پاورپوینت کامل نقد رویکرد فلسفی در کمال گرایی انسان ۷۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نقد رویکرد فلسفی در کمال گرایی انسان ۷۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نقد رویکرد فلسفی در کمال گرایی انسان ۷۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نقد رویکرد فلسفی در کمال گرایی انسان ۷۵ اسلاید در PowerPoint :
اشاره:
الزام بایدها و نبایدها در امر «تربیت» و تعارض هایی که در مسیر این فرایند برای جامعه پیش می آید، ذهن ها را متوجه نتیجه ی حاصل از این تعارض ها کرده و این سؤال را به میان می آورد که آیا تربیت دینی در بستر این تعارض ها به امری مستحیل تبدیل نخواهد شد؟ کمال گرایی در این بستر به چه سرنوشتی دچار می شود؟ تساهل و تسامح در کجای خط تربیتی قرار دارد و بالأخره این که معضلات دینی نسل نو جامعه از چه سنخ هستند و پاسخ ها از چه سنخی و با چه مکانیزمی باید ارایه شود؟
موارد یادشده از جمله سؤالاتی است که خبرنگار ما با دکتر «خسرو باقری» استاد و عضو هیأت علمی دانشگاه تهران در میان گذاشته است که در پی می آید:
اصولاً امر تربیت، مبتنی بر یک دسته بایدها و نبایدها و اعمال آنهاست و این بایدها و نبایدها به معنی مرزبندی است، اما دنیای امروز آن گونه که ما مشاهده می کنیم، میل به بی مرزی دارد و شدیدا مرزشکنی می کند. حال سؤال این است که آیا می توانیم نتیجه بگیریم که در عصر حاضر «تربیت» امری است در حال حذف شدن، چون مرزبندی با مرزشکنی و بی مرزی مانع الجمع است؟
پاسخ به این سؤال بستگی دارد به این که ما مفهوم مرز را چگونه تفسیر کنیم. اگر مرز را یک مفهوم مکانی و جغرافیایی در نظر بگیریم، بله این در حال درهم شکستن است؛ همان طور که امروز اطلاعات، مرزشناس نیست. در نتیجه به راحتی مرزها را درمی نوردد و تسخیر می کند.
تربیت هم اگر مرزهایش به صورت مکانی و جغرافیایی تعریف شود، خواه ناخواه استحاله پیدا کرده و از بین خواهد رفت، اما به طور کلی پاسخ به این سؤال منفی نیست و بستگی دارد به این که آیا ما برای مرز تعریف دیگری هم قایل شویم یا نه؟ مرز درواقع یک مفهوم مکانتی هم دارد؛ یعنی یک امر مفهومی و منزلتی است؛ بدین معنا که انسان در ذهن خود امور را تقسیم بندی می کند و آن ها را در مرزهای خاصی قرار می دهد و بدین ترتیب می تواند خود را از یک حیطه خارج کند (البته نه لزوما به حالت ارتباطی، بلکه به صورت تعلق، قبول و…. ) به عنوان مثال، وقتی شما مطلبی را می خوانید و می گویید که قبول ندارم، درواقع از آن فاصله گرفته اید و این یک مرز است، اما نه یک مرز مکانی، چراکه شما با آن در ارتباط هستید و می توانید آن را ارزیابی کنید و بگویید این مطلب مورد قبول من نیست، در این جا شما مرز ایجاد کرده اید.
در واقع تربیتی که مرز را به صورت مکانی یا ذهنی یا تحلیلی یا منزلتی و یا هر معنای دیگری که بگوییم تفسیر کند، چنین تربیتی استحاله پیدا نمی کند، بلکه باقی می ماند. البته به نظر من در امر تربیت، وقتی سخن از مرز می شود، این مرز به معنای حصاربندی نیست؛ یعنی منظور «تربیت قرنطینه ای» نیست؛ به این معنا که در تربیت قرنطینه ای با دور نگاه داشتن افراد از مسایل و مشکلات، امکان مقاومت در آنها از بین می رود، چراکه اصطکاک و مقاومت تنها با رویارویی رخ می دهد و رشد می کند، در حالی که در تربیت قرنطینه ای یا همان تربیت حصاربندی شده، این امکان رویارویی و مقاومت از بین می رود و نقطه ی مقابل آن مرزشکنی است که هر دو از آفات تربیت محسوب می شود.
بنابراین باید مرزشناسی کرد در حالت مرزشناسی امکان ارتباط افراد با عوامل پیرامون خود به طور کلی و اساسی قطع می شود، اما در عین حال می کوشد تا میان آنها تفکیک و تمایز قایل شود. مرزشناسی؛ یعنی ایجاد توانایی ارزیابی در افراد و این مستلزم دادن معیارها و دادن قدرت ارزیابی است و رشد قوه ی داوری به متربّی مانع از آن می شود که او منفعل باشد و در عین حال مانع از آن می شود که او حصارشکن باشد.
آن چه که در پروسه ی تربیت به عنوان کمال گرایی مطرح است، در چارچوب همان مرزهایی است که اشاره شد، در حالی که کمال مطلوب دنیای امروز – با آن ویژگی ها و مختصات جوانی (جوانی کردن امروز) – باز شدیدا در گرو مرزشکنی ها می باشد؛ یعنی جوان هرچه قدر بیشتر مرزها را بشکند و از مرزها و محدودیت ها خارج شود، احساس کمال و آزادی بیشتری می کند. به این معنا آیا فکر نمی کنید که کمال گرایی تغییر مفهوم داده و کمال مطرح در پروسه ی تربیت امروزه پاسخ لازم را نمی دهد؟
کمال گرایی در مفهومی که از دست رفته و غیرقابل نیل باشد، بله می تواند وجود داشته باشد؛ یعنی در تربیت دینی که ذاتا کمال گراست و می خواهد انسان را به مبدأ قدسی متصل کند، این کمال گرایی می تواند (در این دوران) در یک تعبیر و تفسیری که ما از آن می کنیم، غیرقابل دسترس باشد، اما باز هم این جا می توان از مفهوم کمال دوگونه تعریف ارایه کرد: در یک زمان، کمال از نظر برنامه ریزان و کسانی تعریف می شود که قصد ارایه ی برنامه و طرحی برای مردم را دارند که این تعریف می تواند لزوما با کمال افراد تحت تربیت، ارتباطی نداشته باشد؛ یعنی مربیان مراتبی از کمال را در نظر می گیرند و دوست دارند افراد را به آن جا برسانند، ولی افراد، آن مراتب را برای خودشان کمال نمی دانند، در نتیجه نه تنها آنها را نمی پذیرند، بلکه ممکن است از آنها بگریزند.
بنابراین کمال گرایی اگر به معنای تعریفی باشد که ما از کمال برای مردم داریم، طبیعی است که ممکن است کمال مطلوب از نظر آنها چیز دیگری باشد، که در این صورت هماهنگی حاصل نمی شود. و این یک مفهوم منقطعی از کمال است؛ یعنی ما به عنوان مربی، کمال را یک نقطه ی مرتفعی در نظر می گیریم (که معمولاً مرتفع ترین نقاط استکمال کمال است) و دوست داریم که مردم را بالفور به آنجا برسانیم، بدون آن که خود آنها احساس کنند، بدون آن که بفهمند، بدون آن که بخواهند، و چنین کمال گرایی ای قطعا ممتنع است و اتفاق نخواهد افتاد. اما کمال در مفهوم اصیل خودش، یک امر تدریجی است؛ امری است که در بعضی از روایات از آن به عنوان نردبانی تعبیر شده است که دارای پله های زیادی است و این مراتب از پایین ترین سطح شروع می شود؛ چون اساسا کمال برای انسان ها است، نه برای فرشته ها. لذا باید از خاک شروع شود، از این رو به پایین ترین انسانی که در این دنیا قابل تصور باشد، برای او هم یک گام بعدی وجود دارد و به همین ترتیب تا برسد به الی غیرالنهایه.
اگر کمال را این گونه تصور کنیم، در این جا آن پله ی مابعد هم برایش قابل رؤیت است؛ یعنی نباید آن قدر بالا باشد که در قوه ی تخیلش نگنجد، بلکه در دسترس او و برانگیزاننده ی او باشد. اگر برای شما از چیزی صحبت شود که در تصور شما نمی گنجد، آن وقت دیگر برای شما قدرت انگیزشی ندارد، اما وقتی در دو قدمی شما باشد و برای شما قابل درک و فهم باشد، این می شود کمال تربیتی؛ کمال تربیتی یعنی کمالی که برانگیزاننده است. اما کمال فلسفی می تواند غیرتربیتی باشد، مثلاً این که گفته شود آخر جهان این جاست و مردم بیایید این جا، این دیگر ماهیت تربیتی پیدا نمی کند. کمال، زمانی تربیتی می شود که فرد را برانگیزاند، به فهم او درآید، او را متقاعد کند و در نتیجه او را به حرکت درآورد و چنین چیزی می تواند با مفهوم اصیل کمال گرایی (که می توان آن را کمال گرایی واقع گرایانه نامید) هماهنگ باشد.
البته در مقابل کمال گرایی واقع گرا، کمال گرایی غیرواقع گرا هم داریم که این یعنی تکلیف کردن آرمان ها و ایده آل های دور از دسترس، به فرد و متربی مبتدی که خود یکی از آسیب های تربیت دینی است، و در مقابل آن سهل انگاری است که منظور از آن سست شدن ضوابط و معیارها در جریان تربیت است، به طوری که هیچ حساسیتی را ایجاد نکند. و به عقیده ی بنده این نیز جزو آسیب های تربیتی محسوب می شود و در این میان حد میانه، سهل گیری است که با سهل انگاری متفاوت است. در سهل گیری ضابطه هست، اما نه ضابطه های آهنین و بی انعطاف.
چشم پوشی کردن از کمال گرایی و روی آوردن به مدارا و به تعبیر جناب عالی «سهل گیری» با آن شاخص های نسل جوان و ویژگی های خاص امروزی – یعنی رویکرد تساهل و تسامح در تربیت – اگرچه ممکن است از لحاظ کمّی قابل توجه نباشد، اما از لحاظ کیفی ولو کم بهتر خواهد بود. نظر جناب عالی در این زمینه چیست؟
اگر شما مفهوم اول کمال گرایی را که با فرد منقطع است، در نظر بگیرید، قاعدتا اهل مدارا هم نخواهد بود، چون شما به نقطه ی مرتفعی چشم دوخته اید و می خواهید افراد به آن جا بروند لذا وقتی افراد به آن نقطه ی مرتفع نمی روند خشم شما را برمی انگیزانند، در نتیجه مدارایی هم در میان نخواهد بود. بنابراین کمال گرایی در مفهوم منقطع و یا به عبارتی مفهوم صرفا فلسفی اش می تواند با مدارا هماهنگ نباشد و به لحاظ تربیتی هم برانگیزاننده و مؤثر نیست، اما کمال در مفهوم دوم، یعنی کمالی که درجه بندی شده و مراتب داشته باشد و نسبت به هر انسانی یک فرجامِ قابل رؤیت داشته، در دسترس و قابل فهم باشد، هم ممکن تر خواهد بود و هم این که ذاتا با مدارا همخوانی دارد.
وقتی به متربی گفته می شود گام بعدی این است و فعلاً از مراتب بالاتر صرف نظر می شود، این خود نوعی مدارا و رفق است؛ به عبارتی با صرف نظر کردن از مراتب بالاتر برای او و در حد او، با او مواجه شده اید و این جا، خودبه خود نوعی تساهل رخ می دهد، اما زمانی که حتی افراد نیز در نظر گرفته نشوند و فقط حد کمال مد نظر باشد که گاهی اوقات حتی «لایدرک» و حتی «لا یوصف» به تعبیری که در خود قرآن آمده: «و ما قدروا اللهَ حقَّ قدره» مردم حق خدا را درنیافتند، چون خدا خیلی بالاتر است، اگر بخواهیم به آن نقطه ی اوج چشم بدوزیم قاعدتا اهل مدارا هم نمی شویم. اما کمال نوع دوم، ذاتا با مدارا هماهنگ است، بنابراین ماهیت تربیتی دارد و قدرت راهبریش خیلی بیشتر و بهتر است و آسان گیری، مشخصه ی شریعت پیامبر است «بعثت بالحنیفه السهله السمحه»
آیا شما با نظر برخی ها که معتقدند، مربیان باید دنیای جوان ها را تجربه کنند و به صورت عینی و ملموس وارد دنیای جوان (متربی) شوند، موافقید؟
قاعدتا همین طور است. مربیان مثل رسولانی هستند که زبان قومشان را نمی دانند. همان طور که می بینیم، رسولان نه تنها از میان قوم خود برانگیخته می شدند، بلکه به زبان آنان و متناسب با اندیشه ی آنان سخن می گفتند. البته منظور از زبان، زبان لفظی نیست، بلکه زبان عقل مردم مراد است. ما در روایات داریم که «پیامبران به قدر عقل مردم با آنها صحبت می کردند» حال اگر مربی، زبان متربی را نشناسد، نمی تواند امر هدایت را به انجام برساند، چون هدایت مانند گفت وشنود است و باید در آن ارتباط برقرار باشد؛ یعنی در هدایت، نکته ی ظریفی به عنوان پیش شرط نهفته است که همان برقراری پیوند با بافت فکری رایج در میان مردم است. لذا خداوند هم پیامبرانی را به میان مردم می فرستاد که از میان خود آنها بود.
آیا خداوند قادر نبود مَلَکی را به عنوان رسول خود به میان مردم بفرستد؟ در خود قرآن هم آمده که اگر ما می خواستیم ملکی را بفرستیم باید آن هم به صورت بشر می آمد؛ یعنی باید از شما باشد، مسایل شما را درک کرده باشد تا بتواند انتقاد کند، چون هدایت مستلزم انتقاد است، اگر انتقاد از وضع موجود فرد نشود، او از وضع موجود خود جدا نخواهد شد، پس باید انتقاد شود.
از طرف دیگر منتقد نمی تواند بی خبر باشد، همان طور که نمی توان کتاب نخوانده را نقد کرد؛ پس حضور مربی در فضای زندگی متربی ضروری است و باید او را از نزدیک درک کند تا بتواند نقد کند و با نقد خود تحرک ایجاد کند و با نشان دادن کمال های دمِ دستی (کمال نوع دوم) انگیزش و در نهایت حرکت ایجاد کند. در غیر این صورت تفاهم برقرار نمی شود و گسست ایجاد می شود. یکی از علت های عمده ی گسست میان مربّی و متربّی، نسل پیشین و نسل بعدی، ناآشنایی با زبان و ذهنیت مخاط
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 