پاورپوینت کامل کالبد شکافی اقتدار ملی ۷۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل کالبد شکافی اقتدار ملی ۷۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل کالبد شکافی اقتدار ملی ۷۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل کالبد شکافی اقتدار ملی ۷۶ اسلاید در PowerPoint :

۳۲

مقدمه:

در این گزارش نویسنده ضمن طرح تعریف اولیه از واژه اقتدار که در متون تخصصی سیاسی
به آن استناد می شود، به تحلیل محتوا، مبانی و آموزه های اصلی آن پرداخته و تلاش
می نماید تا از این طریق به تصویری جامع از«اقتدار» برسد که قابلیت کاربرد در سطحی
بالاتر از روابط فردی را داشته باشد. برای این منظور پنج مفهوم محوری«توفیق»
(کارآمدی)، حقانیت، تطبیق فرهنگی، التزام طرفینی و مشروعیت را شناسایی و ارایه
می نماید.

این اثر را دکتر اصغر افتخاری به رشته تحریر درآورده است و مرکز تحقیقات دانشگاه
امام صادق علیه السلام آن را منتشر نموده است.

زمانی که ژان ژاک روسو در «قرار داد اجتماعی» این جمله را در تحلیل قدرت می نگاشت،
شاید چندان به ضرورت تمییز بین «قدرت» از«اقتدار» نمی اندیشید. اما سایر فلاسفه و
اندیشه گران سیاسی، متعاقباً به این نتیجه رسیدند که در میان گونه های متفاوت
قدرت(که معمولاً به آن اشاره می شود) باید تفکیکی بین «قدرت مبتنی بر حق» و «قدرت
مبتنی بر زور» قایل شوند۱ و چنین شد که مباحث دقیق لغت شناسی و فلسفی در خصوص
تحلیل «اقتدار» آغاز گشت. نظر به تفاوت بنیادین «قدرت» با «اقتدار» به زودی
«اقتدار» توانست به عنوان واژه ای مستقل در گفتمان سیاسی ظاهر شود که اگر چه همچنان
از آن به عنوان یکی از اعضای واژگان هم خانواده قدرت یاد می شود، اما در معنا مستقل
بوده، کاربرد این دو را به جای یکدیگر، غیر ممکن می سازد. تا بدانجا که برخی از
اندیشه گران از قبیل «ولدون» (Wedon) و یا «وارندر» (Warrender) اظهار می دارند،
در اقتدار نوعی رابطه خاص و فارغ از قدرت اساساً مطرح است. بدین معنا که اقتدار در
جایی مطرح سراغی از قدرت در آنجا نمی توان گرفت.۲ البته این رویکرد بسیار افراطی
و مبتنی بر تعاریفی مضیق از اقتدار و قدرت است که نمی تواند چندان مورد توجه قرار
گیرد؛ اما در مجموع از آن حیث که استقلال واژه ای چون اقتدار را نشان می دهد، منشأ
تحولات علمی قابل توجهی قرار گرفته که امروزه منابع پژوهشی درخصوص اقتدار را شکل
داده، اتفاق غنی و چشم گیر هم می نمایند. از این رو در نوشتار حاضر مجال و
ضرورت پرداختن به قدرت وجود ندارد و به بیان این مطلب بسنده می نماییم که اگر چون
«برتراند راسل» (Bertrand Russe) بر این باور باشیم که قدرت عبارت است از «ایجاد
آثار و نتایج مورد نظر»۳، آن گاه می توان اقتدار را گونه ای خاص و منحصر بفرد از
قدرت تلقی نمود. تذکار دو مطلب در همین ابتدا ضروری می نماید:

نخست آن که، موضوع بحث در اینجا «اقتدار ملی» و نه «اقتدار» می باشد. به عبارت دیگر
باید تفاوتی بین این دو تلقی از اقتدار قایل شد. در حالی که اقتدار واژه ای عام
بوده و در سطوح مختلف فردی – گروهی قابل طرح می باشد، اقتدار ملی جنبه خاص دارد و
بر مجموع توانمندی های یک ملت در سطوح مختلف رهبری، کارگزاران، توده مردم و نهادهای
مربوط، ناظر می باشد. این ملاحظه ناشی از اضافه شدن وصف «ملی» برای این واژه
می باشد که قاعدتاً به آن فراخی خاصی می بخشد.

البته این تذکار ناظر بر گستره و قلمرو اصطلاح «اقتدار» در مقایسه با «اقتدار ملی»
بوده و از حیث تحلیلی چندان تأثیرگذار نیست. آنچه از نظر تحلیلی مد نظر می باشد،
مطلبی است که در ذیل نکته دوم به آن اشاره می رود.

دوم آن که، جنس اقتدار ملی از «قدرت سیاسی» است، برخلاف «اقتدار» که از «قدرت» به
معنای عام آن تغذیه می کند. چنان که «ویلیام لاپی یر» در اثر مختصر و ارزنده خود به
نام «قدرت سیاسی» اظهار داشته، ما با گونه های متفاوتی از قدرت از حیث جنس
مواجه ایم که در این میان «قدرت سیاسی» از آن حیث که بر روابط خاص مردمان به عنوان
شهروند اشاره دارد، بیشتر در دستور کار تحلیلگران سیاسی می باشد. وی قدرت سیاسی را
در مقام تمییز از سایر معادلهای غیر سیاسی آن چنین تعریف می نماید:

«قدرت سیاسی عبارت است از نوعی قدرت اجتماعی که مخصوص آن دسته از گروه هایی است که
به نام جوامع مدنی شهرت دارند»۴

حال با این در توضیح ارایه شده در خصوص ماهیت و قلمرو کلی بحث می توان به تعریف و
تجزیه و تحلیل مقوله اقتدارپرداخت و چشم انداز مناسبی را برای فهم اقتدار ملی فراهم
آورد.

الف. واژه شناسی

شناخت واژگان گام نخست در هر پژوهش می باشد، قبل از ورود به مبحث تجزیه وتحلیل
اقتدار ملی، لازم می آید تا تلقی و تفسیر خود از این واژه را مشخص سازیم. با توجه
به تشابه معنایی این واژه با سایر واژگان هم خانواده قدرت و خلط معنایی ای که
معمولاً صورت می پذیرد، اهمیت و ضرورت این کار بیش از پیش بر ما آشکار می گردد.

اول. تعریف لغوی

«اتوریته»(اقتدار)، در زبان انگلیسی از دو واژه کهن لاتین مشتق گردیده است که معنای
لغوی آن را شکل می دهند:

۱. واژه Auctor که Author انگلیسی بوده و در فارسی به«بانی» ترجمه می شود.

۲. واژه Auctoritas که معادل Authorizortion انگلیسی
بوده و در فارسی به معنای ایجاد و ابداع است.۵

«بانی» مطابق تعریف «لوئیس» (charto T. ewis) و «شورت» (charees short) -از
محققان برجسته رشته حقوق در«فرهنگ نامه سیاسی»- دارای معنای ظریف و دقیقی می باشد
که جوهر «اقتدار»- به معنای اصطلاحی اش را- در درون خود می پروراند. وی در مقام
تعریف این واژه چنین می نویسد:

«بانی کسی است که چیزی را به وجود می آورد، یا بدون این که بخواهیم به نقش وی در
ایجاد آن بپردازیم، حداقل در رشد و رونق بخشی به آن مؤثر می باشد به عبارت دیگر
استمرار بقای آن چیز در گرو وجود این فرد است»۶

حال با توجه به ملاحظه فوق و معنای واژه Authorization – که از آن به ابداع و انشاء
تعبیر شده و در حوزه های فکری، عقیدتی و فرماندهی به صورت یکسان به کار می رود-
می توان چنین نتیجه گرفت که معنای ساده لغت شناختی«اقتدار» آن است که، فرد از چنان
ویژگی ای برخوردار باشد که حرف او در موضوع یا مسایلی که پیش می آید، حرف آخر باشد
و دیگران به آن گردن نهند. این معنا از اقتدار عام بوده و می تواند الگوهای عملی
متفاوت از«اجبارگرایی» را شامل بشود. به عنوان مثال اقتدار برخی از رهبران بر عنصر
خشونت، پاره ای دیگر مبتنی بر مقبولیت اکثریتی، برخی ناشی از ویژگی های شخصی شان و
گروهی مستند بر قانون می باشد که علی رغم اختلافشان، در مجموع همگی مقتدر به حساب
می آیند. این رویکرد عام توسط «دژونل» مورد تأکید قرار گرفته است، آنجا که وی در
مقام تعریف واژه اقتدار می نویسد: مقتدر کسی است که حرف وی در زمینه ای، مبتنی بر
قاعده و اصلی، حرف آخر به حساب آید.۷ البته متعاقباً این نگرش عام مورد تحلیل و
دقت بیشتر قرار می گیرد تا آنجا که امروزه برای اقتدار عناصر متعددی قایل می شوند
که آن را از واژگان هم خانواده اش متمایز ساخته و اصطلاحی مستقل معرفی می نماید.
مهم ترین این عناصر در بخش بعدی همین نوشتار – در ادامه- می آید.

دوم. تعریف اصطلاحی

گذشته از معنای لغوی اقتدار، آنچه حائز اهمیت بسیار می نماید، تعریف اصطلاحی آن است
که در بحث از اقتدار ملی مورد نظر پژوهشگران می باشد. در این حوزه نیز تعدد نگرش
مانع از آن دستیابی به تعریفی واحد می شود. با این حال با مراجعه به محتوای تعاریف
ارایه شده، می توان بین دو رویکرد تحلیلی در این حوزه تفکیک قایل شد:

یک. رویکرد حقوقی

از این منظر اقتدار یک رابطه است که بر اساس قانون شکل گرفته و اعمال آن قدرت
حقوقی، به اقتدار می انجامد. لاسول و کاپلان و سایر همکاران وی در «قدرت و جامعه:
چارچوبی برای پژوهش سیاسی» بر این نکته انگشت گذارده آن را«نوعی ارتباط» می دانند
که در بستر حقوقی شکل می گیرد و از قابلیت«بسط معقول» برخوردار است.۸ در فرهنگ
انگلیسی اکسفورد نیز همین رویکرد وجود دارد، آنجا که اقتدار به «حق واداشتن دیگران
به اطاعت»، «حق فرماندهی یا ارایه تصمیم نهایی» و «حق مورد اعتماد بودن» تعریف شده
است.۹

دو. رویکرد عملی

«عمل گرایان» بر خلاف اندیشه گرایان گروه نخست ، بیشتر متوجه عرصه عملی بوده و بدون
توجه به این که آیا فرد و یا نهادی از حق اولیه ای برای اعمال قدرت برخوردار است یا
خیر، به سلسله روابط موجود در جامعه بین فرمانبران و فرماندهان نظر دارند واینکه
آیا رأی فرماندهان به طور کامل اجرا می شود یا خیر؟ در صورت نخست، ما با پدیده
اقتدار مواجه هستیم و لو اینکه حقوق مؤید این نوع از ارتباط نباشد. تعاریفی
چون«قدرت تأثیرگذاشتن بر رفتار دیگران»،«نفوذ شخصی یا عملی» «سلطه و سیطره به آراء
وعقاید دیگران»، «نفوذ فکری»، «تفوق اخلاقی» با همین رویکرد از اقتدار، ارایه
شده اند.۱۰

دو رویکرد فوق از آنجا که بر تولید معانی متعددی از اقتدار منتهی شده، در مقام عمل
به یأس و نومیدی از تعریف اصطلاحی اقتدار منجر شده و ضرورت این کار را کاهش داده
است. تا آنجا که «رابرت. ال پیبادی»(Robert .peabody) پس از سیری اجمالی در تعاریف
موجود چنین نتیجه می گیرد که:

«به نظر می رسد که دنبال کردن بحث تعریف اقتدار به عنوان مورد خاصی از قدرت یا
نفوذ، ارزش چندانی ندارد، دانشمندان علوم اجتماعی(متأسفانه) تا کنون نتوانسته اند
(حتی) تعریف دقیق و عملی همه پذیری از قدرت- (که زیر بنای شناخت بسیاری از واژگان
دیگر) و از جمله اقتدار را تشکیل می دهد و مفهوم مادر به حساب می آید)- ارائه دهند.
حتی اگر تعریف عملی از این مفاهیم ارائه شود، به نظر می رسد بیش از آن که مشکلات را
حل کند، به آنها دامن خواهد زد.»۱۱

ب. تحلیل محتوا

در این قسمت به عناصر و ویژگی های اصلی مفهوم اقتدار اشاره می شود و طی آن معیارهای
تمییز آن از مقولات دیگری چون قدرت، زور و… به صورت مبسوط بیان می شود. مهم ترین
ویژگی های مفهومی«اقتدار» عبارتند از:

۱. مشروعیت

از بررسی تلاشهای مزبور برای تعریف در روشن کردن مفاهیم یاده شده(چون قدرت، زور،
فشار و…) چند نتیجه به دست می آید: نخست این که آنچه به وضوح اقتدار را از زور،
فشار و قدرت از یک سو و از هدایت، ترغیب و نفوذ از سوی دیگر متمایز می کند،
مسأله مشروعیت است. فرادستان (مافوق ها) احساس می کنند که دارند دستور صادر می کنند
و زیردستان نیز اطاعت را یک تعهد و وظیفه می دانند. اگر ارتباط مزبور زیر سؤال
برود، در این صورت اقتدار کاهش می یابد و پیوندی که این افراد را در کنار هم نگه
می دارد، با خطر گسستگی رو به رو می شود. اقتدار زمانی در قوی ترین حال است که
زیردستان دستورات را قبل از صادر شدن، پیش بینی کنند.»۱۲

عبارت«پیبادی» به صورت آشکاری بر خصلت بنیادین«اقتدار» اشاره دارد که
عنصر«مشروعیت» باشد. این مفهوم بیش از همه در اندیشه سیاسی«ماکس وبر» مطرح می باشد
که به صورت کلاسیک به تفکیک گونه های ایده آلی«مشروعیت» همیت گمارده و از سه گونه،
قانونی، سنّتی و فرهی سخن به میان آورده است. از این منظر می توان ادعا کرد که بحث
از سلطه سیاسی در کانون جامعه شناسی سیاسی«ماکس وبر» قرار دارد و به یک معنا،
اقتدار شناسی حساسیت اولیه وی را شکل می داده است.

نخست: الگوی سنتی اقتدار

در قالب این الگو با حکومت هایی مواجه هستیم که رابطه حاکمان با مردم را در چارچوب
سنتی تعریف می کنند؛ روابطی که از دیر باز وجود داشته اند و هیچکس تخلف از آنها را
جایز نمی شمارد. به عبارت دیگر حکومت مبتنی بر سنت هایی است که حتی حاکمان نیز خود
را در چارچوب آنها می بینند و اگر قصد تعرض به آنها را داشته باشند، علی القاعده به
تضعیف حکومت خود و زوال اقتدار سیاسی کمک کرده اند. بامراجعه به متون موسوم
به«سیاست نامه» – که در آنها نویسندگان به توصیه هایی برای پادشاهان درخصوص صیانت
از قدرتشان پرداخته اند- معلوم می شود که، ضرورت التزام به سنن و پاس داشتن آنها،
پیوسته به عنوان یکی از اصول علمی تقویت اقتدار وجود داشته است. خلاصه کلام آن که،
از این منظر عده ای به طور سنتی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.