پاورپوینت کامل قهرمان پهلوانی (سالروز درگذشت جهان پهلوان تختی) ۴۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل قهرمان پهلوانی (سالروز درگذشت جهان پهلوان تختی) ۴۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل قهرمان پهلوانی (سالروز درگذشت جهان پهلوان تختی) ۴۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل قهرمان پهلوانی (سالروز درگذشت جهان پهلوان تختی) ۴۱ اسلاید در PowerPoint :
۱۳۱
شناخت نامه
نام: غلام رضا، نام خانوادگی: تختی، نام پدر: رجب، متولد: ۱۳۰۹ هجری شمسی، شماره شناسنامه:
۵۰۰، صادره از تهران و… . برای شناسایی تختی، همین مشخصات صفحه اول شناسنامه اش با
دانستن تعداد گردن آویزهای زرد و سفید و برنزی که در رزم گاه های جهانی به دست آورده بود، کافی
است؛ اما برای شناخت او و راه یافتن به هزار توی شخصیتی که قلب های بسیاری از ایرانیان را
مسحور صفای خود کرد، فراتر از نگاهی سطحی و شتاب زده، تأملی ژرف بینانه لازم است؛ برای
فهمیدن مردی که راه قهرمانی را با منش پهلوانی پیوند زد؛ جهان پهلوان تختی.
غلام تنبل
بازیگوش و شیطنت آفرین ولی تنبل و کم تحرک، درباره کودکی تختی این گونه قضاوت می کردند.
خدیجه و نرگس، خواهران غلام رضا و دو برادرش غلام علی و محمد مهدی او را غلام تنبل صدا
می زدند. شاید همین ویژگی غلام رضا سبب می شد که هیچ کس باور نکند کودک تنبل امروز، روزی
قهرمان بی هماورد میادین کشتی جهان می شود. این سخن در آن روزها فقط خنده ای طولانی را پیامد
داشت؛ اما دست تقدیر خدا و پای اراده غلام رضا، آن شوخی خنده زا را به باوری راستین بدل ساخت
و اینکه هیچ کس برای قضاوت و تمسخر هیچ گاه عجله نکند.
خاندان
نیاکان تختی همگی همدانی بودند و از خاندانی دیندار و معتقد. غلام رضا هم در خانواده ای
مذهبی بزرگ شد. پدربزرگ بُنکدار بود و به کار کشک و روغن و برنج و حبوبات مشغول.
سال ها پیش در سفر حج، رهزنان افزون بر مال او، جانش را هم به یغما برده بودند. به پدر
تختی«ارباب رجب» می گفتند؛ برای سی هزار متر زمینی که در جنوب تهران داشت، پدر
یخچال دار بود. در آن سال ها که از یخچال های برقی خبری نبود، برخی مثل پدر او از راه
فروش یخ هایی که در زمستان به شیوه ای خاص ذخیره می شد، روزگار می گذراندند.
رضاخان پهلوی برای احداث ایستگاه راه آهن، زمین های پدر را تصاحب کرد؛ البته به
شیوه چپاول و قلدری، پدر از هستی ساقط شد. شاید اولین نفرت ها از خاندان پهلوی، از
همین جا در دل کودک آن سال ها ریشه دواند.
ستیز با ستم
حکومت پهلوی اموال پدر تختی را چپاول کرده بود. تحمل این جور، با پذیرش رنج
تنگدستی، پدر را به مریضی و اختلال حواس مبتلا ساخت. غلام رضا مجبور بود فارغ از
هیاهوی سن و سال کودکانه، همراه و همدم و هم قدم پدر باشد برای همدردی با دل بحرانی
او و دستگیری از دست های لرزانش تاریخ تلخ زندگی پدر و رفتاری که با خانواده اش شده
بود، سیاهی های ظلم را به روشنی نشان غلام رضا داد و اولین درس های ظلم ستیزی را به او
آموخت. برای غلام رضا ورزش راهی بود برای توانمند شدن و قدرت یافتن؛ برای مبارزه با
زور، برای ستیز با ستم.
اولین تجربه های کشتی
غلام رضا تختی،به خاطر فقر خانواده خیلی زود درس و مشق را رها کرد و شاگرد مغازه
نجاری شد. شیخ ابراهیم نجار شب ها که به زورخانه «گُردان» می رفت، غلام رضا را هم با
خودش می برد. نجار ورزش باستانی می کرد و تختی محو می شد؛ محو ضرب و زنگ و ذکر
یا علی و چرخ؛ چرخ ممتد و موزون پهلوان ها. به جز این؛ گود خاکی محله هم بود. آنجا
تمرین کشتی می کرد. بعدها رفت باشگاه پولاد. در آن سال ها کسی به غلام رضا امید نداشت.
همه به او می گفتند: «خودت را بی خودی شکنجه می دهی، تو اصلاً به درد کشتی
نمی خوری». اولین باری که در یک مسابقه شرکت کرد، هر چند چهارم شد، اما دیگر کسی به
او بد نگفت و مسخره اش نکرد.
ساده مثل همیشه
غلام رضا تختی سال ۱۳۲۹ در مسابقات قهرمانی کشور کشتی گرفت و در هر دو رشته آزاد و
فرنگی اول شد. با کسب این مقام، ساقه های امید در دل قهرمان جوان ریشه دواند و رویای
بزرگش جان گرفت. با این حال در روحیه و رفتار متواضعانه غلام رضا هیچ تغییری به وجود
نیامد. این را می شد از جمله ای که او در دفترچه اش نوشته بود فهمید: «متوجه شدم هیچ
کاری نکرده ام. چیزی هم به من اضافه نشده، فقط آنهایی که به من سلام می کردند، بیشتر
شده اند!» تختی بعدها مدارج رشد و پیشرفت را یک به یک پشت سرنهاد، اما هیچ گاه
منشور منش پهلوانی را از پیش رو برنداشت.
نماز و قرآن
تختی وقتی می آمد باشگاه، دو تا لُنگ با خودش می آورد، یکی برای تمرین یکی برای نماز.
مشهدی علی دلال باشی سرایدار سالن، همین که تمرین غلام رضا تمام می شد، مهر و لُنگ
مخصوص را می داد دست او، بعد بی اعتنا به کسانی که آنها را زیرچشمی می پاییدند،
می ایستادند به نماز. در المپیک ملبوری استرالیا هم که آمریکایی ها و روس ها را شکست داد
و طلا گرفت، هنگام برگشت وقتی در فرودگاه مهرآباد خبرنگاری بی مقدمه از او پرسید
«آقای تختی، شنیده ام شما و خانواده تان اعتقادات مذهبی محکمی دارید، آیا از این نظر
چیزی همراه خودتان به ملبورن بردید؟» صورت جهان پهلوان به یکباره باز شد و گفت: «من
همیشه با خودم قرآن دارم».
جوان مرد
سلّاخ ها حال طبیعی نداشتند، مست بودند و داشتند تشت جگرها را هم می زدند که مرد آمد
جلوی پیش خوان و گفت: «احمد آقا! بی زحمت دو تا جگری را که سفارش داده بودم بیاور».
یکی از سلاخ ها خودش را به مرد رساند. یک کشیده خواباند توی گوشش و همان طور یک
ریز به او فحش داد. یکی از همراه های مرد پرید جلو، سلاخ را محکم کوبید و داد زد:
«مرتیکه، تو گوش تختی می زنی؟» اسم تختی که آمد، انگار مستی از سر سلاخ ها پرید. تختی
اما آن طرف نشسته بود روی زمین، دو تا دست هایش را گذاشته بود روی صورتش و زیر لب
چیزی می گفت تا غیظش بخوابد. سلاخ ها حلقه زدند دور او، خواستند دستش را ببوسند؛ اما
پهلوان پیش دستی کرد و صورت آنها را بوسید و برخاست.
جایی در قلب های مردم
خیلی ها نمی فهمیدند که تختی چه کرده است با دل های مردم که این چنین دوستش دارند.
نمی دانستند که چرا وقتی تختی به جایی می رود، مردم پشت درها منتظرش می شوند تا او را
ببینند؛ وقتی با ماشین سر چهارراه می ایستد، افسر راهنمایی چراغ را به خاطر او عوض
می کند؛ حتی وقتی شکست می خورد ،مردم باز قلم دوشش می کنند و در خیابان های شهر
می گردانند و روی تابلوها می نویسند «برای آنکه تختی نگرید، همه بخندیم» و بعد پهلوان که
این همه شور را می دید، دستش را می گرفت جلو چشم هایش و می گریست. هنوز هم
خیلی ها نمی دانند.
فقط برای مردم
سال ۱۳۴۰ تختی تصمیم گرفت از کشتی خداحافظی کند، اما وقتی از مسابقات یوکوهامای
ژاپن طلا گرفت و استقبال بی سابقه مردم را دید، پیامی برای آنها فرستاد و گفت: «در تصمیم
خود تجدید نظر کرده است». ت
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 