پاورپوینت کامل جامعه شناسی معرفت و نسبت های آن با دین و اسطوره ۶۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل جامعه شناسی معرفت و نسبت های آن با دین و اسطوره ۶۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل جامعه شناسی معرفت و نسبت های آن با دین و اسطوره ۶۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل جامعه شناسی معرفت و نسبت های آن با دین و اسطوره ۶۶ اسلاید در PowerPoint :

اشاره:

جامعه شناسی معرفت، از جمله دانش های مضافی است که هر چند عمر طولانی ندارد، اما در همین مدّت اندک هم ثمرات بسیار پرارزشی به بار آورده است. در کشورهای غربی دپارتمان های متعددی به تحقیق و تفحص در این باب اختصاص یافته است. اما در کشور ما، متأسفانه بسیار کم به این رشته پرداخته شده و جز چند اثر ترجمه شده کار درخوری در این زمینه منتشر نشده است.

ازجمله کسانی که در این رشته صاحب نظر و اهل اطلاع هستند، آقای دکتر علی قیصری است که سال های متمادی این رشته را در امریکا تدریس کرده اند و در مسافرتی که به ایران داشتند، فرصت را غنیمت شمرده و به خدمت ایشان رسیدیم تا از ایشان درباره ی جامعه شناسی معرفت بپرسیم، در اینجا ضمن تشکر از قبول زحمت توسط ایشان که همراه باگشاده رویی و لطف بود، توجه خوانندگان ارجمند مجله ی پگاه را به این مصاحبه جلب می کنیم و امیدواریم دریچه ای هرچند کوچک باشد به فراخی پر از چشم اندازهای متنوع در این رشته، و ان شاءالله بتوانیم ادامه ی بحث را در فرصتی دیگر پی بگیریم.

ضمن سپاس از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، خواهشمند است در ابتدا تعریف مختصری از جامعه شناسی معرفت را بیان فرمایید.

خیلی متشکرم از محبت شما، در مورد جامعه شناسی معرفت، – مانند سایر رشته های علوم انسانی – شاید نتوان تعریف جامع و مانعی به دست داد، البته این موضوع تا حدودی به دلیل سرشت خاص این علوم می باشد که تعاریف دقیق، جامع و مانع از آن ها نمی توان ارایه کرد، بلکه بیشتر با تعبیر و تفسیر سروکار داریم و می شود در اطراف این موضوعات توضیحاتی بیان داشت؛ جامعه شناسی معرفت – همانگونه که از عنوانش پیداست – می خواهد شناخت انسان اجتماعی در ارتباط با یک سری از عوامل و تأثیرات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و… را بیان کرده و توضیح دهد. همانگونه که جامعه شناسی هنر، جامعه شناسی سیاسی و… داریم، جامعه شناسی معرفت هم شاخه ای از جامعه شناسی است؛ البته در مورد این تعریف، اما و اگرهای زیادی هست، مثلاً این چنین نیست که هر تعریفی که از جامعه شناسی معرفت مطرح شود، به رابطه ی شناخت با این گونه عوامل یا پارامترهای اجتماعی بیندیشد، بلکه این تفاوت و برداشت ها در نهایت به علت تعریف های خاصی است که از خود جامعه شناسی به عنوان یک علم انسانی می شود.

با توجه به انواع معرفت، با چند نوع جامعه شناسی معرفت روبرو خواهیم بود؟

این مساله هم بستگی دارد به این که، از جامعه شناسی چه نوع آن را مد نظر داریم: جامعه شناسی علمی یا معرفت غیرعلمی؟

توضیح این که مثلاً ما می توانیم از دو نوع معرفت سیستماتیک و معرفت غیرسیستماتیک یاد کنیم. معرفت سیستماتیک را عرفا دانش و معرفت علمی (علوم طبیعی) می نامند، یعنی معرفتی که هریک از فلسفه ی علمی پیش فرض گرفته شده استوار است، و بر همین پایه می کوشد تا دانش مدوّن و منظم که حاصل تکامل یافته ی داده های تدریجی است عرضه کند. اما معرفت غیرسیستماتیک یا غیرمدوّن را می توان عامل تشکیل دهنده ی ماده ی خام علوم انسانی دانست که البته غیرمدوّن بودن آن به هیچ وجه دلیل بی اعتباری اش نیست، بلکه این نوع معرفت، ملاک معیارهای خاص خود را دارد و اگر هدف انسانی، دست یابی به فهم داده ها (یا تجربه های) فکری، هنری، فرهنگی، تاریخی و امثال آن ها باشد، در این گونه از معرفت ما با موضوع معنا سروکار پیدا می کنیم. باید توجه داشت که در اینجا نیز معانی متفاوت اند و ما با یک معنی مشترک و متحدالشکل، مانند داده های علوم تجربی یا طبیعی سروکار نداریم، بلکه معرفتمان خاص است و جهت درک و فهم داده ها یا تجربیات انسانی و فرهنگی خرد ابزاری به تنهایی چندان به کارمان نمی آید و نیازمند به کار بستن خرد نوع دیگری نیز هستیم که عبارت است از خرد تفسیری و هرمنوتیک. البته باید به یک نکته ی دیگری نیز توجه داشت که در علوم فرهنگی و نامدوّن، ما با آن روند تکاملی و خطی که در علوم تجربی و طبیعی به عنوان پیش فرض می گیریم روبرو نیستیم، بلکه هر لحظه ناگزیریم تا موضوع شناسایی خود را به معنا و فهم درآوریم.

از مطالبی که جنابعالی فرمودید برمی آید که جامعه شناسی معرفت، بیشتر با علم تجربی و علمی که استقرایی است سروکار دارد.

اگر ملاک تاریخچه ی جامعه شناسی باشد، مطلبی که شما فرمودید درست است. به این ترتیب که قبلاً در قرن نوزدهم جهان بینی، علمی خاص و بسیار مطلوب گردید و به عنوان تنها جهان بینی معتبر شناخته شد لذا متفکری مثل «اگوست کنت» معتقد بود که علم انسانی آینده باید به همان دقت نظری که در روش شناسی علوم طبیعی و «دقیقه» مفروض می گشت برسد، و نام ایده آل او برای جامعه شناسی، «فیزیک سوسیال» یا «فیزیک اجتماع» بود، یعنی یک نوع جامعه شناسی که به همان دقت علم فیزیک باشد. اما شروع جامعه شناسی معرفت و تکوین بعدی آن، هم در بُعد نظری و هم از نظر روش شناسی چندان پای بند تکرار و یا تقلید و پیروی دربست از روش های علوم تجربی و طبیعی نبودند، بلکه نمایانگر روش شناسی ویژه ی علوم فرهنگی اجتماعی بودند و در جهت پرداخت هرچه بیشتر آن می کوشیدند.

آقای دکتر! آیا اینجا ما واقعا با مشکل تأویل بردن علوم انسانی با آن گستردگیش به علوم تجربی روبرو نمی شویم؟

البته این احتمال وجود دارد، ولی جریانی که ما آن را تحت عنوان «جامعه شناسی معرفت» می شناسیم، دقیقاً منبعث از یک رشته علوم انسانی و جامعه شناسی است که از بسیاری لحاظ با آن برداشت «پوزیتویستی» یا «مادی» متفاوت است. جامعه شناسی معرفت از جریان فکری ناظر به «علوم فرهنگی» در اروپا (به ویژه آلمان) – در اوایل قرن بیستم – بوجود می آید و این جریان فکری تحت عنوان «روش شناسی ویژه ی علوم فرهنگی» به تشریح و تفسیر عوامل تاریخی، ذهنی، زبانی و امثال آن ها می پردازد.

حال با ورود به این قسمت، جنابعالی از زایش و تولد جامعه شناسی معرفت بفرمایید.

اگر شما به اول قرن بیستم نگاه کنید، می بینید که بسیاری از علوم جدید در آن دوره به تدریج شکل گرفته و اعلان استقلال کردند، مثلاً هنگامی که به دهه ی دوم قرن بیستم می رسیم، دیگر به عنوان یک علم، کمتر از «علم النفس» قدیم صحبت می شود و به جای آن، توجه به «روانشناسی» رواج می یابد. «جامعه شناسی» نیز به آن ترتیبی که در آلمان شکل گرفت، هم از سنت جامعه شناسی جدید (مکتب فرانسه) و هم از ایده آلیزم و اندیشه ی تاریخ گرایی آلمان، تاثیر پذیرفته بود. مخصوصاً آرای چند فیلسوف مهم که خود نیز اصلاً کار جامعه شناسی نکرده بودند، اما نحوه ی نگرش به تاریخ و بررسی موضوع ذهنیت در تاریخ را که عنوان می ساختند بر تکوین نظریه ی جامعه شناسی تاثیر نهاد. که از جمله ی آن ها می توان «ویلهم دیلتای» اشاره کرد که نه تنها در جریان فکری تاریخ گرایی در اوایل قرن بیستم، بلکه در احیاء نوعی گرایش جدید به «هگل» بسیار موثر بود. نوعی هگل گرایی که زیاد به مارکسیزم ختم نمی شود، بلکه بیشتر درصدد ترسیم تحول تاریخی «آگاهی» است. از سوی دیگر، «دیلتای» بر مشرب فکری پدیدارشناسی اثر می گذارد، حتی تاثیر وی را می توان بر مارکسیست هایی، مانند «گئورگ لوکاچ» نویسنده ی کتاب «تاریخ و آگاهی طبقاتی» نیز مشاهده کرد. بنابراین به طور کلی می توان گفت که این نوع جامعه شناسی که در آلمان بوجود آمد، در واقع نتیجه ی یک سلسله مباحثاتی بود که بین روش شناسی علوم انسانی و روش شناسی علوم طبیعی جریان داشت. مباحثاتی که با پشتکار و دقت نظر کسانی مانند «ویلهم دیلتای»، «ماکس وبر»، «ماکس شلر»، و به طرز بسیار دقیق و موشکافانه توسط «ادموند هوسرل» دنبال گشت.

جنابعالی فکر نمی کنید که رویکرد«هوسرل» رویکردی فلسفی است و دیگر از آن توجه جدّی و عمیق به پارادایم های اجتماعی خبری نیست و آیا این روند، جامعه شناسی معرفت را از مسیر خودش خارج نمی کند؟

این ها بنیاد یک جامعه شناسی مدوّن و محکم را مسلماً در فلسفه می دانستند.

آقای دکتر! مطلع هستید که «هگل» جزو آخرین فیلسوفانی است که یک فلسفه ی عام و جامع عرضه کرده و بر فیلسوفان بعد از خود هم تاثیرات بسیاری گذاشته است، جنابعالی در مورد نقش عقاید و آرای «هگل» در شکل گیری و پیشرفت جامعه شناسی معرفت بفرمایید.

«هگل» بر گروهی از اندیشمندان بعد از خود، تاثیر بسیاری گذاشته است و کسانی مانند «لوکاچ» به یک سری مفاهیمی پرداختند که در واقع بنیاد هگلی داشت و این یک نوع نقد یا احساس کمبودی بود که در بعضی از گرایش های مارکسیستی دهه ی دوم احساس می شد؛ چرا که مارکسیسم در واقع هم خیلی تحت تاثیر علوم طبیعی قرار گرفته بود و در نتیجه با عنوان ماتریالیسم تاریخی به طرفِ یک نوع جبرگرایی و مادی گرایی فلسفی می رفت که امکان تشریح و توضیح پدیده های فرهنگی را یک مقدار از دست داده بود. و بعلاوه مارکسیسم حالت یک اندیشه و مرام حزبی گرفته بود که در هر دو حالت، به آن بنیاد انتقادی فلسفی پشت کرده بود و لذا کسانی مثل «لوکاچ، گرامشی» و سپس مقداری وسیع تر، مکتب فرانکفورت (آدورنو، مارکوزه و…) درصدد احیای آن حالت فلسفی هگلی مارکسیسم برآمدند. البته «لوکاچ» با وجود هم داستانی با سایر منتقدین، در عین حال به خاطر باورهای سیاسی و علاقه ای که به مارکسیسم تشکیلاتی داشت، چندان از حزبی شدن مارکسیسم پروایی نداشت، بلکه آن را به عنوان یک ابزار تاریخی و یا لحظه ی ضروری تاریخ می دانست. این را می خواستم عرض کنم که «هگل» در دوره ی بعد در جامعه شناسی معرفت مطرح شد.

با انقلابی که «کانت» در بحث معرفت ایجاد کرد به نوعی ما با «نسبیت» در فهم روبرو شدیم و در ادامه با ظهور جامعه شناسی معرفت که نقش فرایندهای اجتماعی را در معرفت پر رنگ کرد، این «نسبیت تشدید شده، نظر حضرتعالی در این زمینه چیست؟

همانگونه که قبلاً عرض کردم، در واقع مابا یک نوع «جامعه شناسی معرفت» روبرو نیستیم؛ مثلاً در اوایل قرن بیستم، مکتب جامعه شناسی آلمان که جامعه شناسی پوزیتویستی و بعداً فونکسیونالیستی را مردود می داند و اصلاً آن دو را جامعه شناسی نمی داند. یعنی جامعه شناسی ای که فرضاً در «وبر» مطرح است، جامعه شناسی ای نیست که شما مثلاً در «آگوست کنت» می بینید و یا بعدها در مکتب امریکا بوجود می آید، در صو

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.