پاورپوینت کامل طلوع دانایی (ولادت امام جعفر صادق علیه السلام) ۶۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل طلوع دانایی (ولادت امام جعفر صادق علیه السلام) ۶۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل طلوع دانایی (ولادت امام جعفر صادق علیه السلام) ۶۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل طلوع دانایی (ولادت امام جعفر صادق علیه السلام) ۶۹ اسلاید در PowerPoint :

۱۶۴

کراماتی از پیشوای ششم

فرزند ابراهیم خلیل

منصور دوانیقی، دومین طاغوت عباسی، به فرماندار دست نشانده خود در مکه و مدینه
دستور داد خانه امام صادق علیه السلام را بسوزاند. حاکم این دستور را اجرا کرد و به خانه امام
صادق علیه السلام آتش افکند؛ به طوری که شعله های آن به در خانه و راهرو آن رسید. امام صادق علیه السلام
بیرون آمد و به درون آتش رفت و در حالی که در میان آتش قدم می زد، می فرمود: «من پسر
ابراهیم خلیل اللّه هستم» و آن سان که آتش بر ابراهیم علیه السلام سرد و آرام گشت، بر فرزند او نیز
رام خواهد بود.

فرمان به فرشته مرگ

شاعری به نام عبدی می گوید: همسرم گفت: مدت طولانی است که حضرت صادق علیه السلام را
زیارت نکرده ایم. خوب است به حج برویم و خدمت آن حضرت برسیم. گفتم خدا شاهد
است که چیزی ندارم تا مخارج سفر را تأمین کنم. همسرم گفت: زیور آلات مرا بفروش و زاد
و توشه راه قرار بده. من همین کار را کردم. پس از سفر نزدیک مدینه، همسرم بیمار شد؛ به
طوری که از زنده ماندن او ناامید شدم. پس من به تنهایی خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم. آن
حضرت از حال همسرم پرسید، جریان را به عرض رساندم. امام سر به زیر انداخته، کمی
تأمل کرد و سپس فرمود: «من دعا کردم و خدا او را شفا داد. نزد او برگرد». عبدی می گوید:
برگشتم و همسرم را دیدم که بهتر شده است. سپس همسرم گفت: در حال جان دادن بودم،
ناگاه دیدم آقای بزرگواری وارد خانه شد و به فرشته مرگ فرمود: «مگر تو مأمور نیستی که از
ما بشنوی و اطاعت کنی. دستور می دهم قبض روح او را به تأخیر بینداز». سپس آن شخص با
فرشته مرگ از خانه خارج شد و همان لحظه حال من بهبود یافت.

احترام به مادر

یکی از یاران امام صادق علیه السلام می گوید: روزی خدمت امام صادق علیه السلام بودم. چون شب فرا
رسید، از حضرت اجازه مرخضی خواستم و به خانه برگشتم. مادرم نیز به همراه من بود. میان
من و او گفت و گویی شد و من بر او درشتی کردم. بامدادان پس از نماز صبح خدمت امام
صادق علیه السلام شرفیاب شدم. وقتی وارد محضرش شدم، حضرت ابتدا شروع به سخن کرد و
فرمود: «با مادرت چه کار داشتی که دیشب آن چنان با او درشتی کردی. آیا نمی دانی که وجود
تو از اوست و آغوش او محل پرورش توست؟» عرض کردم: آری. آن حضرت فرمود: پس
هرگز بر او درشتی مکن.

ضمانت بهشت

ابوبصیر از یاران نزدیک امام صادق علیه السلام می گوید: یکی از اهالی شام نزد من آمده بود و من او را
به ولایت و امامت معصومان فرا خواندم و او نیز پذیرفت. پس از مدتی هنگام مرگش به من
گفتم: ای ابابصیر! من سخن تو را پذیرفتم، اکنون بهشت چه می شود؟ به او گفتم: «من از طرف
مولایم، امام صادق علیه السلام بهشت را بر تو ضامن هستم». پس از این گفت و گو او از دنیا رفت.
سپس من خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم. حضرت پیش از آنکه من سخن بگویم فرمود:
«بهشتی را که برای دوست خود ضمانت کرده بودی، به او رسید».

سفارش های اخلاقی

سفارش به کار

یکی از یاران امام صادق علیه السلام به حضور آن حضرت شرفیاب شد و عرض کرد: یا بن رسول اللّه !
مردی می گوید: من در خانه ام می نشینم، نماز می خوانم و روزه می گیرم و عبادت خدا می کنم
و روزی ام را خدا می رساند. امام صادق علیه السلام فرمود: «این مرد یکی از کسانی است که دعایشان
مستجاب نمی شود». همچنین آن حضرت در دو روایت دیگر فرمود: «آیا کسی را دیده ای که
در خانه اش بنشیند و در خانه را به روی خود ببندد و روزی او از آسمان برسد؟!» «آیا شما از
مورچه کمتر هستید؟ مورچه روزی خودش را از بیرون می کشد و به خانه می برد».

زنده کردن امر امامت

امام صادق علیه السلام به یکی از پیروانش فرمود: «به دوستان ما سلام برسان و ایشان را به پرهیز از
نافرمانی خدای بزرگ، حاضر شدن زندگان آنان برای تشییع جنازه های مردگانشان، و دیدار
یکدیگر سفارش کن. پس همانا ملاقات ایشان با هم، موجب زنده داشتن امر ما خواهد شد».
سپس امام صادق علیه السلام دست مبارک خود را به طرف آسمان بلند کرد و فرمود: «خداوند زنده
کننده امر ما را رحمت کند».

کلید روزی

یکی از یاران امام صادق علیه السلام می گوید: شنیدم آن حضرت به فرزندش محمد فرمود: پسر جان!
از خرجی چقدر زیاد آمده است. گفت: چهل دینار. امام صادق علیه السلام امر کرد آن مبلغ را صدقه
دهد. محمد عرض کرد: در این صورت دیگر چیزی نخواهد ماند. امام فرمود: آن را صدقه
بده که به یقین خداوند عوض آن را می دهد. سپس فرمود: «فرزندم! آیا نمی دانی هر چیزی
کلیدی دارد و کلید روزی، صدقه است. اکنون چهل دینار را به عنوان صدقه بده». محمد امر
امام را انجام داد. بیش از ده روز نگذشت که مبلغ چهار هزار دینار برای حضرت رسید. در این
هنگام به فرزندش فرمود: «پسر جان! دیدی چهل دینار برای خدا دادیم و او چهار هزار دینار
عوض آن را به ما داد».

سفارش به تاجران

مردی خدمت امام صادق علیه السلام رفت و گفت: یا بن رسول اللّه ! می خواهم مشغول تجارت شوم و
عهد کرده ام تجارت نکنم تا اینکه برای مشورت در امور و طلب دعا به محضر شما بیایم.
حضرت درباره او دعا کرد و سپس فرمود: «بر تو باد راستگویی و پرهیز از دروغ. نقص و
عیب جنس را مخفی مدار و به مردم زیان نرسان. آنچه برای خود می خواهی برای دیگران نیز
بخواه، حق بده و حق بگیر. از چیزی [مانند کمبود درآمد [نترس. به درستی که تاجر راستگو،
روز قیامت با پیامبران و نیکوکاران خواهد بود. از قسم خوردن بپرهیز؛ زیرا قسم دروغ
صاحبش را به جهنم می برد. تاجری که حق را بدهد و حق بگیرد، فاجر و ستمکار نخواهد
بود. اگر تصمیم به سفر تجارت یا کار مهمی داری، بسیار دعا کن و از خدا خیر بخواه».

برآوردن نیاز مؤمنان

یکی از یاران امام صادق علیه السلام می گوید: در مسجدالحرام، یکی از دوستانم از من دو دینار وام
تقاضا کرد. به او وعده دادم که پس از انجام طواف اقدام کنم. هنوز طوافم به پایان نرسیده بود
که امام صادق علیه السلام وارد طواف شد و دست برشانه ام نهاد و هر دو به طواف پرداختیم. طواف
من به پایان رسید، ولی به دلیل همراهی با امام، باز هم به طواف ادامه دادم. آن مرد که در کناری
نشسته بود و امام صادق علیه السلام را نمی شناخت، به خیال اینکه من در کار او مسامحه می کنم هر بار
که از مقابلش عبور می کردم با دست اشاره و مطلب خود را یادآوری می کرد. حضرت از من
پرسید: چرا این مرد به تو اشاره می کند؟ ماجرا را گفتم. در این حال امام بدون لحظه ای تأمل
دست از شانه ام برداشت و فرمود: «برو حاجت او را برآور». روز دیگر که به مجلس امام
رفتم، آن حضرت فرمود: «تلاش برای برآوردن نیاز مؤمن، نزد من محبوب تر از آن است که
هزار نفر را در راه خدا بسیج کنم».

اندرز جامع

مردی از امام صادق علیه السلام اندرزی خواست. حضرت فرمود: «اگر به راستی خداوند کفیل روزی
است، پس اندوه تو برای چیست؟ اگر روزی تقسیم شده است، پس حرص و دزدیدن برای
چیست؟ اگر حساب حق است، پس جمع کردن مال برای چیست؟ اگر پاداشِ از طرف
خداوند حق است، پس تنبلی برای چیست؟ اگر (در مقابل هر انفاقی) عوض از سوی خداوند
حقیقت دارد، پس بخل برای چیست؟ اگر کیفر از سوی خدای بزرگ، آتش دوزخ است، پس
گناه برای چیست؟ اگر مرگ حق است، پس شادمانی برای چیست؟ اگر حضور یافتن در
پیشگاه الهی حق است، پس نیرنگ و حیله برای چیست؟ اگر شیطان دشمن است، پس غفلت
برای چیست؟ اگر عبور از صراط حقیقت دارد، پس خودبینی برای چیست؟ اگر هر چیزی با
قضا و قدر تحقق می یابد، پس غصه برای چیست؟ اگر دنیا فانی و بی اعتبار است، پس اعتماد
و دل بستن به آن برای چیست؟»

دوری از بد زبان

یکی از یاران امام صادق علیه السلام می گوید: امام صادق علیه السلام دوستی داشت که همیشه با ایشان بود و از
او جدا نمی شد. روزی در بازار کفاش ها همراه حضرت می رفت و دنبالشان غلام او می آمد
که سِندی بود. ناگاه آن مرد به پشت سر خود نگاه کرد و سه بار غلامش را صدا زد، ولی او را
نیافت. بار چهارم که او را دید، به مادرش توهین کرد. امام صادق علیه السلام فرمود: سبحان اللّه ! خیال
می کردم تو با تقوا و پارسایی، ولی اکنون، می بینم پرهیزکار نیستی. آن مرد عرض کرد: قربانت
گردم، مادرش زنی از اهل سِند و مشرک است. امام فرمود: از من دور شو. راوی حدیث می گوید:
دیگر او را ندیدم که با آن حضرت راه برود تا آن گاه که مرگ میان آن دو جدایی انداخت.

کار و تلاش

روزی یکی از دوستان امام صادق علیه السلام به حضور حضرت شرفیاب شد و عرض کرد که درباره
من دعایی بفرمایید، بسیار تنگ دست و فقیر شده ام. امام صادق علیه السلام فرمود: هرگز دعا نمی کنم.
مرد گفت: یا بن رسول اللّه ! چرا دعا نمی کنید؟ حضرت فرمود: «چون خداوند امر کرده است
که برای به دست آوردن روزی باید جست وجو و تلاش کرد تا آن را به دست آورد؛ ولی تو می خواهی
در خانه خود بنشینی و با دعا روزی ات برسد. برو کار کن تا خداوند روزی ات دهد».

چکیده همه معارف

امام صادق علیه السلام درباره شناخت خدا و دین او چنین فرمود: «دانش همه مردم را در چهار چیز
یافتم. اول: پروردگار خود را بشناسی؛ دوم: آنچه درباره تو انجام داده بدانی؛ سوم: آنچه از تو
می خواهد، بشناسی؛ چهارم: آنچه تو را از دین بیرون برد بشناسی».

شیخ مفید در توضیح این روایت گوید: «معارف واجب از این چهار قسم بیرون نیست؛
زیرا نخستین امر واجب بر بنده، شناخت پروردگارش است. وقتی دانست خدایی وجود
دارد، واجب است کارهایی که خدا درباره اش انجام داده بداند و چون آن را دانست، نعمت
خدا را شناخته است. وقتی نعمت خدا را در وجود خویش شناخت، واجب است شکر آن را
به جا آورد و چون بخواهد شکر آن را به جا آورد، لازم است خواسته خدا را بداند که با انجام
دادن آن پیروی اش کند. اکنون که پیروی خدا بر او واجب شده، باید بداند چه چیز او را از دین
خدا بیرون می برد تا از آن بپرهیزد. در نتیجه، اطاعت خدا و شکر نعمت های او را از روی
اخلاص انجام خواهد داد».

ردّ منکر خد

مؤمن طاق، از شاگردان برجسته امام صادق علیه السلام در مباحث اعتقادی، بارها با ابن ابی العوجاء
که منکر خدا بود، مناظره می کرد. او می گوید: روزی ابن ابی العوجاء به من گفت: اگر کسی
چیزی را احداث و ایجاد کرد به طوری که ساخته دست او باشد، خالق آن است؟ گفتم: آری.
او گفت: یک یا دو ماه به من مهلت بده تا نشان دهم من هم خالقم. مؤمن طاق می گوید: عازم
حج بودم. در راه مکه به حضور امام صادق علیه السلام رسیدم. امام فرمود: «او دو پوست گوسفند
آماده کرده و داخل آنها پر از کرم است. [در اثر کثافاتی که داخل پوست ها ریخته، کرم به
وجود آمده است]. او پوست ها را خواهد آورد و ادعا خواهد کرد خالق آن کرم ها اوست. در
پاسخ او بگو: اگر این کرم

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.