پاورپوینت کامل زمینه ها و کارآمدهای فلسفه در خدمت به دین ۴۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل زمینه ها و کارآمدهای فلسفه در خدمت به دین ۴۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل زمینه ها و کارآمدهای فلسفه در خدمت به دین ۴۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل زمینه ها و کارآمدهای فلسفه در خدمت به دین ۴۸ اسلاید در PowerPoint :
در ابتدا از وقتی که در اختیار این نشریه گذاشتید، بسیار متشکریم. بعد از نهضت ترجمه که در قرون اولیه ی اسلامی پیش آمد، فلسفه وارد عرصه های علمی اسلامی شد. جناب عالی سیر فلسفه و گرایش به آن را چگونه ارزیابی می کنید؟
ما یک فلسفه ی اصطلاحی داریم؛ فرض کنید، فلسفه قبل از سقراط، بقراط، افلاطون و ارسطو تا به زمان حاضر، یعنی یک سیر این چنینی برای فلسفه وجود دارد. یک سیر فلسفی نیز به معنای تعقل و تدبر به معنای عمیق کلمه وجود دارد؛ قسمت اول فلسفه وارد حوزه های اسلامی شد و چنان که می دانید در حال حاضر نیز این دو نحله یا دو مکتبِ (فلسفه ی مشاء و اشراق) متأثر از «ارسطو» و «شیخ اشراق»، و سپس «حکمت متعالیه» در حوزه های علمیه وجود دارد، به خصوص فلسفه ی مشاء و حکمت متعالیه که اکنون در حوزه ها طرفداران زیادی دارد.
اما این که این فلسفه ها چه مقدار مورد عنایت بود، باید گفت که به معنای دقیق آن خدمت زیادی به دین نکرد؛ از هیولا – صورت ارسطو، عقول دهگانه، کیفیت صدور عقول از ذات پاک خداوند، یا در عالم سیاست نظریه ی افلاطون درباره ی مشارکت در نسوان و امثال این ها یا کتاب «تیمائوس» افلاطون که در همان نهضت ترجمه نیز ترجمه نشد تا فلسفه های جدید مثل دکارت، لاک، هیوم، کانت و…، در همه ی موارد باید بگوییم که فلسفه (به ما هِی فلسفه) خدمتی به دین (به ما هو دین) نکرده است. حتّی در بسیاری از جاها نیز با یک دیگر کشاکش و درگیری داشتند.
شما اگر کتب «ابن رشد» را که مفسر مابعدالطبیعه ی ارسطو و مفسر فلسفه ی ارسطو است یا حتی کتب «فارابی» را بررسی کنید، این ها خدمات زیادی به دین نکرده اند.
البته اگر کتاب «فصوص» فارابی را دینی بدانیم، آن کتاب، کتاب خوبی است و مطالبی تعالی و توصیف خداوند دارد. البته بعضی گفته اند که این کتاب به فارابی تعلق ندارد. بنابراین اگر ما این ها را فیلسوف در نظر بگیریم، نمی توان گفت که به دین و به محتوای مسایل دینی خدمت چندانی کرده اند.
البته «بوعلی» در این مورد مقدار زیادی کار کرده است. او بسیار بیشتر از فارابی در مورد ذات پاک حق جل و علا و صفات پاک خداوند کار کرده است و در واقع در بسیاری از مسایل الهیات موضع ارسطویی ندارد. ولی به هرحال در معاد جسمانی می ماند و می گوید: این را باید از «صادق مصدق سیدنا» پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) پذیرفت. بوعلی سینا در اواخر کتاب «اشارات» وقتی بحث عرفان و کارهای خارق عادات عرفا به میان می آید از فلسفه یونانی فاصله می گیرد و برخلاف ظواهر فلسفی مشائی دقیق منطقی می گوید، اگر شنیدید که یک عارف فلان کار خارق العاده را انجام داد، مبادا انکار کنید؛ «کل ما قرأ سمعک من الغرائب فذره فی بقعه الامکان».
همین طور بیایید تا مثلاً «فخر رازی» که نکات فلسفی بسیار عمیقی دارد، ولی همه ی این ها را در خدمت به دین به کار می گیرد. «خواجه» نیز تقریبا همین طور است؛ فلسفه ی او نیز در بسیاری از جاها به کمک دین آمده است؛ یعنی یک الهیات بالمعنی الاعم را مطرح کردند و از آن جا به اثبات ذات پاک خداوند و صفات خدا و همین طور بقای نفس و… پرداختند و سپس به الهیات بالمعنی الاخص رسیدند.
آیا همه ی زمینه های خدمت فلسفه به دین فقط در زمینه های کلامی و اعتقادی خلاصه می شود؟
اگر فکر می کنید که فلسفه با همان قالبی که داشته، وارد عالم اسلام شده و با همان چارچوب به اسلام خدمت کرده است، در این چنین قالبی نه تنها خدمتی نکرده، بلکه مایه ی دردسر نیز شده است. به طور کلی خدای ارسطو با خدای ادیان کاملاً متفاوت است. خدایی است که نه خالق عالم است و نه خالق آدم. این طبیعی است که چنین فلسفه ای دردی از یک آدم دینی دوا نمی کند. نه تنها از مسلمان بلکه از کلیمی و مسیحی، و هر کسی که معتقد به وحی آسمانی باشد. پس گاهی فلسفه را این گونه در نظر می گیریم که می خواهد با هر قالبی که دارد، به خدمت گرفته شود. امّا اگر فلسفه را به معنی راه تعقّل به معنی عام کلمه در نظر بگیریم، این فلسفه قصد دارد، آدمی را از حد تفکر متداول فراتر ببرد، و در این صورت می تواند به دین خدمت کند. بسیاری از خطبه های امیرالمؤمنین (علیه السلام) دربردارنده ی تعقّل و تدبّر است و استدلالات زیادی را به همراه دارد؛ «فمن وصف الله سبحانه فقد حده و من حده فقد عده و من عده فقد سنّاه و من سنّاه فقد جزاه».
«ابن ابی الحدید» می گوید: امیرالمؤمنین (علیه السلام) تا زمانی که در مدینه بود، با افکار کلامی و استدلالی مواجه نبود تا متناسب با پرسش پرسش گران به سؤالات پاسخ دهد. اما وقتی به کوفه آمد؛ یعنی وقتی وارد عراق شد، در آن جا به حضور ایرانیان و افرادی که اهل سؤال بودند، وارد افکار استدلالی شد. زیرا محیط حجاز محیط بسیار ساده ای بود، آن ها تدبر فلسفی و عقلانی زیادی نداشتند. ولی مردم عراق سؤال می کردند و در واقع مخاطب و پرسشگری بودند که سؤالات عمیق می کردند و در نتیجه آنچه از سخنان امیرالمؤمنین در عراق ایراد شده که بیشتر خطبه های آن حضرت است، با سخنان دیگر امیرالمؤمنین سلام الله علیه فرق بسیار دارد.
پس اگر فلسفه را به آن صورت و آن قالب ارسطویی، افلاطونی، مشایی و افلوطینی در نظر بگیریم، در بسیاری از موارد مایه ی دردسر شده است.
ولی اگر بگوییم که فلسفه راه تعمیق و تدبر را به آدم می آموزد و در حقیقت به انسان روش می دهد، به این معنی فلسفه خدمت کرده است. فرض کنید وقتی حرکت جوهری در مسایل فلسفی مطرح می شود، مساله ی جوهر، عرض، قیام عرض به جوهر، حرکت، تحول حرکت و تحول جوهر و این که اگر عرض، قائم به جوهر است، پس از تحول عرض به تحول جوهر پی می بریم، و معلوم می شود که عالم یک پارچه حرکت و سیلان است و وجود سیال دارد، در نتیجه مشکل رابطه ی حادث و قدیم و این که عالم یک عالم مچاله ی سفت و دربسته ی محکم است و این که دائماً سؤال می شود خداوند چگونه این را خلق کرده، خود به خود برطرف می شود.
خوب این خود کار بسیار مهمی است که یک بخشی از فلسفه می آید و این را حل می کند. یا اتّحاد عاقل و معقول، یا مساله ی تجرّد، فرا رفتن از مادّه، اثبات علّت العلل و این که تا هر جا که بروید، بالاخره به علّت العلل که واجد همه ی صفات کمال است، می رسید. این موضوعات که در دین مطرح شده و در واقع به نحوی در فلسفه اثبات می شود و برهان عقلی بر آن اقامه می شود، در این موارد واقعاً فلسفه به دین کمک کرده است. چون در حقیقت شیعه مکتب تعمق و تدبر می باشد. مرحوم علامه طباطبایی در مورد امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) می فرماید: «فاتح باب تفکر و استدلال در عالم اسلام امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.
در این جا فلسفه کمک می کند که منطق و استدلال یاد بگیریم. سپس به کلام امیرالمؤمنین(علیه السلام) رجوع می کنیم و با استفاده از مسایل فلسفی و شیوه ی استدلالی که در آن فرا گرفتیم، وارد حوزه ی دین می شویم و از او استفاده می کنیم.
اینجا یک سوال مطرح می شود که آیا فلسفه ی اسلامی این توانایی را دارد که در مسایلی مانند مبناشناسی به ما کمک کند تا ما بتوانیم فلسفه ی جدیدی را از درون آن استخراج کنیم؟
در این جا باید به یک نکته ی تاریخی اشاره کنم. می دانید که در سال ۳۲۹ میلادی «ژوستینین» مسیحی شد. او دستور داد تا مدارس و حوزه های فلسفه ی یونان را به بندند؛ یعنی حوزه ی آن تا حدودی جمع شد و این ها آواره شدند. بعضی از آن ها به اسکندریه آمدند و این شهر به حوزه ی آنان تبدیل شد که دو شاخه ی «رحا» و «نصیبین» را شامل می شد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 