پاورپوینت کامل نوسازی و بحران هویت ۸۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نوسازی و بحران هویت ۸۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نوسازی و بحران هویت ۸۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نوسازی و بحران هویت ۸۱ اسلاید در PowerPoint :
این پرسش که جوامع چگونه و چرا تغییر می کنند، زیر ساختِ بسیاری از مطالعات جامعه شناختی است که در پی کشف الگوهای دگرگونی اجتماعی اند. در کنار عوامل متعددی که در دگرگونی اجتماعی نقش به سزایی داشته اند، تحولات عصر صنعتی، نظم جدیدی برقرار ساخت که در آن، بسیاری از جوامع سنتی، از طریق فرآیند نوسازی، به جوامع نوینی تغییر یافته اند. بنابراین، با ارایه ی الگوهای نوسازی از سوی دانشمندان علوم اجتماعی برای تبیین ماهیت تغییرات اجتماعی، فصل جدیدی در مطالعه ی جوامع در حال دگرگونی،آغاز گردید.
اغلب جوامع در حال گذار، با تأسی از الگوهای غربی و بهره مندی از توان مندی های کشورهای توسعه یافته، فرآیند صنعتی شدن را در خود تجربه می کنند. این وضعیت، نظم قدیمی این جوامع را بر هم زده، باورها و ارزش های سنتی آنان را به چالش می خواند. بحران از هنگامی آغاز می گردد که نظام های سیاسی برای کنترل تنش های حاصل از فرآیند نوسازی، می خواهند ظرفیت خود را افزایش دهند.
در میان رهیافت های گوناگونی که به تاثیرات تجدد و نوسازی در جوامع انسانی می پردازند، رهیافت تکامل گرایی با تأکید بر الگوهای خطی، نتیجه می گیرد که جوامع انسانی در یک حرکت پیش رونده ی دائمی به سوی افزایش پیچیدگی در حرکت اند؛ چرا که نوسازی پاسخی است به نیازهای عصر جدید، که به گونه ای اجتناب ناپذیر و تدریجی، جوامع بشری را ملزم به حرکت به سوی آن می کند. این جوامع، از حالت ابتدایی و ساده به جوامع مدرن صنعتی تبدیل می شوند و پیچیدگی و تخصصی شدن فزآینده نقش ها، تقسیم کار اجتماعی، گسترش شهرنشینی، وابستگی های متقابل و وسیع اجتماعی، دست آورد این تغییرات است. از سوی دیگر، این رهیافت و اغلب رهیافت های نظری در مکتب نوسازی، بر چالش عمیق سنت و تجدد تاکید داشته، تکرار مسیر توسعه ی غرب را در کشورهای جهان سوم توصیه می کند و نوسازی را مترادف با غرب گرایی می پندارد.
بدین ترتیب مطالعات اولیه ی نوسازی، بر جدال بی پایان سنت و مدرنیسم تاکید داشته است. این مطالعات، تنها مسیر منطقی را برای رسیدن به توسعه ترک الگوهای رفتار سنتی و افول ارزش ها و باورهای جوامع سنتی می داند.
بی گمان پدیده ی مدرنیزاسیون در ابتدا یک تجربه ی اروپایی بوده که به صورت یک پدیده ی جهان شمول به سایر جوامع رسوخ کرده است. در حال حاضر نیز این پدیده برای تبیین دگرگونی های کشورهای جهان سوم به کار گرفته می شود. براساس نظریات نوسازی کلاسیک، سرشت تغییرات اجتماعی و تنش های حاصل از دوران گذار را باید به طور عمده در رویارویی و جدال میان سنت و تجدد جست وجو کرد. این نظریات، دست یابی به جامعه ی مدرن را در گرو نفی سنت ها می داند.
آنچه در این نظریات مورد غفلت واقع شده، اساس انتقاد به الگوهای غربی نوسازی را فراهم آورده است، تفاوت میان جوامع مختلف انسانی است که هر کدام ساختارهای اجتماعی متفاوتی را دارند. مکاتب جدید نوسازی معتقد هستند به تعداد ملت – کشورها، راه های توسعه ی متفاوتی وجود دارد و تاکید می ورزند که خط فاصل ترسیم شده ی بین جوامع سنتی و مدرن از طرف نظریه پردازان کلاسیک، نادرست است. علاوه بر انتقادات بی شماری که به رهیافت های کلاسیک وارد شده، به طور کلی انتقادات اصلی نسبت به الگوهای غربی توسعه عبارت اند از:
۱. این الگوها بر شالوده ی آداب یهودی – مسیحی قرار دارد که تا حد زیادی با تجربه ی جهان سوم منطبق نبوده، غیر قابل اجراست؛
۲. زمان بندی، تسلسل و مراحل توسعه ی اقتصادی در غرب، لزوماً در نواحی در حال توسعه قابلیتِ کاربرد ندارد؛
۳. نهادهای سنتی از قبیل پیوستگی های قبیله ای، طوایف و طبقات اجتماعی و هر چیز دیگری که ممکن است مانعِ نوسازی تصور شود، برخلاف نظریه ی غربی، می تواند به منزله ی عاملی برای نوسازی و توسعه عمل کند؛
۴. الگوهای غربی توسعه چنان که در کشورهای جهان سوم به موقع اجرا گذاشته شود، ممکن است روند نوسازی را به تأخیر اندازد.[۱]
همان گونه که در رهیافت های سنتی نوسازی مشاهده می شود، بخشی از بحران های حاصل از فرآیند نوسازی، ناشی از عدم تطابق این رهیافت ها با ساختار و ارزش های سایر جوامع غیر غربی است. از این رو برخی از دانشمندان علوم سیاسی و جامعه شناسی، نوسازی و توسعه را در چارچوب نظریه ی بحران بررسی می کنند.
ریمون آرون، جامعه شناس فرانسوی می گوید: کم تر نسلی را سراغ داریم که احساس نکرده باشد که در حال «بحران» یا به عبارت دیگر، در نقطه ی «چرخش» تاریخ به سر می برد.[۲]
برخلاف تصویر غیر عادی و وحشت انگیزی که از مفهوم بحران در ذهن تداعی می شود، بحران ها عموماً موجب پویایی و تحرک جوامع می گردند. وقتی نشانه های بحران ظاهر می شود، تلاش برای حل و و رفع آن آغاز گشته، در چنین وضعی، توانایی های نظام سیاسی برای ایجاد تعادل افزایش می یابد. سخن فوق بدین معنا نیست که همواره جوامع، عبور موفقیت آمیزی از بحران ها داشته اند؛ بلکه به تعبیر بایندر، بحران تغییری است که «مستلزم نوعی نوسازی حکومتی و نهادسازی است.»[۳]
مسأله ی دیگری که باید بدان توجه کافی نمود، این است که تحقق توسعه و نوسازی به ویژه در حوزه ی سیاست، به عبور موفقیت آمیز از بروز بحران های پنج گانه است؛ حال آن که در بسیاری از جوامع، روند نوسازی می تواند زمینه های بروز بحران های گوناگونی را سبب شود؛ برای مثال، شهرنشینی، محصول فرآیند نوسازی است و این پدیده باعث مهاجرت های گسترده ی روستاییان به مراکز صنعتی در شهرها می گردد. مواجهه ی روستاییان با ارزهای حاکمِ بر زندگی شهری در بسیاری از مواقع، سبب بحران هویت برای آنان گردیده، زمینه ی سایر بحران را فراهم ساخته است.
بحران هویت به تضاد بین احساسات ملی توده ها و نخبگان، بین وفاداری قومی و منطقه ای و وفاداری های ملی و شکاف های درهم شکننده ی وحدت ملی اشاره دارد. بحران هویت، اساسی ترین بحرانی است که گریبانِ جوامع در حال نوسازی را می گیرد؛ زیرا در این جوامع، احساسات ملی توده ها در تعارض با نخبگان حامل نوسازی قرار می گیرد.
آنان در برابر خود، طرز تفکر جدیدی را مشاهده می کنند که ارزش های سنتی آنان را تهدید می کند. از سوی دیگر، نوسازی، وفاداری های ملی را جایگزین وفاداری های قومی و منطقه ای می کند. عبور از این بحران، به مفهوم تلاش برای کسب هویت ملی است که در طی آن افراد سعی می کنند در سرزمین معینی همه ی افراد را در خصوصیات فرهنگی خویشتن سهیم و شریک بدانند.
هویت ملی با آگاه ساختن افراد یک سرزمین و ارایه ی تعریف قدرت مندی از وفاداری های ملی، آنان را در خصوصیات فرهنگی خویشتن سهیم می سازد. بنابراین، برای عبور از این بحران باید برای ایجاد یک نگرش عام گرایانه تلاش کرد که در آن، اعضای جامعه – علاوه بر احساس بومی بودن – خود را در خصوصیات فرهنگی عام تری سهیم بدانند. عبور از بحران هویت، موجب تسهیل در حل سایر بحران ها می شود.
عناصر تشکیل دهنده ی هویت ملی
داشتن زبان مشترک، بستگی های جغرافیایی و بستگی های مشترک اقتصادی، عواملی هستند که مردمی را که زمانیطولانی با هم زندگی کرده اند، دارای تجربیاتی یکسان، جهان بینی و آرمان های – تقریباً – مشترک می کند. به طور معمول، این مردم با هم زندگی کرده اند، با هم احساسِ خوشبختی و شادمانی داشته اند، و با هم رنج برده اند. این همان چیزی است که می توان آن را «ترکیب روان شناختی مشترک» یا شخصیت و هویت ملی نامید. این شخصیت، برای مردم ثابت است. اشاره به شخصیت ملی، که ثابت و ایستا است، تغییرپذیری فرد را نادیده نمی گیرد؛ بلکه حاکی از گرایش و تمایلی در میان مردم همبسته برای اعتلای هویت جمعی است.[۴]
در برخی پژوهش ها، از چهار دسته ارزش های ملی، دینی، جامعه ای و انسانی، به عنوان عناصر تشکیل دهنده ی هویت ملی، سخن به میان آمده است. ارزش های ملی همه ی مشترکات فرهنگی را اعم از سرزمین، زبان، نهادهای ملی، سنت ها و ادبیات ملی شامل می شود. مراد از ارزش های دینی، همه ی مشترکات فرهنگی دینی است که در جامعه ی ایران، اسلام به ویژه با قرائت شیعی، مدنظر است. ارزش های جامعه ای به اصول و قواعد اجتماعی که جهت استحکام جامعه باید رعایت گردد، توجه دارد و ارزش های انسانی نیز عبارت است از کلیه اصول و قواعد انسانی که فارغ از هرگونه محدودیت اجتماعی و جغرافیایی، جهت بقای بشریت رعایت گردد. نکته ی حائز اهمیت در ترکیب این ارزش های چهارگانه، مقدار سهمی است که در این ترکیب دارند. گاه یک امتزاج هم طراز میان آنان برقرار است و گاه سهم برخی از ارزش ها بیش از سایرین است.[۵]
به عقیده ی برخی جامعه شناسان، حس شناسایی مشترک – که نشان گر هویت مشترک هر یک از جوامع انسانی است – از ارزش های معنوی، شخصی، مدنی، سنتی و بدوی سرچشمه می گیرد. در ارزش های بدوی، علاقه های اولیه که براساس روابط زیستی و سکونت، پایه گذاری شده اند، مورد نظر هستند. مردمی که با دیگران دارای ارتباطات خانوادگی و وابستگی های نژادی و قومی هستند، غالباً یک شناسایی مشترک و ارزشی بین خود و سایر اعضای خانواده ی خود تصور می کنند. ارزش های معنوی، شامل عقاید و ایدئولوژی هایی است که اساس محکمی برای شناسایی مشترک اند. از نظر تاریخی، حس شناسایی اجتماعی، غالباً از مذاهب و مسئولیت های مشترک ناشی از آن، سرچشمه می گیرد.
اما ارزش های شخصی، به وجود آورنده ی حس شناسایی عمومی و ملی از طریق علاقه ی مشترک نسبت به یک رهبر و یا قهرمانان ملی و یا شخصیت فرهمند(کاریزما) است.
در مورد ارزش های مدنی، اعضای یک جامعه ممکن است علاقه ای عمومی و مشترک نسبت به چارچوب سیاسی و نقش سیاسی افراد کشور نشان دهند؛ هر چند میان آنان اختلافات ارزشی – ناشی از اختلافات نژادی، قومی، زبانی، مذهبی و یا منطقه ای – بسیار قوی باشد. هدف این جامعه ی مختلط، برقراری «وحدت در پراکندگی» و انگیزش حس شناسایی جدید است که جوامع مدرن به دنبال ایجاد چنین هویت مشترکی هستند.[۶]
در درجه ی نخست، شماری از اندیش مندان سنتی در علوم سیاسی، علوم اجتماعی و جغرافیا، هر کدام عنصر ویژه ای از عناصر تشکیل دهنده ی هویت ملی را اصل دانسته اند. جغرافیا، «سرزمین مشترک» و «تاریخ مشترک» را در این مور اصل تلقی می نماید، و علوم اجتماعی، «زبان مشترک» و «دین مشترک» را، ولی علوم سیاسی بر «ساختار سیاسی مشترک» «ملیت و ملت» و «جامعه ی مدنی» تکیه می نماید. مسلم این که هویت، پدیده ای مرکب از همه ی این عناصر، به اضافه ی دیگر عناصر فرهنگی مشترک – همانند هنرها، آداب و سنن – است.[۷]
برخی از صاحب نظران، بر عنصر «اراده ی با هم زیستن در طول تاریخ» تکیه کرده اند؛ یعنی آنچه مردم را در طول تاریخ در رنج و شادی و جنگ و صلح با هم شریک کرده و در کنار هم قرار داده و از طریق یک سرنوشت مشترک تاریخی به آنان هویت خاصی بخشیده است، «اراده ی با هم زیستن» آنان بوده است.[۸] در این دیدگاه، عناصر مشترک زبانی، قومی، مذهبی و… انکار نمی شوند، اما به تنهایی نیز قابل اعتنا نیستند، بلکه احساس تعلق مردم یک سرزمین، به یک گروه بزرگ تر مانند ملت و احساس وفاداری به عضویت در آن گروه بزرگ تر است که باعث دوام ملیت ها می شود.
تجزیه و تحلیل ملت، امری بس پیچیده و مشکل است. سرچشمه ی این اشکالات را باید در تعدد عواملی که عملاً در آفرینش یک ملت و در پیدایش حس ملی دخالت داشته اند، جست وجو کرد. سرزمین، نژاد، زبان، خاطرات تاریخی، سنت ها، تمدن و مذهب، هر یک عواملی هستند که نمی توان به آن ها بی اعتنا بود؛ ولی هیچ یک از آن ها هم نمی تواند تفسیر نهایی ملت باشد.
متفکران آلمانی عقیده داشتند که ملت موجودی زنده است که براثر نیروی برتری که به طور ناخودآگاه عمل می کند، می بالد. از طریق علایم خارجی، مانند اشتراک زبان، وابستگی به عادات و رسوم، تکریم و ستایش سنت های کهن و هم چنین قرابت نژادی، می توان به این نیروی برتر پی برد. عده ای دیگر، تعلق به یک ملت را امری وجدانی و دارای جنبه ی معنوی می دانند. فوستل دوکولانژ می نویسد: «نه نژاد و نه زبان، ملیت را به وجود نمی آورند. [بلکه] میهن آن است که انسان دوست می دارد.»[۹]
بنابراین، عناصر هویت در واقع اموری است که فرد را به یک مجموعه ی وسیع تر به نام ملت و یا ملیت پیوند می دهد و ملیت «شکلی از احساسات مشترک برآمده از شور و شوق، صمیمیت و شکوه خاص مربوط به میهن» است. پس می توان گفت اولین عنصر هویت، آگاهی است و دومین آن، علاقه مندی به مجموعه ای که او به آن تعلق دارد. بنابرا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 