پاورپوینت کامل حاکمیت اقتصاد اسلامی و پارادایم انسان و سرمایه ۱۱۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل حاکمیت اقتصاد اسلامی و پارادایم انسان و سرمایه ۱۱۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حاکمیت اقتصاد اسلامی و پارادایم انسان و سرمایه ۱۱۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل حاکمیت اقتصاد اسلامی و پارادایم انسان و سرمایه ۱۱۳ اسلاید در PowerPoint :
اشاره
حجت الاسلام والمسلمین مصباحی از کسانی است که حدود سه دهه در حوزه اقتصاد اسلامی به تدریس و پژوهش پرداخته اند. ایشان از دیرباز دلمشغولی مباحث نظری اقتصاد اسلامی را داشته اند و در مؤسسه در راه حق، مؤسسه آموزشی – پژوهشی امام خمینی و دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، در مباحث مرتبط با «اقتصاد اسلامی» تأملات و مباحثات و تحقیقاتی ارائه کرده اند.
گفت وگوی حاضر، فرصتی است بر آشنایی با بخشی از نگرش های ایشان در نوع نگاه به اقتصاد اسلامی و میزان تطابق واقعیت های جاری اقتصاد ایران با آن.
از این که وقتتان را در اختیار ما گذاشتید. تشکر می کنیم و امیدواریم که سؤال هایی که مطرح می شود و جواب هایی که حضرتعالی می فرمایید، راهگشا باشد.
زمانی که انقلاب اسلامی شکل گرفت بیش تر تصور بر این بود که در تمام زمینه ها تحول صورت می گیرد و دیدگاه های اسلامی مطرح می شود. ازجمله بسیاری به دنبال آن بودند که اقتصاد را با مشخصات اسلامی تدوین کنند تا بتواند مشکلات جامعه را حل کنند. پیش از هر چیز مایلیم که بدانیم به نظر شما مبانی و روند طرح دیدگاه ها در «اقتصاد اسلامی» چیست؟
نظریه اقتصاد اسلامی مبتنی بر یک تفکر اسلامی است که اولاً اسلام را یک دین جامع برای اداره زندگی بشر می داند، ثانیاً برای سامان دادن به هر بخش و هر بعد از ابعاد زندگی بشر، معتقد به نظام مند بودن رهنمودهای اسلام در آن بخش و در آن بعد است. کسانی مانند شهید آیت الله سیدمحمدباقر صدر و شهید مطهری، از آغاز معتقد به جامعیت دین بودند. همچنین آنان معتقد به نظام مند بودن رهنمودهای دین بودند و اسلام را به عنوان یک مکتب مطرح می کنند. مکتب، معادلِ غربی سیستم است و طبعاً سیستم دارای پاراسیستم هایی است. از جمله این پاراسیستمها، سیستم اقتصادی است که به هر پاراسیستم، گاهی سیستم هم گفته می شود و گاهی تعبیر به نظام می کنند. این اعتقاد، مبنای مطرح شدن نظریه اقتصاد اسلامی است.
نظریه اقتصاد اسلامی از زمان تألیف کتاب «اقتصادنا»، در میان علمای شیعه مطرح شده است. در میان اهل سنت هم من از نظر تاریخی پیش از این برنخورده ام و به منبعی که نشان بدهد آن ها هم در این زمینه معتقد به نظام مند بودن اقتصاد در اسلام و رهنمودهای اقتصادی در اسلام بوده اند؛ گرچه در طول تاریخ اسلام متفکرانی در مورد پاره ای از مسائل اقتصادی نظریاتی را ارائه کرده اند؛ مانند غزالی که بحثی راجع به پول دارد، یا ابن مسکویه سخن از قیمت عادلانه می گوید، و همچنین خواجه نصیر، دیدگاه هایی در رابطه با پاره ای و بخش هایی از مسائل اقتصادی دارد. ابن خلدون در مورد علل شکل و پیدایش ثروت سخن دارد و «کار» را یک مبنا برای تولید ثروت ها می داند. این نظریات به صورت پراکنده بوده، اما یک نگاه جامع و یک نگاه کاملاً نظام مند و سیستماتیک در مورد اقتصاد اسلامی را پیش از شهید آیت الله صدر تقریباً نداشتیم.
آیا به طور جدی در جامعه اسلامی ما دنباله کار مرحوم شهید صدر را گرفته ایم؟
بله. این طور نیست که این حرکت با شهید صدر آغاز شده و با ایشان هم متوقف شده است. در راستای نقد نظر شهید صدر و یا تکمیل آن و یا ابداع نظریات تازه ای در ابعادی که ایشان به صراحت به آن ها نپرداخته است، مطالعات و تحقیقاتی صورت گرفته است. هم در داخل کشور ما و هم در خارج کشور، هم در میان متفکران شیعه هم در میان متفکران مسلمان غیرشیعه. در این مورد می توان به بسیاری از کتابها اشاره کرد که امروز در جهان اسلام چاپ شده و حتی در مراکزی تدریس می شود و تحقیقات در این زمینه قابل توجه است. خوشبختانه پایان نامه ها، رساله ها، مقالات و تألیفات در این زمینه گسترش پیدا کرده. گرچه بنده با یک سیستم یا نظام جدیدی غیر از آنچه شهید صدر ارائه کرده است، برخورد نکرده ام که بخواهد به صورت یک سیستم جدید تفکرات اقتصاد اسلامی را ارائه کند، اما در راستای تکمیل نظریه ایشان مطالب زیادی گفته و کتاب ها و مقالات بسیاری نوشته اند.
گاهی اوقات این نظریه شنیده می شود که سیستم اقتصادی اسلامی، به نوعی یک روایت انتقادی از سیستم های دیگر است. نظرتان در این باره چیست؟
معتقدم که طرح سیستم اقتصاد اسلامی از طرف شهید صدر، با انتقاد از سیستم اقتصاد سوسیالیستی و سیستم اقتصاد لیبرالیستی شروع شد، ولی این طور نیست که به همین انتقاد بسنده شده باشد؛ بلکه طرحی نو درانداخته و سیستمی بدیل به جای آن حاضر کرده است. به عبارتی دیگر اگر بخواهیم بگوییم آنچه به نام سیستم اقتصاد اسلامی مطرح شده، صرفاً جنبه انتقادی به سایر سیستم ها دارد، حق مطلب را ادا نکرده ایم. آری کار با انتقاد نسبت به سایر سیستم ها شروع شده، اما سیستم بدیلی هم به جای آن ها ارائه کرده اند که این سیستم از سازگاری بیرونی و درونی برخوردار است.
در واقع می فرمایید که نظریه اقتصاد اسلامی یک سیستم سازی کامل دارد؛ بدون این که به نوعی برداشت از سیستم های دیگر یا سنت شکنی همراه باشد؟
کسی که معتقد است اسلام یک مکتب ارائه کرده که جامع است، هیچ اشکالی ندارد که سایر سیستم ها را سوژه خود قرار دهد و با الهام گرفتن از آن ها به عنوان مدل های طراحی شده توسط دیگران، به طراحی مدل دیگری با اتکا بر منابع دینی بپردازد و این کار را شهید صدر کرده است. از این رو می توان گفت که سیستم اقتصاد اسلامی، صرف طرح انتقادات نسبت به سایر سیستم ها نیست؛ بلکه با انتقاد به سایر سیستم ها، سیستم جدیدی را هم طراحی کرده که این سیستم جدید کاملاً معتمد و متکی بر منابع معرفت دینی است و اگر فرض کنیم آن بخش انتقادی را هم به کلی حذف کنیم، این سیستم از جامعیت و نظام مند بودن کامل برخوردار است.
چه تمایزاتی، اقتصاد اسلامی را از دیگر سیستم ها جدا می کند؟
شاید بتوان مهم ترین نقطه تمایز را مبانی فلسفی و معرفتی و انسان شناختی این سیستم با سایر سیستم ها دانست. سیستم اقتصاد اسلامی، طبعاً مبتنی است بر مبانی فلسفی اسلام؛ البته بر این مبانی فلسفی، می توان مبانی عقیدتی را هم افزود.
تفکر اقتصاد لیبرال و سرمایه داری هردو مبتنی بر یک مبانی دئیستی هستند؛ البته لیبرال ها خیلی روشن تر. فرض بر این است که خداوند جهان را آفریده است، اما جهان را برای استمرار حیات و حرکت به خود وانهاده است. تعبیر معمار بازنشسته را برای خداوند کرده اند. خوب این یک مبنای کلامی و به تعبیری فلسفی و اعتقادی است که در تفکر اقتصاد لیبرال وجود دارد. خدا انسان ها و جهان را آفرید و آن ها را به خود واگذارده است.
بنابراین این انسان است که درباره خویش و آینده زندگی خود و اهداف و کیفیت این زندگی و روش های آن باید تصمیم بگیرد. اما تفکر اقتصاد اسلامی، مبتنی بر ربوبیت خداوند است؛ یعنی خداوند جهان را نه تنها آفریده، اکنون نیز دست اندرکار اداره آن است و هر لحظه جهان وابسته به اوست و انسان نیز برای اداره زندگی، اهدافی دارد که خداوند ترسیم کرده است و باید به گونه ای این زندگی را سامان دهد که او فرمان می دهد. این دو مبنا بسیار متفاوت است. این دو سیستم مبانی معرفت شناسی متفاوتی هم دارند.
مبانی معرفت شناسی سیستم لیبرال، فرض را بر این گذاشته است که انسان ابزارهای شناختش منحصر و محدود است به حس و تجربه، و فراتر از این نمی رود و حال آن که مبانی معرفت شناسی اسلام این است که حس و تجربه یکی از راه های شناخت بشری است که مورد توجه و تأکید اسلام هم هست. اما راه دیگر وحی است و احیاناً راه های دیگری هم وجود دارد؛ مانند کشف و شهود که در مقام معرفت الهی، یعنی در مراتب بالاتر از حس و ماده، از این کشف و شهود هم می توان استفاده کرد.
در مبانی انسان شناسی هم اگر ما انسان را موجودی بدانیم که آفریده شده است و از آفرینش او هدف خاصی مراد نبوده و این انسان دستور خاصی برای زندگی ندارد، یا او را موجودی تک بعدی و تک ساحتی بدانیم، یعنی موجودی است مادی، آفریده شده تا این که هرچه بیش تر از تمتعات این زندگی دنیا بهره مند شود، این یک نگاه انسان شناسانه است.
نگاه دیگر این است که انسان آفریده شده است برای رسیدن به کمالات، و اهدافی در این آفرینش بوده است و این انسان موجودی است چندبعدی که بعد مادی یکی از ابعاد وجودی اوست. این هم در این که چگونه این سیستم شکل بگیرد و طراحی شود، تأثیر دارد. این به نظر من مهم ترین تمایز بین دو سیستم است. البته وقتی بیاییم در عرصه طرح خود دو سیستم می بینیم که اهداف سیستم اقتصاد اسلامی با اهداف سیستم اقتصاد لیبرالیستی، تفاوت زیادی با هم دارند و ارکان یک سیستم اقتصاد لیبرالیستی با ارکان یک سیستم اقتصاد اسلامی تفاوت هایی دارند.
پیش فرض های این سیستم با پیش فرض های آن سیستم متفاوت است. بنابراین ما می بینیم تمایزات خودش را در جاهای دیگر هم نشان می دهد. از این رو می توان گفت این سیستم یک سیستم جامع است که مبانی، اهداف، ارکان و فروضی برای خودش دارد. سیستم اقتصاد لیبرال هم یک سیستم، متمایزی است که مبانی – چه معرفت شناسی، چه فلسفی و چه انسان شناسی – و اهداف و ارکان و فروض دیگری دارد. بنابراین کاملاً این دو سیستم از هم با این دو وسیله منفک و جدا شناخته می شوند.
فرمودید که این دو سیستم در اهداف از همدیگر متمایز می شوند؛ در صورتی که مفاهیمی چون رشد، رفاه و عدالت اجتماعی که در اسلام جزء اهداف اقتصادی محسوب می شوند، در آن سیستم ها هم مطرح است.
ما اگر به اهداف توجه می کنیم، خود این اهداف تعاریفی دارند. ممکن است که مشابهت ظاهری در هدف باشد، اما این مشابهت عمیق و اساسی نیست. ممکن است ببینیم واژگان مشابهی در هدف گیری این دو سیستم به کار برده می شود؛ مثلاً ما می گوییم سیستم اقتصاد لیبرالیستی درصدد رفاه حداکثر است و احیاناً کسی می گوید سیستم اقتصاد اسلامی هم درصدد تأمین رفاه و توزیع رفاه است و با همدیگر مشابهت هایی را دارند؛ اما اگر رفاه را در این دو سیستم تعریف کنیم، می بینیم رفاه در این دو سیستم با هم متفاوت است.
ما یک مشابهت های ظاهری در هدف ها دیده ایم، ولی می بینیم تعریف به ما نشان می دهد که این مشابهت ها خیلی زیاد نیست؛ بلکه شاید تا حدودی شباهت در اسم است و تعبیر به اشتراک لفظی، مناسب است. در مورد عدالت اجتماعی نیز همین طور است. در دیدگاه متفکران غربی چیزی به عنوان تعادل و اعتدال و عدالت، گاهی به کار برده می شود؛ اما اولاً نه به عنوان یکی از ارکان، ثانیاً تعادل بازارها را که ژامباتیسه مطرح می کند، غیر از آن چیزی است که ما از مفهوم عدالت اقتصادی یا عدالت اجتماعی می فهمیم و به توزیع درآمد یا توزیع فرصت ها یا امکانات نظر داریم. در تفکر اقتصاد لیبرالی هرکجا که بالانس پدید آید، از نظر آن ها تعادل شکل گرفته، ولو این که این بالانس یا تعادلی که پدیدآمده به زیان جدی یک طرف و به سود جدی طرف دیگر باشد و بین این ها شکاف را هم احیاناً افزایش داده باشد، ولی در تفکر عدالت اجتماعی یا عدالت اقتصادی اسلامی، هرگز چنین بالانسی را عدالت نمی نامند. گرچه تعادل پدیدآمده، ولی عدالت نامیده نمی شود. بنابراین به نظرم می آید شباهت ها تا حدود زیادی در هدف گذاری ها، ظاهری است و گاهی اشتراک لفظی. این طور نیست که این شباهت ها، شباهت اساسی و عمیق بین این دوسری مفاهیم باشد.
از عدالت اجتماعی و عدالت اقتصادی در دید اقتصاد اسلامی چه تعریفی ارائه می شود که با تعریف عدالت در اقتصاد کلاسیک لیبرالی متمایز باشد؟
در مقابل عدالت فردی – که فرد باید موجودی باشد عادل – و همین طور در برابر عدالت در آفرینش و خلقت که تا حدودی با موزون بودن معنا می شود، عدالتی را مطرح می کنیم که در سطح جامعه معنا پیدا می کند. عدالت اجتماعی یعنی روابط اجتماعی باید به گونه ای باشد که هر چیزی در جای خودش قرار گرفته باشد.
«وضع کل شی ءٍ فی موضعه» که یکی از تعاریف عدالت است – و تعریف خوبی هم است – در سطح جامعه این است که هر چیزی در جای خودش قرار بگیرد. یا «اعطاء کلٍ ما یستحقه» به هر کسی آن مقداری داده شود که استحقاق استعداد و ظرفیت اوست و تعبیر امروز شایسته سالاری در توزیع مسئولیت ها و دادن پست ها که مظهر عدالت اجتماعی است. عدالت اجتماعی ابعاد متعددی دارد: بعد حقوقی، بعد اقتصادی بعد سیاسی.
شاید بتوان ابعاد دیگری هم برایش ترسیم کرد. البته در بعد اقتصادی توزیع درآمد و ثروت یکی از مظاهر عدالت اقتصادی است و توزیع فرصت ها و امکانات پیش از توزیع ثروت و درآمد، یکی دیگر از مظاهر و اساسی ترین آن ها است. اگر در شرایط برابر، افراد بتوانند از فرصت ها به نحو برابر بهره بگیرند، نوعی عدالت در توزیع فرصت ها است، و در جامعه عدالت اقتصادی برقرار شده و فاصله ثروت و طبقات به هم نزدیک شده است. به عبارتی فاصله زیاد نشود؛ در عین این که فقر از بین برود و فاصله درجات درآمدی یا به عبارتی طبقات درآمدی، عمیق نباشد. به گفته شهید صدر – رضوان الله تعالی علیه – توازن اقتصادی بین درآمدها موجود باشد.
ایشان تعبیر خوبی دارند؛ می گویند: ما در اسلام تفاوت طبقات و شکاف طبقاتی نداریم. آنچه احیاناً وجود دارد، تفاوت درجات است. اگر ما جامعه آزاد را به سه طبقه فقیر، متوسط و ثروتمندی که با ثروت تکاثری ثروتمند است، در نظر بگیریم، یک جامعه اسلامی نه طبقه فرودست را دارد که فقیر باشند و نه طبقه فرادست را دارد که ثروت تکاثری داشته باشند. بلکه در یک طبقه است، اما این طبقه خود دارای درجات است.
این که در مسائل اقتصادی، اسلام درجات دارد و طبقات ندارد، تا چه مرحله ای می شود «درجه» و از آن جا که گذشت «طبقه» می شود؟
این البته مقداری شرح و تفصیل می طلبد؛ ولی اگر ما بنا را بر این بگذاریم که امکانات جامعه به گونه ای توزیع شده است که هرکسی وسیله ای برای کار یا سرمایه ای برای فعالیت اقتصادی دارد و این طور نیست که جامعه تقسیم شده باشد به دو بخشی که بخشی از آن صرفاً دارای نیروی خود است و بخشی از آن صرفاً از راه سرمایه خویش بهره می گیرد، نتیجه اش این خواهد شد که در افراد این جامعه (غیر از آن هایی که جزء گروه فقرا بوده اند و می باید کمک های مستقیم نقدی به آن ها شود، یعنی آن هایی که توانایی کار را ندارند) کسی را پیدا نمی کنید که به گونه ای دستش تهی باشد که فقط ناگزیر از نیروی خودش استفاده می کند و به تعبیر دیگر می توان گفت یک بخش عظیمی از جامعه چنین نیستند که صرفاً از نیروی کار خودشان بهره بگیرند و از آن طرف یک بخش کوچکی از جامعه صرفاً از سرمایه خودشان بهره بگیرند. اگر در سرمایه داری تکیه بر این است که سرمایه داران، خریداران نیروی کارگران هستند، چنین گروه بندی متمایزی را در اسلام و تفکر اسلامی نمی بینید. چه این که طیف وسیعی از کارگران مسلمان، صاحب سرمایه های خودشان هستند؛ در عین این که با نیروی خود نیز کار می کنند.
جامعه ایران وارد انقلابی دینی شد که نظام اقتصادی اسلامی باید بر آن حکمفرما باشد. سؤال این است که نظام جمهوری اسلامی ایران تا چه حد در اجرای مبانی اقتصاد اسلامی موفق عمل کرده است؟
در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، با توجه به رهنمودهای امام(ره) قانون اساسی ما بر اساس همین سیستم اقتصاد اسلامی نوشته شد و پاره ای از اقداماتی که در آن زمان انجام شد، در راستای تحقق همین سیستم اقتصاد اسلامی بود؛ ازجمله شکل گیری بانکداری بدون ربا و وضع قانون بانکداری بدون ربا، و عزم بر این که ربا از سیستم بانکی حذف شود، و ازجمله راه اندازی کمیته امداد امام، بنیاد مسکن انقلاب اسلامی، طرح شهید رجایی، توزیع عادلانه امکانات اقتصادی در استان های کشور، توزیع امکانات بین شهرها و روستاها و توجه بیش تر به عمران شهرها و روستاهایی که از نظر عمران عقب ماندند، راه اندازی جهاد سازندگی، تأکید بیش تر بر موضوع خودکفایی در کالاهای اساسی و… مجموعاً تدابیری بود در راستای اسلامی سازی سیستم اقتصاد کشور که تحقق یافت؛ ولی آیا این اقدامات، نظام اقتصادی ما را به یک نظام اقتصاد اسلامی مبدل کرده است؟ پاسخ من متأسفانه منفی است.
از نشانه های این که آنچه از سیستم اقتصاد اسلامی مراد و مقصود بوده، تحقق پیدا نکرده است، یکی بقای ربا در سیستم رسمی و غیررسمی ما است؛ البته تحت عنوان دیگری. افزایش شکاف فقر و غنا از نشانه های دیگر است؛ به طوری که معتقدم گرچه در اوائل انقلاب اسلامی ما به یک تقارب طبقات نزدیک شدیم و طبقات اقتصادی جامعه به همدیگر نزدیک تر شدند، ولی مجدداً به جای این که این حرکت ها در مسیر نزدیک تر شدن طبقات اقتصادی به هم استمرار پیدا کند، بازگشت مشاهده می شود؛ به طوری که امروز بخش کوچکی از جامعه ما سهم مهمی از درآمد ملی را به خود اختصاص می دهد و بخش بزرگی از جامعه ما زیر خط فقر به سر می برند. بیکاری رشد پیدا کرده است و تعداد افرادی که در زیر خط فقر قرار گرفته اند، متأسفانه رو به فزونی است. با این که مسئله جبران تورم برای کارمندان و کارگران مورد نظر بوده و سالانه مبلغی به حقوق آن ها افزوده می شود – که افزونی های تورم را جبران کند – ولی واقعاً نتوانسته این کار را انجام دهد و این شکاف افزایش پیدا کرده است. این موارد به نظر من نشانه عدم تحقق آرمان های انقلاب اسلامی در زمینه اقتصادی است.
اگر از من بپرسید علل و عوامل چنین مسئله ای چیست، معتقدم که عامل اساسی سیاستگذاران و کارشناسانی هستند که از اقتصاد اسلامی چیزی نمی دانند و اگر هم ظاهری از عناوین اقتصاد اسلامی را در گفته ها و نوشته ها و برنامه ریزی ها
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 