پاورپوینت کامل گفتمان روشنفکری در توسعه ی سیاسی ایران ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل گفتمان روشنفکری در توسعه ی سیاسی ایران ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گفتمان روشنفکری در توسعه ی سیاسی ایران ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل گفتمان روشنفکری در توسعه ی سیاسی ایران ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
«قسمت دوم»
واژه ی روشنفکر در ایران با مفاهیمی چون «منوّر العقول»، «منوّر الفکر»، «روشنگر» و «دگراندیش» مرادف و هم طراز می باشد. اگر در بند لفظ نبوده و به جوهره ی روشنفکری نظر داشته باشیم، باید بگوییم: مفهوم روشنفکری از زمان فتحعلی شاه قاجار بطور عام و در «نهضت مشروطه» بطور خاص، وارد ادبیات فارسی گردیده است.
از این رو به افرادی؛ هم چون عباس میرزا نایب السلطنه، امیرکبیر، میرزاحسین خان سپهسالار و امین الدوله[۱] که همگی بطور کم و بیش، استبداد، دخالت های خارجی و رکود علمی را عامل عقب ماندگی ایران می دانستند و از زمان فتحعلی شاه به بعد برای رفع عوامل عقب ماندگی کوشش های تحسین برانگیزی بعمل آوردند، روشنفکر گفته می شود. در نهضت مشروطه، ابتدا میرزا آقاخان کرمانی واژه ی «منوّرالعقول» را وارد ادبیات می نماید و آن را برای کسانی بکار می برد که تحت تأثیر نهضت روشنفکری و عصر خردگرایی – در فرانسه ی قرن ۱۹ – مواضع خود را بصورت دشمنی با خرافات و طرفداری از قانون و تجدّد اعلام می نمودند.
اصطلاح منوّرالعقول ناظر بر دو مطلب روشنفکری، یا روشن اندیشی و کاربرد عقل می باشد. پس از مدتی این اصطلاح به «منوّرالفکر» تبدیل می گردد. منوّرالفکران کسانی بودند که تجدّدخواه و طرفدار سرنگونی استبداد سیاسی و استقرار حکومت قانون بودند. آنها شامل طیف وسیعی از افراد؛ مانند آخوند خراسانی، میرزای نائینی، شیخ هادی نجم آبادی و شیخ اسدا… ممقانی بودند.
شیخ اسدا… ممقانی در ۱۲۸۹ شمسی رساله ای به نام «مسلک الإمام فی سلامه الإسلام» در استانبول ترکیه منتشر کرد که در آن بطور صریح از ضرورت ورود تکنولوژی و فن آوری، علوم طبیعی غربی، اصلاح اقتصاد، آموزش زنان و حقوق مدنی به ایران دفاع می کرد.[۲] بعدها اصطلاح منوّرالفکر در فرهنگستان ایران به واسطه ی مخالفت با واژه های عربی در زمان سلسله ی پهلوی به «روشنفکر» تبدیل گردید و بدنبال آن پس از پیروزی انقلاب اسلامی به واژه ی دگراندیش تبدیل شد. البته واژه ی دگراندیش به طیف خاصی از روشنفکران که برخلاف مصالح انقلاب اسلامی قلم می زدند اطلاق می شد، نه بر همه ی اقشار روشنفکر.
در مورد واکنش ایرانیان نسبت به اصطلاحاتی؛ چون مدرنیته، تجدّد و قرائت غرب از تجدّد باید گفت: از زمان فتحعلی شاه و بالاخص جنگ های ایران و روسیه تا دو دهه بعد از انقلاب مشروطه، این واکنش ها شفاف بود که بعضی از افراد؛ مانند امیرکبیر، سید جمال الدین اسدآبادی، میرزاملکم خان، از مدرنیته استقبال می نمایند.
امیرکبیر تلاش نمود تا مدرنیته را به ایران بیاورد، چون دریافته بود که بازی جدید، بازی پیچیده ای است و نباید کشور ایران از آن غافل بماند. سید جمال الدین اسدآبادی هم به نحوی خواستار مدرنیته بود، وی می گوید: «علم را بپذیریم، از آن نترسیم و با آن کنار بیاییم». حتی میرزاملکم خان اگرچه مسلمان نبود، اما خواهان مدرنیته بود، چون مدرنیته می توانست جامعه ی سنتی ایران را بازسازی، متجدد و مطابق با شرایط روز نماید.
از قرن بیستم به بعد، به تدریج قرائت غرب از مدرنیته در ایران طرفداران خاص خود را می یابد. یکی از آنها سیدحسن تقی زاده و بعضی از اعضای انجمن آثار ملی ایران هستند. تقی زاده برای رسیدن به جوهره ی روشنفکری، طریقتِ غرب گرایی و غربی شدن را پیشنهاد نموده و می گوید: «از فرقِ سر تا نوک پا غربی می شویم.» وی نمی گوید: «مدرن می شویم» بلکه می گوید: «غربی می شویم». از این زمان به بعد طرفداران این برداشت به شدت افزایش می یابند و سلسله ی پهلوی هم به این حرکت، شتاب می بخشد.
درواقع جامعه ی ایران در این دوره، بنابر تعبیر زیبای «فردریگرز»[۳] به جامعه ی منشوری تبدیل می گردد. «جوامع منشوری» جوامعی هستند که اولاً: غیرغربی می باشند؛ ثانیا: چون در خارج از تحولات مدرنیته قرار گرفته اند، در برخورد با غرب دچار نوعی شکنندگی اجتماعی می شوند. این شکنندگی اجتماعی همانند منشوری که نور را تجزیه می کند، این جوامع را به شکل های مختلف تبدیل می کند.
دولت پهلوی قرائت غرب از مدرنیته را وارد جامعه ی ایران نمود؛ زیرا بطور اساسی و ماهیتی ضدتجدد بود. واکنش به این مسأله را می توان در کتاب «غرب زدگی» جلال آل احمد دید. حال سؤالی که پیش می آید این است که چرا تمایل ایران – در قرن بیستم – به قرائت غرب از مدرنیته، بیشتر از تمایل به تجدّد و مدرنیته گردید؟
اقبال ایران به قرائت غرب از مدرنیته
شاید بتوان اصلی ترین دلیل تمایل ایران به قرائت غرب از مدرنیته را عدم توانایی ایران در «تولید» دانست. جوامعی که دچار عدم تولید می شوند، مجبورند بسیاری از موضوعات را از جوامع دیگر وام گیرند، حتی پرسش های مختلف در زمینه های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی.
منطقی به نظر می رسد که به واسطه ی کوچک شدن دنیا و تحقق دهکده ی جهانی و میراث مشترک بودن علم، همگی انسان ها مجاز باشند تا از سؤالات، تجربیات و علم دیگران بهره مند گردند، اما هر جامعه ای باید اصول زیربنایی، بنیان ها و شالوده های خود را حفظ نماید. دانشمندی در سال ۱۹۳۴ در یک کنگره ی شرق شناسی می گوید: «وقتی «کمدی الهی دانته» را می خواندم، لذت می بردم، تا این که یک متن عربی مربوط به دوران قرون وسطی را یافتم، در آنجا متوجه شدم که کمدی الهی ترجمه ی واژه به واژه ی این متن عربی است ولذا خیلی تعجّب کردم»[۴].
در همین حال هیأت ایتالیایی حاضر در کنگره در اعتراض به این سخنان جلسه را ترک نمود. امروزه این مسایل به واسطه ی قراردادی شدن، اموری عادی گردیده است. اما تقلید و پیروی نمودن هم، حد و تعریف معینی را پذیرا می باشد.
بین توان تولید در جهان داری و جهان گیری تفاوت های بسیاری وجود دارد. ایران از زمان صفویه[۵] به بعد توان تولید جهان داری را از دست داد و به سمت تولید جهان گیری حرکت نمود. جهان گیری، تولید حکومت می کند، اما جهان داری تولید رفاه، شایسته سالاری و تمدن می نماید.
«نادرشاه» سلسله جنبان افشاریه، «کریم خان زند» سر سلسله ی زندیه، «محمدخان قاجار» مؤسس سلسله ی قاجاریه و «رضاشاه» بنیانگذار سلسله ی پهلوی همگی در حرکت به سمت جهان گیری بودند؛ زیرا جهان گیری موجب تولید نشاط و خوشحالی می گردد؛ به عبارت عامیانه، جهان گیری خوشی به همراه دارد، اما جهان داری تولید دولت مردمی و آرامش خیال می کند. تولید جهان داری باعث تولید همه جانبه می گردد. تولید جهان داری از جهان گیری به مراتب سخت تر است، همان گونه که حفظ قدرت از کسب آن به مراتب مشکل تر می باشد و یا حفظ دوست در مقایسه با دوست گیری سخت تر به نظر می آید.
با نیم نگاهی به تاریخ ایران مشاهده می کنیم که «طاهریان» به سرکردگی طاهر ذوالیمینین (۲۰۵ تا ۲۵۹ ه··.ق)، صفاریان به بنیانگذاری یعقوب لیث (۲۴۷ تا ۲۹۸ ه··. ق)، سامانیان به ریاست امیراسماعیل اول (۲۵۰ تا ۳۸۹)، زیاریان به سرکردگی مرداویچ پسر زیار (۳۱۶ تا ۴۸۳ ه··. ق) بوئیان به سرکردگی سه برادر علی، حسن و احمد (۳۲۱ تا ۴۴۷ ه··. ق) سلسله هایی که از قرن سوم تا نیمه ی اول قرن پنجم به دولت های محلی مشهور بودند، آنها به خلفای بنی عباس در بغداد احترام می گذاشتند، و پس از آن ترک ها در زمان سامانیان رشد یافتند و سلسله های غزنویان به سرکردگی سبکتکین (۳۶۶ تا ۵۸۲ ه··.ق)، سلجوقیان به سرکردگی طغرل (۴۲۹ تا ۵۹۰ ه··. ق) و خوارزمشاهیان به سرکردگی قطب الدین محمد (۴۹۰ تا ۶۲۸ ه··. ق)، را تأسیس نمودند.
پس از اینها، سلسله ی ایلخانیان به سرکردگی چنگیز، هلاکوخان، غازان خان، الجایتو، ابوسعید و پس از آن تاتارها به سرکردگی تیمور گورکانی روی کار آمدند و بالأخره جای خود را به صفویه دادند. دولت صفویه توسط غرب از بین نرفت، بلکه توسط محمود افغان سرنگون گشت و پس از آن هم، نادرشاه افشار و حتی تا زمان قاجاریه همواره کشور ایران با شرق سروکار داشت. نادر به هند لشکرکشی نمود، صفویه هم با عثمانی ها مراوده داشتند، ولی ضربات محمود افغان به صفویه و فروپاشی آن، اولاً: غیرقابل باور بود؛ ثانیا: توان تولید نیاکان ایران را از بین برد؛ زیرا از این به بعد همواره دولت مردان ایران در حالت گیجی و عدم تعادل به سر می بردند و هنگامی که می خواستند از این حالت خارج گردند، ضربه ی بعدی در جنگ ایران و روس بر پیکر ایران وارد آمد و پس از آن هم گرفتار ضربات وارده بر اثر تقسیم کشور در سال های ۱۹۰۷، ۱۹۱۵ و ۱۹۱۹ شدند.
سپس جنگ اول و دوم جهانی آنقدر ایران را دچار تزلزل نمود که نتوانست تولید جهان داری کند. بر این اساس است که همواره رگه های تولید جهان گیری ما بیشتر از تولید جهان داری است. این نکته ها بدان معنا نیست که هیچ فکری در دوره های گذشته راجع به مدرنیته و تجدد انجام نگرفته باشد، برای مثال همواره نوعی خواست و تمایل روشنفکرانه وجود داشته است که خواهان حرکت جامعه به سمت محورهای زیر بوده است:
۱. تجدید هویت و سنت های ملی ایرانی؛
۲. وضع نظام قانون اساسی جدید به شیوه ی مدرن غربی؛
۳. تأسیس نهادهای سیاسی جدید مبتنی بر حاکمیت ملّی و ایجاد مبانی و دولت ملّی مدرن؛
۴. جلب نظر علمای دینی در جهت پیشبرد خواسته هایشان.
تفکرات روشنفکرانه در مجلس دوره های نخست برجسته تر می باشد. مجلس اول[۶] در عمل محل برخورد افکار روشنفکران انجمن های مختلف؛ مانند فراموشخانه، مجمع آدمیت، لژ بیداری ایران و انجمن ترقی و روشنفکران سنتی بر سر مسایلی؛ مانند آزادی، برابری، معنای مشروطیت، تقنین و نقش علما در قانونگذاری بود. در مجلس دوم دو حزب عمده؛ یعنی «اعتدالیون» در مقابل دموکرات «عامیون» قرار داشتند؛ دموکرات ها طرفدار جریان های جهانی لیبرالیزم و سوسیال دموکراسی بودند و در مقابل، اعتدالیون که اکثریت از رجال بانفوذ و اشراف محافظه کار بودند، طرفدار وضع مستمر موجود و حرکت های تدریجی بودند.
در این دوره دموکرات ها تأثیرات شایانی در وضع قوانین جدید؛ مانند قانون انتخابات، قانون تشکیلات عدلیه و محاسبات عمومی داشتند. دموکرات عامیون ها با اخذ وام خارجی توسط کابینه ی سپهدار از خارج مخالفت نمودند و تقریبا در این خط مشی هم پیروز شدند، سپس به کابینه ی مستوفی الممالک راه پیدا کردند و با روی کار آمدن مجدّد کابینه ی سپهدار عرصه بر آنها تنگ تر شد، کابینه ی سپهدار از گروه های میانه رو و طرفداران حفظ وضع موجود تشکیل شده بود.
مجلس سوم هم تحت تأثیر روشنفکرانی از بقایای حزب ترقی و اتفاق، و حزب ترقی خواهان لیبرال که ذیل عنوان کلّی «دموکرات ها» قابل جمع بندی هستند، تشکیل گردید. اما تشکیل و فعالیت آنها با جنگ اول جهانی مصادف شد و فعالیت گروه روشنفکری در ایران برای مدت چهار سال خاتمه یافت. اما عده ای از آنها؛ مانند سیدمحمدعلی جمال زاده، سیدحسن تقی زاده، میرزا نصرالله خان جهانگیر و حبیب الله شیبانی در برلین آلمان «کمیته ی ایران آزاد» را تشکیل دادند و فعالیت هایی را در بستر روشنگری و نشر مجلاتی؛ مانند مجله ی «کاوه» به انجام می رساندند.
در دوران رضاشاه که قرائت غرب از مدرنیته حرکت پرشتابی به خود گرفت، اصلاحاتی؛ مانند ایجاد دولت متمرکز و مدرن، تقویت حسّ ناسیونالیسم ایرانی، احیای مفاخر ایران باستان، تمرکز سیاسی، مخالفت و جلوگیری از نفوذ علما و روحانیت، اصلاحات دیوانی و اداری انجام گرفت، لیکن اصول حکومت قانون، آزادی و لیبرالیزم به شدت سرکوب گردید. در این دوره روشنفکران و نویسندگان دچار نوعی افتراق گردیدند؛ عده ای مانند قوام السلطنه، مشیرالدوله، علی دشتی و سیدحسن تقی زاده به واسطه ی خصلت استبدادی رژیم رضاشاه از متن زندگی سیاسی به حاشیه نشینی روی آوردند و عده ای مانند ذکاءالملک فروغی، علی اصغر حکمت، سعید نفیسی و ذبیح الله شفق وارد متن زندگی سیاسی گردیدند.
پس از سقوط رضاشاه، حرکت روشنفکری ایران بار دیگر به واسطه ی عدم اقتدار کافی شاه جدید در اوایل سلطنت و پیدایش قشر جدید تحصیل کرده در غرب حالت خودجوش تری به خود گرفت و انجمن مهندسان ایران تشکیل گردید. این انجمن به دو حزب منشعب گردید:
۱. حزب مردم ایران؛
۲. نهضت آزادی با گرایش اسلامی.
انجمن مهندسان ایران[۷]، یا حزب ایران مجمعی از دانشگاهیان، حقوقدانان، وکلا، پزشکان و روزنامه نگاران بود. به موازات این حزب می توان از حزب «پان ایرانیست و جبهه ی ملی دکتر مصدق» نام برد که در سال ۱۳۳۲ قدرت را بدست گرفت.
در دوره ی دوم قدرت شاه که از انسجام و استحکام خوبی برخوردار شده بود (و جنبش اسلامی به رهبری امام خمینی را به شدت سرکوب نموده بود) تا به هنگام پیروزی انقلاب اسلامی؛ یعنی از سال ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷، جوّ روشنفکری ایران در دو بستر حرکت می نمود؛ عده ای در مخالفت با رژیم موجود که یا در زندان و یا خارج از کشور به سر می بردند و عده ای هم در قالب «حزب ایران نوین» که اکثریت تحصیل کرده ی امریکا و غرب بودند که در جهت حفظ وضعیت موجود تلاش می نمودند و تعداد آنها حدود ۳۰۰ نفر بودند؛ شامل افرادی مانند هویدا، حسنعلی منصور که خود را هوادار سیاست های اصلاحی دربار معرفی نمودند و قدرت را در قوه مقننه و مجریه بدست آوردند.
حزب ایران نوین خود را نماینده ی علائق و منافع گروه های مختلف اجتماعی می دانست و تلاش زیادی در جهت حفظ قدرت داشت و حفظ قدرت خود را در تداوم گرایش فکری بورژوازی مطلقه ی رژیم شاه می دید.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی، جو قالب بر بستر روشنفکران ایران، همراهی با توده ها و بسیج توده ها تحت لوای ایدئولوژی اسلامی بود. این وضعیت در طول دوران هشت ساله ی جنگ هم استمرار داشت و اغلب گروه های مخالف نظام، کشور را ترک نمودند و آنهایی که توانایی همخوانی با اصول نظام جمهوری اسلامی داشتند، ضمن حفظ حضور خود در صحنه، مخالفت های خویش را از طریق نشریه، نامه ی سرگشاده[۸] و در برخی موارد اعتراض های شفاهی به دولت ابراز می نمودند.
پس از جنگ و دوران سازندگی وضعیت هم چنان ادامه می یابد و بالاخره در دوّم خرداد ۱۳۷۶ انتخابات ریاست جمهوری در فضایی کاملاً متفاوت از دوره های قبل برگزار می گردد. مسایلی؛ مانند جوّ سنگین تبلیغات دفاع مقدس، تأکید بیش از اندازه بر رشد اقتصادی و توسعه ی اقتصادی در دوره ی قبل؛ یعنی دوره ی ریاست جمهوری هشت ساله آقای هاشمی رفسنجانی و توجه کمتر به مباحث سیاسی در دانشگاه ها، وجود فضای مستمر و شعارهای یکنواخت اسلامی، توجه کمتر به تحرکات اجتماعی، اقتدار منسجم دولت در افزایش ضریب امنیتی، همگی باعث گردید تا جامعه با استفاده از نظریه ی «نومیدی – سرگشتگی»[۹] خود را در فضای بازتری حس نماید و با انتخاب آقای سیدمحمد خاتمی دوره ی اصلاحات (اگرچه در شعار هم باشد) به اوج برسد. در این دوره، فضای سیاسی برای رشد و توسعه بازتر شد و اقشار مختلف و از آن جمله بخش بزرگی از بدنه ی دولت در جبهه ی روشنفکری و مخالفت خوانی اپوزیسیون قرار گرفت.
در این راستا حزبی تحت عنوان «حزب مشارکت» که مدعی مطالبات و خواسته های مردم از نظام بود، تشکیل گردید و هر از چندگاهی با ایفای نقش روشنفکری، در تهییج و آزادسازی فضا در رابطه با مباحث اصلاحات سیاسی و اجتماعی فعالیت نموده و با ارایه ی طرح هایی؛ مانند تعریف و تبیین جرم سیاسی، جداسازی حریم علمی و دانشگاهی از تعرضات نظامی و انتظامی، عفو عمومی نسبت به خارج نشینان، اعزام دانشجویان مجرد دختر به خارج از کشور، ارایه ی طرح اصلاحیه ی قانون مطبوعات، تشویق به برگزاری همایش های مرتبط با اصلاح طلبی، سیاست های موازنه ای در مناطق مختلف ایران، اعتراض های غیررسمی و (در برخی موارد) بصورت رسمی علیه نهادهای قانونی کشور؛ مانند شورای نگهبان در این راستا گام برداشته است. یکی از اعضای شورای مرکزی حزب مشارکت و عضو هیأت رییسه ی مجلس ششم[۱۰] در رد اعتبارنامه ی نماینده ی وقت اراک می گوید: «اگر منتخب مردم اراک از اقدامات شورای نگهبان تبرّی می جست، به احتمال قوی مجلس اعتبارنامه ی وی را رد نمی نمود.»
همگی این مسایل حاکی از حرکت انتقادی دولتمردان قوه ی مجریه و مقنّنه از سیاست های نظام می باشد، آنها معتقدند: مفهوم روشنفکر با دانشمند متفاوت است. دانشمند صرفا دانش می آموزد، اما روشنفکر دانش خود را برای بهره وری جامعه بکار می برد تا آگاهی مردم را افزایش دهد. افزایش آگاهی مردم؛ یعنی علم محوری، مدرن شدن و مشارکت نمودن. اینها متغیرهای تشکیل دهنده ی توسعه ی سیاسی در کشور می باشد.
روشنفکر مردم را با نیازها و مطالبات و شیوه های برآوردن آنها آشنا می سازد، از طرفی لازم نیست روشنفکر به صورت مستقیم علیه وضع موجود اعتراض نماید، ولی همین که به مقتضیات کار فکری اش وضع موجود خود را در مقایسه با اوضاع جوامع مطلوب تر، ناخوشایند می یابد و خواهان دگرگونی می شود، چنین وضعیتی را به جامعه و افکار عمومی منتقل می کند تا جامعه این مقایسه را انجام دهد.
این نوع مقایسه نارضایتی ها را شکل می دهد و بدین صورت روشنفکر نقش خویش را ایفا نموده است. هم چنین اعتقاد عمومی آنها بر این است که اندیشه ای می تواند در کشور بُرد داشته باشد که نظر همه ی روشنفکران به طور دسته جمعی؛ اعم از دینی و غیردینی را دربر داشته باشد. بر این اساس است که حتی در بعضی از موارد برای تحقق آرمان اندیشه ی دموکراسی، آزادی و عدالت به عنوان اپوزیسیون، طیف گسترده ای را پوشش می دهند. در لایحه ی تقدیمی به مجلس شورای اسلامی دوره ی ششم، اعطای امتیازات ویژه و تخفیف مجازات نسبت به مجرمان سیاسی اعلام گردیده و آنها اینگونه استدلال کردند: از آنجایی که انگیزه ی مجرمان سیاسی تا حد زیادی شرافتمندانه تلقی گردیده است و چون چنین افرادی بدنبال تغییر وضع موجود و اصلاح در جامعه می باشند، بنابراین از دید نظام حاکم بر کشور اصلاح ناپذیرند، چون وضع موجود را قبول ندارند.
از طرفی، «جرم سیاسی» آن دسته از جرایمی هستند که در تعارض با حاکمیت و نظام جامعه قرار می گیرند ولذا هدف از مجازات مجرمان سیاسی اصلاح آنان و اعاده ی آنها به محیط اجتماعی خودشان نیست، بلکه دفاع از جامعه در برابر ایده ها و اعمال مرتکب شده توسط مجرمان سیاسی است. این چنین بحث هایی با هر انگیزه ای که باشد؛ مانند حفظ قدرت و استمرار آن، جبران تحقیرهای گذشته، بدست آوردن منابع مالی، افزایش ضریب مشروعیتی خویش از طریق وارد نمودن نیروهای معاند به صحنه ی سیاسی کشور و تبدیل آنان به مخالف و تبدیل مخالف به خنثی و استفاده از ذهن انتزاعی روشنفکران، همگی در وضعیت انتقادی و مخالف خوانی قرار دارد و با اهداف و تاکتیک های روشنفکرانه سنخیت دارد.
معمولاً در همه ی کشورها و بویژه جوامع در حال توسعه؛ مانند ایران، گروه های روشنفکری از دو ابزار مهم و استراتژیک برخوردار می باشند. این دو ابزار عبارتند از حرکت های دانشجویی و فعالیت های مطبوعاتی.
حرکت های دانشجویی
در همه ی جوامع، عرف و منطق اقتضا می نماید تا جنبش های دانشجویی هدف بسیج روشنفکران قرار گیرد و از این حربه به عنوان عنصر مؤثر در پیشبرد اهداف خود در هر سه شکل آن؛ یعنی نقادی از وضع موجود، حضور فعال در مشارکت سیاسی، و انفعالی عمل نمودن و در حاشیه زیستن، سودجویند. به عبارت بهتر اگر روشنفکر را به عنوان تولید کننده ی علم در جامعه در نظر بگیریم، قشر دانشجو به واسطه ی تعلیم گرفتن از اساتید علم ساز، توزیع کننده ی علم محسوب می گردند، طبیعی است که تولید کننده ی علم اولین هدف خود را در بین توزیع کننده های علم می یابد.
قشر دانشجو هم در مقابل می تواند اندیشه های روشنفکری را، هم جذب نماید و هم توزیع کند؛ بنابراین به نحوی تأثیر متقابل بریکدیگر دارند، البته ویژگی تعیین کنندگی از آن روشنفکر و تولید کننده ی علم می باشد، و از طرفی اگر قشر دانشجو در معنای عام آن حرکت ننماید، افکار روشنفکری بُرد زیادی نداشته و از حوزه ی صرف آرا و ترجیحات شخصی خارج نخواهد شد. همفکری و تبادل متقابل دو قشر روشنفکر و دانشجو است که باعث می گردد تا اندیشه ای بُرد عمومی پیدا کند. (بطور خاص تر هر دو هم هدف باشند) اگر چه ممکن است هدف قشر دانشجو در طول هدف قشر روشنفکر قرار داشته باشد، اما اندیشه ای باید مورد قبول روشنفکران و خواص قرار گیرد که توسط قشر دانشجو بُرد عمومی پیدا نم
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 