پاورپوینت کامل چالشی دشوار با دوامی نامطمئن ۹۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل چالشی دشوار با دوامی نامطمئن ۹۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل چالشی دشوار با دوامی نامطمئن ۹۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل چالشی دشوار با دوامی نامطمئن ۹۷ اسلاید در PowerPoint :

زمانی که انگلیسی ها به روش های کهنه استعماری خود پایان داده و آن اهداف و اغراض خود را در قالب های جدید ریختند و به کشورهایی چون عراق که جدیدالولاده و مولود این فرایند بودند، استقلال بخشیدند و تفکر پان عربیسم را به عنوان اهرم کنترلی اوضاع در درازمدت پیش بینی کردند، حتماً می دانستند که چه کار می کنند! چه آن ها قدرت و اعجاز تأثیر جهانی چیزی به نام اسلام یا به تعبیر خودشان پان اسلامیسم را از لابلای اوراق تاریخ به خوبی درک کرده بودند؛ امّا شاید این را نمی دانستند که این بمب های ساعتی چندزمانه که در عراق به جا می گذارند، بسیار مخرب تر از آن است که روزی چون امروزه، دامنه تهدیدها به خودشان نیز امتداد می یابد و خطرات آن دامن خودشان را نیز گیرد. ظاهراً امروز آن ها هشیار شده اند که این خطر جنبه جهانی پیدا کرده و فراتر از محاسباتی است که آن ها در طی سال های دهه ۳۰ انجام داده بودند. اما آیا زمان برای این هشیاری دیر نشده است؟

نویسنده ای از آن سوی مرزها تعبیری داشت که می گفت: «هنگامی که مادری طفل خود را بدون هیچ گونه دغدغه خاطر و نگرانی وجدان در انواع وسایل بازی و سرگرمی غرق می کند، اما ناگهان به خود می آید و مصمم می گردد که واکنش نشان دهد، غالباً دیگر بسیار دیر شده است.» وی مصداق این طفل را «صدام حسین» و اسباب سرگرمی و بازی اش را انباری انباشته از انواع مدرن ترین، مجهزترین و پیچیده ترین سلاح ها می گیرد. البته باید به این همه، تکنولوژی ها و فن آوری های تسلیحاتی اهدایی کشورهای صنعتی را اضافه کرد. همان چیزی که امروز به کابوس وحشتناک آن ها تبدیل شده و خواب را از چشمان دولتمردان آن ها ربوده است.

از اوایل قرن بیستم، غربی ها که در برابر پدیده نوین پان اسلامیسم و ظهور افرادی چون سیدجمال الدین اسدآبادی، شیخ محمد عبده و حسن البناء و دیگر مصلحان مشرق زمین احساس خطر کردند، دست به ابتکار جدیدی زدند و پدیده ای نوتر در برابر این پدیده نو طراحی کردند. این پدیده نوتر نوید پان عربیسم بود که از سوی فرانسه به گوش جهانیان رسید.

در سال ۱۹۰۵، نجیب مفروری مسیحی فرانسوی سوری الاصل، اتحادیه وطن عرب را تأسیس کرد. وی کتاب بیداری ملّت عرب و نیز مجله استقلال عرب را منتشر ساخت و بانی برگزاری نخستین کنگره ملی عرب در سال ۱۹۱۳ در پاریس شد. به این ترتیب با برگزاری کنگره، امت مسلمان از دفاتر پاریس، تقسیم شده بیرون آمد و به ملت های مسلمان عرب و غیرعرب، تبدیل شد.

در اوایل قرن، جریان و پدیده جدید پان عربیسم موفق نشد حوزه نفوذ خود را در مناطق اسلامی – آن چنان که پیش بینی شده بود – وسعت بخشد. به همین دلیل طراحان این جریان ترجیح دادند که به کارگردانی در پشت صحنه اکتفا نموده، جریان را از دور تعقیب کنند و این به معنای خروج از در و ورود مجدّد از پنجره بود. اما این ورود از پنجره نیاز به تفکر و اندیشه ای داشت که بتواند به خود و موجودیت خود مشروعیت ببخشد. در حقیقت نیاز به یک نوع ایدئولوژی داشت تا در بین ملل مشرق زمین جایی برای خود باز کند و به خصوص در میان اعراب که هم گسترده و هم دارای تاریخ طولانی بودند. این ایدئولوژی می توانست بر محمل های متعددی بنا شود، شاید بهترین محمل همان ضعف اعراب جاهلیت اولی در تعصب قومی و عربی بود که پیامبر اسلام در قرن ها پیش با آن به مبارزه برخاسته و نسبت به آن ابراز تنفر کرده بود. با این حال، غربی ها خوب می دانستند که تجدید روح عربیت جاهلی می تواند در خدمت اهداف آن ها قرار بگیرد. لذا در مقابل اسلام گرایی طرد و تبعیدشده و مارکسیسمِ منزوی شده، ناسیونالیسم های رنگارنگی را بنا نهادند که یک سوی آن در ترکیه، سوی دیگر آن در سوریه، یک سوی دیگرش در عراق و این طیف تا تونس ادامه می یافت.

در سال ۱۹۴۲ اولین اعلام وجود ناسیونالیسم عرب به تشویق انگلیسی ها صورت گرفت. در این سال میشل عفلق جریان ناسیونالیسم را در بستر بعث سوق داد. بستری که می بایست مأموریت ایجاد یک ملت عرب متحد را به عهده بگیرد، اما عملاً نقش پیاده نظام قدرت های بزرگ را ایفا کرد و طرفه تر این که در ادامه مسیر، شکنندگی و تصلب خود را نتوانست پنهان کند؛ لذا دو پاره گردید و به بعث عراق و بعث سوریه تقسیم شد و نقش پیاده نظام عراقی در دهه های اخیر چنان حیرت آور است که تحلیلگران را نیز به تعجب واداشته است. جنگ ۸ساله علیه ایران، بخشی از این نقش است که حاکمیت ارضی و هویت ایرانی و اسلامی آن را هدف گرفته بود. کشوری که پیش از آن در بین کشورهای منطقه آرام ترین کشور برای غربی ها تلقی می شد و کارتر رییس جمهوری وقت امریکا در نیمه دوم دهه ۹۰ در سفری به ایران که اواخر سال ۱۹۷۷ و اوایل سال ۱۹۷۸ صورت گرفت، رسماً اعلام کرد که «ایران در یکی از شلوغ ترین و آشفته ترین مناطق جهان، یک جزیره ثبات است.»

این اظهارنظر نشان می داد که آن ها ایران را با همین آرامش و ثباتی که وصف می کنند، می خواهند. اما چگونه شد که یک سال پس از آن که حاکم بغداد تصمیم گرفت ایران را به جزیره ناامنی و بی ثباتی تبدیل کند، روی خوش نشان دادند و نه تنها با او مخالفت نکردند، بلکه کشورش را از لیست کشورهای تروریسم حذف کرده و در آستانه جنگ، با اعلام برآورد حجم ذخایر عراق به میزان ۳۵ میلیارد دلار امریکایی، عملاً این کشور را برای حمله به ایران تشویق کردند و او را برگزیدند تا نقش اول را در کودتای عقیم مانده ژوئیه ۱۹۸۰ در ایران ایفا نماید.

جک اندرسن روزنامه نگار مشهور امریکایی در هیجدهم اوت ۱۹۸۰، یعنی یک ماه پیش از آغاز جنگ ایران و عراق در مقاله ای خاطرنشان کرد که دولت امریکا پیش از انتخابات نوامبر ریاست جمهوری، عملیات نظامی گسترده ای را درسر می پروراند و بسیج افراد و مهمّات نیز در منطقه خلیج فارس در جریان است.

به احتمال زیاد این روزنامه نگار امریکایی از وقایع پشت پرده کاخ سفید و هماهنگی های پیش از جنگ خبر داشته است که این چنین صائب پیش بینی می کند.

به هر روی یک احتمال درباره تغییر عقیده امریکایی ها نسبت به آنچه ایران را جزیره ثبات می دانستند، در وهله اول ظهور حکومت اسلامی پس از پیروزی انقلاب است و در وهله دوم جریان گروگانگیری ۴۰۴ نفر امریکایی در حمله به سفارت امریکا در تهران و تسخیر آن بود که با به دست آمدن اسناد محرمانه دست آن ها را رو کرده بود و افشاگری این اسرار می توانست چهره امریکایی ها را نه تنها در خاطر ایرانی ها، بلکه علاوه بر آن در بین ملل منطقه تیره تر و مشوه تر جلوه دهد. به همین خاطر بود که ۵ روز پس از شکست عملیات طبس، کارتر به وضوح گفت: «اگر این اقدام با موفقیت روبرو می شد… می توانستیم از بی ثباتی در منطقه احتراز کنیم… و ایران را مجدداً در مجموعه ملت ها جای دهیم.» اگرچه سه روز پیش از عملیات طبس کارتر اطمینان می داد که «ایران در بحبوحه تجزیه شدن قرار دارد» اما با این حال یک روزنامه فرانسوی می نویسد: «حدود دو هفته بود که مسئولان به منظور تأکید بر لزوم دفاع از منافع ملی امریکا، کمتر از پیش به سرنوشت گروگان ها اشاره می کردند: مجموعه این اطلاعات گویای آن است که حادثه مربوط به گروگان های امریکایی با منافع ملی امریکایی ها گره خورده بود و به نظر می رسید که منافع ملی امریکایی ها بیش تر از هر وقت و هر چیزی در ایران با خطر روبرو شده است. وجود یک کشمکش داخلی در بین سیاستمداران امریکایی به وضوح این گمان را تقویت می کند.»

تصمیم به تنبیه ایران که از سوی کارتر رئیس جمهوری وقت امریکا اتخاذ شده بود، بین «سایروس ونس» وزیر امور خارجه و «برژینسکی» مشاور اصلی وی اختلاف افکند. همان گونه که تصمیم بوش دوم مبنی بر تنبیه عراق و حمله نظامی به این کشور در بین دولتمردان کاخ سفید اختلاف افکنده و دیک چنی و رامسفلد معاون رییس جمهوری و وزیر دفاع را در یک سو و کالین پاول و کاندو لیزارایس وزیر خارجه و مشاور امنیت ملی بوش را در سوی دیگر قرار داده است. به هرصورت علی رغم آن که در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، کارتر مرتباً تکرار می کرد که جای هیچ گونه نگرانی نیست و اوضاع کاملاً در دست و کنترل ماست، اما مصمم شد که به راه حل نظامی رو آورد و «رابرت هویزر» ژنرال نیروی هوایی را از سمت خود در ناتو (اشتوتگارت) برداشته، وی را به منظور اجرای یک عملیات نظامی علیه ایران به همراه «فیلیپ گاست» ژنرال نیروی هوایی و از گروه مشاوران نظامی و نیز عده ای از افسران شاه سابق به تهران اعزام کند. نقل اظهارات اعتمادآمیز کارتر نشان از آن داشت که کودتایی به امید تسخیر ایران و کنترل اوضاع آن، در دست اقدام است و این اقدام چیزی جز عملیات طبس نبود. و در حقیقت تکرار عملیات نافرجامی بود که برژینسکی مرد زور و عمل با منطق جنگ در فوریه ۱۹۷۹ به آن مبادرت ورزیده بود. بدین رو، زمانی که میدان به نفع این منطق خالی شده بود، بهترین موقعیت برای عملی ساختن منطق نظامی به جای منطق مذاکره بود. چراکه «سایروس ونس» طرفدار و حامی منطق مذاکره در تیم رهبری کاخ سفید، این بار با به هم کوفتن درهای اتاق کارش، عرصه را به نفع کسی باخت که معتقد بود: «بینش کهنه جغرافیایی – سیاسی جهانی کیسنجر به سود بررسی اخلاقی تر کلیه مسایل طرد شده است».

خبر استعفای سایروس ونس که در ۲۱ آوریل(سه روز قبل از عملیات طبس) اتفاق افتاده و چهار روز پس از عملیات در ۲۸ آوریل ۱۹۸۰ منتشر شد، کاملاً برژینسکی را به شوق آورده و بلافاصله اعلام کرد که: «اقدام نظامی احتمالی آتی (علیه ایران) با هدف خاتمه دادن به رژیمی که به هرحال ماندنی نیست، خواهد بود.»

اما پس از آن که برژینسکی شانس های کودتا را بربادرفته دید و عملیات طبس از درون با شکست روبرو شد و بی آن که به درگیری بینجامد به خاتمه گرایید و عقیم ماند، دو اتفاق همزمان رخ داد: از یک سو خبر استعفای سایروس ونس در ۲۸ آوریل (۴ روز پس از عملیات) منتشر شد و از سوی دیگر همزمان روند ترورها و بمب گذاری های کور در ایران فزونی گرفت. در همان زمان برژینسکی هم اظهار داشت که «مشورت های سیاسی – نظامی با دیگر کشورهای منطقه در دست انجام است» و بشارت داد که «مجموعه ای از اقدامات جنگی در نظر گرفته شده است.» این اظهارات به خوبی در نشریات و روزنامه های اروپایی انعکاس یافت و بعدها تحلیلگران را برآن داشت تا چنین تحلیل کنند که افزایش بمب گذاری ها و ترورها در تهران (که بودجه آن از سوی عراق تأمین می شد) و نیز تجاوز چندی بعد عراق به خاک ایران، با این قول برژینسکی نمی تواند بی ارتباط باشد.

اما سؤالی که همواره در بررسی این مقطع مطرح می شود، این است که چرا عراق به منظور بی ثبات کردن ایران و چیزی که جیمی کارتر از آن به عنوان تجزیه قریب الوقوع ایران یاد می کرد، انتخاب شد. یک استاد دانشگاه غربی اعتقاد دارد که عوامل بسیاری در این رابطه نقش داشته اند که عمده ترین آن ها عبارتند از:

۱. ایدئولوژی بعثی رژیم عراق؛ یعنی ظرفیت های پان عربیسم در ایجاد تفرقه بین ملت های اسلامی و مقابله با پان اسلامیسم.

۲. بازگشت تدریجی این رژیم (عراق) به کانون خانوادگی غرب، از هنگام امضای قرارداد الجزایر در سال ۱۹۷۵. باید گفت که ظهور انقلاب اسلامی ایران به این بازگشت سرعت بخشید و تصمیمات نمایشی ازجمله اهدای جاه و مقامی که ایران در تجارت خارجی با اروپا و ژاپن داشت به عراق و از همه مهم تر و لیکن نگران کننده تر تصمیم واشنگتن مبنی بر حذف نام عراق از لیست و فهرست کشورهای تروریست، ازجمله موءیدات این بازگشت پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بود.

۳. پیمان دوستی و همکاری های بغداد با مسکو، نقش قاطعانه ای در عراق داشت؛ چراکه ضمانت شوروی در هرگونه اقدامی به منظور بی ثباتی ایران ضروری بود.

۴. ظهور انقلاب اسلامی ایران، خطری مرگبار برای بقای رژیم بغداد تلقی می شد؛ زیرا ۷۰ درصد ساکنان عراق شیعه مذهب بودند و این می توانست خطر بزرگی برای ظهور و رشد جریان اسلام خواهی – همچون جریانی که در افغانستان شروع شد – باشد.

برژنف در سال ۱۹۷۶ به هنگام ملاقات با «زیادباره» رئیس جمهوری سومالی گفته بود: «ایران گردوی سخت شکنی خواهد بود، اما ما خیلی زودتر از آنچه کاپیتالیست ها می پندارند به خوردن آن تفوق خواهیم یافت.» حالا دیگر ایران به وجه المصالحه قدرت های برتر تبدیل شده بود و به نظر می رسید که دیگر مسابقه تفوق طلبانه برای خوردن این گردوی سخت شکن خوشمزه در کار نیست و آنچه در کار است یک اتفاق و تفأهم برای شکستن، تجزیه و همخواری آن است و بلاشک هرکدام ازاین دو قدرت سهم قابل توجهی را برای خود پیش بینی کرده بودند و عراق هم حتماً قرار نبود که بی نصیب بماند. کرملین، در این پیمان، از آزادی مطلق در منطقه افغانستان و گسترش بخش تحت نفوذ خود در این منطقه برخوردار می شد و مسلم بود که امریکایی ها برای نفوذ و تسلط بر این منطقه، فعلاً اهمیتی قائل نبودند و می دانستند که عاملی به نام تنوع نژادی و قومیتی و مذهبی از چنان ظرفیتی برخوردار است که آنان می توانند دو دهه بعد هم اعاده سهم از این منطقه بکنند و با تسلط طالبان بر قومیت ها و ملیت های افغان، از خود آن ها برای تسلط و حاکمیت امریکایی بهره بگیرند.

در عوض حمله عراق به ایران برای امریکایی ها این فرصت را پیش آورد که کنترل کمتری نسبت به گذشته در رابطه با ایران اعمال کنند و این حضور کم رنگ را با تسلط بیش تر بر سایر کشورهای منطقه جبران کنند و در حقیقت طرح درازمدتی را برای تسلط بدون رقیب بر تمامی کشورهای منطقه تدارک ببینند.

اما در این بین سهم عراق، تجزیه استان نفت خیز خوزستان و اعطای خودمختاری به آن در جهت مطامع رژیم بعث و ارتقای مقام صدام به سوپر ژاندارمی منطقه پس از خلأ ژاندارمی شاه سابق بود که طبیعتاً بر سر این امر بین امریکا و شوروی سابق اتفاق و تفاهم صورت گرفته بود. این در حقیقت اولین باری بود که در تاریخ معاصر بین دو ابرقدرت اتفاق نظر برای حمایت از یک کشور جنگ طلب وجود داشت و تا آن زمان سابقه نداشت که یک کشور در حال جنگ هم زمان از سوی بلوک شرق و بلوک غرب متفقاً مورد حمایت قرار بگیرد.

صدام حسین خود در نطقی که دو ماه قبل از جنگ در برابر خبرگزاری های جهانی ایراد کرد، تلویحاً این سازش پنهان دو ابرقدرت را تأیید کرد. زمانی که گفت: «(امام) خمینی نباید انتظار داشته باشد که ما با وی رفتاری دوستانه اتخاذ کنیم… شوروی همه وقت دوست عراق بوده و هست… و منبع اصلی تأمین سلاح های عراقی می باشد… .»

البته این تجربه بعدها ادامه پیدا کرد و در دیدار اخیر بوش از کرملین، برخی مطبوعات غربی از «توافق کاخ سفید و کرملین بر سر ایران» یاد کرده و سخن به میان آوردند. اگرچه ولادیمیر پوتین هوشمندانه تر از آن حرکت می کند که واشنگتن انتظار دارد، ولی تصمیم قاطع برای عقد قراردادهای بازرگانی با رژیم بغداد که شمارش معکوس خود را برای سرنگونی آغاز کرده، روی دیگر این سکه است که احتمالاً برای امتیازگیری از ایالات متحده در رابطه با آینده عراق و افغانستان

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.