پاورپوینت کامل در گفت و شنودی با دکتر کاووس سیدامامی، استاد دانشگاه ۹۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل در گفت و شنودی با دکتر کاووس سیدامامی، استاد دانشگاه ۹۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل در گفت و شنودی با دکتر کاووس سیدامامی، استاد دانشگاه ۹۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل در گفت و شنودی با دکتر کاووس سیدامامی، استاد دانشگاه ۹۲ اسلاید در PowerPoint :

اشاره

از بهمن ماه سال گذشته تا تیرماه سال جاری، بیش از ۶ ماه نمی گذرد که رییس جمهوری امریکا در این فاصله چندین بار به طرح تهدیدات و ادّعاهایی علیه ملت ایران و حاکمیت برگزیده ی آن دست زده است، به طوری که اخیرا ادبیات سیاسی امریکایی ها به طور کلی از مرزهای دیپلماتیک خود فاصله گرفته و منحرف شده و مشخصا سیاست ها و گفته های رییس جمهوری امریکا، هم سو با مواضع نیروهای افراطی جنگ طلب، ستیزه جو و ماجراجوی این کشور شکل گرفته است و طبعا نتیجه ی آن چیزی جز ارتفاع گرفتن و فرازگیری دیوار بی اعتمادی بین دو کشور نیست.

در آخرین و تازه ترین تهدیدها و ادعاهایی که آقای بوش مطرح نمود، به نوعی حاکمیت ایران را تفکیک کرده و سعی کرد تا بخشی از حاکمیت ایران را غیرمشروع جلوه دهد. البته بدون توجه به این که حرکت های سیاسی در ایران، به ویژه استراتژی همان طیفی که رییس جمهوری امریکا از آن تعبیر مشروع نموده، حرکتی ملّی است و ویژگی حرکت های ملی این است که با ایجاد جو و تحریک های خارجی دستخوش تغییر و تحول نمی شود.

به هر حال گفتمان امریکایی در حوزه ی شرق و کشورهای اسلامی و مسلمانان کنکاش را می طلبد که با نگاهی از گذشته ها به امتداد زمان صورت پذیرد و تحلیل آن نیز نیازمند دقت و تأمّل جدی در سیر تحولاتی است که در زمان حال شکل می گیرد و بالمآل آینده ی این گفتمان را نیز مؤلفه هایی تشکیل خواهند داد که هم اکنون به وجود می آیند.

آنچه در پی می آید، گفت وشنودی است با دکتر «کاووس سیدامامی» فوق دکترا در جامعه شناسی سیاسی از دانشگاه «ارگن» امریکا که در حال حاضر به تدریس علوم سیاسی در دانشگاه امام صادق(ع) مشغول بوده و در مباحث نوسازی، توسعه و نیز جامعه شناسی دین صاحب نظر است و در این زمینه ها، مطالعات قابل توجهی دارد. ازجمله این که وی اخیرا کتابی تحت عنوان «اسلام در اروپا، سیاست های دین و امت» را به فارسی برگردانده است. وی مسایل و تحولات درونی و بیرونی ایالات متحده را از طریق نشریات و انتشارات امریکایی و اروپایی تعقیب کرده و آگاهی ها و اطلاعات بروز و روزآمدی از گفتمان امریکایی دارد. اولین بخش از این گفت وگو را در پی از نظر می گذرانید:

امریکا نامی است که امروز به لحاظ عملکرد دولتمردان آن در حوزه های مختلف خارج از محدوده ی جغرافیایی اش مترادف با چراهایی شده است که البته این چراها از داخل محدوده ی جغرافیایی آن آغاز می شود و درواقع عملکرد داخلی و خارجی دولتمردان و حاکمان ایالات متحده در هر دو بُعد امروز با چراها و ایستارهای جستارگشایانه روبرو است. طبعا پاسخ به این چراها مستلزم وجود یک نوع نگاه شناختی و معرفتی نسبت به ساختار و ماهیت ملت – دولت این نقطه از جهان است. جناب عالی چه چارچوب معرفتی را توصیه می کنید و مرزهای امریکاشناسی مورد نظر ما را چگونه ترسیم می کنید؟

متأسفانه در جامعه ی ما نسبت به فرهنگ و جامعه ی امریکا سوءتفاهماتی وجود دارد، چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب. امریکا یک جامعه ی بازِ آزاد فرض می شد و بسیاری از جوانان هدفشان از مسافرت به امریکا و ادامه ی تحصیل، استفاده از این فضای باز و به اعتباری آزاد برای هر نوع فعالیت تخریبی و ارتباط با جنس مخالف بود. درواقع تصاویر هالیوودی که امریکا را محبوب می کرد، این تصاویر در ذهن اکثر مسافران ایرانی وجود داشت و یک تصویر هالیوودی و چند نمونه از این برداشت ها و درک ها را که به آن اشاره کردم، خود این افراد برای من شرح داده اند که بسیار تصوّر مضحک و در عین حال شنیدنی است.

بعد از انقلاب هم امریکا به عنوان حامی اصلی رژیم پهلوی شناخته شد و با اتفاقاتی که به مرور در سال های پس از پیروزی انقلاب حادث شد، امریکا، به دشمن شماره ی یک انقلاب و شیطان بزرگی تبدیل شد که ما سعی کردیم در گفتمان سیاسی خود آن را نشان دهیم که البته بود یا نبود آن منظور نیست، بلکه مهم این است که در ادراک جمعی مردم ایران، به خصوص در گفتمان رسمی حاکم بر جامعه، امریکا به عنوان دشمن اصلی شناخته شده است. بنابراین ما یک پروسه و فرآیندی از تصویرسازی از امریکا را طی کردیم که در این تصویرسازی از تصاویر هالیوودی کمک گرفته شده است. و همچنین از بعضی ویژگی ها و رفتارهای خیلی خاص که امریکایی ها در سیاست خارجی دارند و در ظاهر توهین آمیز می آید، خیلی خوب استفاده کردیم. ساختن تصویر جامعه ای منحط، مهاجم، بدخواه و بدطینت که با ادیان سر دشمنی دارد. باید خیلی دقت کنیم که در طرح مباحث شناخت جامعه ی امریکا به دام چنین تصویرسازی هایی نیفتیم و سعی کنیم تحلیل مان از جامعه مبتنی بر واقعیات موجود جامعه شناختی و اصولی باشد و حتی نقد ما هم بر پایه ی ذهن ساخت ما نباشد و در یک توصیه ی کلی اگر می خواهیم به واقع امریکا را بشناسیم، نباید دچار شیفتگی های عجیب و غریبی باشیم که در بین خیلی از جوانان و مردم وجود دارد. خیلی از جوانان گمان می کنند که جامعه ی امریکا یک جامعه ی ایده آل برای مهاجرت کردن است و عکس آن هم که یک تصویر کاملاً شیطانی از این کشور است و حتی در میان زعمای قوم و روشنفکران، هم وجود دارد. سعی من بر این است که از این گرایشات امریکاستیزی و امریکاشیفتگی کاملاً فاصله بگیرم و نگاه پاتولوژیک به امریکا نداشته باشیم.

به نظر چند موضوع در این بحث وجود دارد که باید اینها از هم تفکیک و روشن شود. اولین موضوع تصوراتی است که نسبت به امریکا وجود دارد که من از صحبت های شما هم استفاده می کنم و این تصورات را به سه نگاه تقسیم بندی می کنم. یک نگاه مربوط به عامه مردم است، یک نگاه مربوط به دولت و حاکمیت است و نگاه دیگر مربوط به روشنفکران است که نگاه اخیر غالبا ممکن است اختلاطی از همان دو وجه امریکاستیزی یا امریکاشیفتگی باشد. یک نکته ی دیگر مقاطع تاریخی است که نگاه ها و تصورات را می توان بر این اساس تفکیک کرد، یعنی قبل از انقلاب و بعد از انقلاب که البته بعد از انقلاب تا ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ است و درواقع از این مقطع که نقطه ی عطف تاریخی برای امریکا است می توان تحولات جدید را تحلیل کرد و تغییر نگاه ها را هم دید. نکته ی دیگر زمینه های شکل گیری این نگاه ها، یعنی امریکاستیزی یا امریکاشیفتگی است که در هردو نیز می توان زمینه های مشترکی پیدا کرد. مثلاً فضاها و تصاویر هالیوودی که هم در ایجاد تصورات امریکاشیفتگی نقش دارد و هم در ایجاد تصورات امریکاستیزی. منظورم این است که باید دید آیا این زمینه ها داخلی است و از داخل امریکا به نگاه ها تحمیل می شود و زمینه ساز این نگاه می شود یا این که زمینه های خارجی هم در این زمینه سازی وجود دارد؟ به نظر من مسایل تاریخی در ردگیری این زمینه ها خیلی نقش دارد که بد نیست با توجه به این عامل درونی درباره ی نگاه روشنفکری هم آسیب شناسی داشته باشیم، چون چالش های زیادی در نگاه این بخش داشتیم و حتی کسانی که آمدند در مقطعی مبارزه با امریکا را در صدر مأموریت های اصلی خودشان دانستند، پس از مدتی چرخش هایی داشته و مواضعشان را تغییر دادند که بالاخره زمینه های این چرخش موضعی را باید شناخت و اصولاً نمی توان آنها را نادیده گرفت؟

اگر بخواهیم نگاه های موجود نسبت به امریکا را به نوعی تحلیل کنیم، این تقسیم بندی، یعنی یکی به لحاظ نگاه اقشار و گروه های مختلف مردم و یکی به لحاظ تاریخی، کارساز است. طبعا تأکید من بر روی روشنفکران است، چون عواملی که بر روی نگاه عامه تأثیر می گذارد تا حد زیادی بیرون از کنترل خیلی از ما می باشد. عامه بسیاری از اوقات قضاوتش بر مبنای تصاویر این جا و آن جاست و خیلی بر تبلیغات رسمی لزوما تأکید ندارند، به خصوص اگر تبلیغات رسمی به نوعی بی اعتبار شده باشد. مثلاً اگر صداوسیما بیاید و در مورد ناکارآمدی دموکراسی امریکایی تبلیغات کند که (رنگ و بوی تبلیغاتی آن) کاملاً مشخص باشد، عامه بلافاصله به این نتیجه می رسد که امریکا با توجه به آن پیشرفت های شگرف در حوزه ی تکنولوژیک و اقتصاد، باید نظام سیاسی کارآمدی هم داشته باشد و درست عکس آن تصویر تبلیغی را بازسازی می کند و در مورد حوزه ی روشنفکری هم تصور می کنم مهم ترین چیزی که می توان بر روی آن دست گذاشت، تغییر پارادایمی است که در نگاه روشنفکری ایران نسبت به امریکا بین قبل و بعد از انقلاب صورت گرفته است. به طور مشخص تا قبل از پیروزی انقلاب و در زمان رژیم گذشته، با توجّه به اهمیت رابطه وابسته ی رژیم ایران به امریکا و حوادث پس از کودتای ۲۸ مرداد و حوادثی که در حافظه ی تاریخی روشنفکران هنوز زنده بود، امریکا به عنوان یک قدرت سلطه گر و امپریالیستی تجسم می شد که تلاش فراوانی برای حفظ رژیم های وابسته به خود ولو رژیم استبدادی و سرکوبگر دارد. بنابراین گفتمان غالب روشنفکری که در ضمن به شدت متاثر از گفتمان سوسیالیستی یا مارکسیستی – لنینیستی آن زمان بود، امریکا را در قالب یک نیروی مهاجم امپریالیستی تصویر می کرد که باید علیه آن مقاومت شود. حتی نظام سیاسی – اجتماعی امریکا برای مردم خودش هم زیاد مثبت ارزیابی نمی شد؛ به عبارت دیگر کسانی که امریکا را به عنوان یک نیروی مهاجم امپریالیستی مورد انتقاد قرار می دادند، در مجموع این نظر را داشتند که از نظر داخلی نیز این جامعه، جامعه ای مبتنی بر عدل و انصاف و رعایت موازین انسانی برای حکومت کردن نیست و در آن جا هم فاصله ی فقیر و غنی زیاد است و یک جامعه ی سرمایه داری منحط است. البته اقلیتی از روشنفکران ما که تحت تاثیر گفتمان چپ، یا ضد امپریالیستی نبودند و احیاناً با فرهنگ غرب آشنایی داشتند، در مجموع دیدگاه مثبتی داشتند و به عنوان تصویر مطلوب یک جامعه ی توسعه یافته می دیدند که آرزوی چنین جامعه ای را بر خودشان هم داشته باشند.

به هر حال دو نگاه روشنفکری وجود داشت که به اعتقاد من گفتمان ضد امپریالیستی در قبل از انقلاب غالب بود. پس از پیروزی انقلاب، گفتمان روشنفکری به تدریج تغییر پیدا می کند و نگاه به امریکا، نگاهی است که این کشور ممکن است به جهت سیاست خارجی و برای حفظ منافع ملی خود، کشوری سلطه گر باشد. مثلاً از رژیم های دیکتاتوری در سطح جهان حمایت کند یا جلو انقلابات مردمی بایستد، جنبش های رهایی بخش را سرکوب کند و… اما از نظر داخلی یک سیستم سیاسی کارآمد و معقول دارد. یک دموکراسی نسبتاً جا افتاده و قانون اساسی مترقی و به طور خلاصه نظام سیاسی امریکا برای مردم خودش خوب است و برای غیر امریکایی اصلاً خوب نیست و چنین تصویری چه در میان روشنفکران سکولار و چه مذهبی پس از انقلاب شکل می گیرد. به خصوص حسّاسیت هایی که در مورد امریکا بوده است به تدریج کم می شود؛ زیرا دیگر امریکا نقشی در اداره ی حکومت ما ندارد. برخلاف رژیم پهلوی که دستیار اصلی نظام حکومتی بود و اختلافات داخلی و انتقادات روشنفکران ما عمدتاً متوجه نظام سیاسی، اجتماعی، فرهنگی خودمان می شود (بدون ارتباط با امریکا) اگرچه در سطح رسمی یا دولتی و حاکمیت، تهدید امریکا از یک جهت جدی بوده و با خیلی از آرمان های انقلاب اسلامی سرِسازگاری نداشته اند و منافع منطقه ای ایشان به خطر افتاده بود و به یک جهت هم امریکا ستیزی تبدیل به یک فرمول ایدئولوژیک شده بود؛ فرمولی که صاحبان قدرت خیلی خوب می توانستند از آن به عنوان یک ابزار تبلیغاتی استفاده کنند تا بتوانند انواع انتقاداتی را که به علت های مختلف مثل سوء مدیریت متوجه خودشان بودتوجیه کنند، به همین دلیل امریکا ستیزی در محافل رسمی ما تبدیل به یک فرمول خیلی سهل و ساده شد و این گونه توجیه گردید.

بعد از ۱۱ سپتامبر هم این نگاه دوباره تغییر می کند. اتفاقاتی که مقارن می شود با روی کارآمدن دولت جمهوری خواه و آقای بوش و نوع بهره برداری که دولت محافظه کار جدید امریکا از این واقعه می کند، در جهت تشدید فشارهای سرکوبگرانه ی داخلی و خارجی طبعاً روی روشنفکران ایرانی تاثیر خاص خودش را می گذارد و به نظر می رسد گفتمانی که میان روشنفکران ایرانی – چه سکولار و چه مذهبی – در حال شکل گیری بود، در خصوص وضعیت مطلوب داخلی امریکا یا کارآمدی دموکراسی این کشور تا حدی زیادی تحت تاثیر قرار می گیرد و امواج نقد نسبت به سیاست های زمامداران فعلی امریکا روز به روز گسترده تر می شود؛ اما لزوماً این نقد با نقادی های اوایل انقلاب یکسان نیست. وجوه اشتراک دارند، اما یکسان نیست و ما این چرخش گفتمانی را هم تا حدودی بعد از ۱۱ سپتامبر می بینیم، به گونه ای که تا قبل از این واقعه در مطبوعات هم رابطه با امریکا و صحبت های این چنینی طرح می شد، اما الآن این گونه نیست، چون با وضعیت پیش آمده حتی اگر ما هم درصدد بهبود رابطه باشیم برخوردهای آنها دیگر قابل پیش بینی نیست. احتمالاً در شرایط فعلی رهبران کنونی امریکا تمایلی به وجود ایران میانه رو و معقول در منطقه ندارندو برعکس صحبت های اخیر رییس جمهور این کشور در مورد تفکیک حاکمیت ایران به دو بخش انتخابی و انتصابی، گمان نمی کنم که کارشناسان امریکایی ندانند که این گونه مواضع بیشتر مواضع اصلاح طلبان را تضعیف می کند، به نظر می آید اصلاً برای حکومت فعلی امریکا یک ایران معقول و مقید به اجرای فرم های بین المللی مطلوب نیست. و واقعاً دوست دارند ایران را در همان قالبی که مطرح می کنند(محور شرارت) ببینند و آن تصویر ایران را بیشتر می پذیرند.

در زمان جنگ با ویتنام از رییس شورای امنیت امریکا پرسیده بودند که شما چگونه موضعی باید بگیرید، گفته بود، باید مسبّبین را بیابیم و مجازات کنیم، اما مهم این است که در دراز مدت برای از بین بردن علل زمینه سازی آن تلاش کنیم. الان هم مهم این است که ببینیم این سیر تحول در جوامع غربی به خصوص امریکا چگونه بوده است که مخاصمانی مثل القاعده پیدا کرده است یا الجهاد مصر که پا را از مصر فراتر می گذارد و خشونتش را فراگیر کرده و دامنه ی آن را به امریکا نیز می کشاند. در واقع باید ببینیم که این سابقه ی نگاه منفی به امریکا و تنفر از آن که در خیلی ازنقاط دنیا وجود دارد، به کجا بر می گردد؟ اگرچه امریکایی ها به گذشته کاری ندارند. اما برخی از روشنفکران امریکایی، مثل آقای نوام چامسکی اعتقاد دارند که این تنفر تازه نیست ایشان می گوید: این تنفر به سال ۱۹۵۸ که امریکا در بیروت نیرو پیاده کرد یا عراق از پیمان نفتی آنگلو

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.