پاورپوینت کامل پیشگامان فلسفه تحلیلی دوران معاصر (۴) ۸۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل پیشگامان فلسفه تحلیلی دوران معاصر (۴) ۸۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پیشگامان فلسفه تحلیلی دوران معاصر (۴) ۸۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل پیشگامان فلسفه تحلیلی دوران معاصر (۴) ۸۳ اسلاید در PowerPoint :
نویسنده: کنث ال. اشمیتز
مترجم: سیدمحمود موسوی
هایدگر (۱۸۸۹-۱۹۷۶)
مارتین هایدگر، فیلسوف آلمانی معاصر که با واژگان خاص خود، توجه بسیاری را به خود معطوف داشته است، از جمله فیلسوفانی است که به انسان و دغدغه های او پرداخته است. او در مقاله ای که برای رفع اتهام ناسازگاری اندیشه های او با انسان گرایی نگاشته است، به دفاع از دیدگاه های خود می پردازد که اینک اجمالی از آن از نظر خوانندگان می گذرد.
هایدگر شاید غامض ترین فیلسوف باشد. در این نوشتار به دیدگاه وی درباره اومانیزم خواهیم پرداخت.
مقاله ای که در باب انسان گرایی با عنوان Letteron Humanism نگاشته، محور آثار او و شاید از متن های دشوار اوست. به نظر بعضی، در این مقاله چرخشی در آرا و افکار هایدگر به چشم می خورد. او ابتدا پیرو کانت بوده (ایده آلیسم کانتی)، سپس به سوبجکتیوتیه (شخص بنیاداندیشی) رو کرده و در نهایت به امور عینی و خارجی بها داده است. در مقابل، کسانی معتقدند که چنین چرخشی در افکار هایدگر مشاهده نمی شود. پاره ای از از آثار او عبارتند از: ماهیت مابعدالطبیعه، کانت و مابعدالطبیعه و کتاب ماهیت حقیقت که بعد از تحوّل فکری اش نوشته است.
بهترین مجموعه که بیش ترین آثار هایدگر را در خود جای داده است، کتاب Basic Writings است.
به رغم فرانسوی ها که به نثر واضح و روان معروفند و سنّت وضوح و تمایز دکارت را به کار می برند – اگرچه سارتر این سنّت را رعایت نمی کرد – آلمانی ها به عمق و دشوارنویسی شهرت دارند.
هایدگر به پیروی از استادش هوسرل، می خواست هستی شناسی را مجددا احیا کند، اما با شیوه ای متفاوت از شیوه استادش. او معتقد بود که باید موقعیت انسان را در تاریخ بیابیم تا از این طریق وجود انسان را بشناسیم. محور اندیشه های او تمایزی است که بین دو نوع هستی می گذرد؛ یعنی being و Being که به ترتیب می توان به «موجود» و «وجود» ترجمه کرد. هایدگر می خواهد معنای انسان را به عنوان یک کلّ بفهمد، نه به عنوان موجودی در ردیف دیگر موجودات.
هایدگر می گوید: ویژگی اساسی انسان Da-sein است؛ یعنی در آن جا بودن یا در جهان بودن. Da، یعنی there (آن جا)؛ یعنی فقط انسان است که از میان موجودات، پرسشی درباره وجود (Being) مطرح می کند. توجه به اشیایی که صرفا موجودند مثل درخت، کوه، صحرا و امثال این ها موضوع مابعدالطبیعه است. آنچه انسان به آن توجه دارد، اصل هستی است که موضوع هستی شناسی است.
او سیری در تاریخ فلسفه می کند تا ببیند چرا فلاسفه نتوانستند به این مسئله بنیادی دست پیدا کنند. در تاریخ فلسفه همواره پرسش درباره وجود، مطرح بوده؛ اما در جواب از آن به چیزی غیر از آن توجه شده است؛ مثلاً افلاطون به مُثُل، ارسطو به فعلیت و توماس به خدا، توجه کرده اند.
در این اواخر نیز در غرب، به جای این که معنای وجود را در ارتباط با انسان و وجود پیدا کنند، به روش، تکنولوژی و خود توجه کردند. او چون پیرو هوسرل است، می خواهد روش جدیدی برای کشف معنای وجود به دست دهد و آن روش «هستی شناسی پدیدارشناختی» است؛ یعنی برخلاف فلاسفه پیشین که برای دستیابی به معنای وجود، به اموری همچون محرک نامتحرک، عله العلل، خدا توجه داده اند، او همه این روش ها را و کنار می گذارد. فلاسفه، کارشان تبیین علل وجود بود؛ اما وی می خواهد «توصیف» کند و از این رو معتقد است که با تأمّل در وجود می توان فهمید که چگونه موجودات به وجود می آیند.
در نظر هایدگر فقط انسان است که پرسشی درباره معنای وجود مطرح می کند؛ بقیه موجودات فقط موجودند، و پرسش از معنا درباره آن ها صدق نمی کند. فقط انسان است که در تاریخ و زمان زندگی می کند و به موقعیت و افعال خود آگاهی دارد؛ همچنین آگاه است که به سوی مرگ می رود. آگاهی از مرگ مختص انسان است.
به نظر او انسان خودش را «پرتاب شده» در این عالم می بیند و بی آن که از گذشته اش باخبر باشد، با آگاهی به آینده، پیش می رود که این ها موجب دلهره و اضطراب وجودی او می شود (تأثیر کی یر کگارد در او). با این که آینده، امکاناتی را در اختیار انسان می گذارد، در کنار این امکانات، یک امر قطعی وجود دارد و آن مرگ است؛ یعنی پایان امکانات و استحاله آن ها. «مرگ آگاهی انسان، موجب اضطراب او می شود». این تعبیر باعث شده که هایدگر را اگزیستانسیالیست بدانند که البته فلسفه اش فراتر از آن است.
ویژگی دیگر «زمان مندی» است؛ یعنی انسان موجودی تاریخی و زمان مند است. این ویژگی را از هوسرل گرفته است. هوسرل می گفت زمانِ حال، جدا از گذشته و آینده نیست. از چهار رویکرد فلسفی که قبلاً از آن بحث کردیم رویکرد هایدگر آمیزه ای از دو رویکرد هستی شناختی و تاریخی است.
به نظر هایدگر، اشکال کار افلاطون این بودکه به مابعدالطبیعه یا فلسفه به دیده علم می نگریست و در چارچوب خاصی مباحث را مطرح و فلسفه را تعریف می کرد. مُثُل افلاطون و علل اربعه ارسطو، تفسیری علمی است که هایدگر با آن مخالف است؛ زیرا علوم به زمان مندی ما انسان ها توجه نمی کنند. بدین ترتیب هایدگر نه تنها معنای وجود، بلکه ماهیت فلسفه را نیز می خواهد مشخص کند.
او این پرسش اساسی را مطرح می کند که: چرا اصلاً چیزی باید موجود باشد؟ چرا هستی هست؟ و چرا نیستی نیست؟ در فلسفه ارسطو، علل موجودات خاص مورد بحث قرار می گرفت، ولی پرسش از اصل وجود مطرح نبود. هایدگر می خواهد بگوید، این تناهی و امکان وجود، موجب مرگ آگاهی ما است و این پرسش را برمی انگیزد که چرا هستی وجود دارد. اگر مرگی در کار نبود یا آگاهی به آن نداشتیم، این سؤال مطرح نبود. هایدگر در این جا با نقد دائم مابعدالطبیعه وجود، فلسفه وجودی خودش را می پروراند. از دیدگاه او علت شکست فلسفه در به دست دادن معنای وجود، این است که به تجارب روزمره و متعارف توسل جسته است.
در فلسفه هگل دوگونه عدم مطرح بود: عدم به معنای پوچی و نیستی، و دیگر عدمی که با وجود منضمّ می شود؛ یعنی رهایی از حدود و تکثر که سرانجام به روح مطلق می رسد. این نوع نیستی که هگل کل دیالکتیک خود را بر آن بنا می کند، یک نوع نیستی خلاّق است که منظور هایدگر نیز بوده است.
در تاریخ مغرب زمین، همواره خواسته اند مابعدالطبیعه را در این موجودات متکثّر بفهمند؛ اما هایدگر می گوید فراتر از این ها چیزی وجود دارد. چنان که گفتیم او روش افلاطون و ارسطو را قبول ندارد و به همین این دلیل به قبل از سقراط (پارمیندس و هراکلیتوس) توجه کرده، می گوید: در فلسفه قبل از سقراط یک احساسِ حیرت از قداست وجود می یابیم. قداست، یعنی قابل تبیین و کنترل بودن. به این دلیل از سویی با جلوه های پنهان و درونی و از سویی با جلوه های آشکار آن مواجهیم.
هایدگر در مقاله ای این بحث را مطرح می کند که ما باید مفهوم وجود را به عنوان چیزی که بر انسان (Da-sein)جلوه گر می شود، بفهمیم که البته مقصود او جلوه گر بطور کامل نیست؛ بلکه آشکار شدن جلوه هایی از آن است. در این جا است که می گوید: «حقیقت موهبتی است از وجود مطلق». او برای وجود متجلی که خودش را جلوه گر می سازد، چهار جنبه قائل است: زمین، آسمان، انسان و خدا. به اعتقاد وی ما این چهار جنبه را در فلاسفه قبل از سقراط که نوآوری داشته اند، می یابیم. او می خواهد همان امر قدسی را که تفکر مابعدالطبیعی به دنبال تبیین آن بود و آن را در زمره همین موجودات می دانست، احیا کند و آن را ساحتی جداگانه و متعالی در نظر بگیرد.
به نظر هایدگر تفکر سنتی مسیحی که خدا را شخصی می داند، نوعی انسان وار انگاری است. لذا هایدگر به قبل از سقراط برمی گردد و می خواهد وجود خدای غیرشخصی را ثابت کند. به علاوه، وجود خدا را در عداد بقیه موجودات قرار داده اند. او می گوید ساحت مقدّس یا امر مقدّس چیزی فراتر از آن چیزی است که مسیحیت یا متافیزیسین ها می گویند. هایدگر معتقد بود که عالمان مابعدالطبیعه، خدا را حتی آن جا که برترین موجود قلمداد کرده اند، در سلسله و دایره منطقی موجودات قرار داده اند. با این همه با دقت در کلمات هایدگر می توان دریافت که مابعدالطبیعه خود او نیز همان مشکل مابعدالطبیعه سنتی را دارد؛ چون او هم خدا را یکی از ساحات چهارگانه وجود و برترین موجود می داند. در عین حال او توجه دارد که امر قدسی خودش را جلوه گر نمی سازد. مابعدالطبیعه می خواهد وجود را با موجودات و ازجمله خدا حتّی به عنوان برترین موجود گره بزند که شدنی نیست.
او با ردّ مابعدالطبیعه، اخلاق را هم از اعتبار انداخت. نظام ارزشی با توجّه به دیدگاه های فلسفی او پذیرفتنی نیست. وقتی ارزش های فرازمانی، مبانی انتزاعی و نظام ارزشی وجود ندارد، چیزی هم وجود نخواهد داشت تا او را از حمایت نازی ها که یکی از مسایل بحث انگیز در زندگی اوست، باز دارد. شاید از همه مهم تر مطالبی است که درباره ماهیت حقیقت بیان کرده است. او انسان را با موقعیت تاریخی محدودش تعریف می کند، که با این تعریف نه تنها از نظام های سنتی و ارزشی فاصله گرفته، بلکه از نظام حقیقت و تعریف حقیقت نیز دور شده است.
دیدگاه سنتی این بود که حقیقت، ایده یا مثالی است که ما جلوه هایی از آن هستیم تا به جنبه هایی از آن دست پیدا کنیم. اما او حقیقت را طوری تعریف کرد که error را نیز شامل می شد؛ به همه معانی اش: خطا، ناصواب و نیز به معنای انحراف. او حقیقت را جلوه گری و در عین حال مخفی بودن می داند. به همین دلیل، حقیقت، همواره با خطا و انحراف همراه است. همکاری هایدگر با نازی ها در طول هیجده ماه – که از نقاط تاریک زندگی اوست – در همین راستا قابل توجیه است.
اشکال و انتقاد دیگری که بعضی بر هایدگر وارد دانسته اند، ضدّیت او با اومانیزم است. هایدگردر جواب، مقاله «نامه ای در باب اومانیزم» را نوشت. موضوع این مقاله، تلاش برای به دست دادن تعریفی جدید از انسان است. چون او با طرح مسئله «دازاین» ارتباط آن با هستی مطلق و کنار گذاشتن مابعدالطبیعه و تعریف سنّتی از انسان، تعریف جدیدی ارائه می دهد.
متن این مقاله بسیار فشرده و دشوار است. هایدگر در این متن، بین فلسفه و مابعدالطبیعه در نوسان است. می خواهد از مابعدالطبیعه بگذرد و آن را کنار بگذارد، امّا دچار مشکلاتی می شود. در این جا هایدگر وقتی مسئله دازاین را، یعنی انسان به عنوان تنها موجودی که از معنای وجود پرسش می کند، مطرح می کند، برای تبیین آن به مسئله زبان خاصّی توجّه می کند که بتواند پرسش از معنای وجود را توضیح دهد. در این جا می گوید زبان خانه وجود است. چون انسان است که درباره وجود پرسش می کند و زبان ساحتی جدای از انسان نیست. سپس به نقد مابعدالطبیعه می پردازد و می گوید مابعدالطبیعه یک زبان فنی است که می خواهد وجود را محدود، مخفی و تحریف کند؛ در حالی که زبانی که من به کار می گیرم می خواهد وجود را آشکار کند. ولی از آن جا که زبان خاصی به معنای دقیق کلمه وجود ندارد، ناگزیر می شود که به جای زبان مابعدالطبیعه، از شعر و استعاره استفاده کند. از این رو می گوید «زبان ساحت وجود است» و یا «زبان شبان وجود است.»
هایدگر پس از آن که مابعدالطبیعه را تفکری تحریف شده که با آن نمی توان به کنه وجود و واقعیت دست یافت، برمی شمارد، بر آن می شود که ماهیت تفکر اصیل را بیان می کند. او در این باره می گوید: مابعدالطبیعه تفکری است که به تحریف وجود و واقعیت می پردازد. تفکر اصلی آن است که وجود را در آغوش می گیرد، جانب داری از وجود می کند و امکان وجود را فراهم می سازد. وی معتقد است که با شناخت تفکر اصیل می توانیم به ماهیت انسان پی ببریم.
هایدگر نگرش های غیر اصیل را فهرست می کند: رنسانس، مسیحیان، سارتر، یونانیان. این ها نمی گذارند ماهیت انسان خودش را آشکار کند؛ چرا که از مفاهیمی کمک می گیرند که مانع این امر می شود.
مابعدالطبیعه در مقام تبیین ماهیت انسان، آن را در عرض موجودات دیگر قرار می دهد؛ لذا نمی تواند به ماهیت و سرشت اصلی و خاصّ انسان دست پیدا کند. علّت ناکامی مابعدالطبیعه، به نظر او این است که نمی گذارد ماهیت انسان کاملاً جلوه کند؛ چون نمی گذارد انسان برجسته شود؛ چرا که در زمره دیگر موجودات قرار می گیرد، امّا هایدگر می گوید انسان برجسته است.
مابعدالطبیعه انسان را sub-stans = stand under یعنی جوهر و زیرنهاد می داند. امّا هایدگر می گوید انسان ek-sistenz = stand out (برجسته و بیرون) است و در زمره سایر موجودات قرار نمی گیرد. او نمی خواهد مابعدالطبیعه را به کلّی تخطئه کند. او این تفسیر مابعدالطبیعه را در اشیا و موجودات دیگر، غیر از انسان ها می پذیرد، امّا در مورد انسان نمی پذیرد. او برای آن که بتواند ماهیت انسان را تبیین کند، به ماهیت زبان می پردازد. زبان صرفاً خاصّ حیوان ناطق نیست که برای ارتباط با دیگران آن را به کار گیرد. زبان یک رویداد، ف
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 