پاورپوینت کامل پیشگامان فلسفه ی تحلیلی دوران معاصر ۴۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل پیشگامان فلسفه ی تحلیلی دوران معاصر ۴۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پیشگامان فلسفه ی تحلیلی دوران معاصر ۴۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل پیشگامان فلسفه ی تحلیلی دوران معاصر ۴۶ اسلاید در PowerPoint :
در فلسفه ی معاصر، پدیدارشناسی نام یک نظام یا مکتب خاصی با آموزه ها و مرزهای تعریف شده نیست، بلکه جنبشی فلسفی است که هواداران آن به دلایل گوناگون آن را در جهات مختلف و متعدّدی گسترش داده اند. اما آنچه در این میان از اهمیت بیشتری برخوردار است دیدگاه و تلقی خاص بنیان گذار جنبش پدیدارشناسی در فلسفه ی معاصر، ادموند هوسرل فیلسوف آلمانی است. در این شماره خطوط برجسته ی تفکر وی را با هم مرور می کنیم.
پدیدارشناسی هوسرل (۱۸۵۹-۱۹۳۸)
پدیدارشناسی با هوسرل شکل گرفت و بعد به یک نظام فلسفی گسترده تبدیل شد. ما بیشتر به هوسرل می پردازیم و در پایان اشاراتی کوتاه به تابعینش، مثل شیلر خواهیم داشت. به طور کلی دوگونه فلسفه داریم: فلسفه ی تحلیل زبانی که ابتدا در انگلستان به وجود آمد و فلسفه ی قاره ای که در کلّ قاره ی اروپا رواج دارد. این فلسفه، گونه های مختلفی را دربر می گیرد ازجمله پدیدارشناسی هوسرل، هرمنوتیک گادامر، اگزیستانسیالیسم سارتر و هستی شناسی هایدگر.
این فلسفه ها از فرهنگ های مختلف برآمدند. فلسفه ی قاره ای ریشه در افکار فیلسوفان آلمانی و فرانسوی دارد. پدیدارشناسی به دو معنا آمده است: الف) معنای خاصّ اش که مخصوص هوسرل است. کتاب کوچکی که خود وی در سال ۱۹۰۵ به رشته ی تحریر درآورد و پس از مرگ وی با عنوان The Idea Of Phenomenology منتشر شد، بهترین منبع برای آشنایی با پدیدارشناسی هوسرل است.
ب) معنای عام که همه ی آن چارچوب هوسرل را قبول ندارد و به جای تبیین علل و مبادی اشیاء به خود تجارب و مواجهه ی مستقیم می پردازد. شاید بهترین کتاب در زمینه ی جنبش های پدیدارشناختی است. در اواخر قرن نوزدهم سه جریان غالب مطرح بود: ایده آلیسم (بیشتر به آن شکل که هگل مطرح کرده بود)، ماتریالیسم و روان شناسی. هوسرل از این سه جریان قانع نشد و می خواست فلسفه را بر پایه ی محکم تری بنا کند و آن این که به خود تجربه توجّه نماید. اگر پایه ی فلسفه تجربه است، بنابراین اندیشه ی انسانی باید بدون پیش فرض باشد. این فکر که هوسرل یک علمی را بنا کند که مطلقا بدون پیش فرض باشد، آن را از ادبیات و مکتوبات در زمینه ی علم حساب به دست آورد، یعنی می توان به علمی دست یافت که دارای ضرورت و کلیت باشد، در عین این که پیش فرض نداشته باشد. در فلسفه نیز می توان چنین کرد بدون این که آن را به ریاضیات و حساب محدود کنیم.
علوم دیگر، مثل فیزیک، زیست شناسی مفاهیمی را هم چون وحدت، آگاهی، علیت، وجود و نظایر آن را بی آن که بررسی کنند پذیرفته اند، اما فلسفه وظیفه اش بررسی این گونه مفاهیم است. به این معنا می توان فلسفه را فلسفه ی اولی نامید که به دنبال تبیین مبانی و مبادی اولیه ی همه ی علوم است. اما هوسرل بیشتر بر تجربه تأکید می کرد. بنابراین، پدیدارشناسی به یک معنا تجربی است، اما به معنای اصالت تجربه یا اصالت حس نیست. هوسرل تجربه گروی هیوم را قبول نداشت، چون رویکردی همراه با پیش فرض بود. هیوم مفاهیم متمایز را از جان لاک که مفاهیم بسیط و مرکب را مطرح کرده بود، گرفت و از مفاهیم وضوح و تمایز دکارت نیز سود جست. البته هیوم آن مفاهیم را بررسی نکرد، بدین ترتیب پیش فرض بررسی نشده به همراه داشت. اما هوسرل می خواهد بدون کمک از مفاهیمی که از علم برخاسته باشد، مثل ماده، مکان و غیره تجربه را مورد بررسی قرار دهد، لذا در هوسرل که با رویارویی مستقیم اشیا سروکار دارد، مسأله ی پدیدار مطرح می شود که اشیا چگونه پدیدار می شوند. هگل بیشتر آن را در پدیدارشناسی روح مطرح کرد، اما به نظر هگل پدیدارشناسی، یعنی این که روح مطلق جلوه های متفاوتی در عالم دارد.
آن چه که هگل می گفت، یک رویکرد فلسفی (مابعدالطبیعی) بود، اما هوسرل می خواست فارغ از هرگونه رویکرد و پیش فرض به تجربه بپردازد. بنابراین، پرسش اصلی برای هوسرل این بود که چگونه جهان را تجربه می کنیم و می شناسیم.
اولین کار هوسرل نقد نظریه های حاکم در آن زمان بود، یعنی اولین ردّ، بر اصالت روان شناسی بود که همه چیز را بر اساس حالات روانی تحلیل و تفسیر می کرد. به نظر هوسرل این رویکردها (تداعی معانی هیوم، ماده انگاری دیگران) ما را به مطلوب خودمان نمی رساند که چگونه شناخت پیدا می کنیم. مابعدالطبیعه نیز ما را به پاسخ مطلوبمان نمی رساند، چون یک روح یا نفس را پیش فرض می گیرد و آن چه در تجربه رخ می دهد، نادیده می گیرد. لذا به جای توسل به ماده، روح و مفاهیم روانشناختی (که ممکن است بعضی امور را تبیین کنند) به خود تجربه توجّه می کنیم. نقد هوسرل شامل کسانی که معتقد به داده های حسی بودند نیز هست، چون به نظر هوسرل این نظر به فراتر از داده های حسّی توجّه ندارد.
لذا هوسرل تصمیم می گیرد که همه ی این احکام را بدون داوری و حکم در نظر بگیرد، یعنی در حال تعلیق. این معنا را از شکاکان یونان می گیرد، اما فرقش این است که هوسرل مفاهیم و شناخت آنها را منکر نمی شود، بلکه برای شناخت ابتدا آن ها را کنار می گذارد و هیچ پیش فرضی در نظر نمی گیرد. دکارت نیز با شک دستوری ابتدا همه چیز را کنار گذاشت، اما با طرح مفاهیم وضوح و تمایز خود، در آن مفاهیم فرو غلتید.
بنابراین، با تعلیق همه ی نظریات این طور نیست که همه چیز ناپدید بشود، بلکه اشیا بر انسان پدیدار می شود و این همان چیزی بود که هوسرل دنبال می کرد. او به ماهیت و ذات اشیا توجه می کند، یعنی با فهم بصری و رویارویی مستقیم می توانیم به ذات اشیا دست پیدا کنیم. هوسرل در این جا از واژه ی یونانی «ایدوس» استفاده می کند در این جا ایشان ذات را به این معنا می گیرد که ما اول مواجهه ی مستقیم با اشیا داریم و این همان ذات اشیا است، که در واقع این کار هوسرل فروکاستن ذات اشیا به همان فهم بصری و مواجهه ی مستقیم و حسی است در حالی که ذات و ماهیت اشیا فراتر از آن است.
اینجا باید بین شک دکارتی و تعلیق هوسرل فرق گذاشت: در شک دکارتی، دکارت مجبور شد به خود برگردد و خودی که فارغ از تمام عالم خارج و اشیای تجربی بیرونی بود، توجهش فقط به خود بود. اما هوسرل به اشیا و مواجهه ی مستقیم با آن ها سروکار دارد. تجربه یک نحوه ارتباط با اشیای خارجی است که هوسرل به آن معتقد است، اما دکارت آن را نادیده گرفت و فقط به خود توجه کرد. ارتباط بین ذهن و عین (فاعل شناسا و متعلَّق شناخت) همواره در فلسفه مورد توجه بوده است. در قرن هفدهم معرفت به معنای تصاحب و واجد شدن ایده و تصور است، یعنی ذهن انسان، صاحب یک تصوری از عالم خارج می شود که دکارت آن را در قالب وضوح و تمایز، هیوم در قالب انطباعات حسّی سرزنده و مستقیم مطرح می کرد و کانت در قالب مقولات فاهمه و دیگران به اشکال دیگر مطرح ساختند.
اما پدیدار هوسرل فراتر از نظرات آن فیلسوفان است. پدیدار، یعنی عین معلوم (متعلق) تا آن جا که خود را به خودآگاهی نزدیک می کند. به عبارت دیگر پدیدار، یعنی عین معلوم که از طریق تجربه خود را بر فاعل خودآگاه عرضه می کند. هوسرل این رابطه ی بین آگاهی و متعلق شناخت را «حیث التفاتی» می نامد. این تعبیر را از «برنتانو» می گیرد. برنتانو فلسفه ی قرون وسطی را خوب خوانده بود و در فلسفه ی قرون وسطی، علم و آگاهی همیشه متعلق م
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 