پاورپوینت کامل آسیب شناسی فرهنگ و تمدن ایران در قلمرو بحران ۶۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل آسیب شناسی فرهنگ و تمدن ایران در قلمرو بحران ۶۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آسیب شناسی فرهنگ و تمدن ایران در قلمرو بحران ۶۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل آسیب شناسی فرهنگ و تمدن ایران در قلمرو بحران ۶۳ اسلاید در PowerPoint :
اشاره:
فرهنگ و تمدن ایرانی، هم از حیث دیرینگی و سابقه ی تاریخی، و هم از حیث گسترش و قلمرو جغرافیایی، همواره در شمار فرهنگ ها و تمدن های زنده و مطرح جهان بوده است؛ اما این فرهنگ و تمدن غنی در تعامل و تقابل با فرهنگ های دیگر و متأثر از خرده فرهنگ ها و پاره ای از فرهنگ های التقاطی، دچار گسل ها و بحران های متعددی گشته، و با وضعیتی متزلزل مواجه شده است؛ بحران ها و گسل هایی که حوزه ی فرهنگ ایرانی را احاطه نموده و خاصیت انتشار را از آن سلب و آن را به وضعیت انفعال کشانده اند.
در برخی شاخص ها، پیشرفت ها جای خود را به پسرفت ها داده اند. پارادایم عقل گرایی و عقل ستیزی از نتایج تحولات دیگری است که این حوزه ی بااهمیت را با چالش روبرو ساخته و توان آفرینش ها را از آن ستانده است. ابداع، سازندگی و ابتکار فرهنگی کم رنگ گشته و ساختار آن به گونه ای شده که دستمایه های فکری آن از عمق به سطح آمده است و… آنچه در پی می آید نوشتاری است پیرامون چیستی و چگونگی فرهنگ و تمدن ایرانی که آسیب شناسانه، قلمرو تکوین بحران فرهنگی را مورد مطالعه قرار داده و تأملاتی تازه در حیطه ی فرهنگ ایران را در خواننده برمی انگیزد. گرچه نمی توان با همه ی این دیدگاه ها موافق بود، اما به راحتی نیز نمی توان از کنار همه ی آن ها گذشت.
۱. فرهنگ ملت ما در تمامیت خود، نه تنها مانند هر فرهنگ گسترده، عمیق و رشدیافته ی دیگری، مرکب از دو بخش «تمدن بیشتر مادی» و «فرهنگ بیشتر معنوی» است،[۱] بلکه شامل یک «فرهنگ عام» (Gen-Culture) و تعدادی «پاره – فرهنگ» (Part-Culture)های خاص مانند فرهنگ ادبی و هنری، فرهنگ فلسفی و عرفانی، فرهنگ دینی و الهیاتی و فرهنگ بومی قومی نیز می باشد.
۲. این یک واقعیت تاریخی است که به دلیل استمرار دیرینه مان «وجه تولید محقّر آسیایی» (مارکس) و تمادی طولانی مدت «نظام شاهنشاهی» بخش تمدن مادی در میهن ما – من حیث المجموع – عقب مانده است، ولی بخش معنوی فرهنگ ملت ایران (بخصوص در بخش های ادبیات و عرفان آن) فرافکنی و جبران نموده و به پیش تاخته است. بنابراین ما با نوعی «پس افتادگی فرهنگی» روبرو هستیم که این وضع و اختلاف سطوح همچنان ادامه دارد.
۳. عمر تاریخی فرهنگ عام ملت ایران به ده و سه هزار سال می رسد که بخش نخست و حدودا هفت هزارساله ی آن مصروف بنیادگذاری مناسبات بوم شناختی، انسان شناسانه و قوم شناختی گردیده است که بر این اساس، قومیت و «ایرانیت» تاریخی این فرهنگ، پیدایش و تکوین یافته و بخش سه هزارساله ی بعدی (و کنونی) مدوّن و مشخص آن شامل کارکردسازی و ساختاربندی (فونکسیونالیزاسیون و استروکتورالیزاسیونِ) ولو ناقصِ روابط اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی ملت ایران می شود.
۴. ویژگی ها و یا شاخص های اصلی فرهنگ عام ملت ایران، طی تاریخ سه هزار ساله ی آن به قرار زیر است:
الف. فرهنگ ایران از درون دارای قدرت تطبیق یافتن و تطابق دادن عظیمی بوده است. به همین دلیل در تعاطی خود با فرهنگ های بزرگ دیگر، مانند فرهنگ یونانی و هندی و چینی و مسیحی و شبه فرهنگ عربی – اسلامی، توانسته است عناصر مثبت این فرهنگ ها را جذب و عناصر منفی آن ها را دفع نماید. همچنین از مجموع آنچه برای او مانده، توانسته است به نحو خلاّقه ای، ترکیب جدیدی را ممزوج با ویژگی های «ایرانی» پدید آورد. تنها یک نگاه زودگذر به سپهر ادبیات، عرفان و فلسفه ی ایران این بیان را به وضوح مشهود می سازد.
ب. فرهنگ ایران دارای سجیه و سنخِ «همبودی متضاد» است؛ یعنی به شدت بومی و در عین حال میهنی، به شدت ملی و در عین حال بین المللی، و به شدت میهنی و در عین حال جهانی بوده است. به یاری این سجیه توانسته است در دادوستدهای فرهنگی خود، ضمن آن که با جهان بیرون مرتبط شود، متقابلاً همواره هویت خود را نیز حفظ کند.
رو نگاهی گذرا به ادبیات حافظانه و عرفان مولوی و فلسفه ی سینوی و صدرایی، صدق این گفتار را نشان می دهد.
ت. فرهنگ ایران دارای شاخص های مردم گرایی، انسان دوستی، حق گرایی و صلح طلبی بوده است. اما در کنار آن به مرور و بر اثر اِعمال نفوذ قشرهای ستمگر و مزوّر حکومتگر و به علت ادخال شبه فرهنگ های ستیزه گر در آن، به ناحق گرایی، تملق، دروغ گویی، عقل ستیزی، نوکرمنشی و خدعه ورزی نیز مبتلا شده است.
۵. ویژگی های گفته شده تدریجا و به خصوص طی دویست سال اخیر، به شدّت آسیب دیده و تضعیف شده اند و قدرتمندی های دیرمان فرهنگ عام ملت ایران، به تدریج روی به افول نهاده است:
الف: نیروی عظیم تطبیق و تطابق درونی فرهنگی ای که – من باب مثال – می توانست اشراق افلاطونی و مشائیت ارسطویی و دیانت اسلام را در خود جذب و همه را در فلسفه ی ایرانی – اسلامی خاصی (مانند فلسفه های سینوی و صدرایی) با هم تلفیق نماید و این مجموعه را به صورت جریان گسترده ی فرهنگی «ایرانی» درآورد، اکنون تا آن حد نازل گردیده است که فرهنگ عام ما و در داخل آن پاره فرهنگ های خاص ما در برابر تقابل و تعاطی با فرهنگ عام و فرهنگ های ملی خاص در صحنه ی جهانی تقریبا بلادفاع مانده و در دادوستد با این فرهنگ ها تنها به اختلاط ها و التقاط های تزیینی (دکوراتیو) دست می زنند. فرهنگ و تمدن ما در دوران گذشته برابر اعراب قد علم کرد و در هجوم مغول ها استوار ماند و غالبان را سرانجام مغلوب خود ساخت، ولی امروزه در برابر ماهواره و اینترنت و نظایر این دستاوردهای بشری متحیر و بلاتکلیف مانده است.
ب. قدرت هماهنگ ساز دیرمان فرهنگ عام ما که تجلّی واقعی آن را می توان در پیکره ی «ملی و بین المللی» و «جهانی و وطنی» بودن آن مشاهده کرد، تا آن جا مُعَوّج گردیده است که دیگر به درستی نمی دانیم کدام عناصر و یا فرایندها را در وجهه ی ملّی و میهنی، و کدام را در جنبه ی بین المللی و جهانی این فرایندها به کار گیریم تا ضمن حفظ هویت فرهنگی عام وجه ی ایرانی این جریان ها و فرایندها، بتوانند همانند عناصر مفهومی، آگاهانه و با قدرت، وارد فرهنگ جهانی و دادوستدهای معنوی آن شوند. زمانی یک چنین اقدامی برای فلسفه ی سینوی و غزل حافظانه و عرفان مولوی امکان داشت و این بزرگان ما حتی تا به امروز، هم میهنی مانده اند و هم جهانی شده اند. هرچند هنوز از اعماق فرهنگ ما امواج نیروبخشی توسط دو پاره فرهنگ ادبی و عرفانی ایران وارد دوران معاصرِ فرهنگ ما و جهان می شوند، ولی از یک سو این امواج ضعیف شده اند، و از سوی دیگر پرتوهای حیات بخش فرهنگ عرفانی و فلسفی ملت ما تقریبا به نقطه ی حضیض خود رسیده اند.
ت. به علت وجود این دو نقیصه ی اصلی در مجموع قدرت نفوذکنندگی فرهنگی را، هم در داخل و هم در خارج از ایران، از دست داده ایم و حتی با ضعف «انتشار فرهنگی» و بیماری آن در همه ی شئون و مراتب حیات معنوی و بخصوص مادی میهن خویش روبرو هستیم.
ج. این ضعف ها در مجموع باعث شده اند تا نقایص اقتصادی و سیاسی و اجتماعی بسیاری که هم اکنون دامن گیر – به ویژه اکثریت محروم – ملت ایران گردیده است، تأثیر جانسوزتری بگذارند و به افول کلی فرهنگ ملی عام در میهن ما، به خصوص در بخش تمدنی و مادی آن، بینجامند!
روشن است که چنین فرهنگی، با چنین ضابطه هایی نازل و سافل، دیگر قادر نخواهد بود در دامان خود فردوسی ها، حافظ ها، مولاناها، رازی ها، بیرونی ها، فلسفه های سینوی و صدرایی را بپروراند، تا چه رسد به آن که، بیکن ها، دکارت ها، کانت ها، هگل ها، مارکس ها، لاوازیه ها، پاستورها، این اشتاین ها و پلانک های زمان ما و میهن کنونی ما را تربیت کند.
۶. فرهنگ عام و پاره فرهنگ های خاص ملت ایران، تاکنون دچار گسل های زلزله خیز و بحران آمیزی گردیده اند.
دوران گسلی که بین تمام «فرهنگ کهنسال» ما و «دوران خودبسندگی و در خودماندگی» قدیم آن از یک سو و «عصر جدید فرهنگ ایران» و برهه ی «ورود به فرهنگ جهانی» – از صفویه تا قاجاریه و تا انقلاب مشروطیت (جمهوریت ناقص اول) و تا انقلاب جمهوریت کنونی – پدید آمد، متأسفانه نه تنها کماکان ادامه دارد، بلکه خود آن به چند پاره گسل جدید تقسیم شده است؛ زیرا به دلایل عدیده ای، ازجمله ضعف قدرت تطبیق و تطابق فعلی و اشاعه ی فساد و عقل ستیزی و نفوذ قدرت های استعماری، دوران گذارِ مورد بحث به پایان نرسیده و ملت ایران کمافی السابق، یعنی مانند چهارصد و پنجاه سال اخیر، با دردهای رحمی زایمان یک ایران نو و متجدّد و «هیستری»های ناشی از آن رودررو است. از دیدگاه جامعه شناسی فرهنگ و به لحاظ «تحلیل بواعث» و تحلیل مناسبات گسترده ی آن، این طور به نظر می رسد که فرهنگ های عقب مانده و در خود فرو رفته و غیرقابل قدرت تعاطی با فرهنگ جهانی، به مرور محکوم به انحطاط و زوال خواهند بود؛ مضافا آن که فرهنگ اندیشمند و فلسفی ما در دام ده ها گسل کوچک نیز گرفتار آمده است؛
تقریبا به ندرت می توانیم با نحله های فلسفی مستمر و زمانداری روبرو شویم که ماهیت و اصول فلسفه ی سینوی و صدرایی را تا به امروز حفظ کرده باشند و سلسله ی به هم پیوسته و طولانی استاد و شاگرد در میهنمان محفوظ مانده باشد. حال آن که هم اکنون روح نِحل فلسفی افلاطونی و ارسطویی در متن و بطن حیات فرهنگی اروپایی زنده است.
۷. فرهنگ ملت ما در ادوار معینی که بارزترین آن ها دوره ی اولیه ی ورود اسلام به ایران، یعنی ۶ قرنِ نخست پس از اسلام، و سپس دوران صفویه است، دارای پویایی و تحرّک شدیدی بوده و «دینامیسم» آن حول محورهای مختلف و در مَدارهای گوناگونی سیر نموده است؛ ولی در دویست سال اخیر، این پویایی به طور کلی رو به سکون و ایستایی نهاده و عموما حول دو سه محور و در دوسه مدار، آن هم غیربنیادی و کم عمق، در گردش است. لذا تنها در فروع، خصوصا به گونه ی نوآوری های تقلیدی و خلاقیت های سطحی و کاذب – یا با پیروی کورکورانه از گذشته و یا با تبعیت ناآ
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 