پاورپوینت کامل نظام سرمایه داری، بحران های اجتماعی و ضرورت ظرفیت سازی در حوزه های فرهنگی ۶۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نظام سرمایه داری، بحران های اجتماعی و ضرورت ظرفیت سازی در حوزه های فرهنگی ۶۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نظام سرمایه داری، بحران های اجتماعی و ضرورت ظرفیت سازی در حوزه های فرهنگی ۶۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نظام سرمایه داری، بحران های اجتماعی و ضرورت ظرفیت سازی در حوزه های فرهنگی ۶۹ اسلاید در PowerPoint :

اشاره

رویکردهای سرمایه داری و روش شناسی در شناخت عوارض و پیامدهای اجتماعی سرمایه داری محور بحثی است که در گفت وگو با دکتر ناصرفکوهی استاد جامعه شناسی و انسان شناسی سیاسی مطرح کردیم و نظرات وی را درباره ی اشکال گوناگون پیامدها و عوارض ونیز راه حل یابی آن جویا شدیم.

وی عضو هیأت مدیره ی انجمن انسان شناسی و مؤلف کتاب های «خشونت سیاسی»، «اسطوره شناسی سیاسی» و«از فرهنگ تا توسعه» بوده و آخرین اثرش ترجمه ای با عنوان «قوم شناسی سیاسی» است.

دکتر فکوهی در این گفت وگو به سؤالات ما پاسخ داده و با پیشنهاد ایجاد فضای تعادل و توازن در برخورد با عوارض سرمایه داری بر راه حل جهانی به عنوان مناسب ترین راه حل برای مشکلات منطقه ای کشورهای در حال توسعه تکیه کرده و عدم وفاداری به مکانیزم های سنتی را از جمله مشکلات نهادهای مدرن می داند.

نظام سرمایه داری به عنوان نظامی است که از دهه های گذشته درصدد تسلط به جهان بر آمده و شاید بتوان گفت که نظام جهانی امروز هم روندی در خدمت توسعه و تثبیت هر چه بیشتر نظام سرمایه داری است. این مساله از این جهت که نظام سرمایه داری نرم های خودش را از ابعاد مختلف از جمله بُعد اجتماعی بر جوامع تحمیل می کند، تأمل برانگیز است. جنابعالی بفرمایید با توجه به رویکردها و عوارض و پیامدهای نظام سرمایه داری، تا چه اندازه، پرداختن به این بحث ضرورت دارد؟

ضرورت اساسی پرداختن به این بحث به دلیل سلطه ی کامل نظام جهانی، در حال حاضر قابل توجیه است. البته منظور از «کامل» بودن سلطه آن نیست که هیچ شکل یا روندی در مخالفت یا در تضاد با این نظام وجود ندارد؛ اما واقعیت آن است که چنین اشکالی در حال حاضر به شدت در زیر فشار می باشند.

یکی از مسائلی که در نقد نظام سرمایه داری مطرح می باشد، پیامدها و عوارض اجتماعی آن است، اگر ممکن است در سطح جهانی در این مورد بحث کنیم تا بعد منطبق با شرایط روز کشور خودمان و در مقیاس محدود داخلی هم به آن بپردازیم:

نکته ی مهم در مورد نظام جهانی آن است که باید پذیرفت نظام جهانی امروز یک نظام سرمایه داری است. واژه ی سرمایه داری شاید از جانب تمام کسانی که این نظام را طراحی و تبیین کردند، پذیرفته نشده باشد. این واژه از قرن ۱۹ و پیش تر از طرف مخالفین نظام بازار و علیه این نظام مطرح شد. شاید تا چند دهه ی پیش کسانی که در رأس نظام جهانی قرار داشتند به هیچ عنوان از واژه ی سرمایه داری استفاده نمی کردند؛ چراکه این واژه در درون خود دارای بار منفی بود و در واقع نوعی نقد نظام جهانی بود.

اما از چند دهه ی گذشته به این طرف به خصوص از ۲۰ سال گذشته، این رویکرد تغییر کرده و امروز می توان گفت بسیاری از کسانی که خود در رأس نظام جهانی هستند، از واژه ی سرمایه و سرمایه داری استفاده می کنند؛ چون معتقدند این واژه در طول قرن بیستم تا حد زیادی توجیه و معتبر و قابل استناد شده است. به اعتقاد این دسته از افراد استناد کردن بر بازار سرمایه، گردش سرمایه و سیستم سرمایه داری و… نکته ی منفی ندارد.

به هر حال واقعیت آن است که تمام کشورهای جهان در داخل این سیستم قرار گرفته و این سیستم یک سیستم واحد است؛ یک سیستم جهانی که شاخه های آن در تمام سیستم های ملی هم وارد شده و تقریبا سیستم های ملی اگر بخواهند خارج از سیستم جهانی قرار بگیرند، وضعیت بسیار نامطلوبی پیدا می کنند و فشار وارده به این گونه نظامها به فقر و تنش داخلی و حتی جنگ های خارجی و بالاخره نابودی آن ها منجر خواهد شد. از نمونه های متعدد این اتفاق در کشورهای در حال تو سعه می توان به افغانستان و برخی کشورهای آفریقای جنوبی اشاره کرد.

بنابر این سیستم جهانی امروز ثبات پیدا کرده؛ اما این ثبات بر خلاف تصوری که تا بیست سال گذشته وجود داشت، به این معنا نیست که اولاً: نظام جهانی وارد یک مرحله بازگشت ناپذیر شده باشد؛ و ثانیا به این معنا نیست که پیامدهای اجتماعی و فرهنگی نظام جهانی پیامدهای مطلوبی است که روی این موضوع می توان به تفصیل صحبت کرد.

البته پیش از این که وارد این دو بحث اخیر بشویم، می خواهم بدانم نظام جهانی که شما می فرمایید آیا در درون خود قابل تفکیک است؛ یعنی منظور نظام امریکایی است یا اروپایی؟ آیا در خصوص نظام سرمایه داری که شما تعبیر نظام جهانی از آن کردید نیز این اعتقاد را دارید؛یعنی آن را مشخصا اروپایی می دانید تا امریکایی؟

جهانی شدن که امواج اولیه اش از رنسانس و فتح امریکا و حرکت استعماری شروع شده، یک نوع اروپایی شدن جهان بوده و در این جای تردید نیست. چون استعمار که نقطه ی عطف و محور اساسی جهانی شدن بوده است، یک حرکت اروپایی است؛ اما این واقعیت را نیز نباید از نظر دور داشت که از ابتدای قرن بیستم و به خصوص بعد از جنگ جهانی دوم به دلیل حرکت های سرمایه ای و تقسیم کار جدیدی که در جهان به وجود آمد،می بینیم که جهانی شدن خودش را در یک نمونه ی امریکایی (بیشتر) متبلور می کند.

از بعد جنگ جهانی دوم در کنفرانس یالتا یک تقسیم جهانی اتفاق می افتد – میان بلوک امریکا و شوروی – و این تقسیم کمی بعد به جنگ سرد که جنگ قدرت است، تبدیل می شود که بعد از چهل سال شوروی در آن می بازد که البته باخت در این جنگ معادل همان فروپاشی شوروی است. در نتیجه از زمان فروپاشی که نقطه ی شروع آن سال ۱۹۸۰ بود – هرچند در سال ۱۹۹۰ اوج می گیرد و تحقق پیدا می کند – شاهد این هستیم که جهان هر چه بیشتر به سمت نظام تک قطبی رفته است که اساس آن امریکاست؛ چه در سیستم سرمایه داری، چه نظامی و چه سیاسی و این یک واقعیت است؛ اگر چه حتی شرکای آمریکا؛ یعنی اروپا و ژاپن و حتی روسیه حاضر به پذیرش این مساله نیستند و تلاش دارند تا از این سیستم تک قطبی خارج شوند. از سوی دیگر امریکا در تلاش برای تداوم این سیستم است تا حتی اگر در آینده جهان وارد سیستم چند قطبی شد، بتواند در همان سیستم چند قطبی هم تعیین کننده باشد. بنابر این امروزه فرایند جهانی شدن در درجه ی اول یک فرآیند اقتصادی، امریکایی است.

در مورد برگشت ناپذیر بودن نظام جهانی که به آن اشاره داشتید، برخی معتقد به مدل خطی هستند و مدلی سیکلیک یا چرخشی و دوار را به کلی نفی می کنند. شاید تعبیری مثل امریکایی کردن جهان هم ناظر بر این باور است که اصولاً هیچ گونه تخطی از یک فرایند دستوری و از پیش تعیین شده را بر نمی تابد و تمام اهرم های سرمایه و قدرت را برای پیشبرد آن به کار می گیرد. حال امکان برگشت پذیری جهان و نظام های آن در مقابل این توجیه چه صورتی خواهد داشت؟ البته ناگفته نماند که طرح اندیشه های پست مدرنیستی در دل همین نظام جهانی خود داعیه ای برای امکان یا لزوم برگشت پذیری به گذشته و سنت های آن در مقابل دستاوردهای مدرنیته است.

برگشت ناپذیری نظام جهانی استدلالی است که بر یک ایدئولوژی EVOLUTIONISM تکیه می کند و این ایدئولوژی نقطه ی اوجش در قرن ۱۹ بود. در واقع همین ایدئولوژی بود که استعمار را توجیه می کرد. این ایدئولوژی بر این استدلال استوار است که «از آنجایی که ما تاریخ را دارای مقصد می دانیم که این مقصد رسیدن به تمدن صنعتی اروپایی است، بنابراین هر نوع دخالتی در هر نقطه ی جهان که در این جهت باشد، در واقع کمکی است به امر ترقی و پیشرفت» بنابراین قابل توجیه است و به این ترتیب استعمار و استعمار نو توجیه شد. امروز هم فرآیند جهانی شدن بر همین اساس است که از یک نوع بازگشت ناپذیری صحبت می کند.

از آنجا که تصور ما از تکامل و تحول جهانی یک تصور خطی و حرکت روی یک خط به سمت جلو است، بنابراین استدلال می کنیم که بازگشت به گذشته روی این خط امکان پذیر نیست و کسانی را که به نقد این فرآیند می پردازند و نه متهم می کنیم که می خواهند به گذشته برگردند و حاضر به پذیرش مدرنیته نیستند؛ در حالی که استدلال می تواند به شکل دیگری مطرح شود؛ یعنی اگر ما قائل به تکامل تک خطی نباشیم؛ اصولاً نمی توانیم بگوییم اگر شکل دیگری از تحول را مطرح کنیم، این به معنای بازگشت به گذشته یا نفی مدرنیته و دستاوردهای مدرنیته است و اگر ما قائل به تحول چند خطی و پیچیده باشیم استدلال به این شکل مطرح نمی شد. به نظر من اصل بازگشت ناپذیری اصلی است که بر یک ایدئولوژی سیاسی، یعنی ایدئولوژی تطوری و EVOLUTIONISM تکیه می کند که بیش از این مورد استفاده ی استعمار قرار گرفت و امروز هم مورد استفاده یا به عبارت بهتر سوء استفاده قرار می گیرد.

برای این که هر نوع مقاومتی را در مقابل نظام جهانی به جرم واپس گرایی محکوم می کند؛ در حالی که می دانیم امروز بیشترین مقاومت در مقابل فرآیند جهانی شدن در داخل خود کشورهای توسعه یافته است و به طور عمده تحرکات ضد جهانی شدن در خود امریکا و اروپا در حال اتفاق افتادن است و آن چه در کشورهای در حال توسعه دیده می شود، عوارض جهانی شدن است نه مقاومت.

به عبارت دیگر جهانی شدن در کشورهای در حال توسعه تنش هایی ایجاد می کند که این تنش ها یک مقاومت فکر شده و سازمان یافته و منطقی نیست؛ در حالی که در کشورهای توسعه یافته مقاومت از نوع منطقی و سازمان یافته است و به همین دلیل است که روشنفکران این کشورها را که با جهانی شدن مقابله می کنند واپس گرا نامیدند. افرادی مثل پیربوردیو یا نوام چامسکی افرادی هستند که مدرنیته را درک کرده و پیامدهای این سیستم رامی شناسند. بنابراین در مقابل جهانی شدن مقاومت نموده و ادبیات ضد جهانی شدن را به وجود می آورند و به ضمن این که سعی کرده اند نشان دهند بحث بازگشت ناپذیری هدفش این است که همه ی کسانی را که می خواهند این روند را تغییر دهند، به انفعال کشانده و منصرف کند.

گفتید که ثبات نظام جهانی به معنای نفی عوارض و پیامدهای نامطلوب فرهنگی و اجتماعی آن نیست. می خواهم خواهش کنم مشخصا درباره ی عوارض فرهنگی و اجتماعی نظام سرمایه داری جهانی از جمله مشکلات هویتی که منجر به حاشیه نشینی و تعمیق شکاف های نابرابری می شود صحبت بفرمایید؟

این بحث، بحث کاملاً جدیدی است و بیشتر از دو یاسه دهه از آن نمی گذرد. این بحث به شکل موازی و همزمان با بحث پست مدرنیسم به وجود آمد به این شکل که پیش از پست مدرنیسم و یا بیش از نقد مدرنیسم کسانی که در داخل خود مدرنیسم براین اعتقاد بودند که هر نوع حرکت به طرف مدرنیسم و هر نوع تحقق مدرنیسم وار به شکل ناقص و جزیی، یک نوع پیشرفت و تحول مثبت است. بحث این بود که به طور حتم انتقال مدرنیسم از کشورهای مرکزی به طرف کشورهای پیرامونی نمی تواند به سادگی انجام گیرد.

مسلما این انتقال ایجاد مسایل و مشکلاتی خواهد کرد؛ اما به هرحال این ورود یک امر مثبت است و اثرات مدرنیسم از راه خواهد رسید. در مورد خود کشورهای مرکزی این بحث اصلاً مطرح نبود

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.