پاورپوینت کامل نوزایش عربی و چالشهای گفتمانی ۵۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نوزایش عربی و چالشهای گفتمانی ۵۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نوزایش عربی و چالشهای گفتمانی ۵۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نوزایش عربی و چالشهای گفتمانی ۵۹ اسلاید در PowerPoint :

حسن حنفی و محمد عابد جابری به عنوان دو روشنفکری که به اصول و برنامه های نوزایش عربی ایمان دارند و در راه تحقق آرمان های آن گام می نهند، بر این باورند که می توان از معضلات موجود گذر کرد و نوزایش عربی نوینی را پی افکند.

نکته ی قابل توجه این که آنان فراشد و سیر حرکت این حادثه ی مورد انتظار را از بیرون نمی نگرند – همانگونه که مورخان چنین می کنند – بلکه آنان – به تعبیر رضوان سید – از منظر روشنفکر (مصلح) و یا روشنفکر (پیامبر) به آن چشم دوخته اند. به عبارت دیگر آنان در صحنه ی نمایش و به همراه بازیگران حضور دارند و در این سیاق هر دوی آنان کوشیده اند تا از ایدئولوژی واماندگی و شکست – که چون آتشی فتاده در بیشه ای، سراسر گفتمان معاصر عرب را فرا گرفته است – گامی فراتر نهند.

به عنوان مثال حسن حنفی بر طراوت و اندیشه ی عربی تاکید می کند و آن را انباشته از پرسش های متنوع می داند. امری که می تواند نشانه ی نوزایش عربی سومی باشد. در مقابل جابری با اشاره به پیروزی های طرح نوزایش عربی؛ بر سخن مدعیانی که شکست و واماندگی عمیق آن را باور دارند، خط بطلان می کشد.

حسن حنفی: بیان انحطاط غرب

حسن حنفی طی دهه ی نود، توجه خود را به مسأله ی تضاد «من و دیگری، عرب و غرب» معطوف کرده بود، یعنی همان تضادی که در سطح تمدنی و سیر تاریخی میان نو و کهنه برقرار است. برای ما که در نقطه ی کانونی جهان عرب و اسلام زندگی می کنیم، غرب آن «دیگری» است و با این که اسلام، نخستین بار در مشرق زمین گسترش یافت، با این همه از آغاز دوره های اولیه ی ترجمه از زبان یونانی، میان فرهنگ نوپای اسلامی با غرب، روابط نزدیکی، برقرار شد و تا مدت ها بعد میان حکومت های اسلامی و امپراطوری شارلمانی در قالب روابط تجاری مسالمت آمیز همین رابطه ادامه یافت. سپس از آغاز قرن پنجم هجری جنگ های صلیبی روی داد که به مدت دو قرن طول کشید.

با شروع دوران استعمار نوین «دیگری» در عرصه ی آگاهی «من» حضور چشمگیری پیدا کرد و سرانجام رویدادهای تاریخی، بیش از یک بار بر این مطلب صحه گذاشتند که «دیگری» همان غرب است.

حنفی به پرسش نوزایش[۱] که ماکیستیم و دیگری کیست؟ پاسخی بسیار روشن و خالی از هر گونه ابهام می دهد: غرب همان دیگری است. اما نزد حسن حنفی رابطه ی دیالکتیکی من/دیگری، عرب/غرب به موازات رابطه ی دیالکتیکی دیگری است و آن رابطه ی دیالکتیکی نوزایش و انحطاط است، چرا که حسن حنفی ظهور و پاگیری سومین نوزایش عربی را تنها در گرو غیاب و زوال دیگری ممکن می داند.

از همین زاویه، حسن حنفی نگرش آمیخته با ستایش و اعجاب گفتمان معاصر عرب به غرب و نیز لزوم پیروی از غربیان را به انتقاد می گیرد. وی در کتاب «تصویر دیگری»، «عرب در منظر و نظاره گری» (۱۹۹۹) با کاوش در کتاب طهطاوی باعنوان «تخلیص الا بریز تلخیص باریز» که به صورت مسجّع نگاشته شده – می کوشد نکات تازه ای را بیابد. حنفی بر این باور است که بر خلاف پندار بسیاری، هدف اساسی طهطاوی از نگارش کتاب مذکور – که در زمره ی ادبیات سفرنامه می گنجد – توصیف «دیگری» نیست، بلکه دیدن خویش است در آینه ی «دیگری»؛ غرض اصلی به تصویر کشیدن پاریس نیست، بلکه دیدن مصر در آینه ی غرب است، همانگونه که مقصود، رفتن به پاریس نیست، بلکه بازگشت به مصر است.

از نظر حسن حنفی در این مسافرت عظیم «من»، سرزمین جغرافیایی [خاصی] بوجود آورده است؛ از این رو پاریس به خودی خود، فاقد هرگونه مرز جغرافیایی است. بلکه در قیاس با مصر است که دارای معنای جغرافیایی می شود.

انتقادی که حنفی بر این شیخ ازهری و به تبع آن بر کثیری از روشنفکران معاصر عرب وارد می کند، این است که بسیاری از داوری های طهطاوی در همان چارچوب نگرش های کلی رایج در ادبیات سفرنامه ای و نیز برداشت های شخصی مسافری محصور می ماند که تحصیل کرده ی ازهر است و با دیدن پاریس به شدت، تحت تأثیر آن قرار گرفته است. از این رو [به جای ارایه ی تحلیلی عینی] عنان نفس خویش را یکسره به خیال پردازی ها و احساسات می سپرد. بهت و سرگشتگی و نیز شگفتی وی در مقابل تمدن غربی، او و سراسر اندیشه ی نوین عربی را در دام این پندار نادرست افکند که در نوسازی، الگوی غربی را سرمشق و فلسفه ی روشنگری را پایان تاریخ قلمداد کند و سرانجام همانگونه که حنفی می گوید: «نگرش انتقادی به غرب و تبیین سرشت و حدود فلسفه ی روشنگری یکسره غالب ماند و آن حیرت و اعجاب، به تقلید کورکورانه و در شرایط کنونی به غرب زدگی انجامید.»

[با این همه] برداشت طهطاوی از سرگذشت تاریخی «من» و تلاش وی در جهت انطباق آن با تاریخ هجری، نظر حنفی را جلب کرده است، بویژه این عملِ انطباق سازی با طرح فکری حنفی – که می کوشد برای اعاده ی اعتبار و بازسازی آگاهی تاریخی عربی از دست رفته، «من» را در مسیر تاریخ هجری آن قرار دهد – کاملاً همساز است و این نکته ای است که وی در کتاب «غرب شناسی» – که به سبکی پیامبرانه نوشته شده و انباشته از پیش گویی هاست – و سپس در کتاب «تأملاتی در باب فرهنگ سیاسی» ۱۹۹۸ به تفصیل بیان کرده است.

به نظر حنفی رابطه ی دیالکتیکی نوزایش و انحطاط، بیان دقیق تری از رابطه ی دیالکتیکی من/دیگری است؛ زیرا نزد وی نوزایش «من» تنها در گروه زوال «دیگری/غرب» است. عکس این مطلب نیز صادق است که چنین داوری ای از رهگذر نگرش اسطوره ای به تاریخ تمدن، در دو سوی دریای مدیترانه حاصل می شود.

حنفی با دوره ای کردن تاریخ تمدن از منظری اسطوره ای، به این جا می رسد که اسلام چهارده قرن پیش پدید آمد و طی هفت قرن نخست توانست تمدن با شکوهی را بنیان نهد که اوج آن در قرن چهارم بود. سپس دوره ی بعد، یعنی هفت قرن دوم رسید که از قرن هشتم آغاز و به قرن چهاردهم ختم می شود. به نظر وی ما اکنون در آستانه ی دوره ی سوم هستیم که وی آن را «هفتگانه ی سوم» می نامد و آغاز دوران با شکوه دیگری را نوید می دهد.

وی در مرحله ی سوم یعنی (هفت گانه ی سوم) می نویسد: «تمدن اسلامی دوباره شکوفا می شود گویی که با آغاز قرن پانزدهم به سمت دوران طلایی دومی به پیش می رود و پس از آن که دوران طلایی نخست را – که از قرن اول تا قرن هفتم ادامه داشت – پشت سر نهاد، چه بسا به اوج شکوفایی دیگری برسد که همانند اوج نخستین آن در قرن چهارم و پنجم باشد.»

ما در این دوران فتوت زندگی می کنیم که آن را طلیعه ی نوزایش عربی اسلامی نامیدیم و همچنان در آغاز آن هستیم، پس از آن که پایان دوره ی هفت گانه ی دوم را نیز شاهد بودیم. پس ما به تعبیری، همچون شاعران مخضرم ایم که هردو دوره را زیست کرده است؛ پایان دوره ی دوم و آغاز دوره ی سوم، پایان دوران استعمار و آغاز دوران استقلال و رهایی. بنابراین ما هم جنبش های رهایی بخش، هم خیزش های عربی و هم از دست رفتن فلسطین را به چشم خود دیده ایم. [و به یکباره] دوره ی ارتداد فرارسید و چه بسا در پایان مسیر باشیم. از این رو ما به ابن خلدون جدیدی نیاز داریم که تاریخ مرحله ی دوم را – که مرحله ی شرح نویسی ها و تلخیص هاست – بنگارد و از سوی دیگر شرایط نوزایش در مرحله ی سوم را وضع کند.

به باور حنفی «هفت گانه ی سوم» دوره ای است که از یک سو زوال غرب و از سوی دیگر شکوفایی جهان اسلام را نوید می دهد؛ چراکه زوال و نوزایش دو مرحله ی تاریخی اند که از پس یکدیگر می آیند. از نظر حنفی، رابطه ی دیالکتیکی من/دیگری به معنای ارتباط و یا دادوستد فرهنگی نیست، به معنای جست وجو و احضار آن نیز نیست، مگر تا آنجا که زمینه ی رها شدن و خلاصی یافتن از آن را فراهم آورد.

چنین برداشتی ما را دوباره در برابر «معادله ی دشوار و غیرقابل حلّی» قرار می دهد که پاگیری نوازیش هویت عربی اسلامی را جز در غیاب دیگری – که در نظر حنفی فاقد ارزش است – ممکن نمی یابد. حنفی غرب را تمدنی زوال یافته می شمارد؛ از این روست که می توان کتاب غرب شناسی اش را مجموعه گفتارها در باب انحطاط و فروپاشی غرب دانست. بسیاری دیگر درباره ی تمدن غرب همین باور را دارند. لذا بی جهت نیست که کتاب «افول تمدن غرب» اشپنگلر فیلسوف آلمانی ارج و رواج زیادی یافته است.

بدین ترتیب رابطه ی دیالکتیکی من/دیگری بیانگر یک خواست است که صبغه ای اسطوره ای دارد و بیش از این که تحسین و شگفتی را برانگیزد، (چنانکه حسن حنفی مراد کرده است)، اندوه و تأسف را در پی دارد. هم چنین رابطه ی مذکور از خلدون گرایی نوینی در عرصه ی قرائت تاریخ تمدن حکایت می کند (در واقع حسن حنفی شخصیت و نگرش ابن خلدون را) به زبان دیگر خلدون گرایی فروبسته و بدبینی ای که در زمینه ی تحلیل تاریخ تمدن بشری فاقد نگرشی به آینده است. بدین صورت در پایان هزاره ی دوم و آغاز هزاره ی جدید، از فقر نظری نهفته در گفتمان معاصر عرب، تصویر تلخی ترسیم می شود؛ عاملی که موجب می شود تا ما به جلو فرار کنیم، یعنی به طرف قسمت تنگ بطری و به تعبیر جورج طرابیشی به «جهان ناخودآگاه» تا از تمام واژه ها، جهانی به قامت عجز و ناتوانی از رسیدن به قافله ی تمدن معاصر بشری، پدید آوریم.

جابری و بازسازی طرح نوزایش عربی

در آغاز دهه ی هشتاد جابری با انتشار کتاب «گفتمان معاصر عرب» (۱۹۸۲) – که بعد از این، بار

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.