پاورپوینت کامل شناخت همانندی ها و تمایزات در قلمرو علم و دین ۹۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شناخت همانندی ها و تمایزات در قلمرو علم و دین ۹۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شناخت همانندی ها و تمایزات در قلمرو علم و دین ۹۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شناخت همانندی ها و تمایزات در قلمرو علم و دین ۹۸ اسلاید در PowerPoint :
بحث فلسفی رابطه ی بین «علم نوین و دین» با توجّه به نفوذ مسیحیت در غرب، این دین را کانون توجه خود قرار داده است. ارتباط بین علم و مسیحیت پیچیده تر از این است که با مدل «WarFar» – که توسط «ای.دی.رایت»[۱] و «جی دبلیو دراپر[۲]» (۱۸۷۴) تعمیم یافته – توصیف شود. یک گزارش مکفی از دو قرن گذشته بین نهادهای محافظه کار و آزاداندیش تمایز ایجاب می کند. مسیحیان سنتی مایل بودند تا الهیات و علم را به عنوان مجموعه هایی از معرفت بدانند که در بعضی از جنبه ها مشترکاتی دارند. خداوند در دو کتاب جلوه گر شده است؛ کتاب مقدس و کتاب طبیعت. در حالت ایده آل، علم و الهیات قاعدتا باید یک گزارش همساز و واحد از واقعیت را ارایه بدهند، اما درواقع شواهدی موجود است که در جاهایی نتیجه ی علم (به طور ظاهری) کتاب مقدس را نفی کرده است. مخصوصا در ارتباط با عمر جهان و پیدایش نوع انسانی.
آزاداندیشان مایلند تا علم و الهیات را مکمّل یکدیگر بدانند، اما نه با اثر متقابل، بلکه به عنوان این که دارای دلبستگی های بسیار متفاوتی هستند که تعارض این دو را ناممکن می سازند. این رویکرد را می توان تا «ایمانوئل کانت» که صراحتا بین عقل محض (علم) و عقل عملی (اخلاق) تمایز قایل شد، دنبال کرد. اکثر تفاسیر اخیر علم را که با چیستی و چگونگی عالم طبیعت سروکار دارد، با دین که با مفاهیم در ارتباط است مقایسه می کنند. و یا رابطه ی بین علم و دین را به این عنوان که هرکدام زبان متفاوتی را به استخدام درمی آورد؛ می سنجند. با این همه از دهه ی ۱۹۶۰ شماری از دانشمندان که به الهیات آزاداندیش گرایش داشتند، به علم علاقه نشان دادند و این عقیده را که این دو رشته می توانند جدا از یکدیگر باشند، نادرست خواندند. موضوعاتی را که علم به عنوان مسایل مفیدی برای برقراری گفت وگو با الهیات مطرح می کند، عبارتند از: ۱. کیهان شناسی مبتنی بر انفجار بزرگ و پیامدهای ممکن آن برای نظریه ی خلق عالم؛ ۲. سازگارتر کردن ثوابت عالم (اصول کیهان شناسی) و پیامدهای ممکن آن برای برهان نظم؛ ۳. نظریه ی تکامل و علم ژنتیک به همراه پیامدهای آن برای رسیدن به فهم جدیدی از فرد انسانی.
چه بسا ارتباط های غیرمستقیم بین علم و دین دارای اهمیت بیشتری باشد. فیزیک نیوتنی، فهمی از جهان طبیعت را به عنوان آنچه دقیقا به واسطه ی قوانین طبیعی تعین یافته است، اشاعه داد و این به نوبه ی خود نتایج مهمی را برای فهم فعل الهی و آزادی انسان دربر داشت. در قرن بیستم تحولات و پیشرفت هایی از قبیل فیزیک کوآنتمی و تئوری هرج ومرج کیهانی ایجاب می کرد که در اصل علیت جرح و تعدیلی صورت گیرد؛ پیشرفت های در فلسفه ی علم در نیمه ی دوم قرن بیستم موجب شد تا تبیین معرفتی بسیار پیشرفته تری نسبت به آنچه در گذشته در دسترس بود فراهم شود و این مسأله پیامدهای مهمی برای روش های استدلال در الهیات به همراه داشت.
۱. دین و اسلاف غربی علم؛
۲. علم نوین و جهان بینی اولیه؛
۳. ارتباط های غیرمستقیم؛
۴. زمین شناسی، [نظریه ی] تکامل و عمر زمین؛
۵. علوم زیست شناختی؛
۶. کیهان شناسی؛
۷. فیزیک و متافیزیک؛
۸. معرفت شناسی و زبان؛
۹. پیامدهای دین برای علم.
۱. دین و اسلاف غربی علم
گرایش غربی ها به یک تبیین نظام مند از عالم طبیعت میراثی است که از یونان باستان و به بیان دقیق تر از سنت عبرانی سرچشمه گرفته که به تمرکز بر روی عالم انسانی گرایش داشت. مفهوم یونانی طبیعت با مفهوم فراطبیعت مغایر نبود، همان طوری که در قرون اخیر این گونه بوده است و لذا ممکن است که بگوییم فلسفه ی طبیعی یونان به طور ذاتی دینی بوده است. نخستین دانشمندان مسیحی، در گرایش به فلسفه ی طبیعی یونان به دو گروه تقسیم می شوند: بعضی از فلسفه ی طبیعی یونان برای اغراض مدافعه گرانه بهره های بسیار می گرفتند و بعضی دیگر آن را رد می کردند.
بعد از سقوط روم، مرکز علم آموزی به طرف شرق تغییر مکان داد. دانشمندان مسلمان در قرون وسطی به طور عمده حافظ دانش یونانیان بودند، همان گونه که به موازات آن به پیشرفت های علمی قابل ملاحظه ای هم در رشته های مختص به خودشان مانند نورشناسی، پزشکی، ستاره شناسی و ریاضیات نایل آمدند. از طریق مسلمانان اسپانیا – در قرن دوازدهم – آثار علمی مهمی از ارسطو به اروپای غربی معرّفی شد. نفوذ و تأثیر این آثار در اندیشه ی مسیحی در دو رساله ی جامع توماس آکوئیناس [مجموعه ای در ردّ کفار و مجموعه ی الهیات] به اوج خود رسید.
۲. علم نوین و جهان بینی اولیه
در پایان قرن نوزدهم، وایت[۳] (۱۹۸۶) و دراپر[۴] (۱۸۷۴) دیدگاه علم و دین را به عنوان دشمنان سنتی رواج دادند. اما تاریخ تجدیدنظرطلبی در پایان قرن بیستم تصویر بسیار پیچیده تری را عرضه کرد. این حقیقت دارد که کلیسای کاتولیک، گالیله را در سال ۱۶۳۳ میلادی سرکوب کرد و این که برداشت ماشین انگارانه ی «رنه دکارت» از ماده را مردود اعلام کرد و خطر و ترس از سانسور، اثر منفی عمیقی بر روی نظریه پردازی علمی در طول قرن هفده داشت. اما باید توجه داشت که تمامی مقامات عالی رتبه ی کاتولیک مخالف گالیله نبودند. به علاوه شمار زیادی از دانشمندان بزرگ این قرن خود کاتولیک بودند. از جمله «پی یر گاسندی»[۵]، «مارین مرسن»[۶]، «بلیز پاسکال»[۷] و «نیکولاس استنو»[۸] و همین طور گالیله و دکارت. مسلک یسوعی کانونی بود برای شماری از دانشمندان که اگرچه نظریه پردازان برجسته ای نبودند، اما به طرز چشم گیری در پیشرفت علوم تجربی سهیم بودند.
در ابتدای دوره ی نوین مشکل است بتوان تعارض بین علم و دین را از یک طرف با تعارضات درون الهیاتی و از طرف دیگر با تعارضاتی که بین علم جدید و تلفیق [فلسفه] مدرسی ارسطوئیان وجود داشت، تشخیص داد. موضوع گالیله در پرتو همه ی این پیچیدگی ها احتیاج به تغییر دارد؛ زیرا ممکن نیست علّت مخالفت با ستاره شناسی گالیله فهمیده شود، مگر این که این مسأله روشن شود که گالیله نظام سیاسی اجتماعی موجود را که مبتنی بر تصویری از جهان هستی و جایگاه انسان در این جهان بود، مورد تردید قرار می داد. این مسأله هم چنین به مبارزه ی داخلی کلیسا در خصوص تفسیری مناسب از کتاب مقدس مربوط می شود. گالیله از این قاعده ی آگوستینی پیروی کرد که می گفت: تفسیر از کتاب مقدس وقتی در تعارض با دیگر معارف قرار می گیرد باید اصلاح شود. و این امر او را در تعارض با مقامات عالی رتبه ی محافظه کار کلیسا قرار داد که راهبردی نص گرایانه در تفسیر متون مقدس را برگزیده بودند. واقعیت پیچیده ی دیگر این است که علم جدید غالبا آزادانه با سحر و تنجیم ممزوج بود، در حالی که کلیسا هردوی این ها را به علّت این که اشتغالی شیطانی و خبیث می شمرد و به علت این سوءظن که آن ها دیدگاه های جبرگرایانه ی کالونی را در مقابل دیدگاه کاتولیک مبتنی بر اختیار تأیید می کردند، محکوم می کرد.
«روبرت مرتون»[۹] (۱۹۳۸) می گوید: پیرایش گرایی[۱۰] مذهب پیورتیان ها تحولی علمی را ترتیب داده است، نظریه ای که تا نیم قرن بعد بحث انگیز باقی می ماند. با آن که نظریه ی «مرتون» اغراق آمیز بود، این احتمال وجود داشت که نظریه ی کالونی درباره ی حاکمیت خداوند – حاکمیت خداوند مانع از همه ی نقش های فعال موجودات در رتبه های پایین تر نسبت به فعل اوست – مفهوم فلسفی و علمی جدیدی از ماده را به عنوان بی حرکت یا منفعل مطرح کند که برای «اسحاق نیوتن» و «روبرت بویل»[۱۱] و دیگر پروتستان ها نسبت به آنچه قبلاً به نحو دیگری مطرح بود، بیشتر قابل پذیرش باشد.
در اینجا خوب است که بار دیگر به تأثیر متقابل ارسطوگروی و اختلاف درون الهیاتی توجه کنیم. برداشت ماشین انگارانه از ماده ردّی مستقیم بود؛ هم بر برداشت های سحرآمیز نوافلاطونی و هم بر دیدگاه غایت انگارانه و اندام وارانگارانه ی ارسطویی که مطابق این دیدگاه «صدر» ذاتی جواهر قدرت ها و غایات درون ساخته ای را فراهم می آورد. در عین حال این برداشت به اعتقادات رایج مربوط به الهیات که ابتدا توسط الهیون اسمی گرای اواخر قرون وسطی مطرح شده بود، قوام بخشید. لذا این یکی از بزرگ ترین طنزهای تاریخ است که برداشت ماشین انگارانه ی نیوتن از جهان مادی خیلی سریع به دیدگاه کاملاً ماده گرایانه و جبرانگارانه ی «پی یر سیمون». «دِ لابلاس» که کاملاً با دین ناسازگار بود، تکامل یافت.
۳. ارتباط های غیرمستقیم
اگر تعارض مستقیم بین الهیات مسیحیت و نظریه های مختلف علم نوین مورد تأکید قرار گرفته است، اثرات زیان آور غیرمستقیم دین و علم بر روی الهیات بسیار مورد کم توجهی و بی مهری قرار گرفته است. این تأثیرات متقابل غیرمستقیم ذیل عنوان های مابعدالطبیعه و معرفت شناسی قابل تحقیق و بررسی است.
مابعدالطبیعه
دیدگاه ماشین انگارانه ی دکارت درباره ی ماده به عنوان امتداد جسمانی محض در مشارکت با این دیدگاه درباره ی ذهن به عنوان قوام ذاتی تفکر، آغازگر یک دوگانه انگاری مابعدالطبیعی بود که جایگزین دیدگاه قدیمی تر و شسته رفته تر انسان شناسی مسیحی شد. تا اینجا همانطور که این دوگانه انگاری از دید فلسفی دفاع ناپذیر است، مسیحیت نیز با دیدگاهی که درباره ی نفس و حمایت اخروی دارد، غیرقابل دفاع به نظر می رسد.
تصویر ساختمان جهان که مثل ساعت دقیق است، به عنوان یک نظام تام از ذرّه های در حال حرکت که به طور کامل توسط قوانین طبیعت کنترل می شود (تصویر سمبلیک ساخته شده در قرن نوزدهم توسط لابلاس) مسایل لاینحلّی در تبیین علت [بودن] فعل الهی آفرید. نوع مورد قبولی از خداشناسی طبیعی مستدل ترین گزارش و روایت خود را در این مورد، این گونه ارایه می دهد: خداوند خالق جهان است و علت برای قوانین طبیعی، اما هیچ کنش متقابلی با جهان طبیعت یا تاریخ انسانی ندارد. شقوق دیگر خداباوری، گزارشاتی از مداخله های معجزه آسا یا تبیینی از خداوند به عنوان یک مقوم درونی، برای فرآیندهای طبیعی بود. به نظر می رسد گزارش اولی خدا را غیرمعقول (مناقض احکام و دستورات خویش) و یا نالایق (نیازمند سازگار کردن مجدد نظام) به شمار می آورد. دیدگاه بعدی توجیه هر احساس مداخله جویانه ی خداوند شخصی در زندگی انسان را از آنچه که برای خداگرایان طبیعی ممکن بود سخت تر می کرد. اغلب تفاوت های بین مسیحیت محافظه کار و آزاداندیش را می توان در نظریه های مربوط به فعل خداوند ردیابی کرد. محافظه کاران [در این مورد] دیدگاه خودبنیادگرایانه (حلولی) اتخاذ می کنند.
معرفت شناسی
دانشمندان الهیات در قرون وسطی دو مجموعه مقوله ی معرفت شناسانه در مقدمات خود دارند: دسته ای که در رابطه با علم می باشد (معرفت علمی یا برهانی) و دسته ای که در ارتباط با عقیده می باشد. (اعتقادات ظنی، شامل آنهایی که مبتنی بر منبع موفق می باشد.) بنابراین آن دسته از استنباطات در الهیات که نمی تواند از اصول اولیه مشتق شده باشد، خوشبختانه می تواند مبتنی بر منبع موثق غیرقابل تردیدی باشد که همان کلام الهی است. اما در دوره ی نوین، حوزه ی علم مختصر و کوچک شده و به قلمروهای ریاضی و منطق صوری محدود شده است. «هیوم» و «کانت» هر دو به نقدهای قدرتمندی بر استدلال قیاسی برای خداوند و به طور کلی بر الهیات طبیعی وارد کردند. افزون بر این وقتی که معرفت ظنی در معنای معرفتی معاصر که مبتنی بر اعتبار دلیل تجربی است به کار می رود، توسل به منبع موثق نامربوط می شود؛ از این رو اکثراً حکم کردند به این که تدارک دلیل تجربی برای ادعاهای الهیاتی غیر ممکن است. بنابراین سؤال اصلی بر الهیون آزاد اندیش این بود که اگر با اصل الهیات موافق باشیم، این علم چگونه علمی خواهد بود؟
الهیات آزاداندیش در نتیجه ی مواضع خود در قبال مسایلی که به طور مستقیم و یا به صورت غیر مستقیم به علم مربوط می باشد، از بیشتر تبیین های محافظه کارانه فاصله گرفت. در پی «فردریک شلایر ماخر» بسیاری از الهیون آزاد اندیش متوجه شدند که دین حوزه ی تجربه ی خاص خود را بدون ارتباط با معرفت علمی پایه گذاری می کند. نظریه های مربوط به الهیات، بیان آگاهی دینی است، نه گزارشاتی از عالم ما بعد الطبیعه. خداوند به گونه ای درونی عمل می کند و نه به صورت مداخله جویانه، نه در دنیای طبیعی و نه در تاریخ انسانی. بنابراین الهیون آزاد اندیش از تعارض مستقیم با علم نوین به بهای (و یا با [امید] به پیامدهای مفید) یک تجدید نظر اساسی در حوزه ی مفاهیم دین و الهیات اجتناب کردند. اما کتاب «ایان باربور» (۱۹۶۶) با نام «مسایلی در علم و دین» یک مرور اجمالی جامع از موضوعاتی است که در آن ها ادعاهای علمی با اندیشه های دینی در ارتباط می باشند. در کتاب «اساطیر» انگاره ها (الگوها) و افراد اعلی (۱۹۴۷) او در مورد شباهت های معتبر معرفت شناسانه بین علم و دین استدلال می آورد. از آن پس با افزایش شمار دانشمندان آزاداندیشِ مسیحی، بخش نوین این قلمرو مورد تردید قرار گرفت.
۴. زمین شناسی، تکامل و عمر زمین
علم فیزیک و ستاره شناسی در قرون هفدهم و هجدهم مرکز اصلی توجه الهیون بوده است. زمین شناسی و زیست شناسی نیز در قرن نوزدهم و بیستم منزلت مشابهی داشتند.برای قرن ها روایت مربوط به کتاب مقدس از خلقت تا حضرت مسیح و روز حساب کلیات و اسلکت بندی تبیین های مربوط به طبیعت و تاریخ انسانی را تأمین می کرد. برای مثال تاریخ نوح و طغیان آن برای تبیینی مفید از سنگواره های دریایی زیادی که در بالای سطح دریا پیدا شده بود، کافی بود. اما در قرن هفده دوره ی کوتاه تاریخ تخمین زده شده در کتاب مقدس، از جهات متعددی مورد سؤال واقع شد. (جیمز اوسمز، اسقف اعظم ایرلندی قرن هفدهم، زمان خلقت را فقط ۴۰۰۴ سال پیش از ولادت حضرت مسیح تخمین زد.) تلاش های پراکنده ای برای تطبیق تاریخ زمین شناسی با سفر پیدایش تا زمان حال ادامه پیدا کرده است. در قرن هجدهم شمار زیادی از زمین شناسان پی بردند که فرضیه ی طغیان آب نمی تواند رشد مجموعه ی شناخت ما در رابطه با تشکیل لایه های سنگی و طبقه بندی سنگواره ها را توضیح دهد. از این رو باید یک تاریخ بسیار طولانی تر و مقدم بر تاریخ انسانی مسلم فرض می شد. در همین زمان گزارشات مصریان و چینی ها، دوره ی کوتاه تاریخ انسانی که از کتاب مقدس تخمین زده شده است را مورد تردید قرار می دهد. همزمان با بعضی از مخالفین معاصرِ نظریه ی تکامل که متضمن گاه شمار «زمین جوان» بود، واکنش های منفی در قرن نوزده نسبت به «چارلز داروین» صاحب کتاب «پیدایش انواع» (۱۸۵۹) اغلب متوجه داروینیسم اجتماعی و این ادعا بود که انسان ها را با حیوانات مادون، خویشاوند می دانست. دیگر واکنش های منفی بر این واقعیت متمرکز بود که انتخاب طبیعی جایگزینی برای نظام الهی به جهت تبیینِ تناسب ساختمان های زنده با محیط زیست آن ها منظور می کرد و بدین صورت یک استدلال موجه [برهان نظم] را به تدریج تضعیف می کرد. با این همه بسیاری از الهیون و دیگر معتقدین، از روی سادگی این نظریه را پذیرفتند و نظر دادند که تغییراتی که این نظریه در الهیات ایجاب می کند تا آن را سودمند گرداند بر تطابق محض آن ترجیح دارد.
۵. علوم زیست شناختی
نظریه ی تکامل، مجدداً در پایان قرن بیستم به
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 