پاورپوینت کامل رؤیای قرن امریکایی – قسمت دوم ۹۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل رؤیای قرن امریکایی – قسمت دوم ۹۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل رؤیای قرن امریکایی – قسمت دوم ۹۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل رؤیای قرن امریکایی – قسمت دوم ۹۳ اسلاید در PowerPoint :

تحولاتی که در مقاطع زمانی بعد از فروپاشی بلوک شرق به انجام رسید، بر سرنوشت آتی نظام بین الملل مؤثر بود؛ زیرا حوادث به گونه ای مقطعی و مرحله ای در روندی که مبتنی بر الزام ها یا رفتارهای داوطلبانه است، شکل می گیرند. قواعد بازی و سرنوشت نظام بین الملل را چگونگی و مکانیسم رفتاری و کارکرد قدرت های بزرگ دوران بعد از فروپاشی نظام دوقطبی تا زمان شکل گیری دوران و ساختار نهادمند جدید، ایجاد می کنند. بنابراین نوع حوادث و ماهیت ساختاری در دوران بعد از فروپاشی با یکدیگر پیوستگی داشته، از ماهیت و کارکرد نسبتا همگونی برخوردارند.

در این باره ایالات متحده امریکا به عنوان قدرت پیشتاز، درصدد برآمد تا برای ایجاد پیوند بین فرهنگ ها و گروه های مختلف پیش قدم گردیده، نیل به دموکراسی لیبرال را با ابزارهای مداخله گرایانه تحقق بخشد. شکل گیری این امر از طریق فرایندی که در راستای آن موازنه قدرت بین بازیگران اصلی به پایان رسیده بود، تحقق یافت. البته ایالات متحده در دوران نظام دوقطبی نیز بر اساس اهداف و الگوهای رفتاری خود، درصدد بود تا به گونه ای موازنه بین المللی را برهم زده، در راستای آن مداخله گری خود را در مناطق مختلف اعمال نماید. امریکا که پس از جنگ دوم جهانی از مزیت بالاتری در حوزه های نظامی و امنیتی برخوردار بود، پس از فروپاشی بلوک شرق، بر استعدادهای نظامی خود افزود که موجب شد به گونه ای طبیعی ترجیح دهد که از ابزارهای مداخله گرایانه محسوس تری در حوادث و تحولات بین المللی بهره گیرد. از سوی دیگر باید توجه داشت که در شرایط عادی و روندی که در راستای اعمال الگوها و قواعد پذیرفته شده به وسیله سازمان ها و نهادهای بین المللی انجام می گیرد، مزیت نسبی چندانی متوجه ایالات متحده امریکا در مقایسه با اروپا و ژاپن وجود نخواهد داشت. از این رو طبیعی به نظر می رسد که امریکا از ابزارها، توان و موقعیت نظامی خود به عنوان تنها ابرقدرت، حداکثر بهره برداری را به انجام خواهد رساند.[۱]

مبانی رفتاری سیاست خارجی امریکا

اقدامات هژمونیک امریکا از زمان رییس جمهوری ریگان آغاز شد و در زمان بوش نیز با حمله به عراق و دیگر مناطق جهان، ادامه پیدا کرد و بر روند مداخله گرایی امریکا افزود. مداخلات گسترده امریکا در سطح جهان و فروپاشی شوروی، پیشتازی و قدرت فائقه امریکا را به اثبات رساند و به دنبال خود مباحث تعامل و یا تقابل میان مسایل ارزشی – ایدئولوژیک را به منافع استراتژیک، در میان صاحب نظران و صاحب منصبان سیاست خارجی امریکا، دامن زد. دیدگاه صاحب نظران و صاحب منصبان سیاست خارجی امریکا درباره تعامل و یا تقابل ارزش ها با منافع، به دو مکتب ایدئولوژیک – استراتژیک «میهن دوستی متعالی» و استراتژیک – ایدئولوژیک «هژمونی جهانی»[۲] منجر گردید.

به مقتضای اندیشه استراتژیک – ایدئولوژیک و یا به عکس ایدئولوژیک – استراتژیک، امریکا سعی می کند، در حوزه سیاست خارجی از هردو حربه ارزش های حقوق بشر و توان نظامی خود، جهت حفظ قدرت فائقه خود استفاده نماید.[۳]

الیوت آبرامز، معاون وزیر خارجه زمان ریگان و رییس مرکز اخلاق و سیاستگذاری عمومی مستقر در واشنگتن، این تلفیق را به شرح زیر بیان می کند:

«به نظر من، حفظ موضع مسلط برای امریکا نه تنها متضمن منافع ملی ماست، بلکه به حفظ صلح نیز یاری رسانده، موجب ارتقای دموکراسی و حقوق بشر خواهد شد».[۴]

دو ابزار قدرت سخت افزاری (نظامی، اقتصادی و فنی) و نرم افزاری (حقانیت حقوق بشر و دموکراسی) امریکا آبرامز واقع گرا را به این اظهارنظر وامی دارد:

«برای من، ستیز با این اندیشه که اصل حاکمیت دیگر نمی تواند به رهبران سیاسی حق سرکوب و قتل عام ملت خود را بدهد، ممکن نیست».[۵]

هم اکنون، کلیه صاحب نظران و صاحب منصبان امریکا به این توافق عینی و پوزیتویستی رسیده اند که ایالات متحده امریکا به عنوان قدرت فائقه در جایگاه و منزلت پیشتازی بازیگران جهانی قرار دارد. اختلاف نظرذهنی آنان در چگونگی ایفای نقش پیشوایی آن کشور است که موضوع بحث اندیشمندان با نگرش ها و گرایش های فلسفی گوناگون است. با این حال هر دو جناح و گروه رقیب و عمده در امریکا تحت عنوان مکتب محافظه کار [جمهوریخواهان] و لیبرال (دموکرات ها) در صددند تا طرحی ارایه دهند که متناسب با منزلت و جایگاه پیشتازی امریکا باشد.

هر دو دسته از متفکران و صاحب منصبان محافظه کار و لیبرال، به نوعی به یک ذهنیت تلفیقی و ترکیبی رسیده اند که جمیش کرث آن را تحت عنوان ایده آلیسم واقع گرایانه و یا واقع گرایی ایده آلیستی نامیده است.[۶]

مقدرات ملی و محذورات جهانی، نخبگان فکری و اجرایی امریکا را به رهیافتی دیگر رهنمون شده است که از آن با عنوان ریگانیسم – ویلسونی یا واقع گرایی آرمان گرا یاد می کنند. به مقتضای این ایستار، رویکرد امریکا نسبت به مسایل جهانی تلفیقی است که به وسیله دو حزب عمده سیاسی آن کشور، یعنی حزب جمهوری خواه و دموکرات به اجرا گذاشته می شود، و در این میان فرقی نمی کند که رقیب دولت امریکا در نظام بین الملل چه کشوری باشد. هم اکنون و پس از فروپاشی بلوک شرق، حوزه محوری سیاست خارجی امریکا به رقابت و بازی فشرده با اروپا، ژاپن و روسیه معطوف است. امریکا هم اکنون درصدد است با جلب همکاری اروپا و ژاپن در تحکیم رهبری خود، قدرت شمال را نسبت به جنوب، تحکیم و تثبیت کند.[۷]

به رغم آن که امریکا به همراه این بازیگران محوری درصدد است این نظم هژمونیک را به نفع خود حفظ کند، ولی در این مجموعه هژمونیک عالم و گسترده، امریکا از یک جایگاه و موقعیت برتر و هژمونیک خاص برخوردار است.[۸] در این راستا پیش بینی شده بود که رهبری امریکا، حداقل از لحاظ اقتصادی و فنی، در سال ۲۰۰۱ تحکیم و تثبیت شود. ایالات متحده امریکا در سال ۲۰۰۱، یازده هزار میلیارد دلار، ژاپن چهار هزار و نهصد میلیارد دلار و کل قدرت های بزرگ اروپا، حدود شش هزار میلیارد دلار تولید ناخالص ملی داشته اند.[۹] آمار و ارقام فوق نشان می دهد که پیشتازی اقتصادی – فنی جهان را امریکا بر عهده گرفته است و چه بسا این مرحله پیشتازی به مرحله پیشوایی نیز برسد. طبیعی است که تولید بیش از دو برابر امریکا نسبت به اروپا و ژاپن، موقعیت و جایگاه هژمونیک آن کشور را د ر پیشتازی آن کشور بین کشورهای شمال و رقم زدن سیاست بین الملل به نفع امریکا را به شدت تثبیت می کند.

تجزیه و تحلیل ساختار قدرت در عرصه بین الملل و نظام جهانی، باید معطوف به ساختار موجود در آن سطح مورد بررسی قرار گیرد. یکی از محققان ایرانی، روابط بین الملل قدرت موجود در نظام بین الملل را به اقتضای قدرت نظامی – سیاسی، اقتصادی – فنی و فرهنگی – ارتباطی، به سه دسته تقسیم کرده است. وی از لحاظ نظامی و سیاسی، بازیگران را به پنج دسته ابرقدرت، قدرت بزرگ، قدرت متوسط، قدرت کوچک و قدرت ریز تقسیم می کند. در دیدگاه ایشان ابرقدرت، هم قدرت جهانی است و هم توان مطلق در سطح نظام بین الملل. مطلق، یعنی این که توان تغییر ساختار قدرت بین المللی را به وجه ایجابی و سلبی دارد. قدرت های دیگر به ترتیب صرفا توان نسبی جهانی، منطقه ای، داخلی فعالانه و داخلی منفعلانه دارند. امریکا ابرقدرتی است که ژاپن و روسیه و حتی اروپا فاصله بسیاری با او دارند.

از لحاظ اقتصادی – فنی، بازیگران عرصه نظام بین الملل به چهار دسته مرکز، شبه مرکز، شبه حاشیه و حاشیه تقسیم می شوند. مرکز هم توان تولید علم و هم توان تولید فن و هم توان تولید قدرت را دارد. در حال حاضر غرب در این موقعیت و جایگاه می باشد و امریکا نیز به عنوان قدرت برتر در رأس این هرم قرار گرفته و با موقعیت پیشتازی توان تولید علم، فن و قدرت را از همه بیش تر داراست. قدرت های شبه مرکز، توان تولید علم را ندارند و شبه حاشیه، توان تولید فن را ندارند و حاشیه نیز، صرفا با وارد کردن فن در مقابل پرداخت منابع خام، وجود خود را فعالانه یا منفعلانه حفظ می کند.

از لحاظ ارتباطی – فرهنگی، قدرت های جهان به لحاظ منزلت استراتژیک به چهار دسته تقسیم می شوند: نافذ، نفوذناپذیر غیرنافذ، نفوذپذیر نافذ، نفوذپذیر. امریکا هم اکنون در موقعیت نافذ قرار دارد و ساختار قدرت و تصمیمات آن کشور کمتر دستخوش نفوذپذیری از محیط بیرونی خود قرار دارد.[۱۰]

به هر تقدیر، تقسیم بندی و چارچوب های مفهومی فوق که برگرفته شده از دیدگاه نظریه پردازان امریکایی و غربی می باشد، نشان می دهد که ایالات متحده امریکا به طور تردیدناپذیری در منزلت پیشتازی در ساختار قدرت جهانی و نظام بین الملل قرار دارد. تلاش نخبگان فکری و سیاسی و اجرایی آن کشور بر این است که با تثبیت این موقعیت، امریکا بتواند از جایگاه پیشتازی به مرحله پیشوایی بلامنازع در عرصه بین المللی تبدیل شود.

گروهی از محافظه کاران امریکایی به رغم پیروزی آن کشور در جنگ سرد و کنار گذاشتن رقیبی همچون شوروی، بیم آن دارند که مبادا در نبود دشمنی همچون بلوک شرق، قدرت نظامی و هژمونیک امریکا افول کند و در نهایت این افول به منزلت آینده آن کشور لطمه بزند. آنان به ضرورت قدرت نظامی در جهت حفظ منزلت امریکا، اصالت و اهمیت می دهند. نظریه پرداز برخورد تمدن ها، تحت تأثیر اندیشه های محافظه کارانه خود، مدعی است که رقابت های بازیگران متعدد عرصه بین الملل علیه هژمونی ایالات متحده، در حال تشدید است. در همین راستا وی تأکید می کند که منافع استراتژیک ایالات متحده، پس از دوران جنگ سرد، گرچه متحول شده است، ولی باید با درس گرفتن از آموزه های موازنه قدرت منعطف، این کشور، آمادگی لازم جهت مقابله با تهدیدات فوق را افزایش دهد. هانتینگتون در نقد لیبرالها نسبت به محیط خارج، معترضانه اظهار می کند که آنان (لیبرال ها – دموکرات ها) تجارت را پیشه خود کرده اند، نه سیاست را.[۱۱]

در پایان این قسمت تذکر این نکته لازم است که گرچه مقامات امریکایی تلاش می کنند تا محیط امنیتی کشور خوذ را حفظ نمایند، شواهد نشان می دهد که موفقیت کامل نداشته اند. واقعه ۱۱ سپتامبر، محیط امنیتی امریکا را زیر سؤال برد و برخلاف نظر محقق ایرانی، نفوذ بر ساختار امنیتی امریکا نیز به وسیله گروه های تروریستی امکان پذیر گردید. البته با این پیش فرض که بپذیریم این واقعه به وسیله گروه های تروریستی صورت گرفته است و حداقل بخشی از مقامات و دولتمردان امریکا در این مسئله دخالت نداشته اند.

قدرت فائقه و مداخله جویی امریکا پس از فروپاشی بلوک شرق

پس از جنگ سرد و فروپاشی بلوک شرق، سیاست جدید بین المللی شکل گرفت که حکایت از یک نظم جدید با عنوان «نظم نوین جهانی» بود. در این نظم جدید، پیشتازی امریکا ایجاب می کرد که آن کشور تلفیق ایدئولوژی – استراتژی از ارزش ها و منافع را در دستور کار خود قرار دهد. بدین سان اهداف ارزشی – منفعتی به عنوان دکترین سیاست خارجی امریکا، زمینه را برای به کارگیری ابزارهای کنترلی و پرورشی فراهم می آورد. مسئله فوق در صورتی امکان پذیر است که قدرت هژمونیک امریکا افزایش یابد تا بدین وسیله بتوانند از ابزارهای کنترلی و پرورشی در سطح نظام بین الملل به صورت بهینه استفاده نمایند. وُلکو و ایمول با تأکید بر چنین امری بیان داشته اند که در اروپای قرن ۱۹، به هر اندازه قدرت هژمونیک انگلستان کاهش پیدا می کرد، بحران های منطقه ای و جنگ بین کشورها افزایش پیدا می کرد.[۱۲]

دولت انگلستان نیز در قرن ۱۹ موفق نشد، و هم اکنون نیز جنگ های منطقه ای، بحران و بی ثباتی های موجود در نظام بین الملل نیز نشانگر این امر می باشد که علی رغم اراده امریکا برای ایجاد نظم هژمونیک و اعمال اقتدار فراگیر بر بازیگران و مناطق، به گونه ای همه جانبه انجام نگرفته است.

برخی از صاحب نظران و دولتمردان امریکایی بر این باورند که افکار عمومی امریکا خواستار حفظ و تلاش جهت ارتقای قدرت فائقه و هژمونیک امریکا هستند:

«افکار عمومی به طور پایدار نشان می دهد که مردم ما می خواهند برای این که امریکا قدرت اول باشد، هزینه کنند».[۱۳]

اهداف ارزشی و منفعتی، در سیاست خارجی امریکا، اعمال هر وسیله اعم از کنترلی و پرورشی و… را توجیه می کند. تجربه جنگ ویتنام و خلیج فارس، نشان می دهد که دولت مردان و صاحب منصبان امریکایی، حاضرند برای پیروزی و کسب منافع و استقرار ارزش های امریکایی در سطح جهان، از هر وسیله ای استفاده کنند. کندوکاو و بررسی مسئله فوق در دو مبحث زیر دنبال می شود.

۱. اندیشه های محافظه کاری و لیبرالی در امریکا

در امریکا اندیشه های محافظه کاری را حزب جمهوری خواه دنبال می کند و اندیشه های لیبرالی را حزب دموکرات. تقابل دو اندیشه محافظه کاری و لیبرالی در آن کشور در نهایت موجب شد که واقع گرایی – آرمانی و یا به تعبیر دیگر ویلسونیسم – ریگانی در سیاست خارجی امریکا به منصه ظهور برسد. هردو نگرش فوق به جامعه سیاسی تأکید دارند. نقطه تمایز این دو مکتب از تأکید آنان بر دو نهاد سیاسی ملی و جهانی و ابراز پیشبرد اهداف ملی ناشی می شود.

واقع گرایان، به دولت ملی در حال حاضر و نظم موجود قبل از جنگ سرد اشاره دارند؛ آرمان گرایان به نظم جهانی مبتنی بر مبادلات چندجانبه حقوقی و ساختاری تأکید دارند. به همین خاطر محافظه کاران همواره از افزایش بودجه نظامی دولت جانبداری می کنند.[۱۴] در این خصوص آن ها مدعی هستند که با استناد به مطالعات و نظرسنجی ها که در امریکا صورت گرفته است، «مردم امریکا، طرفدار عملیات نظامی با سرعت زیاد و پیروزی قاطع هستند».[۱۵]

از لحاظ ارزشی محافظه کاران، شدیدا ضدایدئولوژی بنیادگرا و خواهان استقرار و تحکیم رژیم های لیبرال دموکرات (سیاسی – اقتصادی) یا اقتدارگرایی محافظه کار (لیبرال اقتصادی – اقتدارگرای سیاسی) هستند. در این خصوص، محافظه کاران از لحاظ سلبی به شدت مخالف هرگونه سازش و همکاری با کشورهای بنیادگرا از قبیل ایران، عراق، لیبی و… هستند.[۱۶] از لحاظ ایجابی نیز آنان خواهان «کمک های دولت ایالات متحده امریکا، به عنوان یک عامل تعیین کننده در ایجاد دموکراسی در کشورهای مختلف دنیا هستند و این هدف نیز باید با اندیشه جهان گرایی که در خدمت تثبیت قدرت ملی و فائقه ایالات متحده امریکا باشد.[۱۷]

از لحاظ اعتقادی محافظه کاران، از آموزه ها و اعتقادات دینی مسیحیت استفاده می کنند و با توجه به آن آموزه ها مدعی هستند که:

«خداوند متعال، جایگاه ویژه ای برای امریکا در میان ملل دیگر در نظر گرفته و بهترین مواهب و نعم را به مردم

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.