پاورپوینت کامل رؤیای قرن آمریکایی ۷۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل رؤیای قرن آمریکایی ۷۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل رؤیای قرن آمریکایی ۷۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل رؤیای قرن آمریکایی ۷۸ اسلاید در PowerPoint :

ساختار نظام بین الملل که در دوران جنگ سرد، بر دو نظام بلوک شرق و غرب و سیستم دوقطبی به رهبری شوروی و امریکا استوار بود، پس از آغاز دهه نود، به تدریج دگرگون شد و تحولاتی در جهان رخ داد که این تحولات موجب دگرگونی های وسیع در ساختار نظام جهانی گردید. در این رابطه ایالات متحده، نه تنها رهبری کشورهای اروپایی و واحدهای سرمایه داری در شرق آسیا را عهده دار گردید، بلکه در سازمان ها و نهادهای بین المللی مثل شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز قادر گردید که تا توافق و همراهی اعضای دائمی شورای امنیت را برای صدور قطعنامه علیه مخالفان ساختار جدید بین المللی، به کار گیرد.

ازجمله می توان به قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل متحد، علیه عراق در جنگ خلیج فارس و لیبی و… اشاره کرد. در این چارچوب، ایالات متحده امریکا از دیپلماسی دو یا چند جانبه بهره گرفت و دیگر واحدهای قدرتمند را در نظام بین المللی، در راستای اهداف خود متقاعد کرد. جورج بوش رئیس جمهور وقت امریکا، تأکید می کند که جهان یک قرن امریکایی را در پیش رو خواهد داشت و استراتژی نظم نوین جهانی بر اساس رهبری، قدرت و ارزش های امریکایی صورت خواهد گرفت. لذا رهبران امریکا و ظیفه خود می دانستند که در هر نقطه ای از جهان که آن نظم نوین بین المللی به درستی پیش نمی رود و یا با اندکی مقاومت روبروست، در آن منطقه دخالت کرده، از الگوهای یک جانبه گرایی در نظام بین الملل استفاده نمایند.

از آن جا که ایالات متحده آمریکا پس از فروپاشی بلوک شرق، برای خود جایگاه بین المللی و نقش تعیین کننده ای قائل بود، تلاش همه جانبه ای را به انجام رساند که با بسیاری از چالش ها و تعارضات درون ساختاری نظام بین الملل، مقابله نماید. در سال های ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۶ آن کشور، ساختارهای بین المللی و منطقه ای جدیدی را برای گسترش هژمونی خود، تأسیس و یا تقویت نمود؛ ازجمله می توان به تصویب مفاد موافقت نامه عمومی تصرف و تجارت (گات)، شکل گیری سازمان تجارت جهانی (WTO)، پیمان تجارت آزاد (A.N.A.F.T)، مشارکت امریکا با شورای آتلانتیک شمالی، همکاری گسترده با کنفرانس امنیت و همکاری اروپا و توسعه تدریجی پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) اشاره کرد.

روند فوق در زمان جورج بوش در چارچوب استراتژی نظم نوین جهانی دنبال می شد. در زمان دولت کلینتون در قالب استراتژی گسترش (Enlargement) به راه خود ادامه داد. در نظم نوین جهانی و استراتژی گسترش، می توان نوعی پیوستگی و بستگی موضوعی و کارکردی را مشاهده کرد؛ زیرا زمانی امریکا قادر خواهد بود تا موازنه دهنده مسایل مربوط به سیاست بین الملل باشد که حضور و دخالت فزاینده اش در بحران های بین المللی کارکرد مؤثر و نتایج مطلوب داشته باشد.

بدین رو مداخله گرایی حتی به صورت یک جانبه، استراتژی اصلی امریکا قلمداد می شود. در بررسی سیاست خارجی امریکا، وقتی که اقدامات مداخله گرایانه آن کشور، در مناطقی از قبیل عراق، هائیتی، پاناما، بوسنی، کوزو، لیبی، سودان، افغانستان و… مشاهده می شود، چنین نتیجه می دهد که اقدامات مداخله گرایان امریکا پس از جنگ سرد و فروپاشی بلوک شرق، تنوع، تکثیر، شدت و تکرر مضاعفی یافته است.

اگر موارد مداخله گرایانه فوق که به صورت آشکارا صورت گرفته است، و مواردی از مداخلات نهانی امریکا به وسیله سرویس های جاسوسی آن کشور، به هم ضمیمه شود، این ذهنیت را در اندیشه هر پژوهشگر پدید می آورد که استراتژی اصلی در سیاست خارجی آمریکا، پس از جنگ سرد، بر محور مداخله در امور کشورهای دنیا، استوار است. زمانی که این موارد مداخلات عملی دولت مردان آمریکا را با توجیه نظری و نخبگان فکری و سیاسی آن کشور، تلفیق و اندماج نمایی، ملاحظه می شود که اقدامات عملی، پشتوانه نظری نیز داشته است. بدین سان، برای بررسی سیاست خارجی آمریکا، باید علاوه بر اقدامت عملی آن کشور در مناطق مختلف جهان، به ادبیات نظری آن نیز توجه شود.

بارزترین مواردِ ادبیات نظری و سیاسی را می توان در فعالیت گروه ها و سازمان های علمی – سیاسی یافت.

یکی از این موارد سمپوزیومی است که در سال ۱۹۹۴ در هاریمن نیویورک با حضور مقامات سیاسی، دانشگاهی، سازمان های تجاری، صنعتی و غیر انتفاعی و نظامی، حقوقی، علوم، تکنولوژی و وسایل ارتباط جمعی در آمریکا تشکیل شد که هدف آن «یاری رساندن به شناسایی رهنمودهای راهبردی در تصمیم گیری» سیاست خارجی آمریکا بود. نتیجه این سمپوزیوم این شد که خط مشی مداخله گرایانه امریکا که پس از پایان جنگ سرد آغاز شده بود، همچنان دنبال شود. مباحث نظری این اجلاس با همین عنوان، چاپ و منتشر گردید.[۱]

در سال ۲۰۰۰ م نیز سمپوزیومی به مدیریت نورمن پود هورتز در آمریکا شکل گرفت که نتیجه آن، با عنوان «یاران بیگانه با رهنمودی به مناظرات سیاسی خارجی» در مجله تبیینی – تفسیری Commentery چاپ و منتشر گردید.[۲]

تلاقی اقدامات و مداخلات عملی آمریکا در کشورهای مختلف دنیا، با پشتوانه های نظری پیش گفته نشان می دهد که سیاست خارجی امریکا، به عنوان تنها ابرقدرت فانقه چند بُعدی دنیا، وارد برهه جدیدی شده است. این برهه بیان کننده آن است که مقامات سیاسی و نظامی آمریکا ادارکی سلسله مراتبی نسبت به ساختار نظام بین المللی دارند که در رأس آن سلسله دولت آمریکا می باشد.

لذا آمریکا در صدد است تا از طریق بکارگیری الگوهای یک جانبه گرایی در نظام بین الملل اقدام نماید. این امر به مفهوم تلاش آمریکا برای توسعه حوزه نفوذ و افزایش سطح هژمونی آن کشور در نظام بین الملل است؛ در حالی که واحدهای دیگر نظام بین المللی درصدد هستند تا هژمونی طلبی امریکا و الگوی رفتاری یک جانبه آن کشور را با واکنش خود، محدود نمایند. از این رو کشورهای اروپایی در قالب اتحادیه اروپا، چین، روسیه و برخی از کشورهای جهان سوم، سعی در مقابله با رهبری آمریکا دارند و اتحادیه اروپا برای خود اقتدار و جایگاهی برابر با آمریکا مورد جستجو قرار داده و به این ترتیب ساختار سلسله مراتبی، امنیت یک قطبی و یک جانبه گرایی را به چالش فرامی خواند؛ هرچند بر اساس نظریه پارادیم توماس کوهن، وقایع ناهمخوان یک پارادیم را در تحلیل علمی منسوخ نمی کند.

تنها زمانی یک پارادیم کارکرد خود را از دست می دهد که قادر به تبیین پدیده ها بر اساس فرضیه خود نباشد و یا این که فرضیه جدیدی جایگزین آن گردد. تاکنون جایگزین جدیدی در مقابل استراتژی نظم نوین جهانی، گسترش، مداخله گرایی فزاینده به جهانگرایی و انواع دیگر ازالگوهای رفتاری آمریکا که مبتنی بر یک جانبه گرایی و هژمونی طلبی آن کشور باشد، پدیدار نگردیده است. البته مقاومت های مشهودی در برابر استراتژی، کارکرد منطقه ای و بین المللی آمریکا در مناطق مختلف شکل گرفته، اما ایالات متحده آمریکا در صدد است که این مقاومت ها را تبدیل به رفتارهای همکاری جویانه نموده و یا این که با بهره گیری از ابزارهای قدرت ملی خود مقابله مؤثری را با چالش های فزاینده نوظهور به انجام رساند.

همه فعالیت ها و کارکردها و اقدامات امریکا در صحنه نظام بین المللی، مرهون قدرت ملّی و امنیت ملّی آن کشور است. این کشور با برخورداری از دو عنصر فوق، سعی در به دست گرفتن رهبری جهان دارد و رهبری جهان نیز میسر نمی شود مگر با مداخله در مناطق مختلف جهان. امّا امنیت آمریکا در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ با حملات به ساختمان دوقلوی تجارت جهانی فرو می ریزد و این نوید را به دیگر بازیگران جهانی می دهد که امینت امریکا شکست ناپذیر نیست، و این حمله می تواند زنگ خطری برای اهداف و برنامه های جهانی سیاست خارجی امریکا باشد.

اکنون با توجه به مطالب فوق، سؤال اصلی این است که:

«آیا در سیاست خارجی امریکا پس از حملات ۱۱ سپتامبر، تحولی جدید رخ داده است؟»

در پاسخ به سؤال فوق، فرضیه ذیل به آزمون گذاشته می شود:

«با توجه به اهداف ایالات متحده آمریکا در سیاست بین الملل و با تأکید بر این نکته که چالش های قابل توجهی در حوزه های مختلف جهان شکل گرفته است، جهت گیری سیاست خارجی و نقش بین المللی ایالات متحده امریکا ایجاب می کند که «سطح» و «شدت»، «گستره» و «الگوهای» مداخله گرایانه امریکا افزایش یابد. این نوع رویکرد به سیاست خارجی، پس از ۱۱ سپتامبر همچنان دنبال می شود و به نظر می رسد که از مرحله پیشتازی که در ابتدای دهه نود از آنِ آمریکا بود، هم اکنون به مرحله پیشوایی رسیده است. البته در زمان های مختلف با توجه به چالش های متعدد، تاکتیک ها نیز تغییر می یابد. در این راستا نقش بین المللی ایالات متحده و جهت گیری سیاست خارجی آن به گونه ای خواهد بود که بین الگوی «پلیس بین المللی»، «موازنه دهنده جهانی» و «مقابله کننده با چالش های گزینشی» در نوسان خواهد بود.

برای بررسی و آزمون فرضیه فوق از نگرش سیستمی و ساختاری استفاده شده است. بر اساس دگرگونی های ساختاری نظام بین الملل، اتحاد جماهیر شوروی از اعمال الگوهای رقابت آمیز ایدئولوژیک خودداری ورزید و این ویژگی امکان پیگیری اهداف و الگوهای سیاست خارجی آمریکا را فراهم ساخت.

بررسی روند سیاست خارجی آمریکا تا پایان جنگ سرد

الف. سیاست خارجی امریکا تا جنگ اول جهانی

امریکا پس ازجنگ های استقلال، در سیاست خارجی خود جهت گیری انزواطلبانه داشت؛ هرچند فدرالیست های امریکا از قبیل جورج واشنگتن و آدامز در قرن هیجدهم م، ساختار داخلی ایالات متحده امریکا را به گونه ای انسجام بخشیده بودند تا امکان اقدامات لازم برای توسعه حوزه منافع ملی آن کشور با مشکل و یا محدودیتی روبرو نگردد. امریکا برای تثبیت موقعیت ملّی و داخلی خود نیازمند توسعه تدریجی در حوزه منابع ملّی خود بود و در این راستا می توان سیاست خارجی جفرسون را آغاز مداخله گری آن کشور برای روند توسعه طلبی آن کشور، نامید. خرید لوئیز یانا و نئوارلئاتز در این چارچوب قابل بررسی می باشد. امریکا برای نیل به اهداف خود، ابتدا از نیمکره غربی و از اطراف خود آغاز کرد و در همین راستا دکترین مونروئه را تا زمان جنگ با اسپانیا مورد توجه و تأکید قرار داد. مونروئه آموزه خود را در پیام سالانه خود به کنگره امریکا به سال ۱۹۲۳ چنین بیان کرد:

«ما در مستعمرات یا در ممالک وابسته به کشورهای اروپایی مداخله نکرده و نخواهیم کرد… امّا در مورد حکومت هایی که اعلام استقلال کرده و یا دعوی آن را دارند… ما نمی توانیم هیچ گونه مداخله ای را با هدف ستم به آن ها و یا هیچ گونه کنترلی بر سرنوشت آن ها از سوی قدرت های اروپایی را، چیزی غیر از تجلی موضع دوستانه نسبت به ایالات متحده تلقی کنیم». [۳]

جهت گیری سیاست خارجی امریکا در قرن ۱۹ متوجه نیمکره غربی بود و نقش امریکایی ها دارای «نقش ملّی» حفاظت قاره ای از تهاجم و توسعه طلبی فزاینده کشورهای اروپایی بود. قرن ۱۹ و اوائل قرن ۲۰، سیاست خارجی امریکا بر حفظ وضع موجود استوار بود و آموزه مونروئه تأمین کننده اهداف سیاست خارجی امریکا در روند تأثیرگذاری بر نیمکره غربی بود.

توسعه داخلی امریکا که بعد از دستیابی به لوئیزیانا، آریزونا، تگزاس و ارگون و مناطق دیگر آغاز گردید و همین طور تحول در قابلیت های ملی آن کشور، در دهه های پایانی قرن نوزدهم، زمینه لازم را برای ایفای مسئولیت های فراگیر و مداخله گری فزاینده ایالات متحده فراهم آورد. توسعه داخلی در ایالات متحده به گونه ای چشمگیر بود که ابزارهای قدرت ملی آن کشور را در عرض سه دهه، در حدود سه برابر افزایش داد. روند فوق قابلیت های امریکا را به گونه ای بالا برد که نخبگان برای خود رسالت فراگیرتری را در جهت مداخله گری منطقه ای و فرامنطقه ای قائل می شدند.[۴]

برخی بر این باورند که رشد ساختارهای داخلی در امریکا می تواند مهم ترین عامل مداخله گری آن کشور و دگرگونی در سیاست خارجی آن باشد. چرا که قدرت و توان ملّی، هر اندازه از تراکم بالایی برخوردار باشد، به همان اندازه مسئولیت و تحرک بیشتری را در نخبگان ایجاد می کند. این روند در کشورهایی که برای خود رسالت تاریخی و ملّی قائلند، از نمود و عینیت بالاتری برخوردار

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.