمین کرد.
۶. علی رغم خوش بینی فوکویاما در مورد رام کردن «مگالوتیمیا»[۸]در دموکراسی های لیبرال، او نسبت به آینده ی طولانی این جوامع تردیدهایی جدّی داشته و می گوید: افول زندگی اجتماعی این اندیشه را القا می کند که در آینده ممکن است ما تبدیل به «آخرین انسان ها» بشویم که تنها به آسایش خود فکر می کنند و از هر گونه میل «تیموتیک» برای هدف های متعالی محروم شده اند، چرا که سخت در جست وجوی رفاه شخصی هستند. اما خطر دیگری نیز وجود دارد که ممکن است به «اولین انسان ها» نیز تبدیل بشویم. یعنی انسان هایی که درگیر جنگی خونین و بی حاصل، اما با سلاح های مدرن هستند.
نقد و ارزیابی:
اندیشه ی فوکویاما به دلیل ذهنی بودن و عدم توان ارایه ی تحلیل جامعی که با رخدادهای جهانی قابل تطبیق باشد و…، باعث شد تا این دیدگاه از منظر بسیاری از صاحب نظران مورد نقادی قرار گیرد. آنچه در ذیل می آید، نقدی فشرده بر این دیدگاه است:
۱. یکی از منتقدان نظریه ی فوکویاما، ژاک دلور[۹] فرانسوی – رییس کمیسیون اروپا در حد فاصل سال های ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۴ – می باشد که معتقد است: الگوی اجتماعی امریکا به دلیل فردگرایی رقابت آمیز آن، دیگر اعتبار ندارد و قادر نیست که روح جمعی یک ملت را برای پیشرفت و رشد، تحت تأثیر قرار دهد. در حالی که اساس پیشرفت تمدن ها، الگوهای اجتماعی جمع گرایانه است که فرد را در قبال جامعه مسئول می سازد و همین امر موجب پویایی جامعه می گردد. از این رو دیدگاه فوکویاما که امریکا را به عنوان الگوی اجتماعی پویا معرفی می کند، نمی تواند قابل قبول باشد. در مقابل، فوکویاما معتقد است که الگوی اجتماعی نظام های اجتماعی در آسیا به دلیل اتکای آن به مسایل قومی و ویژگی های منطقه ای، از پویایی و توان لازم برای ارایه شدن به صورت یک الگوی عام برخوردار نیست، ولی تجربه ی تاریخی نشان داده است که انسان غربی (امریکایی) امکان کارِ دسته جمعی را دارد و فردگرایی در درون این تمدن، امری گذرا و قابل حل است.[۱۰]
۲. فوکویاما الگوی اجتماعی کشورهایی؛ چون ژاپن، چین و مجموعه کشورهای آسیایی را مرتبط با ویژگی های قومی، جغرافیایی و خانوادگی می داند و آن را غیرپویا تلقی می کند، چنین درکی ناقض آن چیزی است که اساس نظریه ی فوکویاما را تشکیل می دهد.[۱۱]
۳. تفسیرهای «یکسان انگار» در بسط نگرش لیبرالیسم نوین از این نکته غافلند که علّت سقوط مارکسیسم آن بود که طرفداران آن کوشیدند تا یک هویت عام اسطوره ای؛ یعنی انسانیت عام و کلی – عاری از سنت ها و میراث های فرهنگی و اخلاقی – را در سراسر جهان محقق سازند. آن غفلت امروز نصیب نظریه پردازی لیبرالیسم نوین شده است که می کوشد تا فردیت فلسفی را مدلی از انسانیت عام و جهان شمول معرفی کند و حال این که به قول «گری ویل» «انسان ها از دایه های کثیر و متفاوتی شیر خورده اند» و هر کس وارث سنت های فکری و اخلاقی ممتاز و متفاوت و گاه متعارض خود می باشد و ناهمسازی های فرهنگی و چندگانگی آن، موجب گونه ای پیچیدگی و تکثر در هویت افراد می گردد، تنوعی که امری تصادفی و عرضی نیست، بلکه خصیصه ای ذاتی و طبیعی انسان ها و فرهنگ هاست.[۱۲]
۵. دنیای «ساموئل هانتینگتون»[۱۳]
در تابستان ۱۹۹۳ هانتینگتون – رییس مؤسسه مطالعات استراتژیک (OLIN) در دانشگاه هاروارد – طی مقاله ای پُرهیاهو در فصلنامه ی «فارین افرز» با عنوان «برخورد تمدن ها»[۱۴] دست به یک پیش گویی تاریخی زد و به تبیین مناسبات بین المللی در جهان آینده پرداخت که اکنون به زمینه ها و عوامل شکل گیری این نظریه می پردازیم:
۱. نگرانی از آینده ی غرب، بویژه امریکا و منافع اقتصادی آن.
۲. سقوط اتحاد جماهیر شوروی و پایان یافتن مناسبات موسوم به جنگ سرد.
۳. ظهور دوباره و قدرتمندانه ی اسلام – بخصوص انقلاب اسلامی ایران – و جنبش های اسلام گرای دیگری که از انقلاب ایران سرمشق می گرفتند و به تبع آن به خطر افتادن منافع امریکا و موقعیت سیاسی هم پیمانان منطقه ای امریکا.
۴. تقویت قدرت اقتصادی و نظامی شرق آسیا بخصوص چین.
هانتینگتون پیش از آن نیز در مقالات متعددی؛ مثل: «تغییر ضروری استراتژی امریکا»[۱۵] و «ضرورت رهبری امریکا بر جهان»[۱۶] از اهمیت وجود یک قدرت برتر در صحنه ی جهانی به تفصیل صحبت کرده و هژمونی امریکا را در این صحنه همراه با مهار توسعه ی آلمان، چین و ژاپن، ضروری دانسته است.[۱۷]
ریشه های تاریخی این نظریه را باید در آرای فیلسوفانی؛ چون آدریان هلوتیوس،[۱۸] کندرسه، ولتر،[۱۹]آدام فرگوسن، والرستین،[۲۰] تالکوت پارسونز،[۲۱] منتسکیو[۲۲] و… دانست. کندرسه و ولتر، در زمره ی کسانی هستند که به طور جدی زمینه های نظری تعرض و تضاد تمدن ها را مطرح کرده اند و پس از آنها نیز منتسکیوی فرانسوی، مباحث گسترده تری را در قالب رویارویی اروپا و آسیا بیان کرده است.
دیدگاه هانتینگتون درباره ی پایان تاریخ[۲۳]
۱. هانتینگتون می گوید: فرضیه ی من این است که اصولاً نقطه ی اصلی برخورد در این جهان نو، نه رنگ ایدئولوژیک دارد و نه بوی اقتصادی، بلکه شکاف های عمیق میان افراد بشر و به اصطلاح، نقطه ی جوش برخوردها، دارای ماهیت فرهنگی خواهد بود، از این رو تمام تلاش هانتینگتون در این تئوری بر این است تا ثابت کند که تمدن غرب، نوع آرمانی مطلوب تمدن بشری است و لذا در این نبرد فرهنگی پیروزی نهایی با اوست.[۲۴]
۲. با پایان یافتن جنگ سرد، برخوردهای قومی تشدید می شود[۲۵] و رقابت میان ابرقدرت ها جای خود را به رقابت های تمدنی می دهد.[۲۶] تمدن های پویای پایان تاریخ، هفت تمدن [۲۷]بزرگ: غربی (امریکا و اروپا)، کنفوسیوسی (چین و همسایگانش)، ژاپنی و اسلامی (کلیه ی کشورهای مسلمان)، هندو و اسلاو – ارتدوکس (روسیه و بخشی از کشورهای بلوک شرق) و امریکای لاتین (کلیه ی کشورهای امریکای جنوبی) می باشد که درگیری نهایی بین تمدن غربی با دو تمدن اسلامی[۲۸] و کنفوسیوسی خواهد بود و در این درگیری تمدن غربی پیروز خواهد شد.[۲۹] هانتینگتون با اعتقاد راسخ به درگیری خونین تمدن اسلامی و غربی[۳۰]، عوامل تعیین کننده و دلایل این دشمنی را در پدیده هایی؛ چون توسعه ی اقتصادی، تحول تکنولوژیکی و تغییر در میزان پایبندی های مذهبی می شمارد و مؤثرترین عامل در این فرایند را تغییرات جمعیتی می داند.[۳۱]
البته هانتینگتون علاوه بر این تمدن ها، یک تمدن فرعی دیگری به نام تمدن آفریقایی ذکر می کند که ظاهرا در جدال تمدن ها چندان کارآمد نخواهد بود.[۳۲]
۳. تقابل تمدن ها، سیاست غالب جهانی و آخرین مرحله ی تکامل درگیری عصر نو است؛ زیرا:
الف: اختلافات تمدّنی اساسی است.
ب: خودآگاهی تمدّنی[۳۳] در حال افزایش است.[۳۴]
ج: تجدید حیات مذهبی وسیله ای برای پُر کردن خلأ هویت در حال رشد است.
د: رفتار منافقانه ی غرب، موجب رشد خودآگاهی تمدنی برای سایرین گشته است.
ه: ویژگی های اختلافات فرهنگی تغییرناپذیرند.
و: منطقه گرایی اقتصادی[۳۵] و نقش مشترکات فرهنگی در حال رشد است.
ز: خطوط گُسل[۳۶] بین تمدن ها، امروزه جایگزین مرزهای سیاسی و ایدئولوژیک دوران جنگ سرد شده است و این خطوط، جرقه های ایجاد بحران و خونریزی هستند.[۳۷]
۴. شکست «دولت – ملت»[۳۸]به عنوان واحد اصلی روابط بین المللی، در آینده بسیار محتمل است.
۵. تشدید تنش های ناسیونالیستی، گرایش فزاینده به درگیری، افزایش سلاح های امحاء جمعی، رشد بی نظمی در جهان و بروز تنش های بین المللی ناشی از بحران هویت، از مؤلفه ها و بسترسازهای اصلی برخورد تمدن هاست.
هانتینگتون در توجیه و تعلیل نظریه ی «برخورد تمدن ها» بر آن است که:
الف: جهانِ در حال کوچک تر شدن، بر هم کنش بین ملت های وابسته به تمدن های مختلف در حال افزایش می باشد. این افزایشِ فعل و انفعالات (مهاجرت ها و ارتباطات رسانه ای)، هوشیاری تمدنی و آگاهی به وجود اختلاف بین تمدن ها و هم چنین حسّ مشترک در درون هر تمدن را شدت می بخشد. به عبارت دیگر، خودآگاهی تمدنی به اختلاف و دشمنی میان تمدن ها دامن می زند.
ب: روند نوسازی اقتصادی و تحول اجتماعی در سراسر جهان، انسان ها را از هویت دیرینه و بومی شان جدا می سازد. در بسیاری از نقاط جهان، مذهب، به صورت «جنبش های بنیادگرا» در جهت پر کردن خلأ هویت حرکت می کند. از آنجایی که کمتر می توان بر ویژگی ها و تفاوت های فرهنگی سرپوش گذاشت، لذا در مقوله ی«برخورد تمدن ها» پرسش اساسی در ارتباط با هویت انسان ها این است که «شما کیستید؟». در چنین شرایطی، مذهب حتی بیش از «بنیادگرایی قومی»[۳۹] افراد را از هم متمایز می کند. یک نفر می تواند نیمه فرانسوی – نیمه عرب باشد و حتی تابعیت مضاعف داشته باشد، ولی نیمه مسیحی، یا نیمه مسلمان بودن دشوار است.[۴۰]
۶.هانتینگتون چالش های اساسی و خطوط گسل در برخورد تمدن ها را در حول چهار محورِ بنیادگرایی اسلامی[۴۱]، لیبرالیسم غربی و چندگانگی فرهنگی[۴۲]، بنیادگرایی قومی[۴۳] و خودکامگی کنفوسیوسی[۴۴] می بیند.[۴۵] بر اساس نظر وی، منبع اصلی برخورد در جهان نوین اساسا نه ایدئولوژیک است و نه اقتصاد، بلکه شکاف های عمیق میان افراد بشر، شکل فرهنگی و تمدنی خواهد داشت. پس به جاست که کشورها را نه بر اساس نظم سیاسی و اقتصادی، بلکه بر اساس فرهنگ و تمدن شان تقسیم کنیم.[۴۶]
۷. هانتینگتون معتقد است که نظریه اش بر «روش شناسی علمی» تدوین نیافته است، بلکه بر اساس «تجربه گرایی تاریخی»[۴۷] طراحی گشته است[۴۸] و شواهدی؛ چون جنگ های صلیبی، درگیری های اعراب و اسراییل، بوسنی و هرزگوین، درگیری های سیاسی ایران با غرب و امریکا و… را ذکر می ک
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 