پاورپوینت کامل کارکردگرایی عرفان و معنویت در هزاره جدید ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل کارکردگرایی عرفان و معنویت در هزاره جدید ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل کارکردگرایی عرفان و معنویت در هزاره جدید ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل کارکردگرایی عرفان و معنویت در هزاره جدید ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint :

گفت وگو را با این پرسش آغاز می کنیم که حضرت عالی خاستگاه عرفان را در اسلام، در چه زمینه هایی می دانید؟

برای پاسخ به سؤالی که مطرح کردید، ابتدا باید ببینیم عرفان به چه معنایی است و چه حقیقتی را از آن در نظر داریم. به بیان دیگر، نسبت ما با عرفان چگونه است؟ چه این که، یک وقت عرفان را بر اساس لغت و اصطلاح فنی و رسمی تعریف می کنیم که در این صورت عرفان از «عرف» به معنای شناختن و در حقیقت و ماهیت، به معنای شناختن حق و اسمای حسنی و اوصاف علیای الهی است و «شدنی» در «پرتو شناختی» تا رسیدن به حقیقت کمال و کمالِ حقیقی است که دو بعد علمی و عینی و یا نظری و عملی و یا اصولی و وصولی دارد و نهایت معرفت علمی، نظری و اصولی، به اعتراف به «جهل» و حیرت می انجامد که «ما عرفناک حق معرفتک» و در بعد معرفت علمی، عینی و وصولی نیز اقرار به «عجز» در مقام عبودیت است که «ما عبدناک حق عبادتک» که در حقیقت جهل و حیرت و عجز و نقص ذاتی مبتنی بر معرفتی عمیق، پایدار و استوار است.

اما در بیان دیگری می توان عینی تر، کارکردگرایانه تر و ملموس تر به تعریف عرفان پرداخت که عرفان نگاه به رویه و لایه ملکوتی و باطنی عالم و آدم است که هم «حقیقت» را به انسان می شناساند و هم راه رسیدن به حقیقت را به آدمی می نمایاند؛ یعنی «شناختن» شهودی و کشفی و «شدن» سلوکی و باطنی که به شناخت توحید ناب و شدن «موحد کامل» می انجامد؛ چه این که اُسّ و اساس عرفان دو مقوله است: یکی توحید و دیگری موحد (انسان کامل) در مقدمه قیصری بر شرح «فصوص الحکم» نیز آمده است که: «اعلم ایدک اللّه ان الوصول الی اللّه سبحانه قسمان؛ علمی و عملی و امّا العملی مشروط بالعلمّی» و در نتیجه، عارف نیز کسی است که به آن سوی عالم وجود راه افته و بین «این جا» و «آن جا»؛ یعنی جهان شهادت و غیب پیوند زده است و «ملکوت» نظام هستی را دیده و به مقام و منزلت «یقین» بار یافته است؛ آن چنان که آیه ۷۵ سوره انعام بیان گر این مقام بلند عرفان علمی و عملی است.

پس خروج از عالم کثرت و دخول به عالم وحدت، عرفان است و عارف همه لایه ها و سطوح هستی را پس از شناخت درمی نوردد تا به «درگاه» و سپس «بارگاه» قدس ربوبی برسد. شیخ الرئیس ابوعلی سینا در اشارات و تنبیهاتش به ترتیب در نمط نهم و نمط هشتم دو نکته بسیار وزین و عمیقی را مطرح نموده است؛ نکته اول: «والمتصرف بفکره الی قدس الجبروت شروق نور الحق فی سرّه خص باسم العارف»؛ یعنی انصراف مالک از جهان ماده و کشاندن عقل و اندیشه اش به سوی عالم قدس جبروت، با هدف قرار گرفتن در پرتو اشراق و نور الهی و تجلّیات ربوبی در باطن وجودش. پس تحول و تصرف از یک جهت و انصراف و انقطاع از جهت دیگر، منشأ سیر روحانی و عروج ملکوتی انسان به سوی حقیقت حقائق می شود تا آدمی انوار قدس ربوبی را در جان و درونش متبلور سازد.

نکته دوم: «العارفون المنزّهون، اذا وضع عنهم دَرَن مقارنه البدن وانفکوا عن الشواغل؛ خلصوا إلی عالم القدس والسعاده، وانقشوا بالکمال الاعلی و حصلت لهم اللّذه العلیا و قد عرفتها»؛ یعنی عرفان در حقیقت، نزاهت از عالم ناسوت و طهارت ظاهر و باطنی و تزکیه نفس و درون و نبتّل و جدایی از شواغل مادی و سیر به سوی عالم قدس و سعادت است تا این که با رسیدن به باطن، مراحل و درک مدارج کمال، به تدریج «لذت حقیقی» که همانا قرب الهی و مقام وصال معبود و لقای محبوب است، حاصل گردد که عارف جز راه حق اراده نمی کند و جز به دیدار دل بَر و دل دار نمی اندیشد: «العارف یرید الحق الاول» تا چنین عارفی آئینه تمام نمای صورت حق گردد که «صار سره مرآه بحلوهِ محاذیا بها شطر الحق و درّت علیه اللذات».

پس در این صورت، عرفان همان خداشناسی حضوری و مشهودی و خداپرستی باطنی و حقیقی می باشد و در نهایت «فناء فی الله و بقاء بااللّه» است؛ یعنی از خود رهیدن و به خدا رسیدن؛ از خاک تا فوق افلاک سیر کردن؛ از من سفلی به سوی من علوی و از «انا» تا «عنده» سیر نمودن؛ و این عرفان مبتنی بر سه اصل اصیل و مهم است که عبارتند از: خودآگاهی، خودشناسی یا معرفت نفس؛ خود نقدی، نظارت بر خویشتن یا محاسبت نفس؛ و خودنگهداری، مدیریت بر خود یا مراقبت نفس.

و چه زیبا از مولی الموحدین، امام العارفین علی (علیه السلام) در میزان الحکمه آمده که: «العارف من عرف نفسه فاعتقها و نزّهها عن کل ما یبعدها و یوبقها» و به تعبیر استاد شهید مطهری در کتاب آشنایی با علوم اسلامی: «از نظر عرفا، معرفه اللّه، معرفت همه چیز است، همه چیز در پرتو معرفه اللّه و از وجهه توحیدی باید شناخته شود و این گونه شناسایی فرع بر معرفه اللّه است… کمال فطری و ترقب انسان از نظر حکیم در «فهمیدن» است و کمال و فطرت و ترقب انسان از نظر عارف در «رسیدن» است.» پس نگاه عالم و عمل عارف «خدایی» است و در همه چیز و با همه چیز خدا را می بیند که اول و آخر و ظاهر و باطن، اوست و به بیان دیگر، «رنگ خدایی» و «بوی خدایی» دارد.

پس پاسخ به سؤال شما دوگونه است:

الف) مثل همه مورخین و سطحی نگران، تنها با رویکردی تاریخی و نقلی به خاستگاه و ریشه های عرفان بنگریم و در نتیجه، عرفان اسلامی را عرفانی وارداتی و بیگانه از مسیحیت و یهودیت و زرتشت و هندویی و… بدانیم و یا حداکثر تلفیقی و ترکیبی از آموزه های اسلامی؛ مانند زهد، صبر، توکل، محبت، عبادت و… با عرفان های بشری الحدوث، چون بودایی و فلوطینی و الهی الحدوث، چون یهودی و مسیحی و زرتشتی، آن هم دین هایی که در سیر تحولی و تطوری خویش دستخوش تحریف لفظی و معنوی قرار گرفتند، قلمداد کنیم. و یا در یک نگاه افراطی و متحجرانه، اسلام را با عرفان، کاملاً بیگانه و نامحرم دانسته و هیچ نسبتی بین اسلام و عرفان قائل نباشیم.

ب) با نگاهی درون دینی و پویا و نیم نگاهی به تاریخ تحول و تکامل عرفان در گستره زمان، سرچشمه های اصلی و زمینه های واقعی عرفان را آموزه های دینی و اسلامی بدانیم و در عین حال بهره وری عرفان اسلامی از عرفان های دیگر را در بستر تکاملی اش نادیده نیانگاریم. سپس از اصالت، استقلال و هویت واقعی عرفان اسلامی دفاع کنیم و عرفان را درونی و محرم با تعالیم اسلامی بدانیم، نه بیرونی و نامحرم و در نتیجه، نگاه خویش را نقد و دید خود را تأویل نماییم؛ چه این که اسلام بنا بر آیات کریمه سوره لقمان «تبیانا لکل شی ء» و سوره حج «من الناس من یجادل فی اللّه بغیر علم و لا هدی و لا کتاب منیر» دین جامع و فراگیری است که در تفاسیر مختلف به علوم تجربی و عقلی و باطنی و وحیانی تفسیر شده است که «بغیر علم» علوم حسی و عقلی، و «لاهدی» علوم انفسی و باطنی و «ولا کتاب منیر» معرفت خاص وحیانی را شامل می شود.

پس به نظر شما رشد و گسترش عرفان اسلامی عمدتاً به زمینه های درونی باز می گردد؟

با توجه به نگاهی که در پاسخ پرسش اول مطرح کردم، باید عرض کنم که اگرچه در تعالیم و آموزه های اسلامی، دعوت به اصول تصوف و عرفان به صورت مصطلح و رسمی صورت نگرفته است و حتی در برخی مواضع، خلاف آن دیده می شود؛ لکن از طرف دیگر هم نباید عرفان را برگرفته از تعالیم مسیحیت یا هندیان، نوافلاطونیان و حکیمان ایران باستان و یا… دانست؛ بلکه سرچشمه های اصلی عرفان در فرهنگ اسلام و زمینه های پیدایش و گسترش و تولد و تکامل آن در مفاهیم و مقوله هایی؛ چون توحید، خودشناسی، زهدورزی، تقوای الهی با همه مراتبش، ایمان و عمل صالح، یقین، توکل، تفویض، تبتل و… باید جست وجو شود تا اصالت و استقلال و غنای عرفان اسلامی، خود را نشان داده و حفظ و صیانت گردد و پویابخش و تعهدآور و نورانیت دهنده و سازنده اسلام ناب جلوه گر شود.

اگرچه تأثیرپذیری «تصوف اسلامی» به معنای تاریخی و مصطلح آن در اصول و امهات و حتی سیر و سلوک عملی اش از تعالیم ادیان یهودی بخصوص مسیحی و مکاتب نوافلاطونیان، هندیان، ایران و یونان باستان را نیز نباید انکار کرد؛ اما در عین حال «تأثیرگذاری» تعالیم اسلامی بر عرفان و تصوف غربی و شرقی را نیز نباید از نظر دور داشت….

به هر تقدیر علل رشد و گسترش عرفان اسلامی را می توان در مقوله های تعالیم قرآنی، تعالیم نبوی و سنت و سیره نبوی و علوی، آمیختگی دین و دینداری و اسلام با ذوق و محبت و عشق و شوق به عنوان عامل سیر انسان به سوی عرفان، تعالیم خاص علی(ع) در نهج البلاغه و احادیث و روایات منقول از آن امام همام و سیره عملی آن حضرت در عبودیت، زهد، محبت ورزی و هم چنین دنیاگریزی مسلمانان بخصوص انزجار آن ها از دنیا پس از دیدن دنیاطلبی و تجمل گرایی های امویان و عباسیان، بیان حقائق معنوی و عرفانی توسط جمعی که تربیت یافته مکتب اهل بیت بودند و تغییر و تحولات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در جوامع اسلامی بخصوص در دوران حاکمیت اموی و عباسی و در ایران در جریان حمله مغول و تاتار و… تنظیم و تبیین کرد.

عرفان در بستر مذهبی شیعی و اهل سنت چه تمایزاتی پیدا کرده است؟

در بحث روند تاریخی عرفان و تصوف در جهان اسلام به دو نکته از مرحوم استاد علامه طباطبایی (رض) که در جلد اول و یازدهم تفسیر المیزان آمده، اشاره کنم: اول این که «سلسله های طریقت از میان اهل تسنن شروع شد و پس از آشنایی با تعالیم اهل بیت (علیهم السلام) معارف اعتقادی و عملی ایشان، ترکیبی از حقائق راستین و امور غیرحق را تشکیل داد. روح تشیع در مطالب عرفانی این گروه ها دمیده شده بود؛ لیکن مانند روحی که در پیکر آفت دیده ای جای گزیند و نتواند برخی از کمالات درونی خود را به طوری که شاید و باید، از آن ظهور بدهد. از این رو سران طریقت دست به بیان دستورات گوناگونی زدند که سابقه ای در دین نداشت و به دنبال این مساله، جدایی طریقت از شریعت طرح گردید. مشی و طریق عرفانی و معنوی حتی اقلیت شیعه نیز به سبب تأثیر چنین اکثریتی در اجتماع، تحت الشعاع مشی و روش اهل سنت قرار گرفت و عرفان شیعی نیز به رنگ طریقت اهل تسنن در آمد.»

دومین نکته آن است که در قرون اخیر، یعنی از قرن دهم هجری به این طرف، عرفان شیعه به تدریج به سرچشمه های اصیل خود بازگشت و در مشی عرفانی، خود را تابع محض اهل بیت(علیهم السلام) قرار داد.ناگفته نماند که پس از تفکیک عرفان شیعی از عرفان اهل تسنن، هم در تفسیر اصول و امهات و هم در التزام به شریعت و طریق سیر و سلوک عملی، باید گفت که اینک آسیب ها و آفات نظری و عملی، عرفان ناب اسلامی را تهدید می کند و طرح اسلام عرفانی با نظر گوهر و صدف دین، مقوله «حیرت»، معنویت گرایی بدون معرفت و عقاید و اخلاق عملی، معنویت گرایی بدون التزام به شریعت و… از جمله آفات و خطراتی است که به سوی عرفان اصیل اسلامی خیزش برداشته و عرفان سکولار، اخلاق سکولار و معنویت بدون شریعت را تبلیغ و ترویج می نماید که باید خبرگان و اهل طریقت واقعی و دین شناسان و عرفان شناسان با منطق قوی و برهان قویم به نقد و پاسخ گویی بپردازند که البته این نقد صورت گرفته است؛ لکن باید بیش تر شده و توسعه ابد تا نسل جوان جامعه دچار انحراف و خبط و خطا نشود.

آیا می توان عرفان اسلامی را با شاخص هایی متمایز برشمرد؟

باید عرض کنم که معرفت اسلامی، گرایش عالمانه و آگاهانه و متعهدانه به آموزه های اسلامی در حوزه های نظری و عملی و نیز عرفان را در نظام در هم تنیده عقاید و اخلاق و احکام دینی دیدن؛ از جمله شاخص های عرفان اسلامی است؛ لکن در یک تقسیم و ترتیب واقعی و حقیقی مولفه ها و شاخص هایی را می توان برای آن برشمرد که عبارتند از:

۱ ـ قرآن محوری و وحی گرایی؛

۲ ـ سنت و سیره محوری؛ یعنی اقتدا به پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین (علیهم السلام) با شناخت آموزه های نبوی و علوی و صادقی و رضوی و مهدوی و عرفان را در ساحت های علمی و عینی با آن ها و در آن ها دیدن و پایبندی عملی و التزام رفتاری؛

۳ ـ التزام به شریعت که از انجام واجبات و ترک محرمات آغاز می شود تا درک کردن اطوار و انوار و اسرار شریعت و طریقت و حقیقت که در یک خط طولی به هم پوسته قرار گرفته اند؛

۴ ـ طهارت ظاهری و باطنی از طریق «خودشناسی و خودسازی» و عمل به دستور العمل های قرآنی و اهل بیت(ع) که کامل ترین و بهترین و ناب ترین دستورالعمل ها هستند؛

۵ ـ مراقبت دائمی از نفس و انسان های وارسته و اهل مراقبه را الگوی خویش قرار دادن؛

۶ ـ مسؤولیت گرایی و تعهد پیشه گی در برابر فرد و جامعه و گریز از رهبانیت و انزوا و فردگرایی محض؛

۷ ـ «ولایت گرایی ناب» در عرفان که از ارتباط روحی و توسل به اهل بیت(علیهم السلام) آغاز می شود تا به مقام فنای در خدا بیانجامد؛

۸ ـ و بالاخره این که، ادب مع اللّه داشتن؛ یعنی حد نگه داشتن در همه احوال و اطوار وجودی و کارها را برای «خدا» و به «یاری خدا» انجام دادن و رنگ و بوی خدایی پیدا کردن.

عرفان با ریاضیت چه نسبتی پیدا می کند؟

در پاسخ این سوال نیز باید مفرداتی، چون «عرفان» و «ریاضت» معنا شود تا نسبت و تعامل آن ها را بهتر بشناسیم. لذا عرفان به معنای رسیدن به مقام خلافت الهی و قرار گرفتن در مرتبه تجلیات اسمایی و صفاتی و ذاتی حق تعالی است که البته به نسبت مقام و منزلت عرفا، مراتب و درجاتی پیدا می کند. عرفان به معنای انقطاع از غیر خدا و اتصال به خدا و «خداگونگی» است.

این جاست که سوال می شود راه رسیدن به این مرتبه الهی و رحمانی چیست و چگونه است؟ و در همین جاست که پای «ریاضت» به میان کشیده می شود؛ چه این که ریاضت در خودشناسی و خودسازی مطرح است. به تعبیر شیخ الرئیس ابوعلی سینا در اشارات و تنبیهات، «ریاضت» به سه هدف دور ساختن غیر حق(چه موانع و آفات درونی و چه موانع و آفات بیرونی)، تابع سازی نفس اماره به نفس مطمئنه تا از توهمات رهایی یابد و به آزادسازی خویشتن خویش بپردازد و نیز لطیف سازی درون خویش یا «خاشع» و نرم کردن ذات فرد نیازمند و متوجه است تا قابلیت تنبه و آگاهی یابی و استعداد پذیرش حالات و بارقه های الهی را پیدا کند.

«اوّلُ درجاتِ حرکات العارفین ما یسمّونه هم الاراده و هو یعترّ المستبصر بالیقین البرهانی او الساکن النفس الی العقد الایمان…»؛ یعنی عارف با اراده ای قوی به قین برهانی مستبصر گردد و با ایمان قلبی به مقام «طمأنینه» و «سکینه» برسد.

پس کسب مقام تخلیه، تجلیه و تحلیه تا محو و لس و محق یا لطائف سبعه عرفانی طبع، نفس، عقل، قلب، سرخفی و اخفی و… را پشت سرنهادن نیاز به «ریاضت» دارد و عرفان، بخصوص عرفان عملی، ارتباط وثیق و نسبت تام و تمام با ریاضت دارد، لکن کدام ریاضت؟ ریاضت های غیر شرعی یا ریاضت های شرعی؟ اگر به آموزه های دینی و اسلامی بنگریم، «تقوی» که خداشناسی و خداترسی و خداپرستی در آن متجلی است، «ریاضت نفس» نامیده شده است، سحر و سهر و زهد و صمت و صوم و… ریاضت نامیده شده اند و از همه مهم تر انجام واجبات الهی و ترک محرمات ریاضت واقعی است.

بنابراین از آن جا که معرفت شهودی محصول عمل است و «سلوک» مقدمه شهود و مکتب عرفان، مکتب عملی و سیر و سلوک و مجاهده با نفس ـ که «جهاد اکبر» نامیده شده با ریاضت در هم تنیده است.

پس اجرای برنامه های دقیق و طی طریقت و مراحل و مقامات، اراده و ریاضت قوی می طلبد و «عزم» راستین و «جزم» حقیقی مایه «ظفر» و فتوحات غیبی خواهد شد که فرازهایی از خطبه ۲۱۰ نهج البلاغه علی (ع): «قد احیا عقله و امات نفسه، حتی دق جلیله و لطف غلیظه و برق له لامع کثیر البرق فأبان له الطریق و سلک به السبیل…» دلالت تام و کامل بر نسبت حقیقی و پیوند واقعی بین

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.