پاورپوینت کامل چالش نوسازی و وابستگی در فرایند توسعه ۶۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل چالش نوسازی و وابستگی در فرایند توسعه ۶۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل چالش نوسازی و وابستگی در فرایند توسعه ۶۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل چالش نوسازی و وابستگی در فرایند توسعه ۶۶ اسلاید در PowerPoint :
یکی از عوامل رشد و ترقی جوامع انسانی در طول تاریخ، تمایل به رشد و توسعه و تکامل و تعالی بوده است و از دیرباز انسان ها با رهیافت های گوناگونی به دنبال توسعه بوده اند. از لشکرکشی ها تا فتح سرزمین های کشف ناشده، همه حکایت از نوعی گرایش به پیشرفت در سرشت انسان ها می دهد. امّا مباحث و مطالعات درباره توسعه به مفهوم امروزی آن، بیش تر پس از رنسانس و انقلاب صنعتی اروپا و تعریف و تقسیم کشورهای جهان به اوّل، دوم و سوم رخ نمود. رهیافت های گوناگونی برای توسعه ارائه گردیده است که بررسی هر کدام و یادآوری نقاط قوت و ضعف آن و میزان کارآمدی آن در یک بستر تاریخی، مجال طولانی می طلبد.
امّا از میان رهیافت های متفاوت، دو رهیافت «نوسازی» و «وابستگی» بیش از سایر رهیافت ها مورد بحث و بررسی نظریه پردازان توسعه قرار گرفته است، که با نیم نگاهی به این دو رهیافت، کارآمدی و ناکارآمدی آن را در ترازوی قضاوت تاریخی و تئوری، ارزیابی می کنیم.
امّا سؤال اصلی این است که آیا رهیافت های گوناگون توسعه که عموماً یک بعدی هستند، وبه دنبال تجویز نسخه ای واحد برای همه جوامع بشری می باشند، تا چه اندازه کارایی دارند؟ آیا توسعه، لزوماً بایستی از یک الگوی از پیش تعیین شده تبعیت کند؟ آیا رهیافت موفق در توسعه، رهیافتی است که در جامعه ای فرصتِ اجرا یافته است و در صورت موفقیت در یک شرایط خاص جغرافیایی، تاریخی و سیاسی – اجتماعی، قابل انتقال به جامعه دیگر است؟ آیا توسعه بایستی بایکی از عناصر سیاسی، اقتصادی، اجتماعی یا فرهنگی آغاز گردد و بر سایر جنبه های توسعه برتری و استیلا یابد؟ آیا امکان طرح توسعه هماهنگ و چند بعدی وجود دارد؟ به این معنا که با توجه به خاستگاه تاریخی و سوابق فرهنگی یک کشور، برجستگی ها و کاستی های توسعه در کشور ملاحظه گردد و با توجه به نقاط قوت و ضعف به یک توسعه هماهنگ دست زد؟ این ها سؤالاتی اساسی برای طرح مقدماتی بحث توسعه است.
۱. رهیافت نوسازی درتوسعه
امروزه کمتر کسی درباره ضرورت «توسعه» شک و تردید دارد. میلِ رسیدن به یک نظام اجتماعی، اقتصادی و سیاسی پیشرفته در میان همه جوامع، یافت می شود؛ امّا این ضرورت در کشورهای جهان سوم معنا و مفهوم دیگری دارد. در میان رهیافت های متفاوتی که به «توسعه» در کشورهای مختلف پرداخته است، رهیافت «نوسازی»[۱] که تجربه فراروی کشورهای غربی و برخی از کشورهای دیگر صنعتی است، در جای خود قابل مطالعه و بررسی است.
در الگوی نوسازی که حرکت خطی و تکاملی با گرایش «رشد اقتصادی» مورد نظر تئوری پردازان نوسازی بوده است، هم در مقابل حرکت انقلابی برخی از تئوری های مارکسیستی، خود را فائق یافت و هم توانست استیلای رهیافتی خود را بر سایر تئوری های رقیب تحمیل کند. صرف نظر از این که مدل «نوسازی» تا چه اندازه توانسته است انتظارات طرفداران این تئوری را برآورده سازد، و تا چه میزان پاسخ گوی انتقادات باشد، زمینه های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی ظهور وبروز مدل نوسازی در کشورهای مختلف جهان قابل توجه است و بدون در نظر گرفتن زمینه های تاریخی و بسترهای مساعد فرهنگی و اجتماعی آن، در بهره گیری وشناخت مدل نوسازی به بیراهه می رود.
رنسانس و پیشرفت صنعتی اروپا در دنیای جدید، همواره این سؤال را مطرح ساخته است که چه عوامل و شرایطی موجب رشد و پیشرفت این کشورها گردیده است. آیا وجود یک نژاد برتر، با قابلیت های والاتر، موجب این پیشرفت شده است؟ آیا زمینه های مذهبی و اصلاح دینی در اروپا، باعث رشد و تعالی آن شده است؛ همان گونه که ماکس وبر، «پروتستانیسم» را عامل «دگرگونی فرهنگی غرب» و پیشرفت آن می داند؟ آیا فرایند استعمار کشورهای جهان سوم و عقب مانده، موجب پیشی گرفتن کشورهای «متروپل» گردید و کشورهای «اقمار» از رسیدن به یک توسعه بازماندند؛ همان گونه که نظریه پردازان عقب ماندگی و مارکسیست ها به آن اعتقاد دارند؟
نظریه پردازان توسعه، در کشورهای مختلف به ارائه الگوها و روش های متفاوتی پرداخته اند که با بررسی و مطالعه آن ها، و از سوی دیگر، با نگاهی به کارکردها و نتایج آن ها، می توان به بازخوانی برخی از الگوها و روش های متداول «توسعه» پرداخت.
فرایند نوسازی و مدرنیزاسیون با هدف رشد و گسترش «الگوهای رفاهی» در گام اوّل در برابر انتخاب سنت یا مدرنیته قرار گرفت و همان اوّل، مدرنیته را به منظور خروج سنت از عرصه رقابت برگزید؛ امّا بحران تنها در نزاع میان سنت و مدرنیسم خلاصه نمی شد، بلکه به بحران هویت و مشروعیت نیز منجر شد و بالاخره امروزه گلاویز «بحران کارآمدی» است. بدون تردید «الگوی نوسازی» در زمینه های متفاوت اقتصادی و رشد و گسترش رفاه عمومی، موفق بوده است، امّا این روش که برخاسته از فرهنگ و سابقه تاریخی مغرب زمین بوده است، تا چه اندازه توانسته است در دیگر کشورها – که لزوماً این سابقه تاریخی وفرهنگی را به خود ندیده اند – موثر افتد؟ هر چند ژاپن، اندونزی و مالزی با بهره گیری از روش نوسازی به توسعه اقتصادی نایل آمده اند و با حفظ اختلافات اقتصادی و ساختارهای صنعتی، از روش «نوسازی» برای رسیدن به «توسعه» بهره گرفتند، کمتر می توان در نایل آمدن این سه کشور به مقام های صنعتی درجهان تردید ورزید، امّا به جرأت می توان در نایل آمدن این کشورها به «توسعه» تردید کرد، زیرا هنوز در این کشورها ساختارهای سیاسی و اجتماعی و حتی اقتصادی، دارای «بحران» است؛ بحرانی که این کشورها با رشد و توسعه زودهنگام با آن دست و پنجه نرم می کنند.
از این رو در الگوی خطی (Linear) نوسازی، جوامع به صورت خطی از مرحله سنتی به مرحله صنعتی غربی گام برمی دارند که این حرکت، حتمی و برگشت ناپذیر است. روستو مراحل پنج گانه رشد خطی را این گونه توصیف می کند: ۱. دوران آماده سازی جهشی؛ ۲. دوران جهش؛ ۳. حرکت به سوی بلوغ؛ ۴. مصرف انبوه؛ ۵. دوران فوق مصرف.[۲] الگوی نوسازی توصیه می کند که جوامع در حال توسعه یا عقب مانده، لزوماً بایستی با بهره گیری از متدهای توسعه این جوامع، این راه برگشت ناپذیر را بپیمایند.
مدل نوسازی نه تنها در بعد اقتصادی به «سرمایه داری و اقتصاد لیبرال» اکتفا نکرد، بلکه در ابعاد دیگر نیز آموزه های رسمی خود را رواج داد. سرمایه داری لیبرال برای بقا و دوام خود در عرصه معادلات اقتصادی جهان، با طرح جهانی شدن (Globalization). در صدد تعمیم و گسترش «گفتمان مدرنیته» برآمد که در نهایت به برتری و هژمونی غرب(خصوصاً امریکا) منجر می شود.
بنابراین مسئله اصلی نقد مدل نوسازی نیست؛ بلکه سخن بر سر این است که آیا می شود مدلی را که در زمینه ها و بسترهای فرهنگی – تاریخی خاص با شرایط اقلیمی، جغرافیایی و غیره، ایجاد شده است، بر دیگر جوامع که چنین زمینه ها و بسترهایی در آن ها نیست، تسری داد؟
همان گونه که منتسکیو، شرایط اقلیمی و جغرافیایی را در تشکیل «ملّت» مؤثر می داند و معتقد است که شیوه بودن، عمل کردن، اندیشیدن و حس کردن هر جامعه ای، مرهون جغرافیا و تاریخ آن است. این روح کلی یک ملّت، علتی جزیی مانند دیگر علت ها نیست؛ بلکه برآیندی از مجموع علت های جسمانی، اجتماعی و اخلاقی است. این شیوه اندیشیدن و حس کردن در جوامع، مرهون یک سابقه تاریخی و فرهنگی است که مجموعه آداب، رسوم، هنجارها و ارزش های جامعه ای را شکل می دهد و ابزارهای تعالی و پیشرفت متناسب با خود را در درون فرهنگ تعبیه ساخته است.
با آن که مطالعات مربوط به دیدگاه های نوسازی از جنبه های مختلف مربوط به روانشناسی، روانشناسی اجتماعی، جامعه شناسی دینی و جامعه شناسی سیاسی انجام شده است، امّا جملگی بر یک سلسله متغیرهای مشترک در مورد نوسازی، یعنی بررسی عوامل نوسازی و پیامدهای این فرایند در جهان سوم، تأکید داشته است.
چارچوب های مورد بررسی محققان کلاسیک مشابه بوده و پیش فرض همه آن ها «سنتی بودن» کشورهای جهان سوم و «مدرن بودن» جوامع غربی است. توصیه پژوهشگران کلاسیک نوسازی این است که جوامع جهان سوم باید با رفتارهای سنتی وداع گویند و رفتارهای نوین غربی را جانشین آن سازند. تقریباً در همه مطالعات کلاسیک مربوط به نوسازی، بررسی های تجربی در سطح بسیار کلی بوده است و اکثر محققان کوشیده اند، یافته های خویش را تعمیم دهند؛ در عین حال انتقادهای اساسی و مهمی به رهیافت کلاسیک نوسازی وارد شده است که به طور خلاصه به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
اولین انتقاد نسبت به این دیدگاه، این است که مفروضات تکاملی توسعه بر حرکتی یک جهتی استوار است و تصور می شود که همه کشورهای جهان سوم نیازمند حرکت در جهت کشورهای غربی هستند. از آن جا که بیش تر پژوهشگران نوسازی، امریکایی و اروپایی بودند، طبعا اعتقاد آنان بر آن بود که سرنوشت محتوم همه کشورهای جهان سوم حرکت به سوی مدل توسعه به سبک غرب است. منتقدان این رهیافت بر آن اند که زدن برچسب «ابتدایی»، «سنتی»، «مدرن»، «عقب مانده»، «پیشرفته» و جز این ها به جوامع، صرفاً جنبه ایدئولوژیک داشته و حاکی از توجیه برتری غرب است.
دومین انتقاد به نظریه های کلاسیک نوسازی این است که اعتقاد به توسعه یک جهتی سبب نادیده گرفتن راه های بدیل توسعه برای جهان سوم شده است. از آن جا که محققان نوسازی بر این تصورند که جوامع جهان سوم می باید از مدل غربی پیروی کنند، عملاً راه را برای این جوامع در انتخاب مدل های گوناگون توسعه بسته اند.
به طور نمونه، به خاطر آن که ایالات متحده امریکا از نهادهای دموکراتیک برخوردار است، پژوهشگران نوسازی، «دموکراسی» را عنصر اصلی نوسازی تلقی کرده اند. در این جا سؤالات اساسی پیچیده ای رخ می نماید: آیا دموکراسی شرط لازم برای توسعه اقتصادی است؟ آیا کشورهای جهان سوم دارای انتخاب های دیگری هستند؟ آیا می توانند از الگوی توسعه اقتدارگرایانه تایوان، اندونزی و کره جنوبی بهره گیرند؟ آیا آن ها می توانند خود به ایجاد مدل های توسعه مبادرت ورزند؟
سومین انتقاد به رهیافت نوسازی، به خوش بینی پژوهشگران نوسازی مربوط می شود؛ زیرا آنان غالبا بر این نظر بودند که چون غرب به درجه بالایی از توسعه رسیده است، بنابراین دلیلی وجود ندارد که کشورهای جهان سوم همان راه را نپیمایند. منتقدان نوسازی یادآور می شوند که جهان سوم مجموعه ناهمگونی است و از این رو نمی توان با
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 