پاورپوینت کامل از تاراج جهانی تا رهایی جهانی (۲) ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل از تاراج جهانی تا رهایی جهانی (۲) ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل از تاراج جهانی تا رهایی جهانی (۲) ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل از تاراج جهانی تا رهایی جهانی (۲) ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint :
توسعه و جهانی شدن:
امروزه در غرب مرکزیت یافتن (centrality) فرهنگ در روند توسعه یک بحث بسیار جدی است. به طوری که سیاست اگر بخواهد مشروعیت پیدا کند، در بستر فرهنگ مشروعیت می یابد و اقتصاد اگر بخواهد پذیرش پیدا کند و تولیدات اقتصادی مصرف شود، باید فرهنگ آن در جامعه تولید شود؛ به عبارت دیگر باید مردم کانسیون (consion) بکنند. اگر بپذیریم که توسعه یک مفهوم فرهنگی، سیاسی و اقتصادی است و از آن طرف جهانی شدن را به عنوان یک فرایند اقتصادی، سیاسی، فرهنگی ببینیم، همه ی توسعه با جهانی شدن ارتباط دارد.
حال اولین مشکل به وجود آمده این است که یک نوع سوادآموزی جدید در مفهوم سازی توسعه به وجود آمده که اگر ما بخواهیم مفاهیم توسعه ی دوره ی جهانی شدن را با مفاهیم دوره ی مدرنیته تحلیل کنیم، خطاکرده ایم. چون فضا عوض شده است.
امروز صحبت از روند عدم تمایل و روند غیر عقلانی شدن حرکت جهانی شدن مطرح می شود و به گفته ی یکی از نویسندگان غربی جهانی شدن یک انقلاب است. یک انقلاب وقتی اتفاق می افتد که کارگزاران و نهادهای اساسی و بنیادین تغییر می کند، یا به گفته ی «رونالد رابرتسون» جهانی شدن یک زلزله ی فرهنگی – اجتماعی است.
یکی از مشکلات توسعه ی دوره ی مدرنیته با توسعه ی دوره ی کنونی آن است که فضای توسعه ی دوره ی مدرنیته محدود بود، اما توسعه ی امروز به شدت فرامحلی است و در توسعه ی فرامحلی اگر شما محلی بنگرید، تعبیر همان تعبیر زلزله است.
«مارتین آلبرو» می گوید: منظور از «توسعه »کاربری یک اندیشه در حوزه ای جدید و افزایش موارد آن کاربری ها است. ما می توانیم موارد مذکور را در هر شاخه ای از علوم بیابیم. برای مثال، در حوزه ی الکترونیک آغاز کار با رادیوها بود و بعد از آن الکترونیک به تمام فن آوری های… ارتباطاتی کاربری در محیط خانه، حمل ونقل، ابزار ماشینی و غیره توسعه داده شد. این توسعه ها به فن آوری تولیدی محدود نمی شوند؛ تمام حوزه های زندگی روزمره با توسعه ی یک اندیشه ی عقلانی دگرگون شده اند: شماره ی هویت شخصی، رمزگذاری… تمام رمزهای بین المللی یا به صورت بنیادین تر، چک های بانکی، نظام سنجش متدیک، اوقات استاندارد، اعداد اعشاری اکنون این ها همه به فن آوری اجتماعی جدیدی از «عصر جهانی» کمک می کنند.
برای روشن شدن موضوع باید به تاریخ بشر نگاهی داشت و مشاهده نمود که تاریخ بشر به سه دوره ی سنتی، مدرنیته و جهانی شدن قابل تقسیم است. مقایسه ی دوره ی سنتی و جهانی شدن نشان می دهد که هنجارها در این دوره ها متفاوت است. چون عصر و فضا از یک دیگر متفاوت است. ما وارد دورانی شده ایم که تغییراتش به قدری سریع است که معطل ما نمی شود تا در قرن دیگر آن را درک کنیم. سرعت حرکت (flow of Speed) در دوره ی جهانی شدن آن قدر قوی است که تنها کسانی که حرفه ای به آن نگاه می کنند، ضرر نمی کنند.
اکنون باید ببینیم تحولاتی که در روند توسعه به وجود آمده چیست؟
به لحاظ توسعه ای دو تحول عمده بوجود آمده است. یک توسعه ی ذهنی و یک توسعه ی عینی. توسعه ی ذهنی آن گلوبالیزمی است که به وجود آمد. گلوبالیزم غیر از گلوبالیزیشن است. گلوبالیزم در واقع یک نوع نگرش است؛ یعنی فردی که در یک روستا زندگی می کرد، تمام دنیایش روستای خودش بود، در حالی که روند جهانی شدن یک نگاه جهان گرایی را به وجود آورده است.
قدرت انتخاب بشر (Power of choice) و با قدرت انتخاب او با دوره های قبل قابل مقایسه نیست. افراد خودشان وارد اینترنت می شوند و برای درخواست شغل، تحصیلات و کارایی های خود را معرفی می کنند و سپس پاسخ آن ها داده می شود. آن توسعه ی ذهنی در بسیاری از زمینه ها، فرهنگ مصرف را تغییر می دهد. در واقع دیدگاه ها فرا محلی شده و نگاه جمعی پیدا شده است، این نگاه جمعی تجزیه شده است و وجدان جمعی، به تعبیر مورد عنایت «دورکیم» در عرصه های مختلف در حال پیدایش است و نقش اجتماعی منعطف و آگاهی فرامحلی را به وجود آورده است. به این جهت می بینیم علی رغم آن که تمام دستگاه های رسانه ای غرب سعی می کنند که به واقعه ی ۱۱ سپتامبر مشروعیت ببخشند، اما ۲۰۰ هزار نفر در ایتالیا علیه حمله ی امریکا به افغانستان تظاهرات می کنند و این به معنای آگاهی فراملی است. بنابراین، حرف «هانتیگتون» حرف درستی نیست که از برخورد تمدن ها صحبت می کند، زیرا به سبب آگاهی های این عصر تحول و تولرانس تقویت شده و زمینه ی برخورد بسیار کم گشته است. در حوزه ی فرهنگ نیز باید گفت که فرهنگ های مرکزی به فرهنگ های حاشیه ای تبدیل شده است. در واقع غرب و به طور مشخص امریکا به خاطر آن برخورد حرفه ای که داشت، نوعی فوق فرهنگ (SUPER CULTURE) تولید کرد که این خود در نهایت منجر به غلبه ی فرهنگی آن شد تا این که توانست بر دنیا غلبه پیدا کند. به همین دلیل است که امروز در ایران مقبولیت کالایی چون نوشابه به داشتن پسوند (COLA) است.
«امرسون» می گوید: «مک دونالد» یک مصرف فیزیکی دارد و یک مصرف فرهنگی؛ مصرف فرهنگی اش این است که یک مقبولیت برای صاحبان تولید به وجود می آید.
اتفاقا «رابرتسون» مدل ژاپن را برای نظریه پردازی درباره ی جهانی شدن موضوعی مهم و غیر قابل چشم پوشی دانسته و می نویسد که ژاپن غالبا اما شاید به وجهی کوته بینانه، به عنوان یک «دیر رسیده» به نظام جهانی معرفی شده است؛ به عنوان «نو رسیده»ای که به دلایل کشف نشده، توانسته است، هم مدرنیزه شود و هم با وجود گله غربی ها در قصور این کشور، از حیث مشارکت همه جانبه در نظام بین المللی، به گونه ای «جهانی شود». بر خلاف این تصور می توان گفت که انزوای ژاپن از نظام بین المللی، به ویژه در عصر «توکوگاوا»، یک حرکت معطوف به جهان بوده است، نه گریز از جهان. کنار ماندن ژاپن از جهان در واقع برای این بود که «جهان را زیر نظر بگیرد». بنا به مدل قدیمی نوسازی، کشورهای زیادی منزوی بودند یا «کنار ایستاده بودند». اکنون دیگر ژاپن به جامعه ای تبدیل شده است که باید سرمشق قرار گیرد، البته نه به دلیل یکتایی ادعایی اش، بلکه بیشتر به خاطر سمت گیریش نسبت به جهان، به ویژه جوامع آسیای شرقی و آسیای جنوب شرقی از ژاپن می آموزند که چگونه باید آموخت.
«فیدرزتو» معتقد است که ژاپنی شدن (JAPANIZATION) اتفاق نیفتاده است. با این وصف ژاپنی شدن دنیا در حال حاضر یک بحث جدی نیست، زیرا ژاپن در کنار تولید تویوتا، میتوسوبیشی و در کنار صنعت کامپیوتر خود، نهادهای فرهنگی نساخته تا پازلی به وجود بیاورد که همه ی قطعاتش متناسب هم باشند. اما امریکایی ها برای تحمیل هنجارهای فرهنگی خود نهادسازی کرده اند؛ یعنی در کنار صنعت خودشان که خیلی هم صنعت پیشرفته ای نیست، نهادهای فرهنگی به وجود آورده اند. جامعه شناسانی مانند «بیدستون» معتقد است که با ضعف فرهنگ مصرف، تولیدات و کالاهای اقتصادی هم ضعیف می شوند. در واقع هر فرهنگی به لحاظ توسعه ای، اگر در درون خود ضعیف شود، مصرف تولیدات اقتصادی آن فرهنگ نیز ضعیف می شود.
همگن سازی و ناهمگن سازی جهانی فرهنگ ها:
جهانی شدن امروزه لایه هایی از فرهنگ یکسان سازی را به وجود آورده است. «واطرستین» معتقد است که نگرش رایجی که ملت ها، جوامع وفرهنگ ها را واجد خصوصیاتی همگن و مجزا از دیگر ملت ها، جوامع و فرهنگ ها محسوب می دارد، مدلی از جهان می آفریند که گویی «واحدهای تشکیل دهنده ی آن مثل توپ های گرد بلیارد هستند که روی میز به هم برخورد می کنند و از کنار یک دیگر می لغزند.»
برای مثال زبان محمل فرهنگ است؛ لرها، ترک ها، کردها زبان مستقل درمقابل زبان فارسی داشته اند، اما امروز می بینیم که زبان فارسی زبان مدرسه است، و چون زبان مدرسه شده است، هنجارهای خودش را به قومیت ها تحمیل می کند. مدارس امروز غرب علوم سکولار (secollar science) را تبلیغ می کنند و نظام مدرسه ای غرب بر این پایه استوار است، پس یک نوع یکسان سازی در حال شکل گیری است.
یا به طور مثال زبان انگلیسی به زبان غالب دنیا تبدیل می شود، چون زبان سخت افزاری و نرم افزاری است، پس کم کم به زبان دانشگاهی دنیا تبدیل می شود که البته این زبان وابسته های خودش را به همراه می برد.
یکسان سازی دیگری نیز در حال شکل گیری است که «گیدنز» از آن به روند معکوس جهانی شدن (rewers Globalzation) یاد می کند آنتونی گیدنز جهانی سازی را به عنوان فشار ذاتی مدرنیته در جهت پیوستگی متقابل بزرگ تری در گستره ی جهانی در نظر می گیرد.
او می نویسد: بنابراین، جهانی سازی می تواند به صورت تشدید مناسبات اجتماعی در گستره ی جهانی تعریف شود که امور عملی بعید را به نوعی با هم مرتبط می سازد که رویدادهای محلی به وسیله ی رویدادهای واقع در فرهنگ های آن طرف تر و نیز در جهت عکس شکل داده می شوند، برداشت گیدنز به صورت بخشی از نظریه ی عمومی او درباره ی دگرگونی مناسبات اجتماعی در مرحله ی متأخر مدرنیته در می آید.
رونالد رابرتسون استاد جامعه شناسی درپیتسبورگ که بیش از یک دهه در پی نظریه پردازی برای جهانی سازی بوده است، با همان مقولات گیدنز سر و کار دارد. او برداشت خود را یک صورت تطبیق یافته و شدیدا انتزاعی از فرضیه ی هم گرایی می نامد: «انسان مدرن همگن شده، مقدار معینی از انعکاس پذیری پدیدارشناختی را در خود پذیرفته است».
در نظر رابرتسون جهانی سازی بیش از همه یک فرآیند فرهنگی است که در آن وحدت دنیا نشأت گرفته از خود آگاهی جهانی است و به صورت مؤثر قرن ها تداوم داشته است. گیدنز بر آثار فن آوری در مناسبات تاکید می ورزد، و رابرتسون بر کسب خواسته های بشری اصرار دارد؛ اما برای هر دو، جهانی سازی یک دگرگونی اجتماعی است که خود پیامدی از یک فرایند مقدماتی طولانی می باشد؛ یعنی ما می توانیم جهانی شدن را غربی کردن دنیا بنگریم، به این اعتبار که حجم اصلی محتوای نرم افزار جهانی شدن در غرب است، اما بر اساس همان روند معکوس که در دنیا در حال شکل گیری است، این روند معکوس در غرب، از نگاه شهروندی (divercity)نسبت به شرق است؛ یعنی ممکن است از این دیدگاه (تمایل به شرق)، یک فرد غربی و شهروند غربی یک چیز متفاوت را در دست داشته باشد. چون می تواند تجربه ی جدید و خوبی برایش باشد.
البته یک نگاه سطحی ممکن است این باشد، اما از یک نگرش عمیق تر، غرب امروز با یک فرهنگ مخالف مواجه می باشد که تمام اعضای جامعه اش را گرفته است؛ کمپ های مختلف موجود در اینترنت مانند کمپین حفاظت از محیط زیست، کمپین مبارزه با مشروبات الکلی، کمپین حمایت از خانواده های تک همسر و…در واقع یک روند مخالف است.
البته جهانی شدن از نوع امریکایی، نگرانی هایی را برای فرانسوی ها، انگلیسی ها و هلندی ها به وجود آورده و تظاهرات هایی که علیه جهانی شدن درسراسر دنیا انجام می شود، ناظر به این نگرانی ها می باشد که دو بعد دارد: یک بعد گروه های چپ سوسیالیست هستند که بیشتر در اتحادیه های کارگری حضور دارند وجهانی شدن را امریکایی کردن می دانند.اما بعد دیگر آن فرهنگی است؛ اساسا یک جامعه ی فرهنگی مثل فرانسه که تاریخ تمدن طولانی ای دارد، می خواهد خودش باشد. در حال حاضر می بینیم که این نگرانی در جامعه ی روشنفکری غرب به شدت وجود دارد.
به هر صورت امروزه گفته می شود که مهاجرت، معلول جاذبه های مقصد و دافعه های مبدأ است، ولی لزوما این نیست، بلکه دلیل آن اختلاف موقعیت ها می باشد. همسایگی در دنیای امروز بسیار آسان و هم زمان شده است، ارتباطات شکلی شیشه ای پیدا کرده است. پیش از این، مرزهای جغرافیایی کشورها را از هم جدا می کرد، اما امروز مرز جغرافیایی معنی ندارد. امروز ورود و خروج تنها از طریق مرزهای جغرافیایی قابل کنترل است، اما از طریق مرزهای اینترنتی قابل کنترل نیست. ماهواره های تلفنی و موبایل، مرزهایی است که توافقات جدی درباره ی ممانعت از آن ها وجود ندارد وامکان این هم وجود ندارد. در گذشته محیط بومی (locality) داشتیم، ولی امروزه محیط جهانی به وجود آمده است.
در گذشته تقسیم کار محلی یا بومی (local) بود، امّا امروز اینترنشنال (international) شده است. نظریه ی تقسیم کار جهانی نو، به جهانی شدن روزافزون تولید و تأثیراتی که این پدیده بر نظام اقتصاد جهانی گذاشته است، توجه دارد و یافته های خود را برای تبیین نحوه ی تمایز پذیری شهرها در بخش های مختلف جهان مورد استفاده قرار داده است. نکته ی اساسی مورد توجّه این نظریه آن است که فرآیندهای تولید کارخانه ای که زمانی در کشورهای مرکزی اروپای غربی رایج بود، به گونه ی فزاینده ای کشورهای جهان سوم را دربرمی گیرد، این در حالی است که کشورهای جهان سوم قبل از آن به عنوان «کشورهای پیرامونی»در چارچوب اقتصاد جهانی، عمدتا روی تولیدات کشاورزی و مواد خام به منظور صدور به کشورهای پیشرفته متمرکز بوده اند. توسعه ی اقتصاد جهانی شرایطی را به وجود آورد که در آن بقای شرکت های بزرگ صنعتی در گرو انتقال کارخانه ها به مکان های صنعتی شهرهای کشورهای جهان سوم، جایی که نیروهای کار ارزان و فراوان وجود دارد، بود. به نظر می رسد که این فرایند بیانگر مرحله ی تازه ای در روابط میان شهرهای «مرکز و پیرامون»باشد که «والرشتاین »آن را مشاهده نموده است. در مقایسه با کشورهای توسعه یافته، در کشورهای جهان سوم دستمزدها بسیار پایین تر، شرایط کار بسیار فقیرانه تر و اتحادیه های کارگری بسیار ضعیف تر است. نادیده گرفتن کنترل آلودگی، مزایای انحصاری مالیاتی و نادیده گرفتن قوانین و مقررات بهداشتی و سلامتی، جذابیت این مکان ها در کشورهای جهان سوم را برای کشورهای توسعه یافته افزایش داده است. نظریه ی تقسیم کار جهانی نو، به لحاظ فکری بسیار با اهمیت محسوب می شود. این نظریه توجهی اندیشمندانه به شکل تازه ای از جهانی ساختن اقتصاد سرمایه ای دارد. این نظریه تغییرات به وجود آمده در الگوهای اشتغال را تبیین نموده ونشان داده است که چگونه شرکت های فراملی وچند ملیتی توانستند، از تفاوت های فضایی در بازار کار در رابطه بایک تقسیم کار موقتی در چارچوب بخش های صنعتی خاص بهره برداری نمایند.
بالاخره امروز، تقسیم کاری در دنیا به وجود آمده و بر مبنای آن ناگزیر هستیم که بخشی از جغرافیای دنیا باشیم و این موجب شده است که افراد مولفه های زیادی را وارد فضای ذهنشان کنند و در اثر همین مولفه های جدید قطعه قطعه شدن هویت ها اتفاق می افتد.
«اریک ولف» تأکید می کند که جهان بشریت یک کلیت کثیرالوجه است و از مجموعه ای از فرایندهای مرتبط به هم تشکیل شده است. لذا تحقیقاتی که این کل را تکه تکه می کند و نمی تواند آن را در یک کل جمع کند، به ناچار واقعیت را تحریف می کند. چنان که امروز می بینیم، مفهوم همبستگی اجتماعی دچار مشکل شده است، پس جهانی شدن واقعا زلزله است که اگر به صورت صحیح فهم و تحلیل نشود، ما را دچار شوک خواهد کرد. ما باید به سمتی برویم که مانند «پیترز»به جهانی شدنی که در آینده اتفاق می افتد، توجه کنیم، نه جهانی شدنی که اتفاق افتاده است.
توسعه وبعد چند فرهنگی جهانی شدن:
چند فرهنگی (multy calturalism) به این معنا بود که در جایی مثل لندن فقط ۳۲ ملیت مسلمان زندگی کنند. در حال حاضر چند فرهنگی در بعد معنایی آن در حال اتفاق افتادن است؛ یعنی اگر در تهران ۱۰۰۰ملیت نداریم، اما از جهت معنایی هزار ملیت به وجود آمده است. برای مثال در تهران فرهنگ فرانسوی هم به چشم می خورد. زمانی که فیلم «تایتانیک» تازه در لندن اکران شده بود، ۳۰ نشریه در ایران عکس هنر پیشه ی نقش اول این فیلم را روی جلد خود چاپ کرده بودند. یا فیلم «هری پاتر»پیش از آن که در غرب اکران شود، در ایران دیسکت هم شده بود.
رابرتسون تأکید می کند که وی بر این باور نیست که جوامع ملی در آستانه ی اضمحلال قرار دارند، بلکه وی معتقد است که جامعه ی ملی به صورت جامعه ی چند فرهنگی و در شرایط غلیان سال ۱۹۸۹در نقاط مختلف جهان درحال احیا است و برخی مظاهر ملی گرایی کهنه ی اروپا و سایر ملی گرایی ها – البته در شرایط جهانی تازه – دوباره رخ نشان می دهد. وی تاکید می کند که ملی گرایی، یعنی التزام به اندیشه ی جامعه ی ملی، یکی از اجزای اصلی جهانی شدن معاصر (یعنی تبدیل جهان به مکان واحد) است. نکته ی مورد نظر او این است که نباید نوع نگرشی که در تحلیل سنتی از جامعه ی ملی به میراث برده ایم، وارد مطالعات، مربوط به جهانی شدن کنیم.
برخی می خواهند بگویند، جهانی شدن یک افسانه است و واقعیت ندارد و به همین منظور با آوردن یک سری دلایل واهی می گویند: در دوره ی مدرنیسم هم تحولات بازرگانی جهانی وجود داشت، اما توجه به ارتباطات هم زمان در هیچ دوره از تاریخ بشر وجود نداشته است. پایان سبک های هنری و هویت های مستقر یکی دیگر از مشکلاتی است که اکنون در حوزه ی فرهنگی با آن مواجه هستیم؛ ی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 